بسمه تعالی
موضوع: نفی خشونت از منظر قرآن و سنت
نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده
21/10/92
بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از بحثهایی که در این دوران مطرح شده، بحث «نفی خشونت از منظر قرآن و سنت» است. زمینههایی پیش آمده است این بحث مورد توجهی همهی کسانی باشد که علاقهمند به اسلام هستند یا نسبت به آن نگاه مثبت یا منفی دارند، لذا به این بحث پرداخته و این بحث را یک بحث جدی در عرصهی زندگی خود در نظر گرفتهاند. به لحاظ اجتماعی بحث نفی خشونت در اسلام، از حوادث یازده سپتامبر 2001 به وجود آمد و خاستگاههای مختلفی برای آن مطرح شده است. درواقع مهمترین مسألهی خارجی در فضای اسلام و تعاملهای بینالمللی، مسألهی خشونت و نحوهی برخورد آن در ادیان و به طور خاص در اسلام است. امروزه در اینترنت فیلمها و مطالب زیادی را منتشر میکنند تا چهرهای خشونتبار از مجموع اندیشههای دینی، اسلامی و شیعی نشان دهند. بحث من، چند سر فصل دارد: در ابتدا به لحاظ موضوعی دربارهی خشونت بحث میکنیم، اینکه خشونت چیست و حد و حدود آن کجاست؟ نقطهی عزیمت این بحث کجاست و چرا این بحث به این صورت مطرح شده است؟ بعد سراغ قرآن و سنت میرویم، تا اولاً ببینیم قرآن چه تاریخی از خشونتورزی طرح کرده و چه آیاتی در نفی خشونت دارد. بخش بعدی سیرهی معصومین در نفی خشونت است. و در پایان به بررسی شبهات و پاسخها، میپردازیم.
تعریف و حدود خشونت
دربارهی اینکه خشونت چیست و حد و حدود آن کدام است، تفسیرهای مختلفی در مباحث جامعهی اسلامی، جامعهشناختی و لغوی ارائه شده است. برخی خشونت را شیوههای خلاف نرم یا برخلاف طبع فرد و جامعه میگویند. برخی میگویند خشونت، سوء استفاده از قدرت است. معنای دیگری که در این زمینه ذکر کردند و مصداقیتر است، حملههای غیرقانونی به آزادیها که جامعه رسماً یا ضمناً برای افراد خود قائل گردیده، خشونت است. حمله به تجمع یا تظاهرات مردم، نوعی خشونت است. در یک سطح فراتر، خشونت را مساوی با نابردباری مذهبی، تحملناپذیری فکری و عدم مماشات با رقبای سیاسی، در قبال بردباری مذهبی، سیاسی و دیگرپذیری بیان کردهاند. لذا افرادی که خشونت ندارند، رقیب خود را میپذیرند، دیگران را هم به نوعی در عرصههای اجتماعی مورد توجه قرار میدهند و مذاهب یا روشهای سیاسی دیگر را میپذیرند، ولی خشونتگرایان معمولاً چنین چیزی را برنمیتابند. به تعبیر دیگر به تحمیل یا حذف دیگران میپردازند و از روشهای غیر منطقی و غیر قانونی استفاده میکنند. در بحثهای مختلفی که جامعهشناسان دارند، تعاریف مختلفی وجود دارد. بعضیها به نادرستی، خشونت را قاطعیت و عدمچشمپوشی مطلق از خطاهای متهمان و مجرمان میدانند. این کاربرد در مقابل رفتار سهلانگارانهی مجریان قانون است. یعنی افرادی که خشونت دارند، در عرصههای قانونی و حقوقی، دقیقاً میخواهند حکم قانون را پیاده کنند و به یک معنا اهل رأفت و مسامحهکاری نیستند. در مقابل، کسانی هستند که این ویژگی را ندارند.
از این تعریفها، شاید بتوان قدر جامعی به دست آورد. معمولاً خشونت یک امر غیر عادی و اقدام علیه جان یا مال یا عرض افراد است، به گونهای که در قانون، عرف و طبع انسانی چنین چیزی وجود ندارد. اینها مصادیق خشونت است. گاهی فقط به قانون یا مصادیق آزادیها پرداختند و اینها را مورد توجه قرار دادند.
چیزی که به ذهن من میآید و خوب است به آن توجه شود و ما یک تلفیق موضوعی داشته باشیم تا به ادامهی بحث بپردازیم، این است که در قلمرو خشونت اشتباه نکنیم. گاهی اوقات خشونت یک مفهوم عامی پیدا میکند و قاطعیت را هم در برمیگیرد. در این صورت، فعالیت کسانی که در حوزههای دینداری هستند یا قاطعیتهایی که در قرآن و سنت نسبت به خیلی از عرصههای حقوقی وجود دارد، مثل مجازاتها یا نوع مقابله به مثلها را خشونت مینامند؛ مثلاً «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدىٰ
عَلَیْکُمْ»[1] را مصداق خشونت میبینند. شاید بتوان مفهوم خشونت را در یک معنای خاص و در یک معنای عام به کار ببریم. معنای خاص خشونت یعنی تحمیل، سرکوب و حذف مخالفان با استفاده از روشهای غیر منطقی، غیرقانونی و برخوردهایی که با شیوههای انسانی همراه نیستند، برخورد با مذهب و روش دیگران که با آسیب رساندن به مال و جان دیگران همراه است. مفهوم عامی هم در این زمینه وجود دارد، گاهی خشونت به این معنا است که شخص در حوزهی دین و قانون، مسامحه ندارد و بر اصول دینی و ایمانی خود پافشاری میکند که بعضاً آن را خشونت قانونی لقب دادند.
شاید آن چیزی که باید تحت عنوان شبهات خشونت در اسلام طرح شود، همین بحثهایی است که در نوع قضا و مجازاتهای اسلامی وجود دارد، زیرا آنها را مصداقی از خشونت معرفی میکنند که این یک بحث مفصل و مصداقی است؛ یعنی باید تک تک مجازاتهایی را که مطرح شده است، بررسی کنیم تا ببینیم کدام مصداق خشونت است و کدام مصداق خشونت نیست، آیا ما باید حدودی را که در اسلام وجود دارد، مثل حد سرقت و زنا را امر دائمی و ثابت ببینیم؟ یا باید آنها را حکم تأسیسی شرع بدانیم یا حکم امضایی؟ باید هر یک از این موارد را بررسی کنیم تا ببینیم در این حوزهی قانونی چه مقدار فضای خشونت را میتوان پیگیری کرد. آنچه که بیشتر مورد نظر ماست و امروزه در دنیا، شاید بیشتر از هر چیزی مورد توجه باشد، این است که خشونت، نابردباریهایی است که در حوزههای مذهبی، سیاسی، نحوهی تعامل با دیگران و سوءاستفاده از قدرت وجود دارد. خشونت غارت، برخورد نادرست و حبس دیگران است. اینها مواردی است که امروزه بیشتر مورد بحث است و ما میخواهیم به آنها بپردازیم.
عوامل اهمیت موضوع خشونت در اسلام
نقطهی عزیمت این بحث در دوران معاصر چند نکتهی اساسی است. حادثهی یازده سپتامبر یکی از نکات بسیار جدی است و تقریباً از آن سال به بعد مسألهی خشونت در حوزهی اندیشهی اسلامی مطرح شد. نام و حتی ملیت افرادی که هواپیماها را به آن ساختمان دو قلو زدند، هنوز هم پیگیری میشود و گاهی برای اینکه ما خیلی ناراحت نشویم، میگویند هیچ ایرانی در آن هواپیما نبوده است. لذا حادثهی یازده سپتامبر نقطهی عطفی در بحثهای اسلام و خشونت است. شاید در آن زمان خیلی از ما خوشحال شدیم یا فکر کردیم این حادثه بدی نبود، اما واقعیت این است که وقتی آثار و تبعات این کار را در مجموعهی عالم اسلام پیگیری میکنیم، افراطگریها و خشونتهایی که بعد از آن، در طرفین رخ داد، برای مثال در افغانستان، عراق، سوریه و جاهای دیگر، میبینیم که این بحث، نقطهی شروع جدی پیدا کرده است.
گروههای تکفیری در سالهای اخیر ترویج و روی آن کار شده است. یک سری مبانی تحت عنوان وهابیت در دوران معاصر مطرح شده است که به طور رسمی و غیر رسمی فتواهایی در قتل پیروان مذاهب دیگر اعلام میکنند، آنها به طور رسمی شیعه را کافر و واجب القتل میدانند و به روایاتی استناد میکنند که نهایتاً منتهی میشود به اینکه افرادی با عملیات انتحاری خود را در میان مردم منفجر میکنند. یکی از دوستان، راجع به آمار تعداد افرادی که از کشورهای مختلف به طور انتحاری خود را در سوریه منفجر کردند، میگفت «حدود هزار نفر از عربستان در سوریه عملیات انتحاری انجام دادند و انسانهایی را کشتند.» لذا گروههای تکفیری یکی از خاستگاههای جدی هستند. البته اصل این دیدگاهها، ریشههای تاریخی دارد و یک بخش از آن محصول کارهای طرفینی و تقابلهایی است که در این دوران به وجود آمده است. ریگی نقل میکرد که «وقتی میخواستم یارانم تشجیع شوند، یکی از این مراسمهای کذایی را برای آنها میگذاشتم که وقتی آن را میدیدند، تشجیع میشدند و شیعیان را میکشتند.» یا تکفیریها با سرهایی که بریده بودند، فوتبال بازی میکردند. بالاخره این یک خاستگاه جدی است. متأسفانه بعضیها برای اینکه این مشکل را مشکل دوران معاصر تلقی نکنند، میگویند «این موارد قبلاً هم وجود داشته است، برای مثال قبلاً در پاکستان چنین مواردی بوده و لذا اینگونه نیست که به خاطر طرح مطالبی از سوی ما، تشدید شده باشد. درواقع این نگاه عام وهابیت و حتی اهل سنت بوده است.» اما در حقیقت، دیدگاههای طرفین مؤثر است و اگر مسألهی تکفیریها را پیگیری کنیم، متوجه میشویم که نوع تشدید شدن خشونتهایی که در کشورهای مختلف اسلامی بوده، اکنون به اینجا انجامیده است. یکی دیگر از مواردی که وجود دارد، خشونتهای کوری است که اختصاص به تکفیریها ندارد و در خیلی از جاها از این موارد ذکر شده است. مورد دیگر استبداد دینی و استفادهی نابجا از قدرت است که این هم یک پدیده در حکومتهای دینی است. متأسفانه دیده میشود که گاهی اوقات برای استقرار و ادامهی حکومتهای دینی، استفادهی نابجا از قدرت صورت میگیرد. در نقاط مختلف جهان اسلام این امر بوده است، همانطور که الان در مصر، سوریه و بحرین میبینید. حبسهای غیرمتعارف و شکنجهی مخالفان یکی از خاستگاههای این بحث است و معمولاً وقتی از خشونتهای مذهبی صحبت میشود، یکی از موارد، همین مورد است که در خیلی از جاها وجود دارد، البته این مسأله اختصاص به خشونتهای مذهبی ندارد، اما بالاخره یک بخشی از خشونتهای مذهبی است که این زمینه را پدید آورده است. مورد آخر عنوان عامی است که متأسفانه بر اساس برداشتهای ناصواب در بعضی از متون دینی، قساوت به نام دیانت در جوامع مختلف جا افتاده است و برخی به این قساوتها رنگ دیانت میدهند و این کارها را به خاطر خدا انجام میدهند و در بعضی از موارد با هم همپوشانی دارد، اما بالاخره در مجموع این نقطهی عزمیت وجود دارد.
خشونت اقوام گذشته در قرآن
به لحاظ تاریخی، خشونت مسألهی قدیمی است و اختصاص به زمان ما ندارد. یک بررسی ساده نشان میدهد که قرآن کریم گزارشگر تاریخ خشونت، قتل، قساوت و کارهای غیرقانونی است که امروزه نیز انجام میشود. من به برخی از موارد مهم آن اشاره میکنم. اولین مورد قتل هابیل به دست قابیل است که قرآن کریم آن را گزارش میکند، آیات قران مواجههی دو برادر را ذکر میکند «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقين»[2] قرآن از این قتل ناصواب گزارش میدهد که هر دو به درگاه خداوند قربانی بردند، اما خداوند به دلایلی قربانی هابیل را قبول و قربانی قابیل را قبول نمیکند، لذا قابیل به هابیل میگوید من تو را میکشم. گزارش قرآن کریم فقط حسادت را بیان میکند و بحث از چیز دیگری نیست. هابیل که خشونتگرا نیست، میگوید «إِنِّی أَخَافُ اللّهَ رَبَّ
الْعَالَمِینَ»[3] و بعد در ادامه میگوید «إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ. فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[4] نفس قابیل او را وادار کرد که برادر خود را بکشد، لذا او از خاسرین و پایهگذار قتل، خشونت بدون دلیل و کشتن انسان بیگناه در آغاز تاریخ انسانیت شد. از این ماجرا که جلوتر بیایم دیگر اختصاص به آن دوران ندارد و خشونتهایی که قرآن کریم در دورانهای بعد از یهود نقل میکند، به یکی دو مورد خلاصه نمیشود. قرآن کریم در این باره ذکر میکند «وَإِذْ
أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لاَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَنْتُمْ
هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَريقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ»[5] ما از شما میثاق گرفتیم که خونریزی نکنید و خودتان را از خانهها و شهرها خارج نکنید؛ یعنی دیگران را نفی بلد و تبعید نکنید. شما این را نپذیرفتید و یکدیگر را میکشید و گروهی از خودتان را از شهر بیرون میکنید و برای گناه و تجاوز بر ضد آنان به یکدیگر کمک میکنید و اگر به اسارت پیش شما بیایند، با دادن فدیه آنان را آزاد میکنید با آنکه نه تنها کشتن، بلکه بیرون راندن آنها هم بر شما حرام شده است. قرآن کریم خیلی روشن این فضا را در بین بنی اسرائیل مطرح میکند و لذا مشخص میشود که خشونت فقط به دوران ما اختصاص ندارد. از آن دوران خشونت یهود وجود داشته است. در نمونهی دیگر، قرآن کریم نحوهی مواجههی یهودیان با پیامبران را ذکر میکند «اِسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ»[6] یعنی از آن دوران پیامبرکشی، تکذیب پیامبر و دروغ گفتن به کسانی که در راه حق بودند، وجود داشته است و در واقع قرآن کریم خشونتورزی را در دورههای مختلف گزارش داده است. قرآن در 3-2 آیه بحث مواجههی آل فرعون و قوم موسی را نشان میدهد و میفرماید «یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ»[7] به شما عذاب بد میخوراندند و به تعبیر آقای فولادوند به سختی آزارتان میکردند و پسران شما را میکشتند و زنانتان را زنده به گور میکردند. موارد بسیاری از این دست در قرآن کریم گزارش شده است. لذا بحث خشونت در تاریخ امر رایجی بوده است و متأسفانه در اقوام قبل از اسلام و از زمان حضرت آدم وجود داشته است، برای نمونه، نحوهی مواجههی قوم یهود با پیامبران یا اقوام دیگر نشاندهندهی نوعی از خشونتورزی بوده که در آن زمان هم وجود داشته است.
نفی خشونت در قرآن
ما میتوانیم در قرآن کریم آیات روشنی را داشته باشیم که به وضوح پیامبر اسلام(ص) و دین اسلام را دینی معرفی میکند که با خشونت مخالف است. خشونت در لغت عربی به معنای غلظت داشتن و شدید بودن است که در مقابل آن رقت قرار دارد. شاید یکی از مهمترین تابلوهای نفی خشونت در مجموعهی تراث قرآنی ما، آیهای است که در سورهی آل عمران دربارهی جنگ احد وجود دارد. در جنگ احد، مسلمانانی که به پیامبر اکرم(ص) مشورت دادند، دو گروه شدند: جوانان گفتند به خارج شهر برویم و در شهر نمانیم، اما افرادی که مسنتر بودند، گفتند در شهر باشیم. پیامبر(ص) به نظر اکثریت توجه داشتند، هر چند در بعضی از نقلهای تاریخی آمده است که بعد از آنکه پیامبر(ص) نظر خود را گفتند، جوانان قبول کردند که در داخل شهر بمانند، اما پیامبر به نظر اکثریت توجه کردند و از شهر خارج شدند. عملاً هم در جنگ احد، پیروزی حاصل نشد و خیلی از افراد و بزرگان اسلام مثل حمزه عموی پیامبر(ص) و 70 نفر از مسلمانان در جنگ احد کشته شدند و این جنگ آثار جانکاهی بر پیامبر اکرم(ص) گذاشت. ایشان قاعدتاً باید از مسلمانانی که موجب شکست اسلام شدند، خیلی ناراحت باشند و باید یک تنبیه مفصلی برای کسانی که تنگه را رها یا از جنگ فرار کردند، در نظر بگیرند، اما با این حال قرآن کریم در چنین موردی میفرماید «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»[8] یعنی به برکت رحمت الهی با آنان نرمخو و مهربان شدی، اگر قرار بود تندخو و سنگدل باشی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند. هم خودت آنها را ببخش و هم از من بخواه که آنان را ببخشم؛ یعنی گویا طلب استغفار از وظایف پیامبر(ص) است تا انشاءالله خدا آنها را ببخشد. آیه این مطلب را میرساند که گاهی جای بخشش هم هست، خدا میخواهد ببخشد، اما پیامبر(ص) باید برای آنها طلب استغفار کند. «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» باز هم با آنان مشورت کن. زمانی که مفسرین به این آیه رسیدند، خصوصاً مفسران اجتماعی دوران معاصر هم در باب مشورت و هم در باب رحمت آن خیلی بحث کردند؛ مثلاً آقای عزت دروزه در «تفسیر الحدیث» حدود 5 اصل کلی در حوزهی مباحث اجتماعی استخراج میکند. مرحوم مغنیه در «کاشف» یا مرحوم فضل الله در «من وحی القرآن» روی این فضا بخوبی کار میکنند. سید قطب هم در این زمینه میگوید «إن السياق يتجه هنا إلى رسول اللّه و في نفسه شيء من القوم تحمسوا للخروج، ثم اضطربت صفوفهم، فرجع ثلث الجيش قبل المعركة و خالفوا- بعد ذلك- عن أمره، و ضعفوا أمام إغراء الغنيمة، و وهنوا أمام إشاعة مقتله، و انقلبوا على أعقابهم مهزومين، و أفردوه في النفر القليل، و تركوه يثخن بالجراح و هو صامد يدعوهم في أخراهم، و هم لا يلوون على أحد يتوجه إليه يطيب قلبه، و إلى المسلمين يشعرهم نعمة اللّه عليهم به. و يذكره و يذكرهم رحمة اللّه الممثلة في خلقه الكريم الرحيم، الذي تتجمع حوله القلوب .. ذلك ليستجيش كوامن الرحمة في قلبه فتغلب على ما أثاره تصرفهم فيه و ليحسوا هم حقيقة النعمة الإلهية»[9] «در ابتدا آنها گفتند به جنگ برویم و بعد صفوف آنها مضطرب شد و اختلاف کردند، یک سری از آنها قبل از معرکه بازگشتند یک عده هم آمدند، اما به خاطر غنیمت فریفته شدند در جاییکه جنگ و قتل بود، سست شدند و برگشتند وپیامبر(ص) را با جراحت تنها گذاشتند، درحالیکه پیامبر(ص) فریاد میزد. خداوند به سوی پیامبر(ص) روی میآورد و اشاره میکند که تو چه رحمت و خُلقی داری، خُلق تو قلوب را جمع کرده است. رحمت پیامبر(ص) در این ماجرا فوران مییابد به خاطر اینکه حقیقت نعمت الهی را بفهمند و حس کنند پیامبر(ص) عنایت داشتند». بعد در ادامه ذکر میکند «اگر پیامبر اکرم(ص) غلیظ القلب بود، قلوب به سمت او جمع نمیشد و هیچ کس به او روی نمیکرد». در حقیقت ایشان با تعبیرهای مختلف میخواهد این نکته را بیان کند که در اینجا حتی اگر پیامبر(ص) برخورد هم میکرد، خشونت قانونی محسوب میشد، در واقع نوعی مجازات در مقابل کوتاهیهای آنها بوده است، اما قرآن کریم در اینجا هم به بحث رحمت به عنوان یکی از ویژگیهایی که پیامبر اکرم(ص) داشتند، اشاره میکند و پیامبر(ص) را در این سطح به مردم معرفی میکند.
اگر نوع مواجههی پیامبر(ص) را با دشمنان در قرآن کریم بررسی کنیم، جز در مواردی که بعضی از مفسرین مثل ابن آشوب روی آن تأکید میکنند، غالباً هر جا قرآن کریم بحث شدت و غلظت را مطرح میکند، در حقیقت، در جنگ دفاعی و در مقابل هجمههایی است که کفار دارند. حتی در جایی که به طور مطلق تعبیر کافر و جنگ با کفار مطرح میشود، بستر طرح این مباحث، مواجهه با هجوم کفار بوده است. در ابتدا پیامبر(ص) را از خانهاش بیرون کردند و بعد هم اذیتها و توطئههایی داشتند. از این موارد که بگذریم، در قرآن کریم نفی خشونت را در موارد مختلف به خوبی میبینیم. این آیه دربارهی مسلمانان است. این هم به طور کلی وجود دارد و تابلوهای خیلی جدی در عرصههای خصوصی و عمومی حساب میشود. خصوصاً در عرصهی زندگی خصوصی که بخش عمدهی آن است و میتواند یکی از مصادیق والایی باشد که در این آیهی شریفه مطرح شده است. در یک کنفرانس، یکی از اساتید دانشگاه این آیه را مطرح کرد و میخواست آن را به انگلیسی ترجمه کند و بعد وقتی در این آیه شریفه «وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ»[10] به «وَلِيٌّ حَميمٌ» رسید، نیکی با بدی یکسان نیست و بدی را با آنکه خود بهتر است، دفع کن، آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی گرم و یکدل میگردد. ایشان میخواست این آیه را به انگلیسی ترجمه کند و چون حمیم به معنای داغ است، گفت لذا قرآن نمیگوید «warm friend» بلکه میگوید «hot friend». اما حتماً میدانید که این اصطلاح در مورد همجنسگرایان به کار میرود. بعد یکی از دوستان که هم مسلمان و هم مسلط به بحث بود، گفت در اینجا «warm friend» بهتر است و «hot friend» تعبیر جالبی نیست. قرآن میخواهد بگوید در مواجهه با کسانی که حتی بدی میکنند، «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» بدی را با بدی پاسخ ندهید «فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ
حَمِيمٌ» این واقعیتی است که در زندگی معصومین بوده است. در مواجهه با غیر مسلمانان هم، هر چند که باید بحثهای جدی انجام داد و مجموعهی آیاتی را که دربارهی کفار است، جمع کرد، اما به عنوان یکی از نمونههای روشن، قرآن کریم در این دو آیه، نحوهی مواجهه با غیر مسلمانان را مطرح میکند: «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِم»[11] شاید این آیه بتواند یک حاشیه بر مواردی باشد که به طور کلی مواجهه با کفار را مطرح کرده است. چون اصطلاحاً به قول اصولیها، کفار دو دستهاند: یا کسانی هستند که وصف «لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا
إِلَيْهِمْ» را دارند یا کسانی هستند که این وصف را ندارند. معمولاً اصولیهای ما میگویند مطلق و مقید یا عام و خاص، در حقیقت جمع عرفی دارند؛ یعنی اگر ما گفتیم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّار»[12] این کفار دو دسته هستند: برخی از آنها «لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ» هستند و برخی از آنها اینگونه نیستند. این آیه نسبت به آیهی قبل، خاص است، لذا با توجه به موضوع خاصی که دارد، استفاده میشود در مواردی که از طرف مقابل هجمهای نیست و به یک معنا زمانی که تبعید کردن، خشونت و کار غیر قانونی در کار نیست، دستور قرآن کریم در اینجا «أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا
إِلَيْهِمْ» است و حتی «تَبَرُّوهُمْ» را بر «تُقْسِطُوا
إِلَيْهِمْ» مقدم میکند که هم به آنها نیکی کنید و هم عدالت بورزید. «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ». «إِنَّمَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»[13] آیه طرفین را هم ذکر میکند و به تعبیری هم طرف نفی و هم طرف اثبات را مشخص میکند. این بخش یعنی «إِنَّمَا یَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوكُمْ فِی الدِّینِ» این نکته را در بردارد که اگر برخورد مسالمتجویانه نیست و به یک معنا تسلیم، سلم، محبت، دوستی و عدالت نیست، چون آنها «قَاتَلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِیَارِكُمْ» کردند، باید تاوان برخوردهای ناصواب خود را ببینند و این اشکالی ندارد. اما در غیر آن موارد، حتی در مواجهه با کسانی که مسلمان هم نیستند، دستور قرآن کریم، نفی خشونت است. این از فضاهایی است که هم دستور خاص به پیامبر(ص) است و هم به همهی مؤمنین دستور میدهد و هم در مواجهه با کفار است. در تمام اینها مواردی را داریم که نوع برخورد همراه با رحمت و نرمی و همراه با نیکوکاری و عدالت مطرح شده است و هیچکدام از اینها در فضای خشونتی که در ابتدا بیان شد، قرار نمیگیرد و به یک معنا در مقابل بحث خشونت است.
از پیامبر اکرم(ص) نکات زیادی در این موضوع وجود دارد و یکی دو باب در کتب حدیثی داریم که هم از پیامبر(ص) و هم از ائمه(ع) نقل شده است. بحثهایی تحت عنوان مدارا و رفق، از بحثهای جدی است که هم در کتاب کافی و هم در کتابهای دیگر وجود دارد. از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است «امرنی
ربی بمداراة الناس»[14] مداراة مقابل خشونت است؛ یعنی اگر خشونت را برخوردهای نامتعارف، شدید و قتل و غارت بدانیم، مداراة مصداق آنها نیست. مداراة یعنی مسالمت جویی و به یک معنا تسامح، یک نوع رفتار نرم همراه با دوستی. مدارا یعنی بردباری. در جلد چهارم کتاب کافی، بابی به نام باب المداراة و باب الرفق وجود دارد. هر دوی اینها عناوینی است که در مقابل خشونت قرار میگیرند و ما روایات بسیار متعددی در این زمینه داریم. برای مثال پیامبر(ص) فرمودند «مـُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِيمَانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَيْشِ»[15] یعنی نصف ایمان، مداراة و برخورد خوب با مردم است و نرمی و رفاقت هم نصف زندگانی است. کسانی که اهل رفق و مدارات نیستند، نیمی از ایمان و زندگی خود را از دست دادهاند. یا در تعبیر دیگری فرمودند «الرفق يمن
والخرق شوم»[16] یعنی رفق برکت است و خرق که در برابر رفق است و کنار نیامدن با مردم معنی میدهد، شوم است. روایتی هم از جناب مسلم بن عقیل(ع) وارد شده، که در کتب روایی ما مستقیماً از خود پیامبر(ص) نقل نشده است. همانطور که میدانید وقتی جناب مسلم(ع) در خانهی هانی بود و ابن زیاد به آنجا آمد، امکان کشتن ابن زیاد برای مسلم بن عقیل فراهم بود. بعداً شریک از ایشان پرسید که چرا ابن زیاد را نکشتی؟ جناب مسلم(ع) هم پاسخ دادند که این دو دلیل داشت: یکی اینکه هانی گفت من دوست ندارم در خانهی من خونریزی شود و دوم اینکه من از پیامبر(ص) این حدیث را شنیدم که فرمودند «الایمان قید الفتک فلا یفتک
مومن»[17]. ترور یکی از مصادیق بارز خشونت در دوران معاصر محسوب میشود و در جاهای مختلفی این بحث مطرح شده است. حالا از آن طرف یکی از دستوراتی که یزید به حاکم مکه داده بود، این بود که هر جا توانست امام حسین(ع) را ترور کند. به هرحال شیوهی آنها خشونت بود. به همین دلیل در تاریخ کربلا میخوانیم که حضرت فرمودند «اینها میخواهند خون من را بریزند» قاعدتاً نمیخواستند بجنگند، میخواستند به صورت ناگهانی ایشان را بکشند و ترور کنند. حتی تعبیر فتک در مصدرهای مختلفی آمده است، که یزید به حاکم مکه دستور داده بود اگر امام حسین(ع) را هر جا دید، ولو در کنار خانهی خدا، او را ترور کند. با توجه به این موارد، واضح است که نفی خشونت در سیرهی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) مورد توجه بوده است.
نفی خشونت در سیره و کلام حضرت علی(ع)
یکی از مواردی که خیلی مهم است و میتوان به آن بیشتر توجه کرد، نفی خشونت در سیره و بیان امام علی(ع) است، چون ایشان حاکم بودهاند و جنگهای متعددی انجام دادند. شاید سیرهی ایشان در مواجهه با دوست و دشمن و مخالفان سیاسی، از مصادیقی باشد که ما را به آموزهی نفی خشونت در سیرهی امامان نزدیک کند. من 3-2 مورد از کتابهای مختلف انتخاب کردم. در جاهای مختلف آمده است که حضرت امیر(ع) به مردم میگفتند «و إني لعالم بما يصلحكم و يقيم أودكم و لكني لا أرى إصلاحكم بإفساد نفسي»[18] یعنی من راه اصلاح شما را میدانم، اما نمیخواهم شما را به افساد خودم، اصلاح کنم. این تعبیر در نهجالبلاغه آمده و در کتابهای دیگر هم وجود دارد. اما حضرت در نهجالبلاغه نگفتهاند که چه چیزی مردم را اصلاح میکند؟ در تعبیری که مرحوم شیخ مفید در «ارشاد» آورده است، حضرت صراحتاً مشخص کردهاند که چه چیزی مردم را اصلاح میکند. در همهی حکومتها میگویند که چند نفر را بالای چوبهی دار ببرید، بقیه حساب کار خود را میدانند. لذا متأسفانه با برخی سخت برخورد میکنند، تا بقیه حساب خود را بدانند. در این تعبیر که در ارشاد مرحوم مفید هست، صراحتاً به این نکته اشاره شده است. نوع مواجههی حضرت به عنوان یک حاکم با مردمی که متخلف بودند و به جنگ نمیرفتند و بهانه میآوردند، خیلی جالب است. حضرت میفرمایند «استنفرتكم للجهاد فلم تنفروا و أسمعتكم فلم تسمعوا و دعوتكم سرا و جهرا فلم تستجيبوا و نصحت لكم فلم تقبلوا أ شهود كغياب و عبيد كأرباب أتلو عليكم الحكم فتنفرون منها و أعظكم بالموعظة البالغة فتتفرقون عنها»[19] به شما گفتم که بروید بجنگید و نرفتید، با شما صحبت کردم و گوش نکردید، حاضرید با اینکه نیستید؛ یعنی گوش نمیکردید. (هرگز حدیث حاضر غایب شنیدهای، من در میان جمع و دلم جای دیگر است.) حکمت میگویم و از آن اعراض میکنید. موعظه میکنم شما را و گوش نمیدهید، «فالعجب كل العجب و ما لي لا أعجب من اجتماع قوم على باطلهم و تخاذلكم عن حقكم»[20] من تعجب میکنم که یاران معاویه در باطل خود اجتماع دارند و شما حق را میان خود خوار میکنید. بعد با یک فاصلهای میفرمایند «لقد علمت ان الذی یصلحکم هو السیف و ما کنت متحریا صلاحکم بفساد نفسی»[21] شمشیر چیز خوبی است تا همه را مطیع کند. من اینطور نیستم که صلاح شما را به فساد خود ترجیح دهم. بالاخره دشمنان حضرت کسانی بودند که با ترور، حضرت را به شهادت رساندند. البته اگر نمیکشتند، اینطور نبود که حکومت حضرت امیر(ع) حکومت پایایی باشد، فرض کنید به جای امام مجتبی(ع) خود امام علی(ع) بودند و میخواستند جنگ کنند، این مسلمانها همان مسلمانها بودند. حضرت از ابزارهای خشونتآمیزی که مصداق آن در اینجا سیف است، قتلهای بیدلیلی که موجب ترس و وحشت مردم میشود و قتلهایی که سبب میشود مردم از روی ترس مطیع امام باشند و حضرت بتواند حکومت مستقل تشکیل بدهد، استفاده نکرد. امام علی(ع) این را هم ذکر میکنند که این نوع خشونتورزی، افساد من است؛ یعنی حتی در صورت استفاده از شمشیر و تبعیت مردم، مشکل حکومت حل نمیشود، و ایشان این نوع ظلم به مردم را به عنوان دینداری برنمیتابند و استفاده از آن را سبب افساد خودشان میدانند. به عنوان یک انسان، امیرالمؤمنین اول به صلاح نفس خود توجه میکنند و بعد به صلاح مردم میپردازند، نه اینکه بخواهند به خاطر دستیابی به یک هدف مطلوب و عالی، از وسیله ناصواب استفاده کنند و خود را در زمرهی قاتلان قرار دهند.
مورد دیگری در زندگی امیرالمؤمنین(ع) نحوه مواجهه با طلحه و زبیر است. حضرت میخواستند 3 نوع اصلاح سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در حکومت خود انجام دهند. بخشی از اصلاح اقتصادی خود را از همان ماه اول آغاز کردند؛ یعنی ایشان از ماه اول حکومت خود، تفاوت در پرداختها را اصلاح کردند. ابن ابی الحدید به مناسبتی این موضوع را در شرح نهجالبلاغه آورده است که ظاهراً در زمان پیامبر(ص) بیتالمال زیادی وجود نداشت، بلکه از زمان عمر صندوقی در نظر گرفته شد و اموال، غنایم و زکاتها زیاد شد، لذا این موضوع پیش آمد که اموال چگونه تقسیم شود. نگاه خلیفهی دوم این بود که باید اینها را بر اساس شرافتهای ایمانی تقسیم کنیم و به همین دلیل بیشتر از همه به همسران پیامبر(ص)، بعد به مهاجرین بدری و بعد به احدیها از بیتالمال میداد. وی بین انصار و مهاجر، عرب و غیر عرب، و صحابی و تابعی فرق میگذاشت و این مسیر به جایی انجامید که ظاهراً در اواخر حکومت عثمان، افرادی از صحابه یا زنان پیامبر(ص)، 12 هزار دینار در ماه از بیتالمال میگرفتند و غیرعربهای غلام تازه مسلمان شده، 3 درهم در ماه دریافت میکردند. تفاوت بین آنها تقریباً 40 هزار برابر بود. در نهج البلاغه آمده است که امام به همه 3 دینار دادند؛ یعنی به غلامها 3 دینار میدادند، چون تعداد آنها زیاد بود و به کسانی هم که قبلاً بیشتر میگرفتند، 3 دینار میدادند. در ماه اول حکومت امام، صحابهی کرام که معمولاً کیسهای به همراه داشتند، آمدند تا حقوق خود را از بیتالمال دریافت کنند، اما فقط 3 دینار به آنها پرداخت شد، لذا آنها پرسیدند که مابقی آن چه شده است؟ دیدند حضرت امیر آمد و 3 دینار برای خود، 3 دینار برای امام حسن(ع) و 3 دینار هم برای امام حسین(ع) گرفت و بعد فرمود به همه 3 دینار بدهند. این اصلاح اقتصادی بود. البته بعضیها نوشتند که طلحه و زبیر به خانه نرفتند و مستقیم روانه مکه شدند تا توطئهها را بر علیه امام آغاز کنند. اصلاح سیاسی را با تعویض استاندارها و فرماندارها آغاز کردند. همانطور که میدانید شریح قاضی هم برای مدتی قاضی حکومت حضرت بودند، اگر چه حضرت نسبت به معاویه حساس بودند و از همان ابتدا گفتند که او باید از استانداری خلع شود، اما بالاخره اینطور نبود که همه را در روز اول خلع کنند. مورد سوم اصلاح فرهنگی بود که خیلی موفق به انجام آن نشدند. حضرت در این مورد میفرمایند «دیدم مردم نماز مستحب را در مسجد به جماعت میخوانند، گفتم این کار بدعت است، اما دیدم صدای آنها بلند شد، لذا از آن گذشتم.» در اینجا قصهی طلحه و زبیر را میگوید. حضرت میدانستند طلحه و زبیر میخواهند فتنه کنند، اما نوع مواجههی حضرت با آنها جالب توجه است. ابن عباس به امام میگوید آنها میخواهند فتنه کنند، لذا اجازه ندهید آنها خارج شوند و آنها را ملزم کنید در شهر بمانند تا موفق به توطئهچینی نشوند. حضرت در جواب ابن عباس فرمودند «یا ابنعبّاس أتأمرونی أبدا بالظّلم و بالسّیئة قبل الحسنة، و أعاقب علی الظّنّة و التّهمة و أآخذ بالفعل قبل کونه؟ کلّا والله لا عدلت عمّا أخذ الله على من الحکم بالعدل و لا القول بالفصل»[22] وقتی ابن عباس میگوید آنها میخواهند برای توطئهچینی به مکه بروند، امام میفرمایند من به ظلم شروع نمیکنم، من بر اساس گمان و تهمت آنها را نمیگیرم و آنها را به خاطر اینکه اگر از کوفه بیرون بروند، توطئه میکنند، مجبور به ماندن در کوفه نمیکنم. به عبارت دیگر قصاص قبل از جنایت انجام نمیکنم. خدا فرموده است که عادل باشید و لذا من چنین کاری انجام نمیدهم. « يا ابن عباس إنني أذنت لهما و أعرف ما يكون منهما لكنني استظهرت بالله عليهما» حضرت فرمودند من به آنها اجازه دادم بروند و از خداوند کمک میگیرم تا در مقابل آنها بایستم. این در کتاب «جمل» مرحوم شیخ مفید آمده است.
مورد دیگری که خوب است به عنوان نفی خشونت در دیدگاه یا در سیرهی حضرت امیر دیده شود، روایتی است که بخش آخر آن مدنظر ماست. در ابتدای روایت آمده که زنی عبور کرد و مسلمانها او را نگاه کردند، لذا حضرت فرمود این چشمها طعمهها یا تیرهایی هستند و سبب میشود که شما به فساد بیافتید. در نهایت امام راهحل ارائه میدهد و میفرمایند «فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى اِمْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ فَلْيُلاَمِسْ أَهْلَهُ
فَإِنَّمَا هِيَ اِمْرَأَةٌ كَامْرَأَتِهِ» این توصیهی امام سبب شد که یکی از خوارج به امام فحش دهد. «فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ اَلْخَوَارِجِ قَاتَلَهُ اَللَّهُ كَافِراً مَا أَفْقَهَهُ» او حضرت را فقیه دانست ولی با این تعبیر زشت، حضرت را نفرین و برای ایشان طلب مرگ کرد. «فوثب القوم ليقتلوه فقال ع رويدا إنما هو سب بسب أو عفو عن ذنب»[23] به نظر میرسد این ماجرا در فضای دوران حکومت امام رخ داده باشد و امام در جمع اصحاب بودند. حضرت به اصحاب گفتند این چه کاری است که شما میخواهید انجام بدهید؟ او به من دشنام داد، حداکثر کاری که ما میتوانیم انجام دهیم، این است که همان حرف را بگوییم یا اینکه بزرگواری کنیم و او را ببخشیم. این هم مورد دیگری از سیرهی حضرت امیرالمؤمنین(ع) بود که در این بخش ذکر کردم.
شاید مسائل حوزهی مجازاتهای اسلامی، مواجهه با کفار، مشرکین و برخورد با دشمنان، دستاویز کسانی شده است که خشونت را در عرصههای مختلف روا بدارند. میتوانیم بخشهایی از آن را به یک معنا خشونتهای قانونی بگوییم یا اینکه اصلاً اسم آن را خشونت نگذاریم، در واقع حرکت بر اساس قوانینی است که به نوعی پذیرفته شده است. برای نمونه؛ مجازات قصاص در خیلی از کشورها وجود دارد، چون نبودِ بعضی از مجازاتهای بازدارنده، ممکن است زمینهی خشونتهای دیگر را فراهم کند. در عرب مشابه حکم قصاص «لکم فی القصاص حیوة»[24] این جمله بوده است «القتل انفی القتل» گاهی قتل نفی کنندهی قتل بیشتر است؛ یعنی اگر کسی را که قاتل است و مردم را میکشد و خشونتورزی میکند، بگیریم و پاسخ خشونت او را بدهیم، زمینه فراهم میشود تا جامعه از خشونت پاک شود. الان هم همینطور است و مواجهه با کسانی که این رفتارها را حتی در دنیای متمدن انجام میدهند، سخت و شدید است. بخشی از آن هم، هنوز به لحاظ ایدهئولوژی کار دارد و باید در فضای کفار دستهبندی صورت بگیرد. باید بررسی کنیم که خطابات قرآن کریم در مواجهه با کفار در آیاتی که شدت مواجهه با آنها را مطرح میکند، شامل همهی کفار میشود یا بر اساس آیاتی که در سورهی ممتحنه بود، شامل همهی کفار نمیشود، بلکه مراد کسانی است که «قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُم»[25] هستند. در این صورت یک فضای دفاعی یا فضای مقابله با افراد خشونت ورز، مطرح میشود.
پرسش و پاسخ
ـ یکی از حضار: سفارشات امام علی(ع) به امام حسن(ع) نسبت به قاتل خویش بالاترین رأفت است.
ـ حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده: بله. این هم یکی از مواردی است که میتوان در بحث عدم خشونتورزی مطرح کرد.
ـ یکی از حضار: آیات قرآن نیاز به این دارد که کسی آنها را پیاده کند، لذا اگر برآیند کلی مجریان را در جهان اسلام و در طول تاریخ در نظر بگیرید، فکر میکنم جنایات مسلمانان کمتر از دیگران نبوده است. اگر جنایات بنی عباس، بنی امیه و جنایات مسلمانان در جهان معاصر و حتی جنایات ما که شیعه و پیرو امام زمان(عج) هستیم، در مقابل رقبای خود در نظر بگیریم، مردم به خوبی میبینند که نمونههای عملی آن چگونه پیاده میشود، لذا فکر نمیکنم با این مباحث مشکل حل شود.
ـ حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده: میگویند ما سه نوع اسلام داریم: اول؛ اسلامی که قرآن و سنت است. دوم؛ اسلامِ نظریهپردازان اسلامی؛ یعنی همانطور که دیدگاههایی وجود دارد که خشونت را از اسلام مبری میکنند، برخی از نظریهپردازان طرفدار خشونت هستند. نظریههایی که اندیشهوران اسلامی در حوزههای کلام، تفسیر و فقه اسلام میگویند. نوع سوم اسلام، رفتار مسلمانان است. قاعدتاً تلاشی که ما باید انجام دهیم این است که باید از اسلام نوع اول تبعیت کنیم و نسبت به نوع دوم اسلام که شامل نظریههای فقها است، تحلیل و بررسی داشته باشیم و بعضی را بپذیریم و بعضی را نپذیریم و نسبت به نوع سوم اسلام باید گفت که «اسلام به ذات خود ندارد عیبی / هر عیب که هست از مسلمانی ماست» برخی یکی از نقاط قوت اسلام را این موضوع میدانند که اسلام برخلاف بعضی از مکاتب دیگر فقط دستور و حکم نمیدهد، بلکه یکی از ویژگیهای اسلام این است که اسوه معرفی میکند «لقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»[26]. هر چقدر هم که ما این مطالب را بگوییم، وقتی به دل مینشیند که میبینیم حضرت امیر(ع) با قاتل خود چگونه برخورد کرد، ولی متأسفانه گاهی اوقات مسلمانان که باید به تبعیت از اسوههای اسلام، برای جامعه غیر اسلامی اسوه باشند، اینگونه نیستند. لذا ما نمیدانیم این درد را کجا ببریم.
ـ یکی از حضار: در ابتدای بحث چند تعریف از جامعه شناسان آوردید، ولی تعریف به عنوان یک ملاک است تا وقتی در قرآن و سنت دنبال خشونت میگردیم، بدانیم دنبال چه چیزی هستیم. شما فقط مصداق ذکر کردید و تعریف مناسبی از خشونت در اسلام ارائه نشد. آیا مقابل آن ظلم یا شدت است؟ اینکه گفته میشود «أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ»[27] آیا شدت به معنای خشونت است؟
ـ حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده: در مورد واژهی خشونت با ویژگیهایی که الان طرح میشود، میتوان چند واژهی اسلامی را گفت که نزدیک آن است. ظلم یکی از مصادیق خشونت است، ولی فقط ظلم نیست تا ما مطلق ظلم را خشونت بگوییم. لذا باید واژگان مشابه را پیدا کرد و کلید واژههایی که در آن دوران است، مشابه کنیم، والا خود واژهی خشونت در قرآن کریم نیست، اگرچه ما دربارهی حضرت امیر داریم «خَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّه»[28] به این معنا که ایشان در اجرای دین الهی و تعصب نسبت به خود خدا هم خشن هستند؛ یعنی اهل تسامح و تساهل نیستند. واژههای مختلفی که بخشی از آنها را هم ذکر کردیم، میتواند در طرفین خشن یا ضد آن طرح شود.
ـ یکی از حضار: مسألهای که مسیحیان به رخ ما میکشند این است که آنها میگویند اگر کسی به سمت چپ صورت شما سیلی زد، سمت راست صورت خود را هم ارائه کنید. ما میتوانیم مبنایی برای آن داشته باشیم؟
ـ حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده: ما این را به عنوان یکی از نقاط ضعف و انظلامپذیری میدانیم. در کنفرانسی، مسیحیان با شور و حرارت این را به عنوان رفق و مدارای حضرت مسیح طرح میکردند، یکی از آنها سخنرانی کرد و بعد من اشاره کردم که ما آیهی «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»[29] را داریم که این آیه با چیزی که آنها نقل میکنند که اگر به یک طرف صورت تو سیلی زدند، طرف دیگر صورتت را هم بگیر، شاید تلاقیهایی داشته باشد. قرآن میگوید اگر به شما فحش دادند، شما سلام بکنید. ما با دو منظر میتوانیم نگاه کنیم: یک موقع از حیث ظلم است و میگویید این شخص، یک انسان بیعرضه است. یک موقع هم تلاشی است تا کسی که ظالمانه برخوردی انجام داده است، شرمنده شود. نمیخواهیم بگوییم همهی موارد اینگونه است. حتی ممکن است کسی در مورد این آیهی قرآن بگوید گاهی «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» سبب جری شدن فرد میشود و نتیجهی خوبی ندارد. تفسیر و برداشت مسیحیان این است که این امر به معنای ظلمپذیری حضرت مسیح نبوده، بلکه به این معنا است که سعی کنید تا حد امکان با برخوردهای نیکو، فرد را از ظلم کردن بازدارید. اگر این معنا را در نظر بگیریم، نمیتوانیم بگوییم این یک امر نامطلوب است.
ـ یکی از حضار: ما داستان امام مجتبی(ع) با آن مرد شامی را داریم.
ـ حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده: بله. ما از این روایتها زیاد داریم.
ـ یکی از حضار: در تعریفی که شما از خشونت ارائه دادید، شیوههای خلاف نرم را خشونت معرفی کردید. اگر این امر بخواهد معیار تعریف خشونت باشد، خیلی از کارهای ما با این تعریف، خشونتآمیر است. منتهی مصادیقی که ارائه دادید، مثل حملههای غیرقانونی، استفادهی نادرست از قدرت، حذف دیگران با روشهای غیرقانونی، قابل قبولتر است که با تعریف شما خیلی سازگار نیستند. نکتهی دوم در مورد مثالی است که از عالم مسیحیت بیان کردید، استاد مطهری جواب دیگری میدهند و میگویند «نگاه اسلام بیشتر به جامعه و اجتماع است و میخواهد جامعه را بسازد.» دین اسلام، یک دین اجتماعی است، در حالیکه دین مسیحیت، دین فردی است. چون اسلام نگاه اجتماعی دارد، میگوید اگر سیلی خوردید، سیلی بزنید. گاهی یک برخوردی با امام میشود و امام میگوید آنچه که به من ربط دارد، میبخشم، اما مسألهای را که به حکومت و جامعه برمیگردد، نمیبخشم. لذا باید شفافتر وارد این مسائل شویم. علاوه بر اینکه خشونتهای قانونی مثل برخورد با کفاری که بخواهند ما را تهدید کنند یا با ما بجنگند، مورد قبول است.
ـ حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده: واقع این است که تعریف مشخصی از خشونت ارائه نمیشود. و من هم قبول دارم مطلق نرم و غیر نرم یک تعریف جامع و مانع نیست. حتی اگر کسی بگوید برخورد غیر قانونی، ممکن است از اساس، قانون خشن تصویب و آن را اجرا کنند. لذا نمیتوانیم چیزی را به صورت مطلق بگوییم. باید امر جامعی باشد که در آن فطرت انسانی، عرف جامعهی بشری و قانون را در نظر بگیرد که خشونت ورای اینها است. گاهی اوقات ممکن است چیزی قانونی هم باشد، اما آن قانون، قانون درستی نباشد. اما در مورد اینکه بین حق فرد و حق جامعه فرق بگذاریم، ما حتی در عرصههای اجتماعی مواردی را داریم که جای عفو و بخشش دارد. لذا اینطور نیست که بگوییم هر جا حق فردی مطرح بود، اشکالی ندارد و ببخشید و هر جا که حق اجتماعی وجود داشت، نبخشید. برای نمونه؛ مسلمانانی که در جنگ احد تنگه را رها کردند، تنها به پیامبر(ص) ظلم نکردند، به جامعهی اسلامی هم ظلم کردند، ولی قرآن میفرماید «فاعف عَنْهُمْ واستغفر لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ في الأمر»[30] اینجا که امر فردی نیست، بلکه امر اجتماعی است. در امر فردی بیشتر توصیه میشود و بایستی بیشتر به این نکته توجه کرد. در امر اجتماعی، گاهی یک امر مهمی رخ میدهد که نباید از آن گذشت، اما نمیتوان در امر اجتماعی به طور مطلق حکم کنیم که حتماً در همه جا قانون پیاده شود. در امر فردی هم مطلق نیست. ولی شاید بتوان گفت که گذشت در امر فردی بهتر باشد، تا امر اجتماعی.
ـ یکی از حضار: احساس من این است که چون عنوان بحث با نفی خشونت شروع شده بود، وقتی شما به قرآن نگاه کردید، تاریخ را مورد بررسی قرار دادید و همچنین شاهد مثالهای که از سیره آوردید، بیشتر با نگاه نفی خشونت بود. یعنی اگر مواردی که مقابل آنها بوده است، مطرح میشد بهتر بود.
ـ حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده: اجمالاً یک چیزهایی تحت عنوان برخوردهای شدید است. خیلی از برخوردهای شدید پیامبر(ص) در برخورد با توطئه و خیانت بوده است؛ مثلاً پیامبر(ص) در مدینه با بنی قریظه برخورد شدید داشتند و این برخورد بعد از همدستی آنها با احزاب بود. مواردی از این قبیل وجود دارد و البته باید در این زمینه بیشتر کار کرد.
ـ یکی از حضار: اعمال مختار برای انتقام از قاتلین امام حسین(ع) یا کارهایی که الان تروریستها در سوریه انجام میدهند مصادیق خشونت هستند.
ـ حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده: البته کار مختار دو جور است: یکی کارهایی است که در فیلم مختار میبینیم که بعضی از آنها واقعاً خشونتآمیز است.
ـ واقعیت تاریخی مختار که خیلی بدتر از فیلم مختارنامه بود.
ـ حجت الاسلام و المسلمین قاضیزاده: و بخشی هم که حضرت صادق گفتند: قصاص قاتلین توسط مختار ما را آرام کرد. حضرت نوع برخورد را نفی نکرد و در حق او دعا کرد؛
[1] سوره بقره، آیه 194
[2] سوره مائده آیه 27
[3] سوره مائده آیه 28
[4] سوره مائده آیات 30 و 29
[5] سوره بقره آیه 85 و 84
[6] سوره بقره، آیه 87
[7] سوره بقره، آیه 49
[8] سوره آل عمران آیه 159
[9] فی ظلال القرآن، ج1، ص 500
[10] سوره فصلت، آیه 34
[11] سوره ممتحنه، آیه 8
[12] سوره توبه، آیه 123
[13] سوره ممتحنه، آیه 9
[14] الكافي (ط - دارالحديث)، ج3، ص: 304
[15] تحف العقول، ص: 42
[16] الكافي (ط - دارالحديث)، ج3، ص: 308
[17] زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام ( ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)، ص: 380
[18] نهج البلاغه، خطبه 69
[19] نهج البلاغه، خطبه 97
[20] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 278
[21] الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 281
[22] الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، ص: 167
[23] نهج البلاغه، حکمت 420
[24] سوره بقره، آیه 179
[25] سوره ممتحنه، آیه 9
[26] سوره احزاب، آیه 21
[27] سوره فتح، آیه 29
[28] تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج3، ص: 288
[29] سوره فصلت، آیه 34
[30] سوره آل عمران، آیه 159