بسمالله الرحمن الرحیم
جلسه 302
امام صادق و احیای سنت
سخنران: استاد محمد علی مهدوی راد.
استاد محمد علی مهدوی راد
أعوذ بالله من الشیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم، الحمد لله ربّ العالمین والصلاه والسلام علی سیّدنا ونبیّنا أبی القاسم المصطفی محمّد، صلّی الله علیه وآله الطیّبین الطاهرین المعصومین.
مقدمه
در سالروز شهادت حضرت صادق7، شیخالائمه -و به تعبیر مشهور و معروف- صاحب مذهب، در محضر دوستان، استادان و علاقهمندان به آن بزرگوار، فرصت کوتاهی را درباره آن حضرت و نقش ایشان در احیای سنت صحبت میکنیم؛ انشاءالله.
امام صادق7 و احیای سنت اسلام
موضوعی که من پیشنهاد کردم و دوستان هم نوشتند، موضوع بسیار مهمی است: «احیای سنت»؛ چون اگر با این نگاه گذرایی که من میخواهم بگویم و قرائنش را میبینیم که مبارزه، مبارزه فرهنگی دشمن علیه دین، سپردن جایگاه سنت و میراث مبین و مفسر کتاب بوده و اکنون هم هست، گزاف نیست؛ به خاطر اینکه عملاً از میان رفتن سنت، از میان رفتن کتاب را هم در پی دارد و گاهی تعجبآور و شگفتانگیز است که بعضی از فاضلان اهل سنت وقتی میخواهند آن یک قرن کتابت نکردن را توجیه کنند، صددرصد هم نیست؛ بااینحال، در یکی از این توجیهها، ازجمله توجیه ابنحزم که گفتند: «جلوگیری از کتابت و نشر حدیث، احتیاط در دین و دلسوزی برای دین بود». بعضی از توجیههای دیگر بسیار خجالتآور است.
نقش سنت در تبیین قرآن
سنت، مؤکد، مبین، مفسر، حصار و حفاظ کتاب است. این تعبیرات تقریباً تعبیرهای بسیار دقیقی است؛ بدین معنا که سنت هم حفاظ کتاب یعنی قرآن است، هم مبین آن است، هم مؤکد آن است و هم مفسر آن است. از خود آیات اینگونه استفاده میشود. حالا ما (خودم را میگویم) اطلاعات ادیانیمان آنقدر نیست که اظهارنظر کنیم، ولی از خود قرآن استفاده میشود؛ حتی در انبیای پیشین نیز هر کجا کتاب بوده است، کنارش سنت بوده است و امر به حفاظ و احیای سنت هم بوده است. «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقيمُوا التَّوْراةَ وَالْإِنْجيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ».[1]
این «وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ» سنت است. یکیدو آیه بعد از آن نیز این است که یهودیان و مسیحیان اقامه تورات و انجیل میکردند: «وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ». بههرحال به خاطر اینکه در همه ادیان نیز اینگونه است که متن اصلی دین هم در یک گذرگاه زمانی باید حرکت کند و هم به خاطر محدودیتی که دارد، نمیتواند همه آنچه را که باید بگوید، بیان کند. این سنت شارحان، مبیّنان و مفسران است که او را در گذرگاه زمان جاری و ساری میکند و ازآنرو که قرآن آخرین کتاب آسمانی است، سنت به معنایی که معروف است و مشهور است، مبین و مفسر در گذرگاه زمان است.
توجه به قرآن همراه با توجه به سنت
ازاینرو فکر میکنم حتی در خود قرآن تأکید بسیار بسیار مهمی وجود دارد، هم بر اینکه خود قرآن مورد توجه قرار بگیرد و به آن بیتوجهی نشود و هم اینکه به سنت توجه شود.
«فَلا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ»؛[2] همین آیه کافی است. افزون بر علامه طباطبایی;، مفسران دیگر نیز گفتند: «فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ» گرچه ظاهرش امور قضایی و دعوا و رویارویی دو نفر است، ولی اطلاق دارد؛ حتی در آنجایی که بین برایند نفسانیات انسان و برایند دین درگیری میشود. یک حادثهای روی داده است، حکم خدا یک چیز است و قرآن یک چیزی را اقتضا میکند، ولی هوای نفس من چیز دیگری را اقتضا میکند. ایمان آن است که در همانجا آنچه را قرآن اقتضا میکند، برگزینم.
سنت «يُحَكِّمُوكَ» سنت است. تأکید فراوانی بر آن شده است.
اشاره دیگری را بگویم و از این بحث و ماجرا زاویه بگیریم. در قرآن کریم دو آیه در سوره اسراء و سوره احزاب وجود دارد که هر دو نیز با تفسیر نبی اکرم9 حقیقت بسیار عظیمی را طرح میکند:
1. «...وَما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآن...».[3]
2. «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً».[4]
الآن فرصت ندارم این دو آیه را با روایاتش بسط بدهم. در آیه اول قطعاً و جزماً به وسیله روایات و تفسیر روایات پیغمبر شجره ملعونه مصداقش بنیامیه است و در آیه تطهیر هم که دیگر هیچ تطهیری وجود ندارد؛ بهجز اهلبیت: که مصداق واقعی آیه تطهیر هستند.
کثرت اقوال در ذیل آیات
یکی از مبارزهها علیه فهم آیات (شاید این تعبیر من عجیب باشد)، کثرت اقوال در ذیل آیات است؛ یعنی گاهی برای اینکه حقیقت را روشن بکنند، مرتب احتمال درست کردند. یکی از کسانی که تفسیر پربرگِ کمبابی داشت، یک وقتی به من میگفت که همه مفسران ذیل فلان آیه 20 قول گفتند، ولی من 45 قول گفتم. گفتم اشتباه کردی؛ زیرا کثرت قول که چیزی را درست نمیکند. ذیل همین اهلبیت 21 قول وجود دارد. برخی از قولها را به تعبیر عمومالناس عرب که میگویند: «تضحک به الثکلی»، من گمان میکنم، بز هم برای آن گریه میکند! چه برسد به یک انسان... .
مثلاً یکی از مصادیق اهلبیت: را امت پیامبر دانستهاند.
«إِنَّمَا يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ»، اهلبیت: یعنی امت پیغمبر. همه امت پیغمبر اهلبیت هستند؟ این امت که بعضی از آنها (همین داعش و امثال اینها) امت پیغمبر هستند؛ خجالتآور است واقعاً! اینها همه برای گم کردن آن حقیقتی است که وجود دارد.
داستان جالبی برای فضلا بیان کنم که یکی از فاضلان پاکستانی که الآن استاد دانشگاه آلسعود است، کتابی تفسیری از نوع مأثور دارد و در آغاز کتابش تأکید کرده است که فقط روایات صحیح را گرد آورده است. التفسیر بالمأثور الصحیح. فقط میگویم احادیث حسن را حتی نیاورده است. در این تفسیر در ذیل این آیه، نه مصداق بودن زنان پیغمبر9 را آورده است، نه مصداق بودن زنان پیغمبر و اهلبیت او را؛ چون این سه قول تقریباً قول معروف است. زنان پیغمبر9 مصداق اهلبیت باشند یا پنج تن مصداق اهلبیت باشند یا با هم. فقط مصداق بودن پنج تن را به عنوان مصداق اهلبیت آورده است و در مقدمهاش هم گفته است فقط این روایات را روایات صحیح دانسته است و دانشگاه آلسعود نیز چاپ کرده است.
آیه مصداق بودن بنیامیه به قدری روایاتش زیاد است و قرص است که قرطبی که فردی متعصب و عجیبوغریبی است و خیلی هم باسواد است، میگوید: در اینکه مصداق آیه شجره ملعونه، بنیامیه است، تردیدی نیست. حال که نمیشود تردید کرد، سه نفر را استثنا کنیم؛ سپس میگوییم این شجره ملعونه بنیامیه است. عثمان را استثنا کنیم، معاویه را استثنا کنیم و عمر بن عبدالعزیز را هم استثنا کنیم، بعد بگوییم اینها شجره ملعونه هستند.
خب عادتاً باید بفهمد که معاویه ملعونتر از همه کسانی است که... مرحوم سعید ایوب که از محققترین و فاضلترین مستبصرانی است که در این پنجاهشصت سال اخیر، به محضر آلالله مشرف شد و در مصر هم در آخر عمرش خیلی مظلوم از دنیا رفت. در کتاب معالم الفتن تحلیل بسیار عالمانهای کرده است که خداوند سبحان با این دو آیه، دو دایره کشیده است. به تعبیر خود ایشان: دائرةالکفر و دائرةالرجس. برای آینده امت اسلامی کاملاً چارچوبسازی کرده است: دایره ناپاکی و دایره پاکی و به امت اسلام کاملاً نشان داده است که امویان فتنه هستند و دشمن دیناند و مواظب باشید. اهلبیت نیز پاکانی هستند که باید در ساحتشان باشید تا به مقصد اعلی و مقصود بالا برسید. بحث بسیار لطیفی است و نگاه تاریخی درخور توجهی به این مسئله کرده است.
تأکید آیات الهی بر سنت
از همینجا میشود این نقد را کرد که آیات الهی و قرآن هم در کنار کتاب تأکید بر سنت میکنند که سنت، همراه و همدل و همسوی همه مؤامرهها و توطئهها، بگومگوها، دور و نزدیکاند. درباره سنت اگر در آن تأمل شود، معلوم میشود که برای از کار انداختن اصل سنت است؛ یعنی حجیت سنت. کما اینکه درباره قرآن هم همینگونه است و اتفاقاً آنجا هم باز روایاتی است که آن را هدف قرار گرفته است.
تأکید پیامبر بر سنت در کنار قرآن
لذا از خود پیامبر اکرم9 که بگیریم از نخستین روز که بهاصطلاح ابلاغ نبوت آشکار میشود یا بگوییم اصلاً تشکیلات علنی میشود (شاید این عبارت دقیقتر باشد) در کنار ابلاغ قرآن، ادامه سنت را مطرح میکند که ولایت علی بن ابیطالب7 است. بعد در ادامه تعبیرهای پیامبر اکرم9 درباره سنت، تعبیرهای بسیار دقیق و گاهی سنگین و گاهی هشداردهنده است که «لَا تَجْعَلُونِي كَقَدَحِ الرَّاكِب»؛[5] من نباید در زندگی شما آخر باشم؛ بلکه باید در عمق زندگی شما باشم.
سپس وارد سیره امام علی، امام حسن و امام حسین: میشود. حالا در زمان امام حسن و امام حسین8 زمینه آنچنان نبود، ولی با اینکه زمینه نبود، اطلاعات عادی ما هم اطلاعات غلطی است؛ یعنی اینکه در بعضی از نوشتهها و امثله معروف است که امام حسین7 از او یک روایت فقهی بیشتر وجود ندارد. البته تحلیل میکنند به دلیل اینکه اوضاع و زمانه به گونهای نبوده است که مردم به آنها مراجعه کنند؛ ولی فقط در مسند زنده. یاد همشهری جلیلالقدر مرحوم علامه آقای عطاردی افتادم، حدود 134 روایت است. رویهمرفته سیصد و خوردهای روایات فقهی از امام حسین7 داریم. امام حسن7 که اصلاً داستانش بسیار متفاوت است و واقعاً مطالعات ما در این باره مطالعات کمسویی است.
من به دوستان توصیه میکنم کتابهای علامه سام البدری را درباره امام حسن و امام حسین8 بخوانید که هر دو کتاب را با این زاویه مطالعه کرده است و هر دو سیره را در راستای احیای سنت نگاشته است. هر دو، کتابهای بسیار مهمی هستند: عن امام الحسین فی مواجهه الضلال اموی و الامام الحسن فی مواجهه الانشقاق الاموی. امام علی7 را هم دارد که متأسفانه از وقتی به عراق رفت، آقا شد و دیگر این کتاب ماند. وقتی که داشت میرفت به من ـبا لهجه خیلی غلیظـ گفت: یکیدو ماه دیگر، یکیدو ماه دیگر. الآن دوازده سال از این یکیدو ماه گذشته و چند روز پیش هم با پسرش صحبت کردم، گفت همان حالت را دارد.
امام حسن7 اصلاً به صورت برنامهریزیشده و دقیق در همان روزگار حاکمیت سیاه امویها کسانی را میفرستادند وسط مسجد دمشق تا روایات پیغمبر را بخوانند و ایشان در این کتاب آورده است. آن خانمهایی که رفتند و به وافدات معروف شدند، اینها همه برنامهریزی شده بود. در مغز حاکمیت امویان میرفتند و صحبت پیامبر9 را گزارش میکردند و میخواندند. در ادامه امام سجاد و امام باقر8 این مسیر را در پیش گرفتند. میراث امام سجاد7 نیز خیلی عجیب است. همین دعاها را باید با توجه به فضای تاریخیاش مطالعه کرد. چند وقت پیش مطالعه مختصری درباره جایگاه امامت و شخصیت امام در ادعیه امام سجاد7 به یک دانشجویی دادیم. گمان نمیکردم اصلاً حجمش این اندازه باشد. بعد هم اصلاً پشیمان شدم که چرا چنین مطالبی را به آن دانشجو دادم. واقعاً نیازمند این بود که یک طلبه فاضل در حد دکتری وارد بشود و بحث کند. آنقدر این میراث نیایشی دعا، در قالب دعا، طرح مسئله سنت و امامت و امام و جایگاهش در شناخت دین گسترده و عمیق و تکاندهنده است که درخور توجه است.
مبحث احیاء و اقامه
ما در ادبیات دینیمان دو تعبیر داریم که به این بحث ما یا نزدیک است یا عین بحث ماست. یکی احیا است و دیگری اقامه. احیا هم در تعبیر امام رضا7 وجود دارد. روایت خیلی معروفی که بهطورحتم همه ما شنیدهایم: «رَحِمَه اللهُ عَبداً أحیَا أمرِنَا»؛[6] و در روایات امام صادق7 هم هست.
احیای امر: قاعدتاً به طور طبیعی باید یک اماتهای اتفاق افتاده باشد که یک احیایی شکل بگیرد و شاید مهمترین اتفاقی که در ادیان میافتند و ضرورت هوشمندان را برای زدایش این اتفاق ایجاب میکند، تحریف است.
انواع تحریف
1. تحریف لفظی و معنوی
هیچگاه هیچ دینی از اساس از بین نمیرود؛ آنچه در آن اتفاق میافتد، تحریف است که ما هم اگر در قرآنمان به جد معتقد هستیم و قطعاً معتقدیم که تحریف لفظی وجود ندارد. تحریف معنوی که إلی ماشاءالله هست. در ادامه روایاتی از امام صادق7 و بعد خواهیم دید که چقدر اوضاع تکاندهنده است و چقدر کار ائمه: سخت بود.
تحریف گاهی در متن دین روی میدهد، گاهی در تفسیر و تدوین دین اتفاق میافتد و گاهی در زاویه و نگاه پیش میآید؛ یعنی اینکه در آیات هست و همه مفسران هم گفتند که برخی از عالمان یهود آیات را به گونهای تفسیر میکردند که از دل آن پخمگی به وجود بیاید یا عالمان مسیحی که از درون آن رهبانیت پدید بیاید. آن زاویه نگاه را عوض میکرد. مثل اینکه زمانهایی ما داشتیم، هنوز هم شاید داشته باشیم که صبر، در منابع اهل سنت فراوان است. از پیغمبر (قطعاً دروغ است) این روایت آمده است که پیامبر گفتند: اگر حاکمان ستمگری آمدند، شکیبایی کنید؛ اگر اموالمان را بردند، شکیبایی کنید؛ اگر ناموسمان را بردند، شکیبایی کنید. معنای صبر را عوض نمیکند، بلکه نگاه دین را به صبر عوض میکند.
2. تحریف در شخصیتها و چهرهها
تحریف در شخصیتها و چهرهها همواره در تاریخ وجود داشته است و هنوز هم وجود دارد که چهره انسانها را وارونه جلوه بدهند. واقعاً عجیب است. وقتی چنین چیزهایی در تاریخ وجود دارد. مثلا وقتی کسی در دمشق شنید که امام علی7 در محراب به شهادت رسیده است، گفت: مگر او نماز میخواند. تحریف شخصیت و تحریف چهرهها تا اینجا پیش میرود. و کم له من نظیر، کم له من نظیر.
3. تحریف در حادثهها و رویدادها
گاهی حادثهها تحریف میشوند؛ حال یا گزارش آن را وارونه میکنند یا پنهانکاری در گزارش میشود. اینها مصادیق بسیار تکاندهندهای در تاریخ اسلام و در رویدادهای بعد از تاریخ اسلام دارد.
ائمه: معلم و مفسر واقعی قرآن
امام باید سنت را احیا کند. بدینمعنا که میراث سنت را در نگاه به قرآن هم حراست کند، هم تبیین کند و هم تفسیر کند. امام7 قرآن را تفسیر کردند. علامه طباطبایی -رضوان الله تعالی علیه- سؤالی را طرح کردند که سؤال بسیار مهمی است و از آن نیز فواید بسیار مهمی به دست میآید که ائمه: مفسر و معلم قرآن هستند. چون خود ایشان معتقد است که معلم است، این مواجهه را تبیین میکنند و از آن استفادههای مهمی هم میکنند. بعضی نیز معتقدند که مفسرند، ولی شاید هم معلم باشند و هم مفسر؛ حتی آنجایی هم که مفسرند، معلم هستند؛ یعنی آنجایی که ائمه آیات را تفسیر میکنند، به گونهای تفسیر میکنند که بفهمانند اینگونه تفسیر کنید که نوع نگاه به قرآن جاری و ساری باشد و همارگی داشته باشد؛ برای مثال حضرت صادق7 آیهای را بیان میکند که در سوره بقره است و به صله رحم امر میکند و از قطع رحم نهی میکند. تعبیر رحم که در آیه نیست: «الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّه».[7]
امام7 فرمودند: این صله با امام جامعه است، با پیشوای جامعه است، با امام عادل است، صله با ماست. اینگونه روایات را نوعاً روایان ما نقل نکردهاند. ای کاش نقل میکردند. قاعدتاً آن شنونده مقداری چشمانش باز شده است، این چگونه تفسیر کردن است؟ ظاهرش این است که از صله رحم میگوید. همه مفسران نیز اینجا را صله رحم گفتهاند. بعد امام فرمود: «و قد یکون فی القرابه».
گاهی در صله رحم، یعنی اصل آن است، در صله رحم هم به کار میرود. بعد به آن طرف فرمودند: «لا تکن؛ مثل کسی نباش». مثل کسی که میگویند: «شیءٌ» در این یک چیز است و چیز دیگر نیست. این معنایش همین است و معنای دیگری هم ندارد. یعنی تأمل کن؛ زیرا قرآن اعماق دارد، قرآن در پس ظاهر سادهاش، حرفها دارد، مطلب دارد. اینگونه مطالب در روایات ما فراوان هست که امام7 راه تفسیر کردن و مسیر تفسیر کردن را نشان داده است که شیعه به این سو بروند.
قاعدتاً امامان7 اول باید مرجعیت خودشان را تثبیت بکنند که بعد تفسیر این مرجعیت از قرآن تصویب بشود. اگر بنا بشود که امام در آن روایت فرمودند: دشمنان ما گاهی روایات را به گونهای جعل میکنند که ما نیز از همین علمای عادی بشویم. حال فوقش بگویند ابوحنیفه، جعفر بن محمد، جعفر بن محمد تا حدودی باسوادتر از ائمه است. اگر اینگونه باشد، دیگر شأن در تفسیر قرآن جایی نمیرود. ازاینرو امام7 از پدرشان و پدرانشان از پیغمبر اکرم9 نقل میکنند: «أَيُّهَا النَّاسُ حَلَالِي حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامِي حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَلَا وَ قَدْ بَيَّنَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْكِتَابِ وَ بَيَّنْتُهُمَا لَكُمْ فِي سِيرَتِي وَ سُنَّتِي وَ بَيْنَهُمَا»؛[8] یعنی هم حلال را هم حرام را تعیین کردند.
در یک روایت دیگر هم فرمودند چون علی7 فرمودند: «استنطقوا» قرآن را، پیامبر اکرم فرمودند: «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْت».[9] هر کجا بروید حرف حساب در اهلبیت است. این جایگاه باید استوار بشود تا تفسیر از قرآن هم تفسیر بشود.
امام صادق7 درباره قرآن مطالب خیلی مهمی دارند.
قرآن کریم نمیمیرد و محدود به زمانی نیست؛ بلکه «يَجْرِي كَمَا يَجْرِي اللَّيْلُ وَ النَّهَار»[10] و الی آخر.
امام7 میفرماید: تفسیر قرآن را باید از تفسیرهای وارونه برهانید. امام باید:
- تفسیر صحیح را عرضه کند؛
- جایگاه پیغمبر را حراست کند؛
- جایگاه خودشان را به عنوان امامان جامعه حراست کند؛
- جامعه را از انحراف نجات دهد؛
- به جامعه شیعه مؤمنانه روحیه شیعهبودن، مومنبودن، قرآنتراز بودن، دینتراز بودن را عرض کند.
همه اینها در میراث امام صادق7 هست که عملاً میشود امر الله و سنت الله و سنت رسول الله. حال برای هر کدام نمونهای را ذکر میکنیم.
- «حَدِيثِي حَدِيثُ أَبِي وَ حَدِيثُ أَبِي حَدِيثُ جَدِّي وَ حَدِيثُ جَدِّي حَدِيثُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ حَدِيثُ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَدِيثُ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل».[11]
یعنی سخنی که من میگویم عملاً سخن خداست. حرفی که من میزنم عملاً کلام خداست.
- «أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ عَلَيْكُمْ بِآثَارِ رَسُولِ اللَّهِ وَ سُنَّتِهِ وَ آثَارِ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّه».[12]
از این نمونهها شما زیاد دارید و آنوقت شاگردانشان اینگونه تربیت شده بودند. ابان بن تغلب میگفت:
«الشِیعَة، الَّذِینّ إِذَا اخْتَلَفُوا النَّاسَ عَنْ رَسُولُ اللهِ أَخَذُوا بِقُولِ عَلِیٍّ»؛[13] شیعه کسانی هستند که اگر درباره کلام پیامبر، شأن پیغمبر، شخصیت پیغمبر9، مسائل مربوط به پیغمبر چند گونه حرف شد، حرف علی7 را قبول میکنند و اگر درباره حرف علی بن ابیطالب7 هم اختلاف کردند، حرف جعفر بن محمد را قبول نمیکنند، بلکه میبینند تفسیر امام صادق7 چگونه است.
حالا شما دهها از این عناوین دارید که تأکید بر سنت است، أخذ بر سنت و روایت اهلبیت: است، با روایت اهل بیت زندگی کردن است، احیای امر است . ببینید امام7 هشدار میدهد. بله، میراث من مهم است، میراث رسولالله9 مهم است، حتی تفسیر قرآن هم مهم است؛ ولی بدانید که دین همینگونه به دست شما نرسیده است.
«لَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا حَدِيثاً إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآن وَ السُّنَّةَ»؛[14] هیچ روایتی را از ما نپذیرید جز اینکه همسوی با قرآن و سنت قائمه رسولالله9 باشد. «أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِيثِنَا الْمُتَقَدِّمَة»؛ مگر اینکه از میان احادیث گذشته یک روایت در آن پیدا بکنید که این همسوی او باشد. بعد هم میفرمایند: احادیث ائمه و احادیث پدر من را دستکاری کردند، ولی آنکه بسیار حساس است و تکاندهنده مینماید این است: «إِنَّ النَّاسَ بَعْدَ نَبِيِّ اللَّهِ رَكِبَ اللَّهُ بِهِ سُنَّةَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ فَغَيَّرُوا وَبَدَّلُوا وَحَرَّفُوا وَزَادُوا فِي دِينِ اللَّهِ وَنَقَصُوا مِنْهُ فَمَا مِنْ شَيْءٍ عَلَيْهِ النَّاسُ الْيَوْمَ إِلَّا وَهُوَ مُحَرَّفٌ عَمَّا نَزَلَ».[15]
دشمن که بیکار نایستاده است؛ تحریف کرده است، کم کرده است، قاطی کرده است، اینسو و آنسو کرده است. حضرت آیتالله العظمی سیستانی -حفظه الله- درباره همین موضوع که فلان راوی که اتفاقاً خیلی هم به چشم ما مهم است، کتاب زیارت دارد. کتاب زیارت او وارد کتاب ابنقولویه شده است و ابنقولویه سی روایت از این کتاب نقل کرده است که کل این روایات مزخرف، باطل، چرند و یاوه است.
یک مرجع حدیث فهم است، آنگاه اینگونه بهراحتی نمیشود. این حراست و حفاظت از دین است که امام انجام میدهد که هرکس ادعا نکند دینشناس است. هرکس ادعا نکند که... .
حسن بصری یکی از بزرگانی است که گروهی از عالمان شخصیتش را خوب میدانند و بعضی هم خوب نمیدانند. من به این کار ندارم، ولی یکی از دوستانش میگوید: وارد شدم نزدیک ظهر بود و دیدم حسن بصری داشت گریه میکرد. گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: نمیدانی چه اتفاقی افتاده است، نمیدانی بنیامیه با دین چه کردند، الآن پیغمبر اکرم9 اگر بیاید، نمیشناسد که این دین، دین اوست. بعد به او گفتم: نه، تو هم حالا خیلی افراط نکن، همین نماز که دیگر مانده است. نماز که نماز است دیگر. گفت: «اما فعلوا ما فعلوا»؛ درباره نماز هم درست نکردند، آنچه را درست کردند.
ابنابیشیبه از یک راوی نقل میکند که به خانه امام سجاد7 رفتم. نزدیک ظهر که شد گفتم میخواهم بروم. گفت: نه، بمانید. طوری به من گفتند بمانید که من احساس کردم با من کار دارد. بلافاصله بلند شد برای نماز خواندن و اذان گفت. دیدم اذانش با اذانی که دیگران میگویند، فرق دارد. به او گفتم: آقا این چه اذانی بود؟ گفت: «هذه اذان الأوائل»؛ یعنی پیغمبر9 اینگونه اذان میگفتند.[16]
این اوضاع دیگر بههم ریخته است، به حدی که امام باقر7 فرمودند: شیعیان ما وقتی دارند به حج میروند، نمیفهمند چگونه حج را برگزار کنند.
مبارزه امام صادق با غالیان
این آخرین کلامی است که خدمت شما عرض میکنم؛ مهمترین مبارزهای که امام صادق، امام باقر8 و ائمه دیگر انجام دادند، مبارزه با غلو است.
انواع غلو و مبارزه امام صادق با آنان
1. خدا دانستن ائمه
و میراث لعنتی غلو در میان میراث ما: ما در غلو نوعاً به ذهنمان میآید؛ یعنی گروهی که ائمه را خدا میدانستند. اولاً اینها بسیار کم بودند، خیلی کم بودند. این روایاتی هم که درباره آنهاست؛ اصلاً معلوم نیست درست باشد. اینکه نمیدانم یک عده امام را خدا میدانستند، بعد امام اینها را آتش زد و بعد گفتند: حالا که آتش را دیدیم، دیگر زیادی خدا هستی. آنوقتها که تو را ندیده بودیم، تو خدا بودی، حال که دیگر جهنمت را هم دیدیم. اینها معلوم نیست اصلاً پایه و اساس داشته باشند یا نه.
2. فوق بشری بودن ائمه
جریان دیگری از غلو وجود دارد که ائمه را فراتر از انسان تلقی میکردند؛ یعنی خیلی فراتر از آنچه که درباره بشر عادی فکر میکنیم. این مورد بحثش هست و خیلی هم داغ است. آنچه شما میبینید از مکتب قم، مکتب بغداد و اینها، من حتی معتقدم ائمه با اینها خیلی مبارزه نکردند؛ چون به جایی نمیرسد. حالا یک کسی معتقد باشد که عمل امام اطلاق دارد و کسی هم معتقد باشد اطلاق ندارد.
3. ائمه را مصداق نماز، روز، حج و... دانستن
اما یک گروه غلوی بودند که امام با اینها مبارزه کردند و روایات حضرت صادق7 در این باره حیرتآور است. گاهی آمدند و به امام گفتند و امام از دست اینها گریه کردند. این غالیان و اینگونه غالیانی که الآن دیگر هم فکرش هست و هم عملش هست. اینکه یک ذرهای امامی بشوند، فکر میکنند همه چیز حل شد. چهار قطره اشک میریزند و گمان میکنند اوضاع جور شد و بعد در طول سال هر غلطی میخواهی بکن. دوباره دیگر فقط منتظر عاشورا باش. بیاید یک اتفاقی بیفتد و تمام. ائمه با این مبارزه کردند. به قول مرحوم مطهری یک اباحیگری بسیار مسخره. آمد خدمت امام صادق7 و گفت: آقاجان پیرامون ما کسانی هستند. حالا خوب هست، شیعیان خوبی هم هستند، ولی میگویند نماز شمایید، روزه شمایید، حج شمایید، حالا نماز خواندند، خواندند؛ نخواندند هم نخواندند.
گفت: والله اگر مرا گناهکار بدانند، بیشتر خوشم میآید تا اینکه خدا بدانند. من را نماز میدانند، من را روزه میدانند، من را حج میدانند! بعد امام7 (همین که این بزرگوار در این روضه خواند، روضه بسیار خوب) وقتی همه یارانشان را جمع کردند، همانقدر که بودند، اهلبیت را، قوم و خویشان را جمع کردند و وصیت کردند و فرمودند: «لَا تَنَال شِفَاعَتِنَا مَنِ اسْتَخَفَ بِالصَّلَاةِ»؛[17] یعنی کسی که در آستانه مرگ وصیت میکند، مهمترین چیز را وصیت میکند. اگر کسی میخواهد شفاعت ما به او برسد، باید نماز را درست بخواند. باید اقامه صلات بکند. فقط هم... . «احْذَرُوا عَلَى شَبَابِكُم»؛[18] به خاطر اینکه جوان ذهن فعال و جوشانی دارد، به دنبال جریانهاست، به دنبال فکرهاست. فرمود مواظب جوانهایتان باشید که گرفتار غلات نشوند، غالیان دین شما و جوانهایتان را فاسد میکنند. آنها دینشان را فاسد میکنند. فکری که امام به شیعیان فرمودند: مواظب باشید جوانهایتان به مجالس اینها نروند.
امام7 فرمودند: «شِيعَتُنَا أَهْلُ الْفَتْحِ وَالظَّفَر»؛[19] شیعه ما اهل پیروزی و اهل حرکت است.
یکی از اصحاب ائمه، اینکه این روزها زیاد میگویند امام7 چهار هزار شاگرد داشتند، درواقع امام چند هزار شاگرد نداشتند؛ امام اینگونه نبوده است که مدرسه داشته باشند. در هر مدرسهاش مثلاً در این کلاس سیصد، آنجا چهارصد، آنجا فلان، جمعش بشود... چهار هزار راوی میگویند که تازه آن هم به چهار هزار نمیرسد.
خدا رحمت کند آقای عبدالحسین شبستری را که روحانی هم نبود، ولی آدم فاضلی بود و کار میکرد. اصحاب ائمه را بعضاً نوشته است، البته مکررات هم دارد. با اینکه مکررات دارد، الفائق فی اصحاب امام صادق7 سه هزار و ششصد و خوردهای است. به چهار هزار هم نمیرسد. تازه بعضی از اینها هم که اسمشان هست، روایت ندارند؛ یعنی الآن کتابهایشان را نگاه کنید، ندارند. حالا فرض کنید... .
بالأخره زمینه فراهم بود. اولاً امام7 سنش زیاد بود، ثانیاً زمینه آماده بود، خیلی از ایشان روایت گرفتند. بعضی بقال بودند، برخی زارع بودند، گروهی نجار بودند و همه اینها از حضرت روایت میگرفتند. امام روزی یکی از اصحابش را دید که نزدیک مثلاً ساعت هشت یا نُه بود، میگویند روز آمده بود بالا چشمانش را اینگونه میکرد. همینگونه میرفت. امام گفت کجا داری میروی؟ گفت سر کارم میروم. گفت این چگونه سر کار رفتن است؟ این افاضل به جای این حرفهایی را که نمیدانم امام به آن نگاه کرد و بزغاله شد، به آن نگاه کرد و چغندر شد، از اینها برای مردم بگویند! امام فرمود که چه وقت سر کار رفتن است؟ «باکروا الی عزتکم». امام نفرمود: «باکروا الی دکانکم». نگفت هنگام سحر بروید دکان. گفت هنگام سحر به دنبال عزتتان بروید؛ یعنی صبح زود سر کار رفتن عزتآفرین است. تا ساعت نه خوابیدی، کار نمیتوانی بکنی.
ائمه اینگونه احیا میکردند، احیای دین میکردند؛ یعنی دین را به معنای واقعی... دین حالا دین زندگی است همینگونه روان و ساده. دین زندگی است.
دانشهای مفید برای انسان
امام صادق7 فرموند: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِي أَرْبَع»؛[20] روایت بسیار عجیبی است، من دانش مفید برای انسان را در چهار چیز یافتم.
الف. «أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّك».
خدای خود را بشناسید. خدا نباشد اوضاع خراب است. خداست که آخرت را بر جانت میریزد، یاد خودش را بر جانت میریزد. اینکه آن متکلم مسیحی میگفت بزرگترین کاری که پیغمبران میکنند این است که چشم انسان را از این زمین میکنند و میگذارند به طاق آسمان. نگاه خدایی به او میدهند. دیگر با این چیزهای کوچک قانع نمیشود، خدایی میشود. وقتی خدایی شد، تعاملش با دیگر انسانها و با خودش درست میشود.
ب. «وَ الثَّانِيَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِك».
بدانی که خدا چه در اختیار تو گذاشته است. تازه اینکه عرفا میگویند عالم اکبر، یعنی کل این هستی در اختیار توست. غیر از این خلاقیت، ابتکار، ذهن، چشم، فکر، حافظه و همه اینها را که داری، عالم هستی نیز در اختیار توست. حالا اینهمه را در اختیار تو گذاشته تا چه کنی؟
پ. «أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْك».
فقط بخوری و بخوابی؟ کونوا بکرا، بعد چه میکنی؟ عمل صالح انجام بدی؟ عمل صالح هم دنیایی دارد. العزة لله، همه اینها را در اختیار شما گذاشته است: «الْعِزَّةَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِين».[21]
اراده الهی این است که از این هستی، این نظم، این امکانات که در اختیار تو گذاشته، روی پای خودت بایستی.
ت. به قول امروزیها آسیبشناسی: «وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا يُخْرِجُكَ مِنْ دِينِك».
چه چیزی تو را از مجموعه آنچه در این سه مورد بود، بیرون میکند و نمیتوانی درست بفهمی، خدایت را درست بفهمی، امکاناتت را درست بفهمی و... .
امام صادق7 در این عمر طولانی هم قرآن را آنچنان که باید یک انسان مؤمن بدان باور داشته باشد، نزد دید مومنان گذاشت و هم سنت را آنچنان که باید باشد و هم امامت و امامان را. بخش عظیمی از میراث امام7 نفی نااهلان و استوارسازی اهلان در ذهن و زبان انسان است. منصور دوانیقی یک روز اینگونه کرد و گفت: جعفر بن محمد مثل استخوان اینجا گیر کرده است؛ نه پایین میرود و نه بالا میآید. «شجی فی حلقی».
امام صادق با او چه کار داشت؟نوع ظهور، نوع بروز یک عده و نفی یک عده دیگر است و این خطرناک است. بالأخره میراث گرانبهایی برای ما گذاشت. شاید در تحف العقول که بارها هم برای غیرطلبهها ترجمه شده است و ترجمههای خیلی خوبی دارد، یک روایت سست و ضعیف پیدا نکنید. همه روایتها، روایتهای ناب است. خدا ابنشعبه حرّانی را رحمت کند! اینجا یک نامه و دستورالعمل از امام صادق7 برای شیعیانش دارد. نوشتند که شیعیان این را «یضعونه فی مساجد بیتوهم».[22] بیشتر وقتها فکر میکردیم که این یعنی چه؟
بعد به ذهن بعضیها رسید که قدیمها چون خانهها بزرگ بود، مؤمنین جای خاصی را برای عبادت میگذاشتند و نماز شب و تهجدشان را در آنجا انجام میدادند. این دستورالعمل را اینگونه کنار سجاده گذاشته بودند. نماز که تمام میشد، دوباره میخواندند، میرفتند باز میخواندند و باز میخواندند؛ مثل یک قرآن میخواندند. چهارپنج صفحه هم بیشتر نیست. داخل قسمتی که روایات امام صادق7 است. من علامت گذاشتم که مقداری از آن را بخوانم که دیگر فرصت ندارم. اینها برای این بوده است که امام احیا میکرده است؛ احیای نفوس هم میکرد. میخواست مؤمن، واقعاً مؤمن باشد. به قول خود امام صادق7، باعث زیبایی و عظمت آنها باشد، نه خدای نکرده باعث سرافکندگی آنها باشد.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
فهرست منابع
- قرآن کریم.
- کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329ق.)، الکافی، تحقیق علیاکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1363ش.
- طبرسی، حسن بن فضل (م. 554ق.)، مکارم الاخلاق، الشریف الرضی، 1392ق.
- سبزواری، محمد بن محمد (م. 679ق.)، جامع الاخبار او معارج الیقین فی اصول الدین، تحقیق علاء آل جعفر، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1414ق.
- حر عاملی، محمد بن حسن (م. 1104ق.)، وسائل الشیعه، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
- مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، بحارالانوار، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
- مفید، محمد بن محمد (م. 413ق.)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت لتحقیق التراث، بیروت، دار المفید، 1414ق.
- مجلسی، محمدتقی (م. 1070ق.)، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، تحقیق سیدحسین موسوی کرمانی و دیگران، قم، مؤسسه فرهنگ اسلامی کوشانپور، 1406ق.
- نجاشی، احمد بن علی (م. 450ق.)، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، 1416ق.
- فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م. 1091ق.)، الوافی، تحقیق سیدضیاءالدین حسینی، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی، 1406ق.
- فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م. 1091ق.)، نوادر الاخبار، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1371.
- حر عاملی، محمد بن حسن (م. 1104ق.)، اثباة الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، موسسة الاعلمی، 1425ق.
- طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، الامالی، تحقیق مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، 1414ق.
- کراجکی، محمد بن علی (م. 449ق.)، کنزالفوائد، قم، مکتبة المصطفوی، 1369ش.
- حلوانى، حسين بن محمد بن حسن بن نصر (م. قرن 5)، نزهة الناظر، قم، مدرسه امام مهدی، 1408ق.
[1] . مائده، 68.
[2] . نساء، 65.
[3] . أسراء، 60.
[4] . احزاب، 33.
[5] . کلینی، الکافی، ج2، ص492؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص274.
[6] . شعیری، جامع الاخبار، ج1، ص180.
[7] . رعد، 21.
[8] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص169؛ مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص260
[9] . کلینی، الکافی، ج1، ص399؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج21، ص477.
[10] . مجلسی، بحار الانوار، ج35، ص404.
[11] . کلینی، الکافی، ج1، ص53؛ مفید، الارشاد، ج2، ص186 و 416.
[12] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص38 و 86.
[13] . نجاشی، الرجال، ص12؛ مجلسی، روضة المتقین، ج14، ص22.
[14] . فیض کاشانی، نوادر الاخبار، ص61 و 424؛ مجلسی، بحار الانوار، ج69، ص211.
[15] . حر عاملی، اثباة الهداة، ج5، ص186؛ مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص248.
[16] .
[17] . فیض کاشانی، الوافی، ج27، ص637.
[18] . طوسی، الامالی، ص650 و 759.
[19] . کلینی، الکافی، ج2، ص233.
[20] . کراجکی، کنز الفوائد، ج1، ص219؛ حلوانی، نزهة الناظر، ص121.
[21] . کلینی، الکافی، ج8، ص79؛ فیض کاشانی، الوافی، ج26، ص452.
[22] .