موسسه فهیم

خلاصه ها

فقه و اصول

بررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه سیاسی( جلسه دوم)

باسمه تعالی

بررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه سیاسی( جلسه دوم)

استاد: حجت­الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی

 

حجت­الاسلام سروش محلاتی:

بسم الله الرحمن الرحیم. در جلسه گذشته عرض کردم که مسئله حریم خصوصی یک مسئله نیست که در یک جلسه یا چند جلسه دربارة او صحبت بشود و بتوان به یک نتیجه‌گیری رسید چون هم مبانی این مسئله متعدد است و هم مسائل این بحث متعدد و فراوان است. لذا نیازمند هست به جلسات متعدد و مکرر تا بتوان دربارة ابعاد مختلف این مسئله صحبت کرد ولی خوشبختانه یا متأسفانه نمی‌دانم موضوعی که اینجا مطرح و به بنده محول شد یک عنوان کلی است و قهراً باید یک بحث کلی هم اتفاق بیفتد و الا اگر یکی از موضوعات و مسائل ریز این موضوع مطرح شده بود شاید نتیجه­گیری کردن ساده‌تر بود ولی توجیه بنده در جلسه قبل این بود که قبل از اینکه دربارة مسائل جزئی این بحث وارد بشویم به دلیل این که این مبحث به خصوص در فضای طلبگی چندان شناخته شده نیست و آشنایی کامل با این مسئله در حوزه ما هنوز وجود ندارد لذا بحث کلی کردن مانعی و محذوری ندارد تا بعدها آرام آرام بتوان در مورد مسائل جزئی­­تر هم وارد بحث شد. و لذا من هم جلسة قبل عذرخواهی کردم و هم این جلسه خدمت دوستان عزیز این اعتذار را از این جهت دارم که به هر حال ماهیت این بحث گاهی اقتضاء می‌کند بعضی از مسائل به صورت کلی اینجا مطرح شود و از آن عبور بشود و فعلاً چاره‌ای جز این نیست.

در جلسة قبل من بعضی از کلیات را عرض کردم. یکی از مباحث که در مقدمه مورد نیاز بود این بود که چرا در دنیای امروز ذهن ما متوجه مسئله­ای به عنوان حریم خصوصی شده است مسئله یک مسئله جدید است یا این مسئله یک مسئله کهنه است. شما این را جزء مسائل مستحدثه به حساب می‌آورید، اگر مسئله این است که ورود به خانة دیگران بدون اجازه جایز نیست، این مسئله کهنه است و چیزی جدیدی نیست. اگر مسئله این است که تجسس کردن از امور دیگران جایز نیست، این هم که منصوص است که در قرآن برای تَجَسَسُ، یک مسئلة جدید نیست. فقط شما می‌توانید در این زمینه مصادیق جدیدی از حریم خصوصی را نشان بدهید که در گذشته این نوع از مصادیق وجود نداشته است که مثالهایی را در این زمینه در جلسه گذشته عرض کردم، این تلقی است یا این که نه مسئله حریم خصوصی به شکلی که امروز مطرح می­شود یک مسئله نو است و این مشابهات­های صوری و یا حتی اشتراکاتی در بحث وجود دارد بین آنچه که در گذشته در فقه وجود داشته و امروز در حقوق و سیاست مطرح است این اشتراکات و مشابهات موجب این نمی­شود که این موضوع را موضوع واحدی بدانیم. در این باره در جلسه قبل صحبت کردیم. اما آنچه را که در این جلسه می­خواهم عرض کنم در این حال در جلسة قبل عرض کردم که برخی از نکاتی که تزاحم و تعارض پیش می­آید بین حریم خصوصی و احکام شرعی، برخی از نمونه­ها را ظاهراً عرض کرده­ام. چون بناست بحث کلی صورت بگیرد دربارة این که این مسئله به لحاظ مبانی اسلامی ما، چگونه قابل طرح است و این مسئله در فضای فرهنگ غرب چطور طرح می­شود و تفاوت آن چیست و بعد برمی­گردد روی آن همان فضای اسلامی مسئله را چگونه می­شود پیگیری کرد.

آن طوری که از مباحث محققین غربی می­شود استفاده کرد مسئله حریم خصوصی و بسیاری از مسایل دیگری از این قبیل یک مبنای فلسفی خاصی دارد. ما در فقه متأسفانه با این سبک بحث انس نگرفتیم که یک مسئله فقهی ببینیم دارای چه مبانی فلسفی است و به طور کلی فلسفه اسلامی از فقه منفک و جدا است. کسی که این فلسفه را می­خواند حالا اصالت وجود می­خواند، وحدت وجود می­خواند، بحث علت و معلول، وحدت و کثرت، حدوث و قدم ، از اینها به یک نظام حقوقی و فقهی خاصی نمی­تواند برسد و نمی­رسد. در غرب اینطور نیست آنها وقتی شروع می­کنند از همین مبانی به یک جاهایی می­رسند ،حالا ما کاری به این که درست و غلط است ندارم بهر حال یک نظام فکری وجود دارد و یک مبانی است، آنها بحث حریم خصوصی را وقتی مطرح می­کنند ولو اینکه جنبة حقوقی هم داشته باشد یک مبنای فلسفی هم برای آن ذکر می­کنند. می­گویند انسان موجودی است خودمختار یا به تعبیر کانت غایت به ذات است و آن مقداری که ضرورت­های اجتماعی اقتضاء می­کند جلوی ارادة او و اختیار او گرفته می­شود و الا همه چیز باید براساس اراده و اختیار خود انسان شکل بگیرد. نتیجه آن این است که در حوزة مسائل عمومی راه برای قانونگذاری و راه برای تحدید اختیارات بشر باز است ولی فراتر از ضروت­های اجتماعی که همان زیست عمومی بشر است ورود قانون معنا و مفهومی به طور کلی ندارد. اصلاً قانونگذار نمی­تواند وارد این حوزه­ها بشود. آنها این مبانی را مطرح می­کنند و به این نتایج هم می­رسند دنبال می­کنند. ولی ما نمی­توانیم از اینجا شروع کنیم چون وقتی بحث قانون در بحث و مبانی ما مطرح می­شود ما قانون را به تکلیف تفسیر می­کنیم ما قانون را به حکم شرعی تفسیر می­کنیم. می­گوییم قوانین الهی این است و در قانون شرعی و در حکم الهی هم تفاوت بین زندگی فردی و زندگی اجتماعی نیست تفاوتی بین امور مادی و معنوی نیست تفاوتی بین زندگی دنیوی و زندگی اخروی نیست. یعنی زندگی بشر تا هر کجا که ادامه دارد و قلمرویش شامل می­شود قهراً حکم شرعی هم به همان موازات است. نمی­شود یک بخشی از زندگی انسان را پیدا کرد که در آن بخش شرع حضور نداشته باشد، حکم الهی حضور نداشته باشد. خلأیی در محیط تشریع در کار باشد. حالا چه آن حکم الزامی باشد و چه غیر الزامی باشد. اینجا دو نگاه متفاوت است ما با تکلیف اینجا سر و کار داریم با حکم شرعی سر و کار داریم و این حکم شرعی این قیود را نمی­پذیرد که حالا یک بخشی از زندگی بشر خلوت انسان است و در آن خلوت خدا با انسان کاری ندارد، یک همچنین چیزی نیست. ولی آنها می­گویند یک بخشی از زندگی است خلوت است قانون و قانونگذاری به آن بخش کاری ندارد در اختیار خود انسان است، این امر معقولی است. در این قسمت یک تفاوتی اتفاق می­افتد که مربوط به جعل و تشریع الهی می‌شود. بعد از این مرحله یک مرحلة دومی است که آنجا باید نظام و اختلاف را حل کرد. مرحلة دوم این است که حالا خداوند تشریع فرمود، خلوت و جلوت هم ندارد، خصوصی و عمومی هم ندارد، مادی و معنوی هم ندارد، دنیوی و اخروی هم ندارد. همه زندگی بشر را گرفت بسیار خوب بعد به مرحلة اجرا و عمل می‌رسد، آیا لازمة این که تشریع همه ساحت‌های وجود انسان را در برمی‌گیرد و هیچ بخشی از شئون زندگی انسان خارج از قلمرو تشریع نیست آیا لازمه‌اش این است که پس می‌شود در زندگی خصوصی افراد وارد شد و آنها را الزام کرد به این که رعایت شریعت بکنند، آیا می‌شود وارد خلوت شد و الزام کرد آنها را که تخلف از معصیت نکنند، این مرحلة دومی از بحث است که این کار شدنی است یا نه؟ اگر در این مرحلة دوم پذیرفتید که علاوه بر اینکه حکم الهی است اجازة برای الزام انسان‌ها حتی در زندگی خصوصیشان برای وادار کردن آنها به رعایت حکم الهی هم وجود دارد، این را پذیرفتید فاتحه حریم خصوصی خوانده شده است. دیگری چیزی از حریم خصوصی باقی نمی‌ماند و کار تمام است. اگر بحث فقهی بخواهد صورت بگیرد اینجا باید صورت بگیرد که شرع در کجا و در چه مواردی اجازة ورود داده است و در چه مواردی اجازة ورود نداده است. یک مقداری را که ورود به حریم خصوصی به اقتضای زندگی اجتماعی و ضرورت‌های زندگی‌ اجتماعی است، عقل می‌فهمد در همة نظام‌های اجتماعی هم کم و بیش پذیرفته شده است مثلاً حالا تأمین امنیت اقتضاء می‌کند برای اینکه که شخصی که وارد هواپیما می‌خواهد بشود بازرسی بدنی بشود که همه جا این کار انجام می‌گیرد. از دستگاهی باید عبور داده بشوند، یا تفتیش بدنی بکنند که یک مقداری مورد توافق است آن مقداری که به اقتضای ضروریت‌های اجتماعی است بیشتر از این چطور؟ بیشتر از این را اسلام وارد شده است یا نشده؟ حالا لازم هم نیست که ما پاسخ کلی بدهیم. ممکن است که بگوییم که در بعضی موارد اسلام وارد شده است و در بعضی موارد اسلام وارد نشده است یا پاسخ کلی وجود داشته باشد بهر حال به نظر بنده آن بزنگاه کار در بحث حریم خصوصی این گونه موارد است که اینها تکلیفش برحسب حکم شرعی روشن بشود که تکلیف چیست؟ تکلیف این موارد را هم با دو نوع نگاه می‌شود مشخص کرد. نگاه اول با یک نگاه کلی‌نگر و نگاه دوم با یک نگاه جزئی‌نگر. نگاه کلی‌نگر منظور این است که روی مبانی ببینیم چه می‌شود حالا به موارد و مصادری که در فقه آمده است کاری نداشته باشیم روی اصول بحث کنیم. اینجا اگر از مبانی کلامی خودمان بخواهیم استفاده کنیم دست‌مان باز است. حالا چون فهرست‌وار عرض می‌کنم استناد به کلمات علما، متکلمین و فقها نمی‌خواهم بکنم ولی مستندات آن است.

اگر به متکلمین می‌خواهیم مراجعه بکنیم کار دشواری نیست و آنها در این زمینه به نظر بنده خوب بحث را پیش بردند. علت آن این است که در کلام یک بحثی تحت عنوان تکلیف و ماهیت تکلیف است و بعد از این دربارة شرایط تکلیف بحث کرده‌اند و آن فقهایی که به بحث کلامی وارد شده‌اند و بعد به این نتیجه رسیدند که یکی از شرایط تکلیف اختیار است و همان جا این بحث را مطرح کردند که اگر اختیار از انسان گرفته بشود بساط ثواب و عقاب جمع‌ می‌شود، بعثت انبیاء اصلاً‌ معنی ندارد و آخرت و بهشت و جهنم و همة‌ اینها مبتنی بر اختیار است که اختیار که رفت همة اینها به طور کلی می‌رود. موجود غیرمختار را نه پاداش می‌شود به او داد و نه عقوبتی برای او می‌شود در نظر گرفت. لذا متکلمین ما به اینجا رسیدند که الجاء نقطة مقابل تکلیف است و با تکلیف سازگار نیست. هر کجا که الجاء آمد تکلیف می‌رود و من هر چه گشتم تا به حال ندیدم که این مسئله الجاء را با نگاه کلامی ریشه‌هایش را کسی کار کرده باشد و تحقیق کرده باشد با این که مسئله، مسئلة بسیار جدی‌ای در کلام ما است.

یکی از حضار: الجاء تکوینی مطرح است یا تشریعی؟

الجاء تکوینی مطرح است؛ یعنی سلب اختیار از انسان کردن. یکی از مشکلات ما همین است که یک جاهایی انقطاعی بین کلام و فقه‌مان هم وجود دارد؛ یعنی متکلم ساز خودش را روی مبانی خودش می‌زند می‌گوید الجاء ممنوع است و با تکلیف نمی‌سازد ولی فقیه وقتی در فقه می‌آید بحث می‌کند کاری به این مسائل ندارد این مواردی را به اقتضای نوع ادله به نتیجه برسد که اینجا الجاء است، می‌گوید و خیلی هم کاری ندارد که با آن مبانی کلامی این جور در می‌آید،یا جور درنمی‌آید، این را چه کار باید کرد؛ مثلاً فرض بگیرید آنجا می‌فرمایند الجاء خیر؛ یعنی شخصی را اگر وادار به کاری اگر بکنید فایده‌ای ندارد در کلام این طوری می‌فرمایند در فقه که می‌رسند بحث جهاد ابتدایی مطرح می‌شود جهاد ابتدایی چیست حالا به تصوری که در فقه رایج است. جهاد ابتدایی این است که ما با مشرکین می‌جنگیم یا مسلمان می‌شوند یا مسلمان نمی‌شوند. شمشیر را بالا سرشان نگه می‌داریم مسلمان شدند شدند، نشدند گردن‌شان را می‌زنیم این جهاد ابتدایی است. یا این که اهل کتاب را دعوت به اسلام می‌کنیم اگر اسلام را پذیرفتند فبها و اگر نپذیرفتند باید جزیه بدهند، جزیه نداند و اسلام هم نپذیرفتند آنها را هم گردن‌شان را می‌زنیم. حالا باید مشکل الجاء را باید چه کار کرد؟ شما دارید یک شخص مشرک را  دارید به زور وادار به مسلمان شدن می‌کنید. شما در کتاب‌های فقهی که بگردید، بنده خبر ندارم که کسی متعرض این مسئله شده باشد مجموعاً در کتاب‌هایی که بنده تا به حال برخورد کردم شاید دو مورد آن هم کسانی که ذهن کلامی داشته‌اند مثل فاضل مقداد که خودش متکلم است وظاهراً در کتاب لوامه و یا آیات الاحکام خود متعرض شده باشد یا یکی دو مورد دیگر.

یا وقتی شما بحث ارتداد را مطرح می‌کنید و حکم به این می‌کنید که مرتد به قتل می‌رسد، حتی توبه‌اش هم پذیرفته نمی‌شود آیا این موجب الجاء است یا نیست تکلیف این مسئله چه می‌شود؟ در کلام یک مبنایی را گذاشتید ولی در فقه دیگر ردپای این مبنا را نمی‌شود پیدا کرد که چقدر به این ملتزم شدید و ملتزم نشدید. فقها اینجا که می‌رسند خودشان را ملتزم به آن مبانی کلامی نمی‌بینند که ادله نسبت به جهاد ابتدایی اقتضاء می‌کند یا قتل مرتد، ما به همان ملتزم باشیم.

بهر حال یک نگاه، نگاه کلامی است اگر از نگاه کلامی وارد شدید خیلی از مسایل را از همین مدخل الجاء که وارد بشوید حل می‌شود. مثلاً به، امر به معروف و نهی از منکر که می‌رسید در مرحلة سوم که اعمال قدرت است برای اینکه شخص تکلیفش را انجام بدهد. آیا اعمال قدرت کردن برای این که شخص وادار به اطاعت کردن بشود یا مانع بشوید با اعمال قدرت که جلوی معصیت را بگیرید این جایز است یا جایز نیست؟ در برخی از موارد که ضرورت‌های اجتماعی اقتضاء می‌کند آن موقع عقل می‌گوید که عیبی ندارد، مانعی ندارد. اما آنجایی که این ضرورت وجود ندارد چی؟ نسبت به مرحلة سوم امر به معروف و نهی از منکر چه کار می‌خواهید بکنید؟ آقایان علما معمولاً مرحلة سوم امر به معروف و نهی از منکر را و اعمال قدرت کردن را پذیرفته‌اند. همان بحث الجاء اینجا هم می­آید چون مبنای کلامی است اینجا هم می­آید اینها چه طوری با همدیگر جمع می­شود؟ بهر حال این بحث بحث کلامی است اگر از آن مسئلة کلام صرفنظر بکنیم آن وقت وارد فقه بخواهیم بشویم باز اینجا هم در دو مرحله شاید بشود این بحث را مطرح کرد:

- یک مرحله عبارت است که مقتضای اصل چیست، تأسیس اصل بکنیم و مرحلة دوم این است که ببینیم موارد برحسب مورد ادلّه چه چیزی اقتضاء می‌کند؟

اما اقتضای اصل ورود به حریم خصوصی دیگران، دخالت در زندگی دیگران کردن آیا خلاف اصل است یا خیر؟ اینجا باید ببینیم از چه اصلی می‌شود استفاده کرد، مثلاً از اصل عدم ولایت می‌شود استفاده کرد برای این که بگوییم دخالت در امور دیگران جایز نیست چون هیچ کسی بر دیگری ولایتی ندارد از این اصل می‌شود استفاده کرد یا خیر؟ رابطة این اصل با امر به معروف و نهی از منکر چطور می‌شود؟ با اصل عدم ولایت جلو را بگیریم بعد ببینیم کجاها را می‌شود با دلیل اثبات کرد این یک راه است.

یک اصل دیگری از فرمایشات حضرت امام(ره) در کتاب مکاسب المحرمه ایشان می‌شود استفاده کرد که البته ایشان تقریر و تفصیل در بحث داده‌اند و الا دیگران هم این مطلب را فی‌الجمله دارند و آن این که اصل اولی در دماء و اَعراض اصلاً احتیاط است و برائت نمی‌شود جاری کرد. هر کسی که نسبت به حیثیت دیگری می‌خواهد وارد بشود اصل اولی عبارت از حرمت است. در بحث غیبت و مستندات غیبت و... آنجا این بحث را به تفصیل مطرح فرموده‌اند که در صورت به اعراض دیگران همانی که ما می‌گوییم حیثیت افراد، هر کجا که شک کردیم و دلیل وجود نداشته باشد نمی‌شود وارد شد و چون حریم خصوصی یعنی حریم حیثیت افراد به اقتضای این اصل یعنی اصالت ‌الاحتیاط باید بنا را بر این گذاشت که اصل بر ممنوعیت است، اصل بر عدم جواز است. اینها راه‌هایی است که می‌شود رفت. باید رفت تا انسان ببیند که می‌شود یا نمی‌شود، چه مشکلاتی دارد و من فهرستش را خدمت شما عرض می‌کنم. بعد از این که از این اصل در رفتیم حالا مواردی را که شرع اجازه داده است چیست؟ ببینیم با آن اصول و مبانی چقدر سازگار است یا سازگار نیست. این مواردی که در شرع به حریم خصوصی مربوط می‌شود موارد بسیار زیادی است. آنجاهایی که شرع جلوی آن را گرفته است یعنی حریم خصوصی را پذیرفته که فبها احتیاجی به بحث کردن ندارد ولاتجسس را فرموده بسیار خوب، ورود به خانة دیگران بدون اجازه جایز نیست بسیار خوب، آن مواردی که آورده است نیازی به بحث ندارد آن جاهایی که شرع آمده و راه را باز کرده است و نقض را اجازه داده است آن موارد را باید مشکلش را حل کرد.

یکی از مشکلات که نیاز به بررسی دارد بحث امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر قولی آیا نقض است؟ بعضی‌ها همین را هم می‌خواهند نقض بدانند، همین که انسان به دیگری امر و نهی می‌کند همین هم نقض است احتیاج به دلیل دارد. به نظر می‌رسد که این نکته را مرحوم آقا ضیاء عراقی داشته باشد یا میرزا حبیب الله رشتی یکی از همین دو نفر هستند که ایشان حتی در امر به معروف و نهی از منکر هم معتقد است که اصل اولی حرمت است، همین امر به معروف و نهی از منکر زبانی هم. چرا؟ چون در امر به معروف و نهی از منکر شما خواهشی نمی‌کنید از کسی، خواهش می‌کنید؟ خواهش نیست. امام(ره) در تحریرالوسیله دارند خواهش کردن امر به معروف و نهی از منکر نیست حالا اگر شما خواهش کردید و او منکر را ترک کرد، البته موضوع منتفی است اما امر به معروف و نهی از منکر نیست. او اعمال ولایتی در آن است، اعمال ولایت کردن به واسطة همین امر به معروف و نهی از منکر در همین حد جایز است یا جایز نیست؟ یعنی اگر انسان شک بکند که آیا امر به معروف و نهی از منکر در اینجا واجب است یا واجب نیست بر این اساس دوران امر بین محذورین می‌شود که یا واجب است لنگة دیگرش یا حرام است اصلاً، به خصوص که یک مشکل دیگری هم وجود دارد بعضی از علما فرموده‌اند یکی موقعی هم من به نظرم از زبان خود مرحوم آیت الله احمدی میانجی این مطلب را شنیدم که وقتی شما نهی از منکر می‌کنید هر نهی از منکری متضمن نسبت صدور منکر از شخص دارد شما به یک کسی می‌گویید غیبت نکن یعنی چی؟ یعنی تو داری غیبت می‌کنی یعنی داری تفسیقش می‌کنی. چون اگر او جاهلانه غیبت بکند و توجه نداشته باشد که نهی از منکر موردی ندارد، شخصیتش که جاهل است و آن را غیبت نمی‌داند این نهی از منکر ندارد. آنجایی که شما برای نهی از منکر وارد می‌شوید یعنی این منکر مصداق معصیت است یعنی او عالماً و عامداً دارد این کار را انجام می‌دهد و دارید نسبتی به او می‌دهید و اگر شک بکنید که آیا امر به معروف و نهی از منکر اینجا واجب است یا واجب نیست شما به چه دلیلی دارید نسبت خلاف به او می‌دهید؟ او را تفسیقش می‌کنید که تو فاعل منکر هستی؟ نسبت فسق به او می‌دهید، برای چه این کار جایز باشد. این کار اصلاً جایز نیست. واقعاً شما اگر رسیدید به این نتیجه که او عالماً، عامداً بدون این که توجیهی داشته باشد دارد مرتکب غیبت می‌شود به او بگو غیبت نکن. نه، تردید داری شاید او در ذهن خودش یک وجه شرعی برای این کار داشته باشد شما نباید این کار را بکنید.

بهر حال امر به معروف و نهی از منکر همان مرحلة اولش هم بدون گیر نیست نسبت به حریم خصوصی ولو اینکه بعضی‌ها تصورشان این است که همان مرحلة اول می‌گویند عیبی ندارد این زبان است، تصرفی نیست دخالتی به حساب نمی‌آید. این طوری نیست ماهیت امر به معروف و نهی از منکر این نیست. خواهش و استدعا و این حرفها نیست. اتفاقاً یادم هست که حضرت امام(ره) در رسالة جنود عقل و جهل­شان این مطلب را دارند در یکی از بندهای جنود عقل و جهل به تناسبی مطلبی دارند که امر به معروف و نهی از منکر تلخ است بر آن کسی که مورد امر و نهی قرار می‌گیرد شما ناراحتش می‌کنید، متأثر می‌شود. همین مقداری ناراحتی به وجود آوردن شرعاً جایز است یا جایز نیست ولو شما با زبان یک حرفی را گفتید، فحش هم نگفتید ولی همین که شما به او می‌گویید این کاری که دارید انجام می‌دهی این منکر است این کار را نباید انجام بدهی این چیزی تلخی است لذا خودش یک نوعی تعرض نسبت به حیثیت افراد است باید تکلیفش را مشخص کرد دلیلی اگر وجود داشته باشد تابع این حرف نیست.

یک نفر از حضار: باید ببینیم امر به معروف در مواردی جنبة اجتماعی پیدا می‌کند؟

حالا وقتی جنبة اجتماعی پیدا کرد از حیث این که اتصال اجتماعی را می‌خواهید از بین ببرید یعنی به اندازه‌ای که آن ضرورت وجود داشته باشد همین دیگر، بیشتر از این نمی‌شود لذا این آقایان می‌گویند مثلاً اگر یک شخصی است که شُرب خمر می‌کند در هنگامی که مأموریتش است مثلاً پلیسی است باید هوشیار باشد در پست خودش شما نهی از منکر می‌کنید برای این که این شخص اگر شرب خمر بکند آگاهی و هوشیاری خودش را از دست می‌دهد و برای جامعه خطری است عیبی ندارد. اما همین شخص بعد از پست خودش شرب خمر کرد حالا وجه ضرورت اجتماعی آن چیست؟ به لحاظ ضرورت اجتماعی یعنی اختلالی در نظام جامعه اتفاق می‌افتد اگر این شخص رفت خودش یک جایی شرب خمرکرد مثلاً اینجا واجب است.

یک نفر از حضار: تعرض ندارد.

مشکل همین است که اگر شما علم پیدا کردید که شخصی مرتکب منکر می‌شود ولو در خلوت، حالا نمی‌گوییم بروید در باغ ببینید چه کار می‌کند بعداً که این شخص را دیدید آیا وظیفة نهی از منکر نسبت به او دارید یا ندارید؟ اگر که اتفاقاً دو نفر دیدند که این نفر در خلوت شرب خمر کرده است اتفاقی هم دیده‌اند و شهادت هم داده‌اند و در محکمه به اثبات رسید نه این که رفته‌اند در باغ ببینند که شخصی شرب خمر می‌کند یا نمی‌کند، نه از این باغ عبور می‌کردند صاحب باغ آنها را دعوت کرده بود یا آنجا مهمان بودند یا هر وجه دیگری که پیش آمد، و دیدند که شرب خمر هست و اینها رفتند و شهادت دادند، دو مسئله اینجا هست یکی این که شهادت دادن اینها جایز است یا جایز نیست؟ می‌گویم شهادت‌شان جایز است. بعد مرحلة دوم بعد از این که شهادت دادند آیا حاکم به اقتضای این شهادت می‌تواند حکم بکند یا خیر؟ اگر شرایطی که وجود دارد وجود داشته باشد. یا می‌گویند خیر چون در باغ خودش و خانة خودش شرب خمر کرده است حد ندارد. شما یک همچین تفاوتی را در اجرای حد قائل هستید، هیچ کس به این قائل نیست، می‌گویند فرقی نمی‌کند، به اثبات برسد.

یک نفر از حضار: تجاهر به فسق است.

ج) آن یک عنوان دیگری است غیر از تجاهر به فسق است. شرب خمر خودش عنوان مستقل است ربطی به تجاهر و عدم تهاجر ندارد ولو شخص متجاهر به شرب خمر نباشد. شرب خمر که کرده باشد جزا و عقوبتش است اگر به اثبات برسد، لذا اینکه شاهد وجود داشته باشد و با بینه به اثبات برسد این مستلزم این که تجاهر به فسق صورت بگیرد نیست. بعضی‌ها فرموده‌اند این مطلب را که شارع مقدس آمده طریق را برای اثبات، بینه قرار داده است؛ یعنی تجاهر وجود داشته باشد؟ ممکن است تجاهر باشد ممکن است تجاهر نباشد، تجاهر هم نباشد حکم جاری می‌شود. حالا این تازه با فراغ از این است که علم قاضی را در این موارد حجت ندانیم اگر حجت بدانیم که مشکل خیلی بیشتر می‌شود. اگر علم قاضی را حجت ندانیم همین کافی است. اقرار چه؟ شخص اقرار بکند همین که اقرار کرد کافی است ولو این که هیچ کسی هم نبوده باشد البته الزامی بر این که اقرار بکند ندارد ولی حد جاری می‌شود به خاطر اثبات جرم از طریق اقرار، آنجا الزامی نیست اما نسبت به بینه چه می‌فرمایید؟ البته یک بحثی است حالا شهادت دادن در این موارد واجب است یا واجب نیست؟ حالا واجب هم نباشد حداقلش را شما ببینید که جواز هم هست. جواز هم که باشد کافی است برای این که مشکل را به وجود بیاورد. بقیه‌اش هم همین طور است. شما وقتی که می‌گویید که دو نفر مرد زیر یک لحاف که باشند چه طوری می‌شود اینها چی می‌شوند تعزیر می‌شوند. این که تجاهر به این مسئله در خیابان که کسی نمی‌کند این کجاست. این در همان خلوت است اما خلوتی که احیاناً افرادی دیدند و گزارش کردند، این شهادت است.  

یک نفر از حضار: می‌شود توجیه کرد که مسلمان وقتی که این قانون را پذیرفته ولو در خلوت هم اگر مرتکب بشود خودش حریم خصوصی خودش را در اختیار قرار داده که وارد بشوند چون این قانون را پذیرفته است.

ج) آیا همة مسلمان توجهی به این لوازم دارند و رضایت دارند؟ می‌دانند که ساب یعنی چی؟ و چه احکامی دارد؟

یک نفر از حضار: مگر راه نپذیرفتن هم دارد، فسقی اگر باشد بچه مسلمان مگر می‌تواند نپذیرد؟

ج) بهر حال این مشکلاتی که در باب امر به معروف است، یک. در باب اجرای مجازات اسلامی است، دو. هر دو با مشکل حریم خصوصی و تلقی که از حریم خصوصی وجود دارد اینها مسئله است یعنی وقتی ما می‌گوییم حریم خصوصی باید پاسخی برای این نوع از مسائل داشته باشیم. یا این که بگوییم حریم خصوصی که در احکام اسلامی مجموعاً‌ استنباط می‌شود یک تفاوت‌هایی دارد و این تفاوت‌ها را ملترم بشویم. خیلی هم اصرار نکنیم بر این که بگوییم که حریم خصوصی که ما می‌گوییم عیناً همان حریم خصوصی است که دیگران گفته‌اند و بخواهیم یک طوری مسئله را سنبل بکنیم.

یک بحث، بحث امر به معروف و نهی از منکر است. یک بحث، بحث مجازات‌ها است. یک بحث بسیار مهم دیگری که اینجا مطرح است این که دولت اسلامی در چه حوزه‌هایی می‌تواند وارد بشود. اگر شما اجرای شرع را برعهدة دولت گذاشتید، آن دولت‌های لیبرال معلوم است آنها اجرای قانون بر عهده‌شان است قانون هم مشخص است که در حوزة عمومی وارد می‌شود این حساب روشنی دارد. اما شما مجموعة دین را شریعت بر عهدة حاکمیت قرار می‌دهید که دولت مجری احکام الهی است، تفکیکی هم نمی‌کنید، مرزبندی هم نمی‌کنید، عمومی و خصوصی هم نمی‌کنید. چون نمی‌توانید بکنید، نمی‌توانید بگویید شرب خمر دو قسم است، نمی‌توانید این را بگویید. نمی‌توانید بگویید زنا دو قسم است به اثبات برسد تمام است ولو در خفا و خلوت اتفاق افتاده باشد به اثبات رسیده کافی است. تحت لحاف واحد باشند همین طور. و خیلی چیزهای دیگری که ما در فقه داریم حالا بعضی‌ها حد دارد بعضی‌ها تعزیر دارد. بعد هم می‌فرمایید که تعزیر اختصاص به موارد خاص که منصوص در روایات است ندارد دیگر به اثبات برسد کافی است. مثلاً خودارضایی آیا تعزیر دارد یا ندارد، منصوص است این مسئله که تعزیر دارد. دیگر این تجاهر لازم ندارد که به قید تجاهر. به اثبات رسیده باشد شما می‌گویید اثبات آن کمتر اتفاق می‌افتد بسیار خوب. نسبت به زنا و لواط و اینها آن طوری که در شرع است کمتر اتفاق می‌افتد و آن شرایطی را که شرع قرار داده است، نادر اتفاق می‌افتد ولی این طور نیست که به لحاظ این که در قلمروی حریم خصوصی اتفاق می‌افتد شرع اغماض کرده باشد. بله یک مسائلی را در نظر گرفته است که نظام اجتماعی خیلی لغو نشود، به هم نخورد، اوضاع و احوال آشفته نشود اینها درست است.

مسئله دخالت دولت و قدرت دولت و میزان اختیارات دولت هم از مسائل مشکلی است که در باب حریم خصوصی وجود دارد اینها حالا ربطی به مسائل سیاسی هم ندارد. من دیدم در این پیامک‌ها نوشته‌اند که حریم خصوصی از منظر فقه سیاسی، بنا نبود که ما در مورد فقه سیاسی اصلاً صحبت بکنیم. الآن هم بنایی بر این نیست، آن خودش یک مشکلاتی دیگری دارد. همین قسمت‌های راحت‌تر را ما یک فهرستی خدمت دوستان عزیز خواستیم عرض بکنیم و ببینیم آیا حریم خصوصی امکان‌پذیر است یا امکان‌پذیر نیست. بهر حال آن نظام ارزشی که در غرب است که مبتنی بر یک نظام فلسفی است که نتیجه‌اش، آن فلسفه و آن اخلاق و آن حقوقی است که متولد می‌شود و حریم خصوصی هم در آن فضا قرار می‌گیرد. آنها یک مجموعة منسجمی است همه چیز آن به همدیگر کاملاً سازگار و مرتبط است چه درست و چه نادرست. یک دستگاه فکری و ارزشی است. لذا ما نمی‌توانیم این حریم خصوصی را از آن دستگاه بیرون بیاوریم، ریشه‌هایش را هم در نظر نگیریم و قطع بکنیم و بعد یک مرتبه بیاییم بگوییم که اسلام با حریم خصوصی کلی موافق است. اگر می‌خواهیم کاری انجام بدهیم خودمان باید از اول و بیخ و بن شروع بکنیم، موانعش را مشخص بکنیم، اصولش را روشن بکنیم و بعد بیاییم در فقه و بعد ببینیم که با همین روش‌های شناخته شده و معتبر فقهی؛ یعنی روش‌های اجتهادی ببینیم چه مقدار قابل اثبات است چه مقدار قابل نیست و جلو برویم. این مجموعة بحثی است که من می‌خواستم عرض بکنم بدون این که وارد جزئیات بشوم؛ یعنی در واقع عرض بکنم که یک مسئله‌شناسی کلی دربارة حریم خصوصی صورت بگیرد.

اما قسمت دوم اگر ما از خدا شروع بکنیم، می‌شود انسان یک مقداری در عین حال که از خداوند شروع می‌کند در مباحثی مثل حریم خصوصی یک جهت‌گیری خاصی پیدا بکند. حالا من فقط روی جهت‌گیری تأکید می‌کنم نه بیشتر. آن نظام فلسفی، او از خدا شروع نکرده است حالا من نمی‌خواهم بگویم ضد خدا هم است. اما مفروض این نیست که از اینجا بخواهیم شروع بکنیم، سنگ بنا این نیست. اما اگر ما سنگ بنا را در این مباحث از نظر فلسفی، اعتقادی و بعد اخلاق‌مان و فقه و اینها را بر توحید قرار بدهیم، می‌شود جهت‌گیری خاصی استفاده کرد یا خیر؟ من این را به عنوان نمونه عرض می‌کنم.

یکی از راه‌هایی که می‌شود استفاده کرد، این است که ما یک مقداری در این صنف از مباحث یک نگاه توحیدی، اخلاقی و معنوی داشته باشیم. نمی‌خواهم نگاه فقهی را نقد کنم، می‌خواهم عرض کنم که نگاه فقهی را می‌شود، تابعی از این نگاه قرار داد. چون اهل معرفت، اهل عرفان معتقد هستند که کمال انسان به این است که انسان تخلق به اخلاق الهی پیدا بکند. اسماء و صفات الهی در زندگی او عینیت پیدا بکند، تحقق پیدا بکند. یکی از اسماء الهی هم ستّاریّت است. ستّاریّت حق را الگوی خود قرار بدهد او هم در زندگی، نسبت به خلق خدا ستّار باشد خیلی لازم نیست که ما در متون بگردیم از همین کتاب‌هایی که در دم دست است. متأسفانه یک مقدار هم مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد. معراج‌السعادة مرحوم ملا احمد نراقی(ره) ایشان این طور می‌فرمایند: که همین قدر در شرافت پرده‌پوشی کافی است که از جمله صفات آفریدگار ستّار است؛ یعنی ایشان در مورد پرده‌پوشی صحبت می‌کند از نظر اخلاقی که انسان باید نسبت به دیگران، عیوب و ایرادات‌شان دنبالش نرود، نبیند، نگوید و بازگو نکند، پیگیری نکند، بحث در این است ولی نقطة شروع در این است که خدا ستار است پس انسان هم باید ستار باشد. جمله‌ای دارد ابن عربی در فتوحات در ذیل این تعبیر و ذیل این ذکر، که در روایات ما هم است و اهل سنت هم دارند «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح؛ خدایی که زیبایی‌ها را آشکار می‌کنی و زشتی‌ها را می‌پوشانی». ابن عربی این طور می‌گوید: « و طلق اهل الکشف علی هذا  لیتخلقوا باخلاق الله و یتأدبوا مع عباد الله و فیظهرون محاسن عالم و یسترون مساویهم». می‌گوید اظهر الجمیل و ستر القبیح اهل کشف و معرفت را به این سمت و سو هدایت می‌کند که آنها هم اخلاق الهی را در پیش بگیرند و متأدب به ادب الهی باشند و با بندگان خدا براساس همین  قسم برخورد بکنند. محاسن را اظهار کنند، و مساوی را اخفا کنند و بپوشانند.

حالا نیازی نیست که ما نسبت به ستّاریت حق تعالی و دامنة گسترده‌ای که در متون ما دارد صحبت بکنیم. در مناجات شعبانیه است که عذابی که در عالم آخرت، جهنمی تحمل می‌کند، عذاب افتضاء است که از هر عذاب دیگری سخت‌تر و سنگین‌تر است که ستر از بین برود و پرده‌دری بشود و آنچه که مخفی بوده حالا علنی و آشکار بشود و جهنم یعنی آنجایی که پرده‌ها کنار می‌رود و این الهام می‌دهد این نکته را که اگر در زندگی بنای این باشد که پرده کنار زده بشود زندگی غیرقابل تحمل است و جهنم می‌شود. اتفاقاً بعضی از علما و فقهای ما به همین مسئله به نحوی توجه داده‌اند، که حریم خصوصی را با لاحرج ، می‌توانیم درست کنیم، سخت است. حالا مناجات شعبانیه این است: «الهی قد سترت علیَّ ذنوب فی‌الدنیا و أنا احوج الی سترها علیّ منک فی الاخری؛ خدایا در دنیا خیلی چیزها را پوشاندی از عیوب و گرفتاری‌های من را ولی من به این پوشش در عالم آخرت نیاز بیشتری دارم». «الهی قد احسنت الیَّ اذ لم تظهرها لأحد من عبادک الصالحین؛ در دنیا پرده را کنار نزدی» «فلا تفضحنی یوم القیامه علی رؤس الاشهاد» اینجا اگر افتضاحی هم بود در محدودة بسیار اندکی اتفاق می‌افتاد، اما آنجا همه خلایق هستند، لذا نگرانی از این است که افتضاح اتفاق نیفتد که رنجش بسیار بسیار، سخت است و گریبانگیر انسان است.

نکته‌ای اینجا وجود دارد و آن نکته این است که آیا این ستاریت الهی زمینه‌ای است برای این که انسان از گناه، از لغزش از معصیت کناره‌گیری بکند، فلسفه‌اش این است یا خیر، این ستاریت همیشه هم جنبة بازدارندگی ندارد، گاهی از اوقات ستاریت الهی زمینه می‌شود، برای این که شخص با اطمینان و اعتماد به ستاریت بیشتر مرتکب کار خلاف بشود. این هم باز از لحاظ اجتماعی برای ما اهمیت دارد چون یکی از شبهاتی که در زمینة حریم خصوصی به لحاظ فقهی است، همین است که ما مدام بگوییم حریم خصوصی، حریم خصوصی، بالأخره در لایه‌های پنهان جامعه فساد گسترش پیدا می‌کند، شما می‌گویید چشم‌تان را ببندید، چشم‌هایم را ببندم که مشکل حل نمی‌شود فساد بیشتر می‌شود، خُب حالا که خدا چشمش را می‌بندد چه می‌شود، فساد کم می‌شود؟ یک تعبیرات عجیبی است در دعای ابوحمزه ثمالی شما کمک کنید ببینیم، این تعبیرات به چه معناست؟ که حضرت می‌فرماید خدایا همین ستاریتت جرأت به من داده است که من خیلی کارها را بکنم، می‌دانستم ستار نیستی، خودم را جمع و جور می‌کردم. «و یدعونی الی قلة الحیاء سترک الیّ» اینجا حضرت زین‌العابدین(ع) می‌خواهند بفرمایند که بی‌حیایی ما ریشه فقط در بدجنسی ما ندارد، یکی از زمینه‌هایش این است که خدا ستار است اگر همین جا آبروریزی به وجود می‌آورد ما یک مقدار دست و پای خودمان را جمع می‌کردیم، ولی خدا این کار را نمی‌کند ،بنا بر این نیست که این کار بشود. مقصود این است که خداوند به جای این چهار شاهد برای اثبات زنا قرار داده، دو شاهد قرار می‌داد، عیبی داشت، به جای اینکه بفرماید فقط مرد باشد، می‌گفت مرد و زن فرقی ندارد؛ یک مقدار توسعه می‌داد،یعنی راه اثبات بازتر می‌شد، نمی‌توانست خدا این کار را بکند؟ می‌توانست این کار را بکند. به جای این که بفرماید شهادت باید کالمیل فی المکحله باشد، یعنی عمل رؤیت شده باشد ، می فرمود مقارانتش هم کسی شهادت می‌داد ، کافی است، آن صد تا شلاق را بزنید یا رجمش بکنید، ‌نمی‌توانست خدا این کارها را بکند؟ توسعه بدهد؟ می‌توانست آبروریزی بیشتر بشود از افراد، گناه که کردند تحمل بکنند، چه مانعی دارد. پس خداوند بنا را بر این گذاشته که پرده دریده نشود، با این که معلوم است که با این بناگذاری در واقع آمار فساد بالا هم می‌رود، یعنی افراد با اطمینان به این که به تله نمی‌افتند، مجازات شامل حال‌شان نمی‌شود یا دیرتر می‌شود جرأت بیشتری پیدا می‌کنند، ستاریت خدا را.

یک نفر از حضار: ببخشید این مواردی که می‌فرمایید خداوند، حلم را پیشی می‌کند، ولی اگر بخواهیم اصلی بسازیم ، باید ثابت کنیم خداوند بالجمله پرده پوشی را مبنا قرار داده است.

حالا فی‌الجمله آن درست بشود. ما که نمی‌خواهیم اصل را درست بکنیم. ما فعلاً می‌خواهیم بالجمله را درست کنیم تا بعد ببینیم چه می‌شود. فعلاً ما ادعای زیادی نداریم همان فی‌الجمله هم برای ما کافی است.

گاهی از اوقات یک تعبیری دیگری باز در همین دعای ابوحمزه است: «فبحلمک احملتنی و بسترک سترتنی حتی کأنک اغفلتنی؛ مدام پرده پوشاندی، هی پرده پوشاندی» خدا که به حقیقت از ما غافل نمی‌شود اما تغافل می‌کند، اینقدر پرده‌پوشی کردی کأنّه اصلاً من را رها کردی، انگار که چشم ناظر تو نیست اگر بود که باید بالأخره یک عکس‌العملی باشد. و «قرّنی سترک المرخی علیّ» خدایا اگر من خیلی به جدول زدم و عنان شهوت، قدرت و... از دست من گرفت، خدایا اینها به خاطر این است که تو پرده‌پوشی کردی، و موجب فریب من شد، حالا شخص گناه خودش را به نحوی دارد، به خدا هم نسبت می‌دهد که خدایا تو می‌توانستی یک طوری جلوی من را بگیری، هم خداوند می‌توانست به لحاظ تکوین اسبابی را فراهم کند، هم به لحاظ تشریع، یعنی در قانونگذاری می‌توانست، خداوند یک طوری قرار بدهد که بسیاری از مجازات‌ها زود کشف بشود.

 یکی از نقاط شگفت‌آور این است که با شهادت دادن دو نفر ، قتل به اثبات می‌رسد، اما در زنا ، چهار نفر باید شهادت بدهند. اگر بنا بود، خداوند می‌توانست آنها را یک مقداری در تشریع راه اثباتش را بازتر بگذارد ،تا اثبات صورت بگیرد، مشکلی وجود نداشت «و قرّنی سترک المرخی علیّ» نسبت به عبد چی؟ نسبت به عبد این است که امیرالمؤمنین علی(ع) عیناً در خطبة متقین در صفات مؤمن به حمّام ،این طور فرمودند« لَا يَهْتِكُ سِتْراً وَ لَا يَكْشِفُ سِرّاً كَثِيرُ الْبَلْوَى قَلِيلُ الشَّكْوَى إِنْ رَأَى خَيْراً ذَكَرَهُ وَ إِنْ عَايَنَ شَرّاً سَتَرَهُ »خیری را اگر دیده باشد، بیان می‌کند، اما اگر شری را دیده باشد ،عیناً هم دیده باشد سَتَرهَ. «یستر العیب و یحفص الغیب» مؤمن این طوری است. ما دچار یک بیماری در جامعه هستیم، آن بیماری این است که فکر می‌کنیم تدین، عبارت از این است که آدم بیشتر در زندگی مردم ور برود. این بیماری است و نشانه این بیماری این است که خانم‌های جلسه‌ای که بیشتر اهل قرآن و مفاتیح هستند از همه مردم فضول‌تر هستند، و بیشتر کار به کار دیگران دارند، که زوایای مخفی زندگی دیگران را کشف کنند، و این را به اقتضای دینداری خودشان می‌دانند، مسئؤلیت دینی خودشان می‌دانند، که وارد بشوند، ببینند چه خبر است، یک بیماری است، پرده­ای وجود ندارد، این بیماری با فرهنگ اسلامی هرگز سازگار نیست، یعنی منابع دینی ما این رویه را اثبات نمی‌کند، حالا چی شده که ما این طوری شدیم این یک بحث دیگری است، یعنی منشأ این فساد اخلاقی در جامعه ما چه چیزی است که این قدر به همدیگر ور می­رویم و گیر می­دهیم که زندگی دیگران را کشف کنیم، این در ادبیات و منابع دینی ما هرگز چنین مسأله‌ای نیست. ستاریت حق در ستاریت عبد ظهور و بروز پیدا می‌کند. این که عرض کردم جهت‌گیری است نه بیشتر، که استنباط کلی باشد و جناب آقای موسوی اعتراض بکنند.

حالا امام(ره) در کتاب سر الصلاة خود جملات زیادی دارند چنان چه حق تعالی ستار عیوب بندگان هست، ستاران را دوست دارد. خدا ستار هست، ستار محبوب خداست اصلاً،و از هتک ستور بیزار است ،پس سالک الی الله، ستار عیوب بندگان خدا است، و چشم از عورات و عیوب بندگان خدا بپوشد ،و هتک ستر کسی نکند، و پرده ناموس احدی را ندرد، و بترسد از این که اگر پردة عیوب کسی را بدرد ،حق تعالی پردة ستاریت از بعضی از اعمال و اخلاق او بردارد، خدا مجازات بکند.

 این مطلب را می‌شود پیگری کرد با یک تفاوت البته، آن تفاوت این است که ستاریت حق تعالی تفضل است چون ما همه چیزمان مال خداست، و خداوند حق دارد برای این که مملوک و عبد خودش را که مال خودش است اگر اطاعت نکرده و معصیت کرده مفتضح کند. تصرف عبد تصرف در مِلک و مُلک خودش است پس اگر حق تعالی به اقتضای ستاریت عمل می‌کند، این تفضل است، مال خدا است ،حق دارد هر کاری با ما بکند، ولی ماها نسبت به همدیگر چه حقی داریم، چه سلطه­ای داریم، چه مالکیت و اختیاری داریم. خدا که صاحب حق است، این کار را نمی‌کند ،ماها که حقی هم نداریم. این جملات را از صحیفة سجادیه برای شما می‌خوانم: «تَسْتُرُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ فَضَحْتَهُ، وَ تَجُودُ عَلَى مَنْ لَوْ شِئْتَ مَنَعْتَهُ، وَ كِلَاهُمَا أَهْلٌ مِنْكَ لِلْفَضِيحَةِ وَ الْمَنْعِ » جای مفتضح کردن واقعاً هست، اما خدا نمی‌خواهد. « غَيْرَ أَنَّكَ بَنَيْتَ أَفْعَالَكَ عَلَى التَّفَضُّلِ، وَ أَجْرَيْتَ قُدْرَتَكَ عَلَى التَّجَاوُز » از جانب حق تعالی همه تفضل است، ستاریت. اما در عبد اگر ستاریت هم تحقق پیدا بکند، این اظهار جمیل و ستر قبیح کردن اصلاً به اقتضای یک تکلیف است، چون حقی وجود ندارد برای این که او مولاست، او مالک است. ما که نه مولا هستیم نه مالک هستیم، و نه ولایتی بر کسی داریم، نه اختیاری نسبت به کسی داریم ،که بخواهیم دیگری را مفتضح بکنیم. این یک مطلب است.

یک اصل دومی هم عرفا به آن معتقدند، و آن اصل تقدم شفقت بر غیرت است ،در صفات الهی این بحث را عرفا مطرح می‌کنند، که رحمت بر غضب تقدم دارد «یا من سبقت رحمته غضبه» یک تعبیر قشنگ­تری در صحیفه سجادیه است : « انت الذی یسعی رحمتک عمام غضبک» یک همچنین مضمونی است، بهر حال رحمت پیشاپیش غضب در حال حرکت است، در کل نظام آفرینش، و این اصل بر کل نظام حاکم است. آن وقت در عبد هم همین طور است؛ یعنی برنامه‌های شرع هم بر همین اساس است. لذا ابن­عربی دارد، این هم از قواعدی است ،که عرفا به آن متلزم هستند: «الشفقت علی عبادالله أحقّ برعایه من الغیرة بالله» در فصوص دارد. بهر حال شخص گناهی را می­بیند ناراحت می‌شود، عصبانی می‌شود این غیرت است. معصیت الهی خونش را به جوش می‌آورد این غیرت است، اما الشفقت علی عبادالله أحقّ برعایه من الغیرة این که با پرده‌پوشی، این کشف نشود، این به گوش کسی نرسد، این حاکم بر آن غیرت است، دقت بفرمایید اینجا پرده‌پوشی نه به خاطر اهمال نسبت به احکام دینی است، نه بخاطر این است که تسامح دارد، نه به خاطر این که بی­تفاوت است، خیر، واقعاً‌ هم خونش به جوش می‌آید، خیلی هم ناراحت است، ولی شفقت اولویت دارد، و عطوفت بالاتر هست. عرضم را با این کلمات نورانی از امیرالمؤمنین(ع) در خطبة یکصد و چهلم نهج البلاغه تمام می‌کنم: «ِ فَإِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ » کسانی که اهل عصمت هستند، پاک هستند، منزه هستند، در زندگی پاک زندگی کردند، چشم‌شان، دلشان، زبان‌شان سالم هستند، بیماری گناه را نداشتند. امیرالمؤمنین می­فرماید حالا که پاک شدند، چه باید بکنند « أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ و الْمَعْصِيَةِ » باید نسبت به افراد گناهکار رحمت و شفقت داشته باشند « فَكَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ وَ عَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ » تا چه برسد به آنهایی که خودشان مشکل دارند. یک ضرب­المثلی یزدی­ها دارند، می گویند، آبکش به کفکیر می‌­گوید که نه تا سوراخ داری. « أَ مَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللَّهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ وَ كَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَكِبَ ». یادش رفته آن چیزهای را که خدا پوشانده و گناهان بزرگتری که داشت، حالا به دیگران گیر می­دهد، و ریزهای آنها را بزرگ جلوه می‌دهد، و گناهان بزرگ خود را تغافل کرده است. بعد حضرت فرمود به خدا قسم « لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ وَ عَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ لَجُرْأَتُهُ عَلَى عَيْبِ النَّاسِ أَكْبَرُ » اگر فرض بر این باشد که این گناهان بزرگی که در دیگران می­بیند، نکرده باشد ،همین که حاضر است این را بازگو بکند، عیب دیگران را بگوید، این از آن گناه بزرگ دیگران، بزرگ­تر است.

 به نظر من این تعالیم اخلاقی و عرفانی به طور کلی جهت­گیری زندگی را تغییر می­دهد، نوع رفتار انسان­ها را تغییر می­دهد، وضع زندگی اجتماعی را عوض می­کند، هم در فرد هم در جامعه، این که ایشان فرمودند «ینبغی لأهله عصمه أن یرحم اهل الذنوب» یعنی نگاه­شان نگاه توأم با دلسوزی، غمخواری و شفقت باشد مثل نگاهی که یک پزشک به بیمار دارد، برای این که او را نجات بدهد، نه نگاه توأم با کینه و بغض و ناراحتی برای این که او را نابود کند و از بین ببرد.

یک موقعی دیدم مرحوم سید بن طاووس فرموده بودند، که من در نماز شب خود برای خوبان دعا می­کردم، آیت الله‌ها، علما، بزرگان، پاکان، صلحا و... اینها را هر شب می­آوردند ،بعداً‌ متوجه شدم این چه کاری است، اینها چه نیازی به دعای من دارند، عکس کردم. آنهایی که نیاز دارند، به این که من در سحرگاه در نماز شب برای او دعا کنم، افراد گناهکار و معصیت کار هستند، آنها را باید از خدا بخواهم که خداوند توفیق شامل حال‌شان بکند، تا آنها را از آلودگی و معصیت جدا بکند دو نگاه متفاوت است.

یک نفر از حضار: این ستار بودن بعد از اطلاع از عیوب است و عیوب بر اطلاع است، یعنی انسان اول می‌خواهد خودش را مطلع بکند، بعد از اینکه اطلاع حاصل شد ستاریت حاصل است مقام پیدا می­کند.

استاد سروش محلاتی:

یک مرحله­ای از ستاریت این است که آدم دنبال اطلاع هم نباشد.

ادامة سؤال:

ستار است یعنی آنچه را که دیده بپوشاند، می‌خواهم بگویم می­توانم بروم گناه و فعل دیگری را ببینم و سر در بیاورم این قبل از اطلاع است یعنی برای اطلاع پیدا کردن است و بعد مقام ستاریت است.

استاد سروش محلاتی:

نسبت به حق تعالی همین طور است برای اینکه آنجا این علم ضروری است، ولی نسبت به انسان مرحله­ای از ستاریت هم این است که آدم چشم و گوشش را ببندد ،که نبیند همین هم مرحله­ای از ستاریت است ،همین که زمینه است، معرضیت است همین جا، جا دارد که پرده را بیندازد، چشمش را ببنند، فاصله بگیرد این هم ستاریت است.

ادامة سؤال:

بعد فرمودید که آقا ضیاء فرمودند که اصلی باید اثبات کنیم ،در حالی که الاصل اصیل حیث لا دلیل، دلیل مع المؤمنون و اولیاء من بعض و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر این ولایتی که مؤمنین بر همدیگر دارند این متذکر ورود به امر به معروف و نهی از منکر بر همدیگر است.

استاد سروش محلاتی:

عرض کردیم که اصل تأسیس می­کنند تا هر کجا که دلیل باشد از این اصل عدول بکنند، شما می­فرمایید که با بودن این روایت نیازی به این اصل نیست، پاسخ این است که ادلّة امر به معروف و نهی از منکر آیا اطلاق به عموم دارد یا ندارد، یکبار دیگر تکرار می­کنم، ادلة امر به معروف و نهی از منکر، اطلاق عموم دارد، تا در موارد شک به اطلاق ادلة امر به معروف و نهی از منکر تمسک بکنیم، و بگوییم امر به معروف ثابت است، اگر اطلاق داشته باشد، نوبت به اصل در هیچ موردی در امر به معروف و نهی از منکر نمی­رسد، اما مشکل این است که ما در ادلة امر به معروف و نهی از منکر اطلاق دلیل نداریم. در کتاب امر به معروف و نهی از منکر مرحوم آقا ضیاء که همان شرح تبصره است ایشان دارند. مرحوم آقای تبریزی هم در ارشاد الطالب داشته باشند آقایان دیگر هم دارند این آیات و روایات که است ترغیب به اصل امر به معروف و نهی از منکر است اما در مقام بیان نسبت به شرایط نیست، لذا شما نسبت به موردی اگر شک بکنید به اطلاق ادله در باب امر به معروف و نهی از منکر نمی­توانید تمسک بکنید. اینجا مثل ، احل الله البیع نیست، که از اول مکاسب تا آخر مکاسب هی به آن تمسک بکنیم. اینجا ناچار هستید به همان وضع متیقن بسنده بکنید، و آن وقت دیگر بیشترش نمی­شود.

ادامة سؤال:

اما در اینجا بحث این است که اگر موضوع امر به معروف و نهی از منکر محقق شد نه محقق بکنیم، اگر محقق شد اطلاع حاصل شد، اینجا موردش پیدا می­شود و نهی از منکر مصحح همین آیه است که آیه می­فرماید: «المؤمنون بعضهم اولیاء بعض» اگر اطلاعی حاصل شد، نه این که اطلاع حاصل بکن، اینجا مقام امر به معروف ....................

استاد سروش محلاتی:

آن که درست است، آن را که همه قبول دارند که واجب نیست انسان سراغش برود. این درست است، این را با حریم خصوصی­های اینجا موافق هستیم. اما بعد از اینکه من معطلع شدم، در حالی که فرض بر این است که شخص علنی و آشکار این کار را انجام نداده ولی من اطلاع پیدا کردم، الآن امر به معروف و نهی از منکر اینجا واجب بخواهد باشد باید به اطلاقات ادله تمسک بکند، بیشتر از این چاره­ای نیست. کسی که اطلاق ادله را منکر باشد چه می­شود؟ اطلاق نباشد اصل دلیل است. یک فردی است که در منظر دیگران در جامعه یک منکری را مرتکب شده در اینجا نهی از منکر باید صورت بگیرد این قدر متیقن است. یک کسی است که در خلوت انجام داده و من عالم شدم و اگر من فرض بر این بگیرم که شک دارم که آیا نهی از منکر در اینجا واجب است یا نیست به اطلاقات ادلة امر به معروف و نهی از منکر که نمی­توانم تمسک بکنم با فرض این که اینها اطلاقی ندارد به اصل نوبت می­رسد که اصل عدم جواز است. چون آن «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» آن هم اطلاق ندارد. چه طوری می­شود هر ولایتی هر مؤمنی نسبت به شخص دیگری داشته باشد.

ادامة سؤال:

فرمودید که ایذاء مومن، حضرت امام فرمودند که جایز است نهی از منکر، اینجا ملاحظة پروردگار احب است، تا این که ما بخواهیم، اگر منکری حاصل شد اگر من نهی از منکر بکنم، اینجا ایذاء می‌شود.

استاد سروش محلاتی:

 ما نمی‌دانیم که خدا این ایذاء را می­پسندد یا خیر، بله اگر بدانیم خدا این ایذاء را خواسته حرفی نیست. این که ایذاء است مسلم است، این که شارع مقدس به این ایذاء رضایت داده این مشکوک است؛ یعنی باید دلیل شرعی داشته باشد، که شارع ایذاء را اجازه داده است، اصل اولیة حرمت ایذاء را شما قبول ندارید؟

یک نفر از حضار: مثل غصب، اگر کسی جایی را غصب بکند، و بخواهد نهی از منکر بکند، ایذاء هم مثل همان می­شود، یعنی شما می­گویید در همه موارد ایذاء داریم.

استاد سروش محلاتی:

در همه موارد داریم، مواردی را که شرع اجازه داده می­پذیریم، یک مواردی است که شرایط امر به معروف و نهی از منکر محرز است، شارع این ایذاء را اجازه داده است، مثل ایذاءی است که برای جراحی صورت می­گیرد اما اگر شک بکنیم چه طور؟ شک که کردیم به حرمت ایذاء باید تمسک بکنیم، کردن این کار را نه اینکه من عرض بکنم در امر به معروف و نهی از منکر متأسفانه این فقهای اخیر ننوشته‌‌اند و بحث­شان مکتوب نیست اما همین آقایانی که هستند و نوشته­­اند مثل مرحوم آقای سید احمد خوانساری در جامع­المدراک، مثل آقا ضیاء عراقی در شرح تبصره، مثل آیت الله خرازی که اخیراً‌ امر به معروف و نهی از منکر نوشته‌اند، اتفاقاً اینها این بحث را دارند. فقط بحث بر این است که دایره ایذاء چقدر است، آیا همین امر و نهی زبانی هم ایذاء است یا خیر؟ ممکن است کسی بگوید در گذشته این امر و نهی زبانی ایذاء نبوده به کسی برنمی­خورده است. الآن با امر و نهی زبانی هم ایذاء صورت می­گیرد. اگر کسی این را گفت چه باید جواب داد. مثل این مثالی که قبلاً هم عرض کرده باشم که مرحوم شیخ انصاری دویست و پنجاه سال قبل ایشان زمان خودشان را این طوری مثال زدند که فرمودند در زمان اگر معلم به شاگرد خود اهانت بکند، کتک بزند حرام است ،ایذاء است، ولی قبلاً این طور نبوده است اصلاً فحش دادن معلم به شاگرد باعث افتخار شاگرد هم بوده است. ایشان می­فرماید دیگر موضوع عوض شده است دیگر معلم­ها حق ندارند شاگردان را کتک بزنند و فحش بدهند. ایذاء هم همین طور است. یک چیزهایی است که در زمان ایذاء شده است یعنی باعث ناراحتی است، قبلاً اینها در عرف مردم هیچ ناراحتی نبوده الآن حرام است ،اما قبلاً حرام نبوده است.

یک نفر از حضار: یعنی می­فرمایید، حریم نهی از منکر، جایی است که ایذاء نباشد؟

استاد سروش محلاتی:

خیر، نهی از منکر مستلزم ایذاء باشد مانعی ندارد، آن مقداری که طبع امر به معروف و نهی از منکر اقتضاء می‌کند، یعنی شرع این را پذیرفته است، اما اگر شک کردید، دیگر نمی­شود کاری کرد.

یک نفر از حضار: بیانی از حضرت امام(ره) در سر الصلاة فرمودید من حرفم این است که وزارت اطلاعات در زمان خود ایشان تأسیس شد. پس این ستاریت که ایشان اینقدر تذکر داده‌اند چه میشود؟

استاد سروش محلاتی:

وزارت اطلاعات که لازم است، هیچ حکومتی بدون اطلاعات نیست، جزء ضرورت­ها است، یعنی زمان امیرالمؤمنین هم کار اطلاعاتی صورت می­گرفت، یعنی حکومتی می­تواند وجود داشته باشد که نیروی اطلاعاتی نداشته باشد؟ چنین چیزی شدنی است؟

 موارد استثناء دارد، که من اول عرض کردم که ورود به حریم خصوصی در ضرورت­های اجتماعی مثل آن مثالی که زدم شخص وارد هواپیما می­شود تفتیش بدنی می­شود اشکالی دارد؟ این نوع موارد ضرورت امنیت جامعه اقتضاء می­کند اشکالی ندارد.

سؤال:

بهر حال در فضای جدید با توجه به فرد مستقل از جامعه مستقل بحث تفکیک این دو حریم مطرح شده است، بنده احساسم این بود ،حضرتعالی وقتی که آن اصل را مطرح کردید و بدون این که در ارتباط حریم خصوصی به حوزه­های بحث­های کلامی و بعد مباحث فقهی و بعد ببینیم که چه چیزی می­شود استفاده کرد؟ شاید نشود چندان راهی به مقصد برد. همین بحث­هایی که جنابعالی در مورد ستاریت مطرح کردید، ولی من فکر می­کنم این مباحث مباحثی است که در چارچوب یک موضع پیشینی عقلی در اصل و بحث حریم خصوصی و عمومی معنی­دار می­شود. در این روشی که حضرت عالی مطرح کردید بدون اتخاذ پیشینی عقلی وارد این بحث شدید این چیزی بود که به ذهن من رسید.

سؤال:

موضوع حریم خصوصی یک موضوع مدرن است که بین حریم خصوصی و آن فرد صورت مسئله این است که دولت چه وظیفه­ای در این جا دارد، این بحث است که دولت به حوزة خصوصی افراد می­تواند وارد بشود یا خیر؟ اگر شما صورت مسئله را صورت مسئله مدرن گرفتید، پاسخش را می­خواهید از فقه پیدا بکنید، باید صورت مسئله به خوبی مطرح بشود، آن طوری که در غرب مطرح شده بعد پاسخ فقهی آن را پیدا بکنید. آن طور که من احساس کردم شما آمدید گفتید که یک بحث حریم خصوصی داریم که یک کسی در زندگی خودش می­تواند یک گناهی بکند و بعد آیا می­توانیم تذکر بدهیم یا خیر و ادلة امر به معروف و نهی از منکر و پاسخ­های فقهی سنتی بدهیم؟ اشکال روش­شناسی که اینجا وجود دارد، این است که فقه ما فقه فردی است، صورت مسئله در اینجا حریم خصوصی و حوزه خصوصی که با هم تفاوت است، هر دو بحث در حوزه جامعه و دولت است و بعد پاسخ­های فقه ما که از نظر روش­شناسی پاسخ­های فردی دارد می­دهد، به آن سؤال نمی­تواند پاسخ درستی باشد، یعنی از نظر روش­شناختی اینجا مشکلی به وجود می­آید چون صورت مسئله، صورت مسئلة دیگری است.

استاد سروش محلاتی:

شما که می­فرمایید فقه ما فقه فردی است حالا نکته­ای که آقای موسویان هم فرمودند به آن هم می­رسیم. این که فرمودید فقه ما فردی است یعنی منظورتان فتوای موجود است؟

پاسخ سؤال کننده:

صورت مسئله حوزة خصوصی و حوزة عمومی و حریم خصوصی در  غرب اصلاً بحث تکلیف فرد نیست که من بخواهم دخالت بکنم در زندگی دیگری که در خانه­اش گناه می­کند یا نمی­کند؟ اصلاً صورت مسئله این نیست چون صورت مسئله را شما مدرن گرفتید باید صورت مسئله را خودش را مطرح بکنید و بعد از موضع فقه مسلماً ما می­توانید هر مسئله مدرنی را پاسخش را پیدا کنیم، اگر اعتقادمان این است که فقه برای هر سؤال جواب دارد.

استاد سروش محلاتی:

پس مشکل این نیست که فقه ما فردی است؟

پاسخ سؤال کننده:

نه، صورت مسئله خوب مطرح نشد. صورت مسئله حریم خصوصی و عمومی این است که در جامعه این دو حوزه را از هم تفکیک می­کنند و در بحث لیبرالیسم براساس مبانی سکولاریستی می­گویند دولت نمی­تواند دخالت در حوزة خصوصی افراد بکند؛ یعنی صورت مسئله فقط آنجاست، این نیست که یک نفر می­تواند ببیند که کسی گناه می­کند یا نمی­کند؟

استاد سروش محلاتی:

البته اطلاعات شما بیشتر است و من استفاده می­کنم، اما آن مقداری که بنده دیدم به این نتیجه رسیدم که مسئله فقط دخالت حکومت و دولت نیست. دخالت حکومت یک، دخالت شهروندان دو. یعنی هر دو محل بحث است.

سؤال کننده:

دخالت شهروندان از این نظر که یک مسئله اجتماعی است. آنجایی که شما فرمودید ما مسئله فقه را در دین داریم و مسئله قانون را در آنجا، اینجا به نظرم یک لغزش صورت گرفت. که آنجا وقتی می­گوییم قانون همین در بحثی که شما فرمودید است دولت دخالت بکند یا نه،  افراد جامعه دخالت بکنند یا نه! بعد فرمودید ما قانون نداریم ،اینجا قانون مساوی با شریعت است شریعت می­گوید چی؟ ببینیم فقه چه گفته است: لایجوز یا یجوز است، اینجا بحث سر این نیست، بحث سر این است که اگر صورت مسئله همان دو چیزی است که فرمودید،فقه اگر می­خواهد پاسخ بدهد پاسخ باید این طوری باشد که دولت می­تواند دخالت بکند یا خیر و شهروندان از نظر اجتماعی می­توانند دخالت بکنند یا نه، نه این که فرد به عنوان وظیفة فردی­­اش، فقه بیاید این را جواب بدهد که ادله امر به معروف و نهی از منکر اطلاق دارد یا ندارد.

استاد سروش محلاتی:

حالا بحث سر این است که در حکومت اسلامی پایه و اساس قانون را غیر از فقه چیزی تشکیل می­­دهد؟

پاسخ سؤال کننده:

خیر

استاد سروش محلاتی:

وقتی پذیرفتیم که همین فقه (همین منابع) به استنباط احکام می­انجامد، و به شکل قانون در می­آید، که این فرد می­تواند دخالت بکند یا نمی­تواند دخالت بکند، فقه که اجازه داد یعنی چی؟ یعنی قانون هم قهراً اجازه می­دهد چون قانون هم تابع فقه شده است.

سؤال کننده:

این تحقیق مشکلی ندارد. ببینید فرض کنید ما در قرون وسطی زندگی می­کنیم مثلاً پانصد سال پیش و آن موقع هیچ بحث حریم خصوصی در غرب مطرح نشده است. ما می­توانیم این مسئله را مطرح کنیم که ما می­توانیم وارد خانه دیگری بشویم وارد وسایل خصوصی بشویم یا خیر؟ بحث سر این است که این مسئله یک مسئله مدرن است،  خودش باید درست مطرح باشد و بعد دیدگاه فقه را نسبت به آن پیدا کنیم.

استاد سروش محلاتی:

بله این را من قبول داریم. حالا ما می­خواهیم به صورت درست مطرح کنیم درست آن چیست؟

پاسخ سؤال کننده:

درست آن این است که یک حوزة خصوصی و عمومی در غرب مطرح شده که دولت نمی­تواند در حوزة خصوصی افراد دخالت بکند و افراد هم به عنوان شهروندان نمی­توانند دخالت بکنند.

استاد سروش محلاتی:

حالا ما می­خواهیم ببینیم این موضع را دین و فقه قبول دارد یا خیر؟ یا به تعبیر دیگری فقه این را می­پذیرد؟ یعنی با احکام فقهی پذیرفته می­شود یا نمی­شود؟ عرض ما این بود که این پذیرفته نمی­شود؛ یعنی این با مشکل برخورد می­کند.

سؤال کننده:

اول ما باید سراغ این برویم که این وظیفه برای حکومت هستیم. چون بحث، بحثی اجتماعی است و فردی نیست.

استاد سروش محلاتی:

قبول کردیم که بحث برای حکومت باشد، فقه نسبت به حکومت نظر می­دهد یا نمی­دهد؟

پاسخ سؤال کننده:

  بله نظر می دهد.

استاد سروش محلاتی:

خیلی خوب، بحث سر این می­شود حالا ما آن قسمت تکلیف افراد را رها می­کنیم میآییم سراغ همان حکومت. آن مقداری که شما توافق دارید در قسمت حکومت فقه باید پاسخ بدهد، که حکومت می­تواند وارد شود یا نمی­تواند وارد شود، پس در نتیجه همین فقه همین منابع موجود بهر حال با این موضوعی مواجه می­شوند که می­توانند دربارة آن موضوع بحث بکنند و آن دخالت حکومت در همین امور است. حالا براساس آن چیزی که در فقه موجود است منابع موجود، آراء فقهی موجود که فقه ما مجموعه همین­ها است شدنی است یا شدنی نیست؟ ما با همین چالش­ها مواجه می­شویم، یعنی در جاهایی دولت به لحاظ فقهی می­تواند وارد شود، که ورود به حریم خصوصی است، که اگر فقه حریم خصوصی را پذیرفته باشد، باید بگوییم که دولت نمی­تواند وارد شود، که بعضی همان­هایی بود ،که من عرض کردم. منظور من هم همین است.

سؤال:

یک چنین تفاوتی را ما می­توانیم قائل بشویم، آنها در حوزة خصوصی نه این است که ما بگوییم گناه، اصلاً کار را زشت نمی­دانند، یعنی سالبه به انتفاع موضوع است، نه این که زشتی است، قبیح است و منتها بگویند ما وظیفه­ای نداریم.

استاد سروش محلاتی:

یعنی شما فکر می­کنید که آنها قائل به اخلاق نیستند؟ آنها قائل به اخلاق هستند.

سؤال کننده:

نه، نمی­گویم، مثلاً آن جا زنی که شوهر دارد، این اگر در همان پستو خانه رفت خائن است. آن چیزی را که قبول دارند، آن را رسیدگی می­کنند ولی اگر دو نفر با توافق همدیگر کاری را انجام دادند، این را دیگر جرم نمی­دانند.

استاد سروش محلاتی:

جرم نیست، اما ناپسند است. آنها یک حقوق دارند و یک اخلاق دارند. ما هستیم که حقوق و اخلاق­مان با هم ادغام شده ، عین فقه می­شود.

سؤال:

من یک سؤال دارم، روابط خارج از روابط زناشویی اگر تعریف کردیم، زنا است ،که در چارچوب روابط زناشویی نیست، این را اگر علناً در خیابان در منظر باشد، این جُرم است. ولی همین داخل پستو خانه ما جرم می­دانیم، گناه می­دانیم و به خودمان حق می­دهیم که دخالت کنیم، ولی اگر یک جامعه­ای آمد برای خودش این را جرم نمی­داند، یعنی گناه نمی­داند، زشتی نمی­داند؟

استاد سروش محلاتی:

نه این طور نیست، جرم تخلف از قانون است این درست است و قانون مربوط به همان چیزی است که در جامعه وضع شده است و قرار داده شده است. قهراً هر کسی در پستوی خانه کاری می­کند آن خلاف قانون نیست، جرم نیست و تعقیب و مجازات هم ندارد. اینها همه درست است. ولی جرم مفهومش غیر از زشتی، زشت جنبة اخلاقی دارد. ممکن است همین کاری که در پستو انجام می­گیرد قانوناً از طرف حکومت قابل پیگرد نباشد ولی اخلاقاً زشت باشد. این طور نیست که آنها غیر از قانون معیار اخلاقی را کلاً منکر باشند. ممکن است معیار اخلاقی وجود داشته باشد و به لحاظ اخلاقی تقبیح بشود، کار بدی کرده است اما حکومت نباید دخالت بکند. سر جای خودش است. آنها می­پذیرند کار ممکن است زشت باشد ولی زشتی دلیل بر این نیست که هر کار زشتی را هر کسی انجام داد، حکومت وارد بشود و دنبالش را بخواهد بگیرد. اتفاقاً آنها همین دلیل را می­آورند که دولت نباید وارد بشود چون معتقدند که اگر این طور باشد این دیگر اخلاق نیست.

در رابطة فرمایش جناب آقای موسوی که ما باید یک بحث را از یک مبنای عقلی آغاز بکنیم، این فرمایش درستی است. من با نگاه در این بحث، می­خواستم عرض کنم، این بود که آن نگاهی که متکلمین ما دارند، اتفاقاً‌ می­خواهند از همین جا شروع کنند، یعنی آنها بحث را از اختیار انسان آغاز می­کنند، حالا با فرض این هم است که یک سری مبادی را قبلاً پذیرفته­اند، و عقلی بودن به معنای این نیست ،که ما هیچ مبدأی را قبلاً نپذیرفته باشیم، نیازی نیست، پذیرفتند، ولی در عین حال بحث را از همین بنای عقلی شروع می­کنند، یعنی بحث اختیار و اتفاقاً خیلی هم مشابه است، بحثی که آنها شروع می­کنند در زمینة ‌اختیار به عنوان مبنا با بحثی که بعضی از فیسلوفان غربی دارند  که از اراده شروع می­کنند و خودمختار بودن و غایت به ذات بودن امثال اینها، تفاوت البته خیلی زیاد است در شاخ و برگ مطالب، ولی فکر می­کنم این اشاره­ای که عرض کردم که متکلمین از کجا شروع کردند ولی فقها یک روش دیگری است و فاصله بین این مبنای کلامی و فقهی است اشاره به همین نکته بوده است، لابد فرمایش شما این است که این مقدار کافی نیست، یعنی بیشتر و جدی­تر آن مبانی عقلی­اش منقح بشود و به لوازم فقه آن وقت ملتزم بشویم نه این طور در کلام یک چیزهایی را بگوییم و در فقه به آن ملتزم نباشیم.

سؤال:

در حوزة فلسفی فقه بحث را از یکی دو پله زودتر باید شروع بکنیم به یک نتیجه­ای برسیم، که در واقع این حالت پدید نیاید که ما براساس یک مواضع پیشخوان جامعه دارد، گویا یک قدر، بینش ما صورت گرفته است، بعد ما می­خواهیم فقه را بازخوانی بکنیم.

استاد سروش محلاتی:

به لحاظ منطقی همین طور است، اما من به لحاظ عملی با این موافق نیستم، معتقد هستم که تغییراتی که تدریجاً‌ براساس موانع موجود اتفاق می­افتد، کم­کم ظرفیت در تغییر مبانی را هم به وجود می­آورد، و تا این چکش کاری­ها روی همین فرو نشود، اقتضاء این بازخوانی مبانی را به وجود نمی­آورد، یعنی ظرفیت این بحث نیست و لذا بهتر است که ما وصله­کاری­ها را از همین جا شروع بکنیم و ببینیم با چه سؤالاتی مواجه هستیم می­شود نمی­شود، یک مقداری ابهامات مسائل، بن­بست­هایی که وجود دارد، پاسخ­های متعدد و متعارضی که پیش می­آید اینها را مجموع را ببینیم، تا بعداً به این نتیجه برسیم که در مبانی اینها کجاها مشکل وجود دارد که باید آنها مجدداً‌ دیده بشود غیر از این راه عملی وجود ندارد، و الا حرکت علمی محکوم به شکست در حوزه دین است. در حوزه­های دیگر این کار ممکن است این کار موفقیت­آمیز باشد. شاید نمونه­هایی که طی دهه­های اخیر وجود داشته است همین را نشان بدهد.

والسلام

 

 

 حکم مرتد ، حکم حکومتی

حکم مرتد ، حکم حکومتی

یکی از مسائلی که در سال های اخیر مورد توجه قرار گرفته و سؤالات مختلفی درباره آن مطرح می‌شود حکم مرتد است. سوال این است که آیا حکم ارتداد با اصول و موازینی که اسلام مطرح کرده است سازگار است یا خیر؟ برخی از این پرسش‌ها جنبه برون دینی دارند از جمله ناسازگاری حکم مرتد با حقوق بشر و برخی درون دینی هستند مثل ناسازگاری حکم مرتد با آیه لا اکراه فی الدین. طرح این پرسش‌ها و سؤالات باعث بوجود آمدن نظریات متفاوتی از سوی اندیشمندان مسلمان شده است. در این باره

تأملی در مشروعیت امربه‌معروف و نهی ازمنکر فراگفتاری

تأملی در مشروعیت امربه‌معروف و نهی ازمنکر فراگفتاری

در این جسه پیرامون مرحه سوم از امر به معروف نهی از منکر بحث می شود. فقها فرموده‌اند امر به معروف و نهی از منکر دارای سه مرحله: قلبی، لسانی و یدی- مرحله ای که آمر یا ناهی به اقدام عملی دست می زند- است، موضوع مورد بحث، این مرحله است که چند نکته را ابتدا به عنوان مقدمه عرض می‌کنم. مقدمه

ررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه

ررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه

دین پژوهی در دوران معاصر یکی از نیازهای اساسی جوامع دینی است. پرسش های فرا روی اندیشه دینی و تحولات دنیای جدید آموزه‌های فرهنگی سنتی دینی را به چالش کشیده است. عنصر اجتهاد در عرصة فهم دین باید در دو زمینه پاسخهای مناسب به پرسشهای نوین و طرح نظریه‌های متناسب با شرایط زمان و مکان فعال‌تر شود و از مجموعه معارف دینی دفاعی منطقی و عقل مدارانه بنماید. موسسه فرهنگی فهیم در جهت ایفای این نقش فعالیت‌های خود را سامان داده است و با برگزاری جلسات علمی پاسخ

مطالب مرتبط

مبانی کلامی فقه اجتماعی

مبانی کلامی فقه اجتماعی

مباحث فقه اجتماعی کاملا تحت تأثیر مبانی کلامی است. بنابراین، تا مبانی کلامی منقّحی نداشته باشیم، فقه اجتماعی منقحی هم نمی‌توانیم داشته باشیم . متأسفانه مبانی کلامی منقّح نشده است. و فقیه خود را ملتزم و متعهد نمی‌بیند که به تنقیح این مبانی بپردازد. از این رو، در کتاب‌های فقهی، این مباحث چون جنبه استطرادی دارد به صورت کامل بررسی نشده است. متأسفانه در علم کلام نیز بررسی کافی در این گونه مسائل انجام نگرفته است .

 فقه بکارگیری سلاح‌های شمیایی

فقه بکارگیری سلاح‌های شمیایی

قال الله تعالی فی محکم کتابه «وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدين»[1]. موضوع جلسه «فقه بکارگیری سلاح‌های شمیایی» است که از مسائل مهم و جدی دنیای امروز است. ظهور و بروز ابزارهای جدید برای استفاده در جنگ که از مجموعه‌ی آنها تعبیر به سلاح‌های کشتار جمعی می‌شود، مسائل جدیدی را در برابر فقه ما قرار داده است. از ویژگی‌های سلاح‌های کشتار جمعی این است که اثر زیان‌بار آنها فقط مخ