بسمه تعالی
موضوع: تسامح در اسلام
نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن قدردان قراملکی
5/11/92
بسم الله الرحمن الرحیم. عنوان بحث امروز «مدارا و تسامح در اسلام» است. 5-4 سال پیش در بحث تسامح و تساهل در اسلام، مقالات مختلفی نوشته شد. من هم در آن زمان مقالهی «تسامح و تساهل از منظر علوی» و «تسامح و تساهل از منظر امام علی(ع)» را نوشتم که در این جلسه خلاصهای از این دو مقاله، و نکات جدیدی را که به دست آوردهام را خدمت شما عرض خواهم کرد. معمولاً وقتی بحث مدارا و تساهل مطرح میشود، سریعاً سراغ معنای لغوی آن میرویم تا ببینیم مدارا یا تساهل در لغت به چه معنا استعمال شده است و در اصطلاح چه معنایی دارد. همهی ما معنای عرفی مدارا را میدانیم. مدارا در کتابهای عربی مثل «لسان العرب» به معنای حرکت، دایره، هالهی ماه و خانه آمده است. اما چیزی که بیشتر مورد توجه است به معنای رفق، نرمی رفتار و گفتار است. مدارا در لسان عرب، مخصوصاً در قرآن کم استعمال شده و به جای آن معادلهای مسامحه، تسامح و تساهل استفاده شده است. در زبان فارسی هم، مرحوم دهخدا به رعایت کردن حق دیگران، صلح، ملایمت، آرامی، آهستگی، نرمی، رفق، تحمل دیگران، فروتنی، مهربانی و بردباری اشاره کرده است. اما در اصطلاح؛ اگر کمی دقت کنیم، خواهیم دید که بین معنای لغوی و اصطلاحی مدارا تفاوت جوهری وجود ندارد. در اصطلاح اندیشمندان غربی تسامح و تساهل را بیشتر به معنای عدم مداخله یا عدم ممانعت، تبیین و طرح کردهاند؛ یعنی کسی در کار دیگری مداخله نکند یا منعی ایجاد نکند. این معنای سلبی آن بود، یک معنای ایجابی هم دارد و آن اجازه دادن به دیگران است؛ یعنی ما نه تنها مانع نمیشویم، بلکه اجازه میدهیم دیگری کار خود را انجام دهد و حرف خود را بزند.
ارکان تشکیل دهنده معنای اصطلاحی تسامح و تساهل
این تعریف اصطلاحی تسامح و تساهل از چند رکن تشکیل شده است: اولین رکن آن بحث حدود مخالف و رقیب است. اینکه میگوییم تسامح و تساهل به خرج بدهیم، حتماً باید یک رقیب و مخالفی باشد و نسبت به او مدارا به خرج دهیم. مدارای دو نفر که از همه جهت نظراً و عملاً موافق هم هستند، معنی ندارد و اصلاً موضوع مدارا محقق نمیشود. مدارا آنجاست که یک رقیب و مخالفی باشد تا بحث مدارا و تساهل و تسامح مطرح شود.
رکن دوم نارضایتی و ناخشنودی است. کسی که میخواهد مدارا کند، از حرف یا عمل رقیب خود خشنود نیست، چون اگر خشنود باشد دیگر رقیب نمیشود. وقتی میگوییم مخالف دیگری هستیم، حتماً یک مرز و اصطکاکی داریم و او با رأی و عمل ما مخالف است. لذا ناخشنود هستیم و از عمل او رضایت نداریم و نسبت به آن بی تفاوت نیستیم. اما با وجود عدم رضایت، به دیگری اجازه میدهیم که حرف و نظریهی خود را بگوید و کار خود را انجام دهد.
رکن سوم قصد و آگاهی است، مدارا زمانی تحقق مییابد که بنده بدانم رقیب من کاری را انجام میدهد، هر چند علیه من باشد. پس اهل مدارا باید علم داشته باشد، چون اگر جهالت داشته باشد، مدارا معنی پیدا نمیکند. کسی علیه نظریهی من حرف میزند، من هم چیزی نمیگویم، چرا؟ چون نمیدانم که چنین نظریهای هم وجود دارد، پس مدارا در اینجا صدق نمیکند.
رکن چهارم قدرت بر مداخله و ممانعت است. ضمن اینکه من باید علم و آگاهی داشته باشم، باید از لحاظ اعتقادی، فیزیکی و غیره قدرت هم داشته باشم تا جلوی حرف و عمل مخالف را بگیرم. اگر من قدرت نداشته باشم و بخواهم مدارا کنم، مدارا اینجا صدق نمیکند. مدارا و تسامح زمانی صدق پیدا میکند که من قدرت مخالفت با رقیب را داشته باشم و در عین حال تحمل کنم و بردبار باشم. وقتی من نمیتوانم در مقابل رقیب بایستم و کاری کنم، دیگر نمیگویند که من اهل مدارا و تسامح هستم.
نکتهی بعدی این است که مدارا و تساهل در مقابل شخص رقیب و مخالف است. من نسبت به آن شخص مدارا میکنم و به او اجازه میدهم حرف خود را بزند و کاری را که میخواهد انجام دهد، اما از حرف یا عمل او رضایت ندارم و آن را نمیپسندم. پس مدارای ما با فعل و سخن رقیب نیست، بلکه با خود اوست تا حرف خود را بزند و کاری را که میخواهد، انجام دهد.
وقتی انسان یا مکتبی مثل مکتب اسلام یا مسیحیت، میخواهند مدارا کنند، از یک سری مبانی متأثر هستند و یک سری مبانی و پیشفرضها حضور دارند؛ مثلاً انسان متدین و دیندار در مقابل کفر مدارا نمیکند، چون او دین خود را دین حق میداند و به این موضوع تن نمیدهد که کسی از آیین او خارج شود. پس مبنایی که او دارد، بر او تأثیر میگذارد. وقتی ما میگوییم اسلام دین حق است، اگر کسی از دین اسلام خارج و مرتد شد، نمیتوانیم با او مدارا کنیم. اما اگر کسی پلورالیست باشد، میگوید چه اسلام و چه مسیحیت و چه یهودیت همه حق هستند و فرقی نمیکند و تمام اینها صراط مستقیم هستند و لذا به راحتی مدارا میکند. پس مبنا خیلی مهم است. البته الان بحث نمیکنیم که کدام مبنا درست است، بحث ما این است که مبانی تأثیر میگذارند. من در نقد پلورالیزم 3-2 کتاب نوشتم، یکی «قرآن و پلورالیزم» است که کتاب سال حوزه شد و یکی هم «سویههای پلورالیزم» در نقد پلورالیزم است که 15-14 سال پیش چاپ شده است. نگاه کسی که مبنای پلورالیزم دارد نسبت به مدارا و تسامح، با نگاه کسی که حصرگرا است، فرق میکند. حتی در رابطه با مذاهب، اگر به تاریخ نگاه کنیم، خواهیم دید که فقه حنفی و شافعی و غیره با هم جنگهای خونینی کردهاند. اینها از کجا نشأت میگیرد؟ مثلاً مذهب تشیع خود را یگانه دین حق میداند، مکتب حنفی فرقهی خود را آیین حق میداند و فرقهی مالکی را تخطئه میکند و میگوید آنها کافر شدهاند. پس این مبنا که آیین و مذهب من حق است، اجازه نمیدهد که شخص مدارا کند. اگر در داخل اسلام مبنای حجیت این مذاهب وجود داشته باشد و به نوعی همه را حق و آیین خداوند بدانیم و با این نگاه به مذاهب نگاه کنیم، دیگر جنگ خونین به راه نمیافتد. الان که در کشورهای اسلامی جنگهای خونین مذهبی رخ داده است و هیچ مکتب و فرقهای دیگری را تحمل نمیکند و به جای بردباری و صبر، نابردباری میکنند، از یک مبنای اعتقادی نشأت میگیرد. آنها میگویند شیعه کافر است یا طرف مقابل میگوید اهل سنت کافر هستند و به وصیت پیامبر(ص) عمل نکردند. اگر چنین مبنایی باشد، جنگ خونین هم خواهد بود و جلوی آن را نمیتوان گرفت؛ مثلاً بحث امامت که خیلی تأثیرگذار است، آیا از اصول دین است یا از اصول مذهب؟ بحثهای زیادی شده است که آیا امامت از اصول دین است یا نه؟ چون اگر از اصول دین باشد، تأیید امامت و عترت نداشته باشد، یعنی خدا حکمت ندارد، نبوت حکمت ندارد. یا نه، بگوییم از اصول مذهب است. شرط شیعه شدن و تشیع چیست؟ اعتقاد به امامت است. اینجا اقوال مختلفی وجود دارد، من حدود 10 سال پیش در مجله مفید مقالهای نوشتم و در مطالعات خود به این نتیجه رسیدم که امامت از اصول مذهب است و نه از اصول دین. لذا کسی که اعتقاد به امامت نداشته باشد، از حقیقت اسلام خارج نشده، بلکه از تشیع خارج شده است. وقتی مطالعات خود را با منابع مختلف گسترش دادم، به آثار مرحوم امام(ره) هم دسترسی پیدا کردم. ایشان در کتاب «طهارت» خود فرمودند که «امامت از اصول مذهب است.» اگر امام چنین حرفی نمیزد، وقتی من 15-10 سال پیش مقالهی خود را چاپ کردم، مورد بردباری واقع نمیشد. این کرسیهای نظریهپردازی که مدنظر مقام معظم رهبری است، باعث میشود که مدارا بیشتر شود و هر کسی بتواند نظریهی خود را ارائه کند. من نظر خود را عرض میکنم و شما بعد از آن نظر من را نقد میکنید و همینطور علم سانتی متری پیشرفت میکند. به هرحال در رابطه با مبانی؛ اگر کسی انحصارگرای دینی باشد، یک نوع رویکرد نسبت به بردباری مذهبی دارد، کسی که لیبرالیست و انسان محور است، اجازه نمیدهد که کسی یا حکومتی انسان و آزادیهای فردی او را محدود کند، اگر حکومتی بخواهد آزادیهای فردی را محدود کند، فلاسفهی اومانیست اعتراض خواهند کرد و خواهند گفت شما چه حقی دارید که آزادیهای فردی را محدود میکنید؟ پس هر مکتبی مبانی خاصی دارد و از روی این مبانی، نگاهی به بحث مدارا و تسامح میاندازد.
عرصههای مختلف مدارا
این بحث مقدماتی بود و چون بحث اصلی بنده در رابطه با «تسامح و تساهل در اسلام» است، بحث تسامح و مدارا را در عرصههای مختلفی تبیین میکنم. ما اول باید موضوع بحث و محل نزاع را مشخص کنیم. مدارا در چه عرصههایی است؟ در حکومت، در رفتار همدیگر، در بحث ارتداد و غیره؟ اولین عرصهای ندیدهام آن را در جایی گفته باشند، بحث هستیشناختی است. اولین مدارا و تسامح در عالم هستی اتفاق افتاده است. این از نظر فلسفهی بشری و عرفانی است. به نظر من وقتی خدای قادر متعال میخواست ممکنِ وجود را خلق کند، عقل اول را خلق کرد، و در اینجا مدارا شده است. اما وقتی خدا میخواهد انسان را خلق کند، انسانی که هم عقل و هم نفس شیطانی دارد، پرورش یافته و برون داد چنین موجودی، از یک طرف انسانهای عابد و کامل میشوند یا انسانهای شرور و فاسق و جنایتکار. آیا خداوند چنین موجودی را خلق کند یا نکند؟ با توجه به تعریف مدارا که به رسمیت شناختن حق دیگری و تحمل رفتار و کردار اوست، به نظر من خداوند با خلق انسان، به نوعی با او مدارا میکند. میگوید من انسان را خلق میکنم که در بین آنها اشرف کائنات مثل پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) رشد میکنند و در کنار این افراد، کسانی مثل ابوبکر، ابولهب و امثال صدام هم رشد میکنند، حال من این انسان را خلق کنم یا نه؟ در کنار مدارا حتماً باید یک نکتهی منفی، یک رقیب و یک منکری باشد و نسبت به آن مدارا کند. لذا خداوند با خلقت انسان، اولین مدارا کننده است. اولین اعتراض کننده نسبت به مدارا و تسامح خداوند ملائکه بودند. وقتی خداوند میفرماید «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»[1] ملائکه به خداوند اعتراض کردند که آیا میخواهی انسان را خلیفه قرار دهی تا در زمین خون بریزد؟ اما وقتی پاسخ خداوند را شنیدند، تحمل کردند. اشکالی ندارد که اعتراض کنند، اما وقتی دلیل و نشانهی حجتی از طرف مدارا کننده میبینند، باید ساکت شوند. کسی که به مدارای خداوند قانع نشد، همان شیطان رجیم بود که قسم خورد تا انسان و اولاد او را از صراط مستقیم منحرف سازد. پس اولین عرصه در مدارا، مقام هستی شناختی است که مربوط به خداوند میشود. خداوند با خلق انسان، به نوعی به انسانهای منفی و فاسق تن میدهد.
عرصهی دوم بحث دعوت و تبلیغ دین است. وقتی خداوند انبیایی را میفرستد تا انسانها را به سوی نور هدایت کنند، ناخودآگاه انسانهایی در مقابل انبیاء قرار میگیرند. نوع تبلیغ و پذیرش دین با مدارا همراه است؟ آیا اگر کسی دین را نپذیرفت، میتوانیم او را مجبور کنیم یا نه باید مدارا کنیم؟ اگر ما انقلاب کردیم، حتماً همه باید حزب اللهی شوند و در غیر این صورت باید نابود شوند؟ وقتی ما به آیین اسلام نگاه میکنیم، میبینیم که همهی اینها از روی تسامح و مدارا بوده است. ما آیات زیادی در قرآن کریم داریم که « إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»[2] ما با فطرت و ارسال رسل انسان را به راه راست هدایت کردیم، هر کسی اراده کند، ایمان میآورد و هر کسی نپذیرفت، کفر میورزد. انتخاب در این دنیا است. یکی از پیامبران به خداوند عرض کرد که من هر چه تبلیغ میکنم، این قوم اصلاً ایمان نمیآورند و من از این قوم خسته شدم. آیه نازل میشود که «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلام»[3] وقتی میبینی که حرف تو را گوش نمیکنند و هر چه تبلیغ میکنی، ایمان نمیآورند، روی خود را از آنها برگردان «و قل سلام». وقتی به شیوهی پیامبران و آیات قرآن نگاه میکنیم، اگر کسی مکتب یا انقلاب ما را نپذیرفت، «فاصفح عنهم». پس انتخاب دین همیشه بر اساس اراده، اصل آزادی، همراه با بردباری و تسامح بوده است. خود پیامبر اسلام(ص) در نامههایی که به حاکمان میفرستد، دین را تبلیغ میکند، اما هیچ اجباری صورت نمیگیرد. شما که ارزشها و انقلاب و رهبر خود را تبلیغ میکنید، باید همراه با بردباری باشد. در آیه آمده است «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»[4] راه دعوت به سوی خدا حکمت و موعظه و جدال احسن است. پس این نه در رابطه با پیامبر اسلام(ص)، بلکه در رابطه با امامت هم میتواند باشد. ما میتوانیم امامت را بین اهل سنت تبلیغ کنیم، اما با جدال احسن و نه با زور و شمشیر. تبلیغ هر ارزشی تنها از راه برهان، موعظه و جدال احسن میتواند تحقق پیدا کند. اگر شما توانستید فکر شخص را عوض کنید، میتوانید ارزش خود را به او انتقال دهید، انقلاب فرهنگی همین است. اگر ما انقلاب را خوب پرورش دادیم و از هر جهت کامل کردیم، موجب صدور انقلاب میشود، ولی با شمشیر نمیشود.
عرصهی سوم مقام تشریع و قانونگذاری است. وقتی خداوند میخواست قوانینی را وضع کند، آیا در مقام تشریع و قانونگذاری تسامح و تساهل به خرج داد یا سختترین قوانین را برای بشریت یا مسلمانان تقنین کرد؟ وقتی ما به آیات قرآن نگاه میکنیم، در مییابیم که خداوند احکامی را وضع کرده است که به نوعی موجب نرمی شود و موجب برخورد خشن نگردد. خداوند با این نگاه، احکام را وضع کرده است. خود تکلیف از معنای لغوی کلفت میآید؛ یعنی تکلیف که وضع میکند، به معنای سختی و عسر است. ما نمیتوانیم بگوییم که کسی تکلیفی را وضع کند، اما هیچ عسر و حرجی نباشد. همین 17 رکعت نمازی که میخوانیم، به نوعی سختی است. در هر حکم الهی سختی وجود دارد. اما سختی آن به حدی نیست که انسان قدرت تحمل آن را نداشته باشد. پس خداوند در وضع احکام و تکالیف، نیم نگاهی به بحث تساهل و بردباری داشته است. « يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْر»[5] خداوند برای انسانها آسانی اراده کرده است و اگر تکلیفی هم وضع میکند، این تکلیف در چارچوبی است که موجب عسر انسان نشود. وقتی وضو یا غسل برای شما ضرر دارد، میتوانید تیمم کنید. یا بحث خوردن روزه برای مسافر همین طور است. در فتح مکه، پیامبر(ص) به اصحاب میفرمایند که آماده شوید تا برای فتح مکه از شهر بیرون برویم و چون ایام ماه رمضان بود، میگویند چون مسافر هستید، روزه نگیرید. برخی از اصحاب میگویند «یا پیامبر(ص)؛ الان ایام ماه رمضان است. آیا بهتر نیست روزه بگیریم و جنگ را به زمان دیگری موکول کنیم؟» پیامبر(ص) مدارا میکند و میگوید شما که میخواهید جهاد کنید و روزه بگیرید، تکلیف روزه از شما برداشته شده است. دین خاتم باید دارای چند پارامتر باشد: با فطرت انسان سازگار باشد، چون فقط برای 400-300 سال نیست، تا روز قیامت است و لذا باید درون آن مؤلفههایی سازگار با فطرت انسان وجود داشته باشد. یکی از این مؤلفهها همان مقام قانونگذاری است، که خداوند باید نیم نگاهی به بحث مدارا داشته باشد. «يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ»[6] خداوند برای شما سبکی اراده کرده و کارهای مشقتآمیزی برای شما اراده نکرده است. ما باید از این الهام بگیریم، مسئولین قوهی مقننه و شورای نگهبان باید در روح قوانین به نوعی تساهل و مدارا را لحاظ کنند. اگر قانونی وضع شود که در آن روح تساهل و مدارا نباشد، برخلاف مبانی دینی ما خواهد بود. پیامبر(ص) در روایتی میفرماید من به راه سهل و آسانی مبعوث شدهام. اسلام بحث مقاربت را در ماه رمضان کلاً حرام کرد، بعد چون مردم به مشقت افتادند، آیه نازل شد و این حکم را از مردم برداشت و عنوان کرد که در زمان روزه این کار را نکنید و در غیر آن اشکالی ندارد. اسلام به همهی نیازهای روانی، عاطفی و حتی حیوانی انسانها توجه دارد و ما مدارا و تسامح را در همهی احکام اسلام میبینیم. حدیث «رفع عن أُمّتی تسعة»[7] دلیل بر این است که در مقام تشریع حتماً باید به بحث مدارا و تسامح توجه شود.
عرصهی چهارم بحث اخلاق و رفتار فردی است، نسبت به همدیگر باید اهل مدارا و مهربانی باشیم، اگر کسی به ما بدی کرد، فوراً با بدی جواب او را ندهیم. این در مقام اخلاق و رفتار فردی است. «رأس العقل بعد الإيمان بالله عز و جل مداراة الناس»[8] بالاترین عقل، مدارا کردن با دیگران است. اگر بخواهیم جواب ستم و بدی کسی را با بدی دهیم، مانند او رفتار کردیم، ولی اگر گذشت داشته باشیم و با نرمی جواب چنین انسانی را بدهیم، نه تنها با این کار اهل مدارا شدیم، بلکه این حرکت و رفتار ما، اثر خوبی بر او میگذارد و باعث میشود که او از بدی و ظلم خود دست بردارد.
عرصهی بعدی که خیلی مهم است، مدارای دولت و حکومت با شهروندان است که به آن مدارای سیاسی- اجتماعی میگویند. شهروندان یک حکومت به سه دسته تقسیم میشوند: افرادی که طرفدار حکومت هستند، افرادی که مخالف حکومت هستند و افرادی که نسبت به حکومت بیتفاوت هستند. آیاتی وجود دارد که در همهی این عرصهها، به پیامبر(ص) دستور میدهد که ای پیامبر(ص) با مردم عادی مدارا کن و اگر آنها مرتکب خطا و اشتباهی شدند، فوراً با بدی و خشونت به آنها جواب نده. حکومت باید اهل مدارا باشد. اینطور نباشد که به واسطهی هر خطایی، فوراً فرد را به زندان و حبس بیاندازیم، بلکه باید گذشت هم داشته باشیم. خداوند به پیامبر(ص) میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ
وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ»[9] اگر رهبر یا امام یک دین با شهروندان خود، با خشونت رفتار کند، تعداد طرفداران او کمتر میشود. به همین دلیل آیه میفرماید برای اینکه طرفدارن تو از اطرافت پراکنده نشوند، با آنها به نرمی و مهربانی برخورد کن. مسلمانانی که در جنگ احد، به جای حفاظت از دره، دنبال غنیمت رفتند، کار خیلی بدی انجام دادند، لذا از جانب مسلمانان طرد شدند، اما آیه نازل شد که ای پیامبر(ص) آنها را عفو کن. اگر آنها آن سنگر معروف را رها کردند و دنبال غنمیت رفتند، از آنها چشمپوشی کن و آنها را مورد عفو قرار بده. «وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ» برای آنها طلب غفران کن. نه تنها با آنها مدارا کن، بلکه از خداوند بخواه از گناه آنها بگذرد. این بالاترین مدارای ممکن است. در ادامه میفرماید «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ» باز هم در موارد دیگر با آنها مشورت کن. پس افرادی را که در یک برههای از زمان خطایی مرتکب شدند، طرد نکنید. این آیات در مورد شهروندانی است که مرتکب خطایی شدند، نه افرادی که دنبال توطئه کردن باشند. عرصهی دیگر، در حوزهی اقلیتهای دینی است. مشخص است که حکومت بایستی با شهروندان مسلمان با رحمت برخورد کند، اما در مقابل اقلیتهای دینی چگونه رفتار کند؟ میتوانیم بگوییم «شما مسیحی و در اقلیت هستید و حاکمیت مطلق دست ما است؟» نه. باید با اهل کتاب هم با لطف و برهان رفتار کنیم «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ»[10] اگر شما اسلام نیاوردید، اشکالی ندارد، حداقل در مشترکاتی که وجود دارد و به آن اعتقاد داریم مثل توحید و معاد، جمع شویم و وحدت کلمه داشته باشیم. پس حکومتی که قدرت را در دست دارد، باید با اقلیتهای خود یعنی اهل کتاب، به نرمی رفتار کند. «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ» یعنی اینکه به زبان نرمی با آنها سخن بگو. عنوان اهل کتاب به این معنا است که همهی ما اهل یک جا و یک شهر هستیم. نسبت به سایر کشورها، همه اهل ایران هستیم. وقتی همهی ما ایرانی باشیم، حس نزدیکی به ما دست میدهد. وقتی میگوییم «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ» یعنی به هم نزدیک هستیم. برخورد قرآن با اهل کتاب به این صورت است. روایتهایی از پیامبر وجود دارد که «من ظلم معاهدا كنت خصمه»[11] هر کس که به یک معاهدی که در عهد حکومت اسلامی، زندگی میکند، ظلم کند یا اینکه مقام او را پایین بیاورد و به او توهین کند یا اینکه او را به آنچه که فوق طاقت اوست، تکلیف کند، من در روز قیامت خصم او هستم. پس برخورد با اهل کتاب یعنی اقلیتهای دینی اینگونه باید باشد و ما باید با مسیحیان اینگونه رفتار کنیم. حال وقتی که اسلام با اهل کتاب اینگونه صحبت میکند، دیگر مقلد این مرجع یا آن مرجع فرقی نمیکند و تفاوتی با هم ندارند. متأسفانه عوام بد برخورد میکنند. در اوائل انقلاب، وقتی ما در تبریز بودیم، میپرسیدند: طرفدار کدام مرجع هستید؟ وقتی به جبهه رفتیم، شخصی مقلد امام و دیگری مقلد آقای خوئی بود. شخص مقلد امام، از آقای خوئی بد میگفت، به همین دلیل طرف مقابل ناراحت شد و گفت: من برمیگردم. متأسفانه گاهی ما با هم مدارا نمیکنیم.
در رابطه با مخالفان و توطئهگران، کسانی که کافر حربی هستند، در این موارد اگر بخواهند با حکومت اسلامی بجنگند، مشخص است که اگر کسی شمشیر به دست گرفت، نمیتوان صرفاً با گفتگو و منطق با او برخورد کرد. آن شخص اخلاق، افلاطون و ارسطو نمیشناسد و فقط شمشیر را میشناسد. ممکن است کسی بگوید من کافر هستم اما حربی نیستم، ولی میخواهم در مدینه زندگی کنم، آیا به من اجازه میدهید یا نه؟ اگر کسی مسلمان نباشد و حتی مسیحی هم نباشد، اشکالی ندارد که زندگی کند. اگر یک نفر کافر محارب بخواهد در زیر چتر حکومت اسلامی زندگی کند، نه تنها اشکال ندارد، بلکه آیاتی داریم که خداوند میفرماید من شما را منع نمیکنم که در برابر آنها نیکی کنید. نیکی در مقابل کفار اشکالی ندارد. این احتمال وجود دارد که وقتی کافر و مؤمن در کنار هم زندگی میکنند، خداوند بین شما مودت ایجاد کند. پس نه تنها به آنها نیکی کنید، بلکه این احتمال وجود دارد که بین شما و کفار مودت ایجاد شود. آیا این کار درست است؟ من مسلمان هستم، پیرو پیامبر(ص)، ائمه(ع) و ولایت فقیه هستم، اما او کافر است و خدا را قبول ندارد، آیا این احتمال وجود دارد که بین ما مودت ایجاد شود؟ بله، در این زمینه آیه وجود دارد و در هر زمانی این اتفاق میافتد. پس میتوان با اهل کتاب و حتی کافر مدارا کرد. ما چگونه در زمان جنگ با شوروی مدارا کردیم، در حالیکه آنها کمونیست بودند و خداپرست نبودند؟ ما در زمان جنگ از شوروی کمک میگرفتیم. لذا چنین معاهدهها و همکاریهایی اشکالی ندارد. اما تکلیف در برابر توطئهگران متفاوت است. پیامبر اکرم(ص) برخی از منافقینی که میخواستند بعد از جنگ، شتر پیامبر ایشان را به دره بیاندازند، عفو میکند. یا خانمی را که در غذای پیامبر(ص) سم ریخته بود و میخواست آن غذا را به ایشان بدهد، میبخشد. این بخشش در مقام تئوری سخت است، باید برای بررسی بخشیدن یا نبخشیدن پیامبر(ص)، مصالح آن زمان را در نظر گرفت.
بحث بعدی در عرصهی اجرای احکام است. آیا ما میتوانیم در اجرای احکام مدارا کنیم و حکمی را اجرا نکنیم؟ اسلام در مقام اجرا هم، نگاه یا نیم نگاهی به بحث مدارا با مجرم دارد. اسلام چه پیشبینیهایی برای مدارا با مجرم کرده است؟ یک مقام، مقام توبه است. کسی که مرتکب گناهانی شده است، اگر از نوع حق الله باشد، خداوند میفرماید «من با او مدار میکنم و توبه او را میپذیریم.» یک مقام، مقام عفو است. آیا حاکم حکومت اسلامی میتواند مجرمان را عفو کند؟ بله. ما از پیامبر(ص) چند روایت در این زمینه داریم. « اقيلوا ذوى الهيئات عثراتهم الا الحدود»[12] غیر از جرایم حدی، اگر افرادی که آبرومند هستند، برای اولین بار در جامعه مرتکب گناهی شوند، دربارهی او گذشت کنید و از خطاهای او چشم بپوشید. «اقیلوا الکرامه»[13] اگر انسانهای با کرامت در جامعه مرتکب گناهی شدند که در حد اجرای حدود نبود، حاکم میتواند آنها را ببخشد. «عقیل ذوی الهناة»[14] اگر انسانهایی که داغ دیده هستند و مصیبتی به آنها رسیده است و در اثر آن مصیبت وارده، خطایی را انجام دادند، نظر اسلام این است که از آنها گذشت شود.
وقتی ما مبانی اسلام را مطالعه میکنیم، میبینیم اسلام در عرصههای مختلف، اهل مدارا است. ادامهی مقالهی من دربارهی بحث خشونت است، اینکه تعریف خشونت چیست، آیا ما در اسلام خشونت داریم یا نه؟ چون بحث این جلسه روی این موضوع نیست، خیلی سریع از آن رد میشوم. ما خشونت قانونی و غیر قانونی داریم. خشونتی که فی الجمله و برای احقاق حق یا برای نابودی خود خشونت باشد، در اسلام پذیرفته شده است. ما در مورد اصل دین و ارزشهای دینی اهل مدارا نیستیم. وقتی به پیامبر(ص) گفتند «ای پیامبر دین خود را رها کن و در مقابل، ما به تو ثروت میدهیم» پیامبر(ص) فرمود «اگر ماه را در دست چپ من و خورشید را در دست راست من قرار بدهید، من از دین خود دست برنمیدارم.» یا حتماً باید حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کند. ما در مورد ارزشهای اصیل اهل مدارا نیستیم. همچنین اگر کسی بخواهد در دین انحراف ایجاد کند، با او مدرا نمیکنیم؛ مثلاً در زمان پیامبر(ص)، پیامبران دروغین هم ظاهر شدند و میخواستند اساس دین را از بین ببرند و بدعتهایی را ایجاد کنند، با چنین افرادی نمیتوان مدارا کرد. یا نمیتوان با فرهنگ و رسوم جاهلی مدارا کرد. اگر کسی به جای فرهنگ اسلام، فرهنگ و رسوم جاهلی را تبلیغ کند، نمیتوان با او مدارا کرد. اگر کسی میخواهد به حقوق مردم تجاوز کند و از بیتالمال چیزی را بردارد، نمیتوان با چنین فردی مدارا کرد. حضرت علی(ع) میفرماید «اگر این طلایی که از بیتالمال برداشتی، با قصد عاریه نبود، من به تو حد میزدم.» اگر کسی امنیت و آزادیهای فردی و قانونی شهروندان را از بین ببرد، نمیتوان با او مدارا کرد.
پرسش و پاسخ:
ـ یکی از حضار: فرمودید یکی از ارکان تسامح، وجود رقیب است. در بحث هستیشناسی، خداوند رقیب ندارد، شیطان رقیب انسان میشود؟
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: وجود رقیب در بحث مدارا، در مورد انسان است. رقیب خداوند هم در آنجا به نوعی جهت منکر است. جهت منکر خلقت انسان، انساننماها هستند. خداوند میدانست از نسل آدم و حوا، انساننماهایی مثل هیتلر خواهند آمد. خداوند به آنها علم داشت و میدانست انسانهای کافر و معاندی در جهنم خواهند ماند و دچار عذاب جاویدان خواهند شد. با این وجود، خداوند میخواهد انسانی را خلق کند که از نسل او کافرانی به وجود خواهند آمد که در جهنم عذاب ابدی خواهند کشید. با اینکه خداوند علم داشته، آن را خلق کرده است. رقیب در اینجا به معنای احتمال وجود چنین انسانهایی در نسل آدم بوده است. البته بحث عذاب خلود بحث این جلسه نیست و من هم خیلی به آن وارد نیستم.
ـ در مرحلهی خلقت انسان که بد نبودهاند، تا خداوند با آنها مدارا کند. آنها بعداً بد شدهاند.
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: خب خدا علم پیشین داشته است که از نسل همین آدم، انسانهایی «خالدین فیها»[15] به وجود خواهند آمد. ممکن است من یک درخت یا گیاهی را بکارم که بدانم هم استفاده مفید را دارد و هم میتواند موجب مرگ دیگران شود. من به دو طرف این بحث علم دارم، اما چون استفادهی آن بیشتر و نظام احسن است، خداوند آن را خلق کرده است، چون خیر کثیر داشته و شر آن قلیل است.
ـ یکی از حضار: وجود جهنم با مدارا چگونه سازگار است؟ خداوند موجوداتی را خلق میکند و میداند که اینها معصیت میکنند و نهایتاً وارد جهنم میشوند. کجای این مدارا است؟
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: یک طرف مدار باید خیر کثیر باشد. اگر ما مدارا کنیم، خیر و حقانیت رشد میکند. اگر ما با کافر مدارا کنیم، ایمان خواهند آورد.
ـ مدارا مربوط به رفتار انسان است.
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: هم رفتار انسان و هم رفتار خداوند. خدا با خلق انسان، به نوعی زمینهی رشد وی را فراهم میکند، اما غیر مستقیم زمینهی جهنمی بودن را فراهم میکند. اما اگر بپذیریم که اینها در جهنم «خالدین فیها» باقی خواهند ماند، آن وقت بله. اما من معتقد هستم که فلسفهی آفرینش انسان کافر، با توجه به حکمت و خیرخواهی خداوند قابل تبیین نیست. عرفا که مخالف عذاب خلد هستند، به همین نکته رسیدهاند. من کتابی به نام «جهنم چرا؟» دارم و یک بخش این کتاب بحث عذاب خلود کفار است. اگر ما به عذاب خلد وارد شویم، نمیتوانیم پاسخگوی حکمت، رأفت و رحمانیت الهی باشیم. من هم با شما هم عقیده هستم که اگر وارد عذاب خلد شویم، پاسخ گفتن کمی سخت خواهد شد. رحمت خدا خیر واسعه است و بعد از یک مدت زمان که معلوم نیست، عذاب آنها منقطع خواهد شد و با این پیش فرض، مدارا سر جای خود باقی خواهند ماند.
ـ یکی از حضار: شریعت حضرت عیسی(ع) طلاق ندارد، اما ما در اسلام طلاق داریم. مدارا سخت و آسان گرفتن در مقابل احکامی است که در شریعتهایی سابق سخت و دشوار بودهاند و در شریعت پیامبر اسلام(ص) آسان شدهاند.
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: اثبات شیء، نفی ما اداء نمیکند. حالا شما بفرمایید این آسان گرفتن در مقابل آن است. این بخش را شامل میشود. اما اگر بگوییم اینها هستند و دیگر نیست، نه. وقتی ما آیات را نگاه میکنیم، میبینیم مدارا عرصههای خیلی عام را شامل میشود. مدارا حتی در تکوین هم وجود دارد. من جایی ندیدم که مدارا در مقام خلقت را گفته باشند، اولین بار به ذهن من رسیده است که شاید برداشت من هم درست نباشد و نتوان اسم مدارا روی آن گذاشت، اما من فعلاً اسم آن را مدارا و تسامح میگذارم.
ـ یکی از حضار: اگر مدارا را در مورد خداوند بگوییم، چون تسامح دو طرفه است، باید گفت اگر خدا نسبت به آنها تسامح داشته است، مخلوقات هم نسبت به خدا تسامح داشتهاند. تسامح دو طرفه است، اگر شما تسامح خداوند نسبت به مخلوقات را در نظر گرفتید، باید تسامح مخلوقات را هم درنظر بگیرید.
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: ما نگفتیم که تسامح دو طرفه است، بر عکسِ این را گفتیم. تسامح این است که صاحب قدرت، از طرف مقابل چشم پوشی کند.
ـ منظور بالقوه است، درست است که یک طرف مدارا قوی، و یک طرف ضعیف است، اما میتواند برعکس باشد؛ یعنی بالقوه هر دو طرف میتوانند نسبت به همدیگر این وضعیت را داشته باشند.
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: صورت مسأله که عوض نمیشود، بالاخره طرف قوی باید مدارا کند. مدارای ضعیف نسبت به قوی که معنا ندارد.
ـ حالا در مورد خداوند و مخلوقات، میتواند دوطرفه باشد؟
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: نه، خدا کاملترین موجود را خلق میکند، به او عقل و نعمت میدهد و پیامبرانی را برای هدایت او میفرستد و راه را به او نشان میدهد «اما شاکراً و اما کفورا»[16].
ـ خب دیگر معنی نمیدهد، وقتی یک طرفه باشد.
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: اصلاً تسامح باید یک طرفه باشد، قوی نسبت به ضعیف تسامح به خرج میدهد. چون خداوند همیشه قوی است، مدارا همیشه از سوی اوست. مثلاً حاتم طائی همیشه جود و احسان کرده است، حالا چون این احسان او یک طرفه بوده است، نمیتوان گفت که او مدار و بخشش نکرده است؟
ـ یکی از حضار: اینکه فرمودید حضرت زهرا(س) گردنبند به عاریه گرفتند، خطای لفظ بوده است، یکی از دختران حضرت امیر(ع) گردنبدی را به عاریه گرفته بود.
ـ حجت الاسلام قدردان قراملکی: بله، یکی از دختران حضرت گردنبندی را به عاریه گرفته بود.
[1] سوره بقره، آیه 30
[2] سوره انسان، آیه 3
[3] سوره زخرف، آیه 89
[4] سوره نحل، آیه 125
[5] سوره بقره، آیه 185
[6] سوره نساء، آیه 128
[7] التوحيد (للصدوق)، ص: 353
[8] وسائل الشيعة، ج12، ص: 202
[9] سوره آل عمران، آیه 159
[10] سوره آل عمران، آیه 64
[11] تحف العقول، النص، ص: 272
[12] شرح کافی(مازندرانی)، ج 1، ص 352
[13] دعائم الاسلام، ج 2 ص 446
[14] تحف العفول، ص 58
[15] سوره بقره، آیه 162
[16] سوره انسان، آیه 3