بسم الله االرحمن الرحیم
موضوع: سنتهای ملی و دینی و نسبت بین آنها
سخنران:استاد مهدی مهریزی
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، الحمد الله ربّ العالمین، والصلاة والسلام علی سیّدنا ونبیَنا ابوالقاسم مصطفی محمَد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین. «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَيَسِّرْ لي أَمْري وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي».
مقدمه
ایام ماه مبارک رجب و ایام عزاداری امام هادی7 است. امیداوریم که خدای متعال همه ما را توفیق بدهد از برکات این ماه و دو ماه آینده بیشتر بهرهمند بشویم. بحثی که در خدمت دوستان هستیم، عبارت است از: «سنتهای ملی و دینی و نسبت این سنتها با همدیگر»؛ یعنی ما یکسری سنتهای دینی داریم -مثل همین ایام عزاداریها، ایام ولادتها، اعیاد اسلامی، عید فطر، غدیر- و از آن طرف نیز یکسری سنتهای ملی داریم. همه ملتها و ملیتها سنت ملی دارند. ما به عنوان یک ایرانی مثل نوروز، شب یلدا، سیزدهبهبدر، چهارشنبه سوری و سنتهای دیگری هم اضافه شده است؛ مانند سنتهای سیاسی همچون 22 بهمن، روز قدس. اکنون سه نوع سنت داریم. بحث ما این است که بین سنتهای دینی و ملی چه نسبتی وجود دارد که گاهی تعارضها و ناسازگاریهایی پیش میآید. در سالیان اخیر مثلاً شب یلدا با 28 صفر مصادف بود. الآن ایام نوروز با وفات حضرت زینب، روز دوم عید مصادف میشود و بعضی سالها در ماه رمضان میافتد؛ لذا خیلی مسئلهدار میشود، ولی بحث فراتر از این تعارضهای سوری و ظاهری است که دو مورد از این دو با همدیگر همزمان بشود یا تعارض پیدا کند.
موارد تعارض بین سنتهای ملی و دینی
برای اینکه تصویری از مسئله در اختیار دوستان بگذارم، موارد تعارض بین سنتهای ملی و دینی را در پنج حوزه در ذهنم دستهبندی کردم. در این پنج مورد ممکن است میان ایندو تعارض و ناسازگاری پیش بیاید. این پنج حوزه عبارتند از:
1. مناسبتهای دینی و آیینی
یکی همین مناسبتهاست که مثال زدیم، مانند عید نوروز و مسائل مذهبی همچون ماه رمضان. مورد دیگر که بسیار مهم است، بحث آداب و رسوم است. نسبت میان نوع آداب و رسومی که امتها و ملتها برای خودشان دارند، با آداب و رسوم دینی.
2. آداب و رسوم غذا خوردن
فرض کنید دستور دینی ما آمده که با دست غذا بخوریم. بسیاری از مناطق الآن با قاشق غذا میخورند (همهجا به قول ایشان) یا اینکه گفته میشود اینگونه بنشینید و لباس بپوشید، ولی ممکن است در سنتهای دینی به گونه دیگری باشد.
2. نامگذاریها بر اساس فرهنگ دینی و ملی
سومین مورد در نامگذاریهاست که یکی از مسائل بسیار مهم بحث ماست و در بعضی از روایات نقل شده که خوب است همه خانوادهها نامهای پیامبر و ائمه: را داشته باشند. اینها محدود است. هفت میلیارد و نیم آداب در دنیا وجود دارد که اگر بنا باشد طبق آن پیشبینی دین جهانی همه در دوسه اسم خلاصه شود و هرگاه یک اسم را صدا کردیم، همه نگاه میکنند؛ مانند عربستان که گاهی میگویی عبدالله، همه برمیگردند و نگاه میکنند. نامگذاری هم یکی از موارد تعارض است. در این سالهای اخیر مقداری کم شده است، ولی پیشتر اگر کسی اسم ایرانی داشت، مسئلهدار بود و میگفتند که این شخص در دین و دینداریاش ضعف دارد؛ ولی الآن آمار نامهای ایرانی بالا رفته است. چند سال پیش آمار نامگذاری دخترها در ایران نام یسنا که از نامهای زردتشتی است در ردههای خیلی بالا بود. من در خانوادههای طلبهها دیدیم که دخترش یسنا است و آن هم یکی از موارد تعارض در نامگذاری است.
4. نوع پوشش
یکی دیگر از آن موارد بحث تعارض، بحث پوشش است؛ پوششی که از نظر دینی توصیه میشود و گمان ما بر این است که حتماً چادر است. به مسلمانهای چینی نگاه کنید یا در خود ایران ترکمنها وقتی به زیارت امام رضا میروند، به لباس آنها کار ندارند؛ ولی اگر ایرانی باشد، باید با چادر ایرانی برود. نوع پوشش هم یکی از موارد محل تعارض است.
5. زبان
ما فکر میکنیم زبان عربی زبان دین است و همه باید عربی بدانند. غیر از اینکه در بحث عبادات گفته میشود که عبادات باید به زبان عربی باشد، حتماً باید با لغات عربی و عبارات عربی صحبت کنند تا دینداری خودش را نشان بدهد. یا نه، اگر کسی عبادات شرعیاش را عربی میخواند و زبان انگلیسی و زبانهای دیگری بلد است. این پنج مورد محل تعارض میان سنتهای ملی و دینی است که ممکن است این بحث پیش بیاید. این یک نکته و مقدمه اول. پس مناسبتها، آداب و رسوم، نامگذاری، پوشش و زبان از موارد تعارض هستند.
حوزه مسائل مربوط به تعارضهای دینی و ملی
مقدمه دوم اینکه ما درباره اینگونه مسائل یعنی سنتهای ملی از چهار حوزه میتوانیم بحث کنیم.
1. مباحث کلامی
یکی از حوزهها بحثهای کلامی دارد که جایگاه این سنتهای ملی در دینشناسی کجاست؟ دینی که میخواهد جهانی باشد، آیا میتواند ادعا کند که همه این چیزها برچیده بشود و به تعبیر دیگر، هیچ خوردهفرهنگی وجود نداشته باشد. اصلاً دین چنین ادعایی دارد؟ دینی که مدعی جهانی بودن میکند، میتواند چنین چیزی داشته باشد؟
2. مباحث روایی
بحث دوم، بحث روایی است که چون بحثمان و مصداقمان نوروز است، روایات را بررسی میکنیم. روایاتی که میگویند جایگاه آن چیست و چگونه در ادبیات کتابهای حدیثی آمده است و اعتبار آنها چگونه است، درستی و نادرستی آن را واکاوی میکنند.
3. بحث تاریخی و فقهی
بحث سوم بحث تاریخی است. حال باز برای مثال که بحث ما نوروز است، نوروز از نظر تاریخی بررسی میکنیم که از چه موقع بوده است و در چه دورههایی کم و زیاد شده است. اینها بحثهای تاریخی است.
4. بحثهای فقهی
یک بحث هم بحثهای فقهی هستند. آداب و رسومی که در رسالهها یا کتابهای ادعیه ذکر شده است، از نظر فقهی قابل اثبات است یا نه.
پس در چهار قلمرو بحث داریم؛ بحث کلامی، حدیثی، تاریخی و فقهی. من میخواهم درباره دو مورد اول از این چهار قلمرو بحث کنم. یکی بحث مختصر کلامی و یک بحث فقهی ناظر به نوروز بحث میکنیم. گرچه گفتیم موارد تعارض و ناسازگاری پنج مورد است، ولی از میان اینها، آن محور اول را که بهاصطلاح مربوط به مناسبتهای ملی و مذهبی نوروز است، بحث میکنیم. فعلاً در مناسبتها، نوروز را انتخاب کردیم، نه چیزهای دیگر را. حال مناسبت یلدا یا چیزهای دیگری هم هست، ولی فعلاً محل بحث ما این است؛ چون در مورد نوروز روایت هم داریم. حدود 14-15 روایت داریم و در بحث حدیثی ذکر میکنم که اینها در چه کتابهایی است و چگونه وارد ادبیات ما شده است.
واکاوی مناسبت نوروز در کلام و حدیث
خوب پس بحث ما مناسبتهای ملی و مذهبی با محوریت نوروز در دو حوزه بحث کلامی و حدیثی است.
قلمروی دین در پرداختن به مناسبتهای آیینی
در بحث کلامی دوسه سؤال مطرح است؛ یکی اینکه اصلاً جزو رسالت دین است که به این مقولهها وارد شود، درباره اینها حرف بزند، نفی و اثبات کند و گاهی بحث خیلی جدی است که قلمرو و رسالت دین تا کجاست. پرداختن به نامگذاریها، پرداختن به اینکه کدام روز سعد و کدام روز نحس است. پرداختن به اینکه کدام غذا را بخوریم و کدام را نخوریم، در یک حوزة بحث مرحوم مجلسی در جلد قدیم بحار الانوار در کتاب «السماء و العالم» نوروز را آورده است. سعد و نحس ایام را آورده، مسائل پزشکی را آورده، درباره شهرها آورده که کدام شهر خوب و کدام شهر بد است. اصلاً همه این مقولات در حوزه دین و دینداری است؛ یعنی دین باید به اینها بپردازد و درباره اینها حرف بزنند و اظهار نظر بکند.
نحوه برخورد دین جهانی با مناسبتها و آداب رسوم گوناگون
سؤال دوم کلامی این است: دینی که ادعای جهانی دارد، میتواند با همه اینها برخورد کند و همه اینها را نفی کند یا نه؟ این دو پرسش بحث کلامی را خیلی مختصر توضیح میدهم. بیشتر هم در حد طرح مسئله است که حال اگر دوستان در ذهنشان دغدغه ندارند، دغدغهدار شود یا دغدغههایشان مقداری جدیتر بشود؛ وگرنه بحثهای مفصلی است.
هدایت، رسالت اصلی دین
من در پرسش اول خودم اینگونه میفهمم و فکر میکنم که درواقع رسالت دین اینگونه امور نیست. آنچه قرآن به عنوان رسالت اصلی خودش ذکر کرده است، هدایت انسان است؛ آن هم در مقام ذکر و و در حقیقت مذکر است. چیزهایی که خود آدمها میفهمند. چیزهایی را که انسانها در زندگی با آنها درگیرند، به خود انسانها واگذار کرده است و دین جایگزین عقل آدمی نشده است. دین نیامده جای دانش، تجربه، حس آدمی و راههای فهم آدمی را بگیرد. دین آمده به انسان تذکر بدهد و یادآوری کند که نه گستردگی حیات را فراموش کند و نه عمق حیات را. اینها را میخواهد یادآوری کند، وگرنه اینکه جایگزین عقل شود و هر چیزی را که عقل میفهمد، دین بفهمد؛ ازاینرو بهاصطلاح امروزی و حداکثری من خیلی نمیفهمم، دستکم از آن چیزهایی که در قرآن و در آموزههای مسلم آمده است و شاهد و دلیل بیاوریم. حال چگونه در روایات آمده است، چگونه در احادیث پیدا شده است، اینها دیگر بحثهای خاصی است و درواقع قرآن مانیفست دین ماست و اصول اساسی آنجا ذکر شده است و اینگونه مسائل در حوزه کاری قرآن نیست. گاهی مثال میزند و به چیزی اشاره میکند، نه اینکه بخواهد بهطورمستقیم اظهارنظر کند و در آن زمینه وارد بشود. حوزه اصلی دین یادآوری اینکه انسان کمالات اساسی خودش را فراموش نکند و به تعبیر اینکه «هُدىً لِلنَّاس»؛[1] است و بخواهد انسان را هدایت کند. چیزهایی که کمونیستها دارند انجام میدهند و مشکلی ندارند بیدینها دارند انجام میدهند، ملحدان هم دارند انجام میدهند. بسیاری از امور زندگی را انجام میدهند؛ کشاورزی میکند، کار میکند، صنعت دارد، قالیبافی، پشمبافی، چوپانی. حال قرآن میخواهد به انسانها چوپانی یاد بدهد. پس آن ملحدان دیگر بلد نیستند چوپانی کنند. بله، اهداف و آرمانهای کلانی را در بر میگیرد که آنها در آن خط قرار بگیرد، آن درست است و آن هدایت میشود. ولی خود سازوکار این حرفهها و شغلها و آنچه انسانها با آن درگیرند که چگونه لباس بپوشند، آنها چگونه باشد؟ اینها به خود آدمها برمیگردد. دیروز رفته بودم به یک خشکشویی، گفت که خیلی سرمان شلوغ است. اصلاً عید برای چیست؟ در ذهنم فکر میکردم برای هیچ، عید برای اینکه انسانها نفسی بکشند و به زندگی امیدوار بشوند، مگر چیز بدی است؛ یعنی انسان یک سال کار کرده و خسته شده، میخواهد تنفسی به خودش بدهد و استراحت کند و امیدی به زندگی داشته باشد.
این ابزاری است که انسانها برای خودشان درست کردند. بیشتر وقتها انسان نگاه میکند میبیند کسی که چنین چیزی را طراحی کرد، فرد عاقلی بوده است. شما برنامههای شب قدر را نگاه کنید. چنین برنامهای با این شیوه و دستور دینی نداریم؛ هر کسی بود، خوب طراحی کرده است که بیدار بودن آن دستور است؛ اما فردی که سواد ندارد و کار ندارد، بیدار ماندنش سخت است. دعای جوشن کبیر طولانی است، خودش دوسه ساعت طول میکشد، طراحی خوبی است؛ یعنی افرادی نشستند چنین موضوعاتی را طرح کردند. در بحثهای مذهبی و غیرمذهبی نیز همینطور است. مناسبتهایی که درست کردند، تفرجهای زندگی هستند. امید برای زندگی است و یک تحولی نظافت میشود؛ اینسو و آنسو میروند و باز نیرو میگیرند برای یک سال دیگر. حیات و زندگی اینها را بخواهد چه کند، معنایش این است که دین به جای عقل انسان بنشنید. من این را نمیفهم.
تطابقپذیری دین جهانی با خردهفرهنگهای گوناگون
از اینکه بگذریم، بحث دوم این است که دین جهانی میتواند با اینگونه فرهنگها دربیفتد و بگوید همه نامگذاریها باید اینگونه باشد. همه باید عربی حرف بزنند، همه باید چادر بپوشند و همه باید اعیادشان فقط این دوسه عید باشد و عید دیگری نداشته باشند. به گمانم این روش با دین جهانی سازگاری ندارد. امروزه بحث جهانی شدن که مطرح شد، عاقلانه این است که دین جهانی باید به حفظ خورده فرهنگها توجه کند؛ یعنی فرهنگهای مختلف آن خورده فرهنگها را حفظ کردن. یکی ایرانی است، یکی چینی است، یکی عرب است و دیگری فارس است که هر کدام برای خودشان فرهنگهای جزئی دارند. دین زمانی میتواند جهانی باقی بماند که خورده فرهنگها را حفظ کند؛ در غیر این صورت، اگر خورده فرهنگها حفظ نشود، نمیتواند پای کار باشد و ماندگار شود و در مقابل این تعلقها و هویتهای جزئی قدرت مقاومت داشته باشد.
توجه دین به اشتراکات و واگذاری افتراقات
یک امر و دین جهانی باید بر کمترین مشترکات دست بگذارد و برخی افتراقاتی را که در آن راه کلان و کلی تأثیری ایجاد نمیکند، واگذار نماید؛ مثل اینکه مدیری موفق است که ضمن هدایت کلان، به مدیرهای زیردستی دایره اختیار و قدرت فعالیت و مانور بدهد. آنجا مدیرها موفق هستند و رشد میکنند، والّا اگر بنا باشد که در هر کاری خود آن مدیر موفق دخالت کند، هیچ مدیری مدیریت یاد نمیگیرد و نمیتواند خلاقیت به خرج بدهد. دین جهانی که رحمة للعالمین است و برای همه انسانهاست و برای زندگی جاودانه انسانهاست، قاعدتاً با فرهنگهای خاصی که با اصول دینی تعارض ندارد، درنمیافتد. بله، اگر سنتی بود که با اصول اساسی دین سازگاری نداشت، میتواند دربیفتد؛ لذا میگوییم چیزی که با توحید نمیسازد و شما بیاید صلیب بیندازید، نه چیزی که یک خرافهای را ترویج کند. نه، دین با خرافه مخالف است، اما آن سنتی که با اصول توحید ناسازگار است، نه ترویج خرافه است و نه ترویج باطل. با اینها کاری ندارد. بعد شواهد دروندینی آن را ذکر میکنم.
مقابله نکردن با فرهنگها و آداب پسندیده
شاهد دومی که دین با اینها درنمیافتد، این است که در آیات قرآن و در متون دینی ما به شکلهای مختلف آن تکثر و کثرتها پذیرفته شده است. حال یک سال پیش اینجا صحبت کردم به مناسبت آن، عبدالمجید شرفی و بحث تکثر آنجا شاید بعضی از این چیزها را گفتم؛ ولی انسان وقتی به قرآن نگاه میکند، خداوند بحث کثرتها را به شکلهای مختلف در قرآن پذیرفته است. از خود خدا که شروع میکنید: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن»؛[2] حال من مثال عامیانه میزنم، مانند معلمی که هر هفته با یک کت شلوار میآید. خدا همیشه یکگونه تجلی ندارد. «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن»؛ به دین میرسد «لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهاجاً»؛[3] هر کدام یک راه و یک شریعت دارند. راهها متفاوت است، پیامها متفاوت است. «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا»؛[4] شما متفاوت هستید. یا در آن آیه «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ»؛[5] آن فرقه را اینگونه معنا میکنیم. میگوید هر گروهی و افرادی بروند یاد بگیرند و بیایند نزد آنها. این فرقه به معنای شغلها و فرقهها نیست که بگوییم نجار برای خودشان یک مبلغ داشته باشند و پارچهفروشها یک مبلغ داشته باشند. در تهران هیئت نجارها هست، همچنین هیئتهای دیگر... . نه، فرقه معنای فرهنگی دارد. این تکثرها، یعنی دینی که این تکثرها در آن و در هویتش هست، نمیتواند شکل، وتز و مدل خاصی را فقط ترویج کند و با دیگر فرهنگها دربیفتد و بخواهد آنها را از بین ببرد.
پس دینی که جهانی است، دینی که این کثرات را در خودش پذیرفته است، شب و روز، اختلاف شب و روز، اختلاف لیل و نهار و اختلاف طبیعت است و چیزهایی از این قبیل که این تفاوتهای موجود در این عالم، راز زیبایی و ماندگاری عالم است، دینی که اینگونه پایهریزی شده است، نمیتواند با اینگونه تفاوتها دربیفتد و باید آنها را حفظ کند.
علاوه بر اینها، شواهد خاصی هم داریم. در نامه 53 امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه -همه خواندید که دستورالعمل سیاسی است- به مالک میفرماید: وقتی به آنجا میروی، اگر سنتهایی بود که خوب بود، چرا با آنها دربیفتی؟ «لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا...»؛[6] اگر کار خوبی بود که در بین آنها رواج داشته و مردم با آن درگیر هستند، با آن زندگی میکنند و با آن نشاط پیدا میکنند و باعث اجتماع مردم میشوند، پس آنها را خراب نکن... برای جایگزین آن، سنتهای بدی را پایهریزی نکن که مضر باشد. «فَيَكُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَالْوِزْرُ عَلَيْكَ بِمَا...»؛[7] یا تعبیرهای فراوانی داریم. در تعبیرهای دینی که سنتهایی را از جاهلیت دین امضا و تأیید کرده است. دین جاهلیتهای فراوانی را که صد تا بود، پذیرفت و پیغمبر9 آنها را امضا کرد. بحث حیض را به یک شکلی امضا کرد. هفت دور طواف در جاهلیت رواج داشت که پیامبر9 آن را تأیید کرده است. حرمت ماههای حرام را که در جاهلیت بهاصطلاح تحلیل شد، تأیید کرد. ارجاع به عرف و موارد زیادی داریم، سیره عقلا داریم در علم اصول و اینها هم درواقع چیزهایی جزئیتر است که میتواند به عنوان یک شاهدی باشد که اگر ملتی سنتهایی دارند که با آن اصول در سه نکتهای که گفتم تعارضی با توحید ندارند و مروج خرافه و مروج باطل نیستند و با سنتهای دین ناسازگاری ندارد، دین آن را درون خودش میپذیرد.
بحثهای کلامی درباره تطابق دین با سنتهای سازگار
این یک بحث کلامی است که اگر فرض کنیم روایتی در تأیید هیچ سنتی نداشته باشیم، بر اساس این اصول میتوانیم این مطلب را مدعی بشویم که اسلام با چنین سنتهایی تعارض ندارد. برای مثال اگر مسلمانهای چین عید خاصی داشتند و در آن مناسبتی داشتند که آن مناسبت در قدیم باشد و اگر بخواهند آن را حفظ کنند و کاری انجام بدهند، مشکلی ندارد. مسلمانان آفریقایی برای خودشان فرهنگهایی داشتند و به همین شکل سنتهای مختلف ملی که در مناطق مختلف جغرافیایی وجود دارد. بر اساس این قواعد کلی که گفتم به عنوان بحث کلامی جایگاهی برای مخالفت و ضدیت و ناسازگاری برای آن نیست و اینکه کار خلافی میشود و در هر کاری خوبی ممکن است خلاف بشود، در هیئتهای عزاداری و تاسوعا و عاشورا گاهی دخترها به پسرها نگاه کنند، پسری به دختری متلک بگوید، آن کار خلاف را هم ممکن است در هر کار خوبی تصور کرد. بگوییم مثلاً این نوروز بد است؛ از این جهت که در آن یک کار خلافی هم اتفاق میافتد. در نماز هم ممکن است کسی به نامحرم نگاه کند.
پس اینها دلیل نمیشود. بحث هویت اصلی است. اگر آن هویت اصلی مروج خرافه و مروج باطل نبود و با اصول توحید ناسازگاری نداشت، بحثهای کلامی دینی اقتضا میکند که دین با آن مشکلی نداشته باشد. این بحث کلی و کلان است.
مقداری بیشتر به بحث دوم بپردازیم: بحث حدیثی که احادیث نوروز است. در خصوص احادیث نوروز تا اندازهای که من جستوجو و استقصاء کردم، حدود 14- 15 روایت است که در مصادر شیعه و اهل سنت آمده است. در این روایات هم در موافق نوروز وجود دارد و هم مخالف نوروز. از کتاب کافی ما در شیعه گرفته تا کتاب صحیح بخاری، این روایات آمده است تا به دورههای بعد میرسد. من یک گزارشی از این روایات ذکر کنم و بعد توضیح بدهم.
روش مواجهه با فهم حدیث
البته قبل از آن بحثی را مطرح کنم که در مواجهه با حدیث در ذهنم خودم اینگونه میفهمم: وقتی با احادیث و روایات برخورد میکنیم، در سه سطح و سه مرحله باید کارهایی را انجام بدهیم: سطح اول احراز صدور حدیث است، سطح دوم احراز اصالت متن است، سطح سوم اعمال قواعد فقهالحدیث است.
الف. احراز صدور روایت
معنی این سه تعبیر این است نخست اگر یک حدیثی را دیدیم، باید از صدور آن مطمئن بشویم. نمیگویم از سند، میگویم از صدور؛ زیرا صدور چیزی بالاتر از سند است. ممکن است یک سند درست باشد، اما صادر نشده باشد؛ چون کسی که میتواند متن جعل کند، میتواند سند هم جعل کند؛ ازاینرو احراز صدور میگوییم. باید از صدور مطمئن بشویم. برای مطمئن شدن از صدور، بحث سند کمک میکند. بحث خود محتوا کمک میکند، شواهد و قرائن دیگر کمک میکند تا مطمئن بشویم که این صادر شده است؛ برای مثال از چیزهایی که به نظر من کمک میکنند به اینکه به صدور و احراز برسیم این است که اگر مطلبی را همه فرقههای مسلمان نقل کردند، معلوم میشود که ریشهدار است. وقتی کلینی نقل کرده است، بخاری نقل کرده است، ابوریحان بیرونی در آثار الباقیة نقل کرده است، فلان مورخ یک جملهای را نقل کرده است، معلوم میشود که چیز ریشهداری است. فرقهای نیست که این گروه فقط نقل کردند؛ این میتواند یکی از قرائن و شواهد باشد. ما مطالبی داریم که در کتابهای شیعی آمده، در کتابهای حدیثی اهل سنت آمده، در کتابهای زیدیه آمده و در منابع اسماعیلیه نیز آمده است. این مطلب برای انسان اطمینانآور و یقینآور است و حاصل میکند که این مطلب ریشه دارد. این مرحله اول احراز صدور چه از طریق سند، متن و چه از قرائن دیگر است؛ البته همه اینها با هم (به گمان من) باید باشند.
ب. احراز اصالت متن
بعد از اینکه از اصل صدور اطمینان حاصل کردیم، وارد مرحله دوم میشویم که «احراز اصالت متن» است. حال این حدیث که اجمالاً میدانیم از پیامبر9 یا امام صادق7 است، آیا این جملات، عبارات و این تعبیرات نیز همان بوده است که پیامبر9 فرموده است یا راویان در طول نقل و انتقال جابهجا کردند و نقل و انتقال دادند. به سه مطلب باید در بحث احراز اصالت متن توجه کرد: 1. بحث نقل به معنا؛ 2. بحث تقطیع؛ 3. بحث تحریفهای لفظی. این سه مطلب در مرحله احراز اصالت متن باید مورد توجه قرار بگیرد تا اطمینان پیدا کنیم که نقل به معنا نیست، اطمینان پیدا کنیم که تقطیع مخل در آن صورت نگرفته است و اطمینان پیدا کنیم که تحریفهای لفظی در آن صورت نگرفته است. تفاوت تحریف لفظی و نقل به معنا این است که نقل به معنا امر عادی غیرقصدی است که به صورت متعارف وقتی انسانها مطلب را میشنوند و میخواهند برای دیگران نقل کنند، خودشان را مقید نمیکنند که عین آن الفاظ را بگویند که این میشود نقل به معنا؛ اما تحریفهای لفظی دستکاریهای جزئی است که ممکن است راویها به اغراضی صورت داده باشند. تقطیع هم بریدهبریده کردن است. پس مرحله دوم احراز اصالت متن است و این هم باید صورت بگیرد. این کاری است که کمتر صورت میگیرد. در بحثهای فقهی کمتر دیده شد و وقتی در همان مرحله اول بحث سند را بررسی میکنند، دیگر بررسی صحت سند تمام شده است؛ ولی بحث احراز اصالت متن ارزش و اعتبارش بهخصوص کمتر از آن نیست. بسیاری از اوقات موجب اختلافهای برداشتهای فاحش میشود؛ یعنی اگر مطلبی اینگونه نقل شده باشد یا آنگونه نقل شده است، خیلی در استنباط و نتیجه اثر میگذارد. مثال شاهد و بارز آن، که در ذهن من است، در خطبه 80 نهجالبلاغه (اگر به فرض آن خطبه درست باشد) است که حال من در اصل آن شک دارم و ذهنم این است که خطبه 80 کپیبرداری از نامه 14 نهجالبلاغه است. نامه 14 نهجالبلاغه درباره جنگ صفین است. حضرت بیان و سخنرانی قبل از جنگ صفین دارند و اصول انسانی جنگ را میگویند. در پایان هم به مسئله زنان میرسند و خیلی هم معقول و متعارف است. خطبه 80 مربوط به جنگ جمل است. در بحثها وقتی میگوییم جنگ جمل، بحثهای شیعه و سنی خودش را نشان میدهند و جالب است نامه 14 نهجالبلاغه را اهل سنت نقل کردند، شیعه نیز نقل کرد. در منابع تاریخی آمده است، ولی خطبه 80 نهجالبلاغه هیچجا نیست؛ حتی در کافی هم نیست. این است که میگوییم کپیبرداری شده است. به فرض اگر از صدور آن محرز بشویم. شما ببینید در متنی که الآن در نهجالبلاغه است، «مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِيمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظ نَوَاقِصُ الْعُقُول...»؛[8] در نهجالبلاغههای ما «نواقص الایمان» است و در خیلی از نسخهها و نقلهای دیگر «نواقص الدین» است. دین در تعبیر روایات یعنی تکلیف و برنامه ایمان حاصل دینداری است. شما اگر بگویید که زنها ناقصالایمان هستند، دفاع از این جمله بسیار دشوار است؛ چون علتی را که در پایان آن آورده، این است که میگوید: زنان ناقصالایمان هستند، چون نماز و روزه در ایام حیض نمیخوانند. خوب خدا گفته است نخوانند. دارند امتثال میکنند، امتثال که بیایمانی نمیآورد، امتثال ایمان میآورد؛ ولی اگر بگوییم تکلیف آنها کمتر است، درست است. خدا گفته است شما در این ایام تکلیف ندارید. به تفاوت کلمه ایمان و دین توجه کنید. راوی فکر نمیکرده است که بین ایمان و دین فرق باشد؛ ولی در روایات دین نوعاً به معنای تکلیف و دستور است. ایمان همهجا -چه در روایات و چه قرآن- به معنای حاصل دینداری است. کسی که نماز میخواند، اثری درونش ایجاد میکند که آن را ایمان میگوییم. شما نمیتوانید به کسی بگوید این کار را نکن و بعد خودت بگویی که آن اثر بهاصطلاح روحی و درونی در تو پیدا نمیشود. امتثال که همیشه به فعل نیست. وقتی خداوند فرمود غیبت نکنید، اگر کسی غیبت نکرد، دارد عبادت میکند. وقتی خداوند به زنها میگوید در این ایام نماز نخوانید، دارند عبادت میکنند. ضمن اینکه دستور داده شد که در این ایام این اذکار را بگویید. اگر اینگونه بخواهیم تحلیل کنیم، پس مسافر هم نماز شکسته است و کسانی که مسافرند، ایمانشان نصف میشود.
بنابراین، تفاوت به نقل و به معنا در فهم و استنباط بسیار زیاد است. نواقصالایمان بگوییم یا نواقصالدین بگوییم. پس در مرحله دوم در تعامل با احادیث باید احراز اصالت متن بشود: نقل به معنا، تقطیع و تحریفهای لفظی.
ج. اعمال قواعد فقهالاحادیثی
مرحله سوم اعمال قواعد فقهالاحادیثی است؛ یعنی اگر از صدور اطمینان پیدا کردیم، سپس از اصالت متن نیز اطمینان یافتیم، باید قواعد فقهالحدیث را اعمال کنیم. اولین قاعده فقهالحدیثی این است که این الفاظی که الآن آمده است، آن زمان چه معنایی داشته است؟ آیا برای شرایطی خاصی گفته شده است و در موقعیت خاصی بوده است؟ برای مخاطب خاصی بوده است یا نه؟ اگر معارضه داشت، با آن چه کنیم و چیزهایی از این قبیل.
روایتهای شیعی موافق عید نوروز
تا اینجا مقدمه بود. روایات نوروز تا جایی که من استقصاء کردم، در کتابهای حدیثی شیعه و اهل سنت شانزده روایت است. این روایتها از کتابهای شیعه و اهل سنت و درواقع موافق و مخالف آورده شد. من گزارشی اجمالی درباره روایات موافق میدهم؛ یعنی روایاتی که نوروز را تأیید کردهاند:
در شیعه روایتی در کافی نقل شده که بیشتر در این باره است: یک روز از امام صادق7 نقل شده که ابراهیم کرخی میگوید: از حضرت سؤال کردم که شخصی مثلاً باغی یا مزرعهای دارد و برایش یک هدیهای نوروز میآورند، آیا قبول کند یا نکند؟ حضرت میفرماید: اگر مسلمان است و نماز میخواند، اشکال ندارد. این در کافی است. مرحوم شیخ صدوق در من لا یحضر الفقیه نیز این روایات را آورده است که برای امیرالمؤمنین هدیه آوردند و حضرت فرمود: این چیست؟ گفتند این نوروز است. فرمودند هر روز ما را نوروز کنید. این روایت در آنجا آمده است. دو روایت در کتاب من لا یحضر الفقیه در کتاب «تعامل الاسلام» نقل شده که باز درباره همین مطلب است، منتها به شکل دیگر آنجا هدیه آوردند و اینجا هم فالوده آوردند.
مرحوم شیخ طوسی در مصباح المتهجد روایت معلی بن خنیس را آورده که همین آدابی که نماز بخوانید و بعد روزه گرفتن و لباس نو پوشیدن آن در مصباح المتهجد شیخ طوسی است که از معلی بن خنیس است.
ابنفهد حلی در کتاب المهذب البارع در قرن هشتم روایتی را باز از معلی بن خنیس میآورد که نوروز بسیار خوب است. در این روز اتفاقات خیلی خوبی افتاده است و عید غدیر آن روز بوده و... و کارهای خوب عالم همه در نوروز اتفاق افتاده است.
این روایت هم در کتاب المهذب البارع ابنفهد حلی نقل شده است. البته مرحوم مجلسی همین متن را به شکل و طریق دیگری نیز نقل کرده و به آن طول و تفسیر بیشتری داده است؛ یعنی آن روایتی که در المهذب البارع چهار حادثه است، در روایت بحار الانوار شاید بیش از پانزده مورد کارهای خوبی است که در عالم اتفاق افتاده است. اینها همه در روز نوروز بوده است.
مرحوم حاجی نوری هم روایتی را از مفضل نقل میکند. ایشان نقل کردند که امام صادق7 فرمودند: امروز روز خوبی است و مثلاً بعضی از کارهای «هَذَا الْيَوْمِ الشَّرِيفِ العظیم قدره عندی و...» با خودم عهد بستم که اگر امروز از من کار خوبی بخواهد، حتماً انجام بدهم. این درواقع هشت روایات در منابع شیعه است.
روایتهای موافق اهل سنت درباره عید نوروز
در منابع اهل سنت روایات موافقش روایتی است که در تاریخ کبیر بخاری آمده است که باز هدیهای را برای امیرالمؤمنین7 آوردند. در الفهرست ابنندیم نیز همین مطلب به شکل دیگری آمده است. در کتاب الآثار الباقیة ابوریحان بیرونی نیز همین مطلب نقل شده است. در القاموس المحیط فیروزآبادی همین مطلب آمده است که باز از امیرالمؤمنین7 است. اینها روایات موافق است.
روایتهای مخالف درباره عید نوروز
چهار روایت مخالف هم بهاصطلاح در منابع وجود دارد. دوازده روایت موافق بود و چهار روایت هم مخالف است. یکی کتاب قطبالدین رواندی که به این شکل است که پیغمبر9 وقتی آمدند، مردم دو عید داشتند و آندو را یکی مهرجان بود و یکی نوروز و آن را عوض کردند با عید فطر و عید اضحی.
یک روایت هم در مناقب ابنشهرآشوب است که منصور به دنبال موسی بن جعفر7 میفرستند که بیایند امروز عید است و میخواهیم سان ببینم. حضرت فرمود: من در اخبار جدم وارسی کردیم و چنین چیزی ندیدم. منصور میگوید: بااینحال، برای اینکه لشکر نظم و نسق پیدا کند، شما تشریف داشته باشید. این روایت در کتاب مناقب ابنشهرآشوب نقل شده است.
آلوسی در بلوغ الأرب فی احوال العرب همان روایت را که عرب وقتی آمدند در مدینه دو تا روز بود، نقل کرده است. در تاریخ کبیر بخاری همان جمله به یک شکل منفی است که آن «علی لا یقبل هدیة النوروز». این مجموع روایاتی است که من پیدا کردم و حدود 15-16 روایت است. روایات نسبتاً موافقش بیشتر است. روایات مخالفش چهار مورد است که برخی از آنها مضمونهایش درواقع مضمونهایی مشترکی هست، همانطور که اشاره کردم.
واکاوی و بررسی روایات مربوط به نوروز
درباره اینها بحثهای فراوانی شده است. بحثهایی که برخی درست و برخی نادرست است. من چیزهایی جزئی بگویم. روایت معلی بن خنیس را ببینید که آدم نگاه میکند از زمان سید بن طاووس وقتی میرسد، به المهذب البارع کلی به آن اضافه میشود. اولاً روایت معلی در مصادر اصلی شیعه نیست. در مصادر اهل سنت هم نیست. روایتی که شیخ طوسی در مصباح المتهجد آورده، در متن اصلی نیست، بلکه در حاشیهای از صفحه آخر چاپ سنگی المصباح المتهجد، صفحه 790 آمده که روایت نوروز را ذکر است. این اولین جایی است که روایت معلی آمده است. وقتی میآید 200- 300 سال بعد یکمرتبه طولانی میشود، سپس علامه مجلسی آن را طولانیتر میکند؛ یعنی بین نقل زمان شیخ طوسی که متوفای 460 قمری است و المهذب البارع ابنفهد حلی که متوفای قرن هشت است، کمی طولانیتر میشود. بعد علامه مجلسی که نقل میکند، دوسه صفحه میشود. سپس ادامهاش امروز در کتب فارسی می آید که مرحوم مجلسی در بحار الانوار جلد 56 نقل کرده است و ایشان هیچ آدرسی نمیدهد و میگوید که در کتب معتبری دیدیم. یکی از چیزهایی که در بحار الانوار مرحوم مجلسی است، اینکه بعضی از چیزها را نقل میکنند و میگوید که در کتاب معتبری دیدم، در یک نسخه قدیمی دیدم، در یک نسخه عتیق دیدم. این نسخه عتیق کجا بوده است که قبلاً دست صاحبان کتب اربعه نبوده است و مثلاً 600-700 سال بعد از آنها به دست مرحوم مجلسی رسیده است. مرحوم علامه مجلسی این باب را به عنوان باب 22 جلد 59 آن یوم النوروز دارد که «رأیت فی بعض کتب معتبره».
مرحوم ابنفهد در المهذب البارع به همین تعبیر که از یک استاد شنیدیم، سلسله سندی را نقل میکند. اول خود این روایت موافق است، ولی میبینم سه گونه و سه مرحله میشود. در نقل مصباح المتهجد فقط یکسری آداب مذهبی است؛ از قبیل اینکه لباس تمیز بپوشید، روزه بگیرید و این نماز را بخوانید. بعد المهذب البارع که نقل میکند، این بخش در آن نیست. فقط اتفاقهایی را که در نوروز و در طول تاریخ افتاده است، ذکر میکند. مرحوم مجلسی که قرن دوازده است، این رویدادهای چهاردهگانه که در آن روایت است، میشود 10-15 مورد را اضافه میکند. خود این سیر و این روال آدم را کمی مسئلهدار میکند. چگونه این روایت در مصادر اولیه و اصلی نیست و چگونه تغییر پیدا میکند؟ چگونه آن قسمت بعدیاش در کتاب شیخ طوسی نیست و چطور آن قسمت در المهذب البارع نیست. این در قسمت روایت موافق.
یعنی میخواهم بگوییم که مشکل روایات موافق یا مخالف نیست. افراد فراوانی آمدند و گفتند روایت موافق جعلی است. آقای مختاری مقالهای در این باره دارند که ایشان میخواهد بگوید این روایات نادرست است. مقاله دیگری نیز شخص عربزبانی دارد در مجله «مدرسه اهلالبیت» که «من الروایات المحظوره» اسم مقاله این است: «روایة معلّی بن الخنیس». اینها فقط آمدند گیر به این طرف دادند. حال میآییم آن سو و روایت مخالف آن را نشان میدهیم.
دو مورد از روایت مخالف این بود که پیغمبر9 وقتی به مدینه آمدند (بعضی نام شهر مدینه را نبردهاند و کلی گفتهاند) که دو عید را تغییر دادند. عربها چه ربطی به عیدهای ایرانیها داشتند؟ مگر اصلاً عربها با سنتهای ایرانی سروکار داشتند که آنقدر این عید برای آنها مهم باشد که پیغمبر9 بیاید آن دو عید را بردارد و به جایش دو عید دیگر بگذارد. جالب است در نقلهای دیگر وقتی هدیه برای امام علی7 آوردند، حضرت پرسیدند: این چیست؟ گفتند این هدیه نوروز است. یعنی چگونه میشود میان عرب آن زمان نوروز یک سنت باشد که پیغمبر با آن مبارزه کرده است؟! اینها نشان میدهد که این روایات، مشکل دارند.
یا آن روایت منصور که مناقب نقل کرده است، چگونه یکباره در قرن ششم (پانصد و خوردهای) ابنشهرآشوب زندگی میکرده، چگونه هیچجا نبوده است؟ لذا چه این روایات و چه آن روایات به گمان من هیچکدام قابل استناد نیست. نه روایات معلی و نه روایات در باب مخالفت نوروز هیچکدام درست نیست و یک جای کارشان مشکل دارد؛ زیرا به جز اینکه سند ندارند، سندهایشان نیز قابل خدشه است. خیلی از این روایات سند ندارند، یکیدو مورد هم که سند دارند، افرادی نیستند که در رجال بشود آنان را تصحیح کرد.
بحثی را پسر آقای سیدجواد شبیری در درس خارج دارند. من به صورت اجمالی دیدم. چند صفحه است که روایت را بررسی میکند. آن هم آدم رجالی است و میگوید هیچکدام سندی درستی ندارد؛ مگر اینکه خیلی تسامحی بخواهیم اینها را درست کنیم.
جمعبندی و نتیجهگیری
پس روایات موافق نوروز که به عنوان معلی است، انسان به اینها اطمینان ندارد که صادر شده باشد. اگر نگوییم اطمینان به این سو دارد، چون قرائن به این سو زیاد است. روایات در مخالفت نوروز نیز همینگونه است که اطمینان به صدور نداریم، بلکه میتوانیم اطمینان داشته باشیم که اینها در طول زمان درست شدهاند.
آنچه در باب نوروز میتوان گفت که اجمالاً رگ و ریشه دارد آن کلمه است که بخاری نقل کرده است. در کتابهای شیعه نیز آمده، در فهرست ابنندیم آمده، در آثار الباقیة ابوریحان بیرونی آمده است که روز نوروز هدیهای برای امیرمؤمنان7 آوردند و حضرت سؤال کردند که این چیست؟ گفتند هدیه نوروز است. حضرت فرمود ای کاش که هر روز نوروز باشد و برای ما حلوا بیاورید! این مقدارش هست. خود همین احراز متن را که بگوییم اینجاست در یک نقلش فالوده است، در یک نقلش حلواست، در یک نقلش هدیه است؛ یعنی ببیند خود آن مطلب هم یک گونه نقل نشده است. بدین رو که نقل به معنا در همان روایتی که اشتراک در اصل نقل است در آن هست. از سوی دیگر، بعضی جاها آورده شد که پیغمبر9 گفته و بعضی جاها امام علی7 را آوردند. برخی میگویند زمان پیغمبر یک هدیه آوردند و پیغمبر9 گفتند این چیست؟ ابوریحان بیرونی با عنوان پیغمبر نقل کرده است که در یک جامی حلوایی آوردند، پیغمبر گرفتند و تقسیم کردند و آن جام را به فلان شخص دادند. در بعضی جاها دارد که برای امام علی7 آوردند؛ بنابراین، مسائل اینچنینی وجود دارد.
پس میتوان گفت نوروز مقداری در روایات ریشه دارد و اگر بتوان گفت که ریشه دارد، از نظر تاریخی دارد، نه از نظر دینی. مثل اینکه شخصی ایرانی هدیهای برده است یا زمان پیغمبر9 یا امام علی7، نمیتوانیم بگوییم حالا فالوده برده یا حلوا برده است، مصداق آن را نمیتوانیم بگوییم. این را هم به این دلیل میتوان پذیرفت که در نقلها و مصادر مختلف آمده است و شیعه و اهل سنت نقل کردهاند، مورخ دارد، فهرستنویس دارد. اینها هست.
اما آن دو دسته روایات معلی یا روایاتی را که بهطور خاص با نوروز مخالفت کرده است، نمیتوان مطمئن شد که اینها ریشه دینی داشتهاند یا نه. آنگاه شما از یک منظر بالاتر، وقتی نگاه میکنید که بخشی از آن دعوای فارس و عرب است؛ آنجا که با ایرانیها مخالف بودند، روایات ضد نوروز نقل میکردند و حس میکنند که هست. آنهایی که نه ایرانی بودند یا دورههایی که حکومتها ایرانی بوده است.
من دو مثال بزنم. مرحوم سید مرتضی در دیوانش هفت قصیده برای نوروز دارد. خوب مرحوم سید مرتضی امیرالحاج از طرف حاکم بود و یک دورهای هم درواقع مناقب سادات (سید بن طاووس) دستش بوده است. در حکومت است و دستگاههای حکومت نوروز را جشن میگرفتند. 700 قصیده مفصل دارد که برای خلیفه نوروز را با اشعارش تبریک میگفت. این یک مورد. حال از آنسو آیتالله مصباح جلد 59 بحارالانوار را تصیحح کردند و تعلیقههایی دارند و تعلیقههایی خوبی هم دارند. قبل از این را ذکر کنم که علامه مجلسی وقتی بین روایات منصور و معلی میرسد، میفرماید که روایت معلی «اقوی السند و اشهر بین الاصحاب» است. علامه مجلسی هم شیخالاسلام دستگاه حکومتی حکومت صفوی است و هم نوروز را محترم میشمرد؛ لذا میگوید اقوی السند و اشهر بین الاصحاب است. آیتالله مصباح زمان شاه است و زمان شاه حکومت نوروز را رسم میگرفت و علما هم مخالف بودند و همینجا تعلیقه شده است که نه، روایات معلی خوب نیست و آن روایات مقدم است.
من روز اول فروردین 1355 طلبه شدم. همه حوزههای علمیه باز بود، الآن همهجا تعطیل است؛ یعنی آنچه آدم به صورت ملموس میبیند که درواقع شرایط اجتماعی سیاسی تأثیرگذار است و شرایط موجب میشود یک مسئله را بلند یا برجسته کنند و یک مسئله را پایین بیاورند. اینها کاملاً طبیعی است؛ ازاینرو این مسائل را در این فضا میبینم، نه به عنوان احادیث دیگری؛ یعنی احادیث معلی در این فضاست؛ یا در دعوای عرب و عجم فارسها درست کردند یا در دعوای حکومتها. درواقع حکومتها به دلیل اینکه برنامه رسمی و سان و دیدن و عید و این حرفها بوده است و نقطه مقابلش هم آن است که با ایرانی و ایرانی بودن و مظاهر ایرانی حالا یا به عنوان حکومت مخالف بودند یا به عنوان نژاد مخالف بودند یا به عنوان زبان مخالف بودند. در این قضایا باید از منظر بالا نگاه کنند. تعجب میکنم در بحثهایی فقهی میآید گیر میدهد که این چیست، این سند چیست؟ باید به این بحث از فضا و از زوایه بالاتر نگاه کرد و آن را بررسی نمود. این جنبهها را نمیتوانیم نادیده بگیریم.
همین مثالهای خیلی ساده و جزئی که ذکر کردم، جالب است این دو صفحه فرمایش علامه مجلسی و آیتالله مصباح که یکی در صفحه 100 است و آن یکی در صفحه 101 است. میفرماید: «و أخبار المعلّی اقوی سند و أشهر بین الاصحاب»؛[9] ایشان میفرماید که روایت معلی محکوم است و قابل قبول نیست.
در مثال سید مرتضی عرض کردم که ایشان در دستگاه خلافت است و برای خلافت مهم است. برخی (خود آیتالله مصباح) گفتند که ممکن است در دوره مغولها و همین دورهها بوده و نوروز را جشن میگرفتند و چنین موضوعهایی مطرح بود. این چیزها بهاصطلاح خیلی طبیعی است.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1]. بقره، 185، آلعمران، 4، انعام، 91.
[2]. الرحمن، 29.
[3]. مائده، 48.
[4]. حجرات، 13.
[5]. توبه، 122.
[6]. صبحی صالح، شرح نهج البلاغة، نامه 53، ص431؛ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج17، ص47.
[7]. همان.
[8]. صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 14، ص106.
[9]. مجلسی، بحارالانوار، ج56، ص101.