بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی و معرفی مقاتل فارسیزبان (جلسه 304)
الحمد لله رب العالمین و صلی علی محمد وآله الطیبین الطاهرین سیّما بقیة الله فی الارضین الحجّة بن الحسن روحی وأروح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
مقدمه
خیلی خوشحال و مشعوف هستم که چنین توفیقی نصیبم شده تا جلسهای در خدمت شما عزیزان باشم. ایام اسارت اهلبیت را در شام تسلیت عرض میکنم و همچنین گرامی میداریم اربعین حسینی را که در پیش رو داریم.
موضوع جلسه همچنان که قبلاً اعلام شده، راجع به بررسی و معرفی مقاتل فارسیزبان درباره تاریخ عاشورا است و همینجا اشاره کنم که ما مقداری عنوان را وسیعتر در نظر میگیریم؛ زیرا مقصود اصلی ما بررسی و معرفی مقاتل معاصر است که به مقاتل فارسی اختصاص ندارد، بلکه ممکن است مقاتل عربی هم باشد که طبیعتاً باید به آنها هم بپردازیم. اساتید محترمی که در حوزۀ تاریخ عاشورا مباحثی را در اینجا ارائه کردهاند. من بررسی کردم و دیدم که برخی از دوستان مباحثی را درباره مقاتل پیشین و اولیه اینجا ارائه کردهاند. اگر بخواهیم به مسائل اینچنینی بپردازیم، از موضوع خودمان دور میشویم و بههرحال چون وقت جلسه محدود است، اگر بخواهیم مقدمهای درباره مقاتل بیان کنیم، طبیعتاً از موضوع اصلی مقداری دور میشویم و دچار کمبود وقت شویم. فقط اشاره مختصری به مقاتل اولیه میکنم که یک تقسیمبندی حداقل تا قرن هفتم بشود. بههرحال چون این کتابی که توفیق بود چند صفحهای را قلم بزنیم به نام تاریخ قیام مقتل جامع سیدالشهدا7 یک تقسیمبندی آنجا درباره «سیری در مقتلنگاری» ارائه شده که از فصول اولیه مقتل است. عزیزان حتماً این مبحث را مطالعه و نگاه کردند. آنجا یک تقسیمبندی داریم و البته شاید تقسیمبندی توصیفی باشد و به این صورت تقسیمبندی کردیم که برخی مقاتل اولیه داشتند؛ مثلاً نگارش آنها از قرن دوم شروع شده و تا قرن هفتم ادامه مییابد و تقریباً در قرن هشتم و نهم اثر بهجایمانده قابل توجهی وجود ندارد، مگر برخی آثار عاشورایی و تاریخ درباره حوزه تاریخ اسلام که نمیشود عنوان مقتل را بر اینها گذاشت، بلکه یکسری تاریخنگاریهایی است که در حاشیه آنها به حادثه عاشورا نیز پرداختهاند.
نقطه عطف مقاتلنویسی معاصر
بههرحال این قسمت را بررسی کردهاند، اما از قرن دهم به بعد، اتفاق خاصی در بحث مقتلنگاری صورت گرفته که با دورۀ قبل تفاوت میکند و نقطه آغاز حرکت آن هم با کتاب ملا حسین کاشفی است. اگر ملاحظه کنید، سال وفات ایشان سال 910 هجری قمری است که تقریبا همزمان با تاریخ تأسیس دولت صفوی است. نگارش این کتاب تقریباً دو سال از عمر ایشان مانده و تقریباً در زمانی نوشته شده که ایشان تجربه لازم را در نگارش چنین اثری داشته است. ایشان خطیبی زبردست -چه در سبزوار و چه در هرات- بوده و مشغول بیان خطابه و ذکر و وعظ پند و نصیحت بود و به این نتیجه میرسد که باید اثری اینچنینی خلق کنید تا بتواند مراسم عاشورا را پوشش دهد. حال به این موضوع میرسیم و فقط خواستم تقسیمبندی توصیفی در این باره داشته باشیم.
درواقع از اینجا نقطه آغاز مقتلنویسی معاصر میشود و یک رویکرد و گرایشی ایجاد میشود که با دورههای قبل متفاوت است. تقریباً تقسیمبندی سادهای انجام شده که در مقتل به آن اشاره کردهایم. درواقع مقطع دیگری است به نام مقطع قرن چهاردهم و پانزدهم که خودمان در این قرن هستیم، که حال با گرایش سیاسی و گرایشهای دیگر جداست؛ اما درواقع عمده همین مقتلنگاری که ما خودمان میراث بر این مقطع هستیم، همین دوره است؛ یعنی دوره صفوی و قاجار. به پهلوی که میرسد، باز نگاه مقداری تغییر میکند. البته مشروطه هم دخیل بوده که رویکرد تاریخنگاری عاشورا تا اندازهای تغییر کند. الآن وارد آن بحث نمیشوم؛ زیرا بحثی است که بههرحال کار منحازی روی آن شده است و فعلاً اگر بخواهیم به آن بپردازیم، از موضوع فاصله میگیریم.
سبک نگارش مقاتل عاشورا
اما بحث دیگر درباره خود نوع نگارش و گونهشناسی مقاتلی هست که از قرن دوم شروع شده و تاکنون وجود داشته است.
1. انسجام در عین تأکید بر واقعگرایی
البته باز این بیشتر تقسیمبندی مربوط به همان مقطع در واقع از قرن دوم تا قرن هفتم است. اگر این مقاتل را بررسی اجمالی کنیم، یک نوع مقتلنگاریها مقاتلی است که مباحثشان تقریباً منسجم و تا حد زیادی مباحث فرازمینی و ماورایی در آن کمتر است. چون میخواهم از این بحث گذرا رد بشوم و تمهیدی باشد برای بحث خودم، خیلی آن را توضیح نمیدهم. فقط اشاره میکنم که اگر ما از مقتل ابومخنف شروع کنیم و به جلوتر بیاییم،می بینیم که این مقتل در انساب الاشراف ، تاریخ طبری والارشاد شیخ مفید منعکس شده و همینگونه مصادر و منابع کموبیش از آن استفاده کردهاند، این نوع مقتلنگاری و تاریخنگاری عاشورا تقریباً این ویژگی را دارد. مباحث آنها تقریباً منسجم است.
2. عدم انسجام و توجه به مباحث ماورایی
اما نگاه دیگری در مقتلنگاری قرون اولیه وجود دارد که بیشتر به مباحث ماورایی بیشتر پرداخته است. نمیگویم که خیلی زیاد، اما درونمایه آنها اینگونه شکل گرفته است که بعدها میبینیم در تاریخ معاصر تاریخنگاری عاشورا اینچنین مسائلی وجود دارد. این ویژگی و مباحث انسجام زیادی ندارد. نوع نگاه تاریخنگاری این کتابها بیشتر با مذاق شیعه سازگار است تا مثلاً تاریخنگاری ابومخنف. سردمدار این نگاه در این حوزه ابناعثم کوفی است. وی مقتل منحازی ندارد. ذیل گزارش کتاب الفتوح است که بحث فتحها و جنگهاست و یکی از فتحها و جنگها نیز قیام عاشوراست که در جلد پنجم به آن میپردازد. از اواخر جلد چهارم که مباحث را شروع میکند و صلب واقعه را در جلد پنجم این مجموعه هشتجلدی بیان میکند. به این صورت که وقایع و خوابهایی که برای امام حسین7 نقل میکند، میبینید که با همین نگاه بیان شده است. این نگاه در گزارش مجلس سیام مرحوم شیخ صدوق در کتاب الامالی نیز به همین صورت است.
این نگاه تقریباً ادامه مییابد و در قرن ششم توسط خوارزمی که خودش مدعی شده که بیشتر مباحثش را از کتاب ابناعثم گرفته، تقریباً پررنگتر دیده میشود. اگر شما کتاب گزارش ابناعثم را در الفتوح ملاحظه بفرمایید، به گزارش خوارزمی تقریباً شبیه است. خودش نیز به این موضوع تصریح میکند؛ البته تا روز واقعه، از روز واقعه که ایشان شروع میکند و روز عاشورا را گزارش میدهد، خیلی پایبند به ابناعثم نیست، مباحث را کموبیش میآورد؛ ولی مباحث دیگر مثل گزارش ابومخنف را هم میآورد و گاهی گزارشهایی را که منسوب به ابومخنف است، تصریح نمیکند؛ ولی معلوم میشود که اینها را از گزارشهای ابومخنف که طبری راوی آن بوده، آورده است. این هم یک نوع نگاه به واقعۀ عاشوراست. حال به اینها در اثر خودمان به نام جریانشناسی تاریخی اشاره کردیم.
3. تکیه بر روایات و نگرش اخباریگری در مقتلنویسی
یک نوع نگاه هم هست که خیلی به صلب واقعه نمیپردازد. برخی از باب اینکه خود مؤلف و خود نویسنده، محدثاند و نگاه اخباریگری دارند. البته اخباریگری قرن دوم و سوم. بیشتر احادیثی که مربوط به مباحث پیرامونی واقعه عاشورایی است یا مثلاً درباره مباحث ولادت، مباحث کودکی امام حسین7 است یا مباحث استطرادی و مقداری شاید از واقعه دورتر باشد که به اینگونه موضوعها میپردازند. البته با نگاهی که شما میبینید در گزارش ابومخنف و ابناعثم نیست؛ با یک نگاهی... با توجه به اینکه نویسنده (حالا اسم ببرم بعد بههرحال بگویم که چه نگاهی دارد) محمد بن سعد در کتاب طبقات دو ترجمه ارائه میکند؛ یکی ترجمه امام حسن7 و دیگری ترجمه امام حسین7 و مقتل. البته ایشان مقتل نمینویسد، به اعتبار اینکه کتاب طبقات کتاب تراجم است و به شرح حال بزرگان مربوط میشود؛ از پیغمبر9 شروع میشود و میآید تا به امیرالمؤمنین7 و اصحاب دیگر میرسد.
ابنسعد براساس همان رویکرد اخباریگری و محدث بودنش اخباری را بیان میکند؛ اما از اول رویکردش بهگونهای است که انسان احساس میکند که میخواهد حرکت امام را زیر سؤال ببرد. چرا؟ چون وقتی مسائل پیرامونی را بیان میکند، به صلب مقتل و اصل مقتل میپردازد واقعه را گزارش میکند؛ اما نه آن گزارش حرفهای که امثال ابومخنف ارائه میکند. ینید او برخی از اصحاب -که من نام میبرم- حتی مثلا جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، در کنارش عبدالله بن عمر، ابنعباس و... همه اینها آمدند و اعتراض کردند و مانع شدند که چرا شما میخواهید به کوفه بروید؟ چرا میخواهید اصلاً قیام کنید؟ برخی تعابیرشان تندتر است، برخی از آنها تعابیرشان ملایمتر است، بهگونهای حرکت را گزارش میکند که انگار درواقع امام حسین7 از فرجام واقعه بیاطلاع است و همه دارند حالا یا دلسوزانه یا به نیش و کنایه به حضرت میگویند که نرود و چرا میخواهد قیام کند؟ چرا نعوذ بالله قدرتطلب هستی؟ چرا دنبال حکومت هستی؟ چرا شق عصای مسلمین میکنی؟ چرا وحدت جامعه اسلامی را بههم میزنی؟
بعد هم گزارش را خیلی کوتاه بیان میکند. سپس وقتی میرسد به گزارش جریان اسارت اهلبیت و خبر شهادت امام حسین7، به یزید که میرسد، شروع به تبرئه یزید میکند. می گوید یزید تا این ماجرا را فهمید، شروع کرد به گریه کردن و اظهار پشیمانی و اینکه ابنزیاد را اینجا مسئول میداند و لعنت میکند. و می گوید ابنزیاد اگر به من میگفت و حسین را به نزد من میفرستاد، با او مدارا میکردم. بههرحال حق فامیلی و حق همقبیلهای من این بود که با ایشان مدارا کنم و پدرم هم قبلاً وصیت کرده بود با ایشان مدارا کنم اگر بر او دست پیدا کنم لذا او گناه قتل امام حسین را به گردن عمر سعد و ابنزیاد میاندازد. چنین نگرشی در این نوع تاریخنگاری وجود دارد. بیشتر همین گزارش را ابنعساکر در تاریخ دمشق با همان گرایش میآورد. این هم یک نوع نگاه به تاریخ عاشوراست که در منابعی که از قرن دوم شروع به نگارش شده تا قرن هفتم وجود دارد.
4. تکیه بر روایات نامعتبر در نگارش مقاتل عصر صفویه
اما در تاریخ معاصر و تاریخنگاری معاصر مربوط به عاشورا، نگاهها متفاوت میشود.
من چند ویژگی درباره تاریخنگاری معاصر -یعنی از دوره صفویه- اینجا نوشتهام؛ چون بههرحال تاریخنگاری عاشورا هم متأثر از تاریخنگاری عمومی است که اینجا بهصورت فهرستوار عرض میکنم، بعد میپردازم به برخی از مقاتلی که در این حوزه وجود دارد.
در تاریخنگاری معاصر که از صفویه شروع میشود، یکی از مشکلاتی که سبب شده است امثال کتاب روضة الشهداء نوشته شود و اصلاً این انگیزه سبب شده ایشان این کتاب را بنویسد، فقدان گزارشهای معتبر و حتی گزارشهای نامعتبر در تاریخ عاشوراست. حال چه اتفاقی در حمله مغول بر سر حوزۀ تاریخنگاری ایران و تاریخنگاری اسلامی آمده، این جای خود؛ این قصهای است پرغصه که مورخان به آن پرداختهاند.
اما خود کاشفی اعتراف میکند که هرچه گشتم منبع معتبر و نوشتۀ معتبری که درباره تاریخ عاشورا باشد، نیافتم؛ ازاینرو دست به قلم شدم و این کتاب را با این منابع (که بیان میکند و ذکر میکند) نوشتم. با اینکه حدود پانصد و اندی سال از نگارش این کتاب میگذرد، انصافاً از نظر ادبیات کتاب بسیار رفیعی است. البته کاری نداریم که از نظر اعتبار تاریخی چندان ارزشی ندارد، اما از نظر ادبیات و نوع نگارش و اصلاً نوع نگاه به تاریخ عاشورا، قابل تأمل است.
یعنی حتی نگاهی قابل تبعیت است. من یکی از آرزوهایم این است که ای کاش ما تاریخ اسلام را براساس همین بنیانی که کاشفی در کتاب روضة الشهدا گذاشته است، بازخوانی کنیم. دستکم از این جهت نگاه ارزش دارد که خیلی نگاه عبرتآموز و تربیتی به تاریخ است. قرآن در حوزه بحث بیان قصص انبیاء و اولیای الهی سرآمد کتابهاست. آن نگاهی که کاشفی دارد بحث برانگیز است چرا که معلوم نیست کاشفی شیعه بوده یا سنی. از اینکه حالا ایشان ساکن و متولد سبزوار بوده، میگویند شیعه است و برخی میگویند ایشان در هرات مشغول فعالیت بوده و به امثال جامی و چنین افرادی دل بسته بود و مورد ارادت ایشان بوده و میگویند ایشان سنی و با گرایشهای صوفیانه است.
اما نوع نگاه ایشان در این حوزه بسیار تأثیرگذار بوده است. این مطالبی را که بیان میکنم، گزارش مطالبی است که در این کتاب گذشته است. اگر ملاحظه کرده باشید و این کتاب را حتماً دیدهاید و مطالعه کردهاید، بنیان کتاب روضة الشهدا براساس ابتلا و امتحان هست؛ ازاینرو شروع میکند از اولیای الهی که از آدم شروع میشود، راجع به مصایب و بلایایی که بر سر آدم و حضرت آدم و حضرت حوا آمده و همینطور تا میرسد به حضرت نوح، حضرت عیسی و تا میرسد به امام حسین7 که بعد از پیغمبر9 ابتلایش بالاترین ابتلاست. درباره پیامبر اکرم هم مباحثی را ارائه میکند، ولی چهار باب از ابواب دهگانه روضة الشهدا به تاریخ عاشورا و تاریخ امام حسین7 اختصاص میدهد؛ یعنی حجم زیادی را به این بحث اختصاص میدهد. من از این قسمت فعلاً بگذرم. این نگاه، نگاه خاصی به تاریخ عاشوراست. قبل از آن نگاهی اینچنینی نداشتیم. ممکن است پارههایی از نگاهها و گزارشهایی که در تواریخ آمده، چنین نگاهی داشته باشند، اما این نگاه، نگاه تازهای است که کاشفی به اقتضای اعتقادی دارد و به اقتضای ضرورتی که میبیند، در کتاب اشراب میکند و سراسر کتاب را با همین نگاه پیش میبرد و مینویسد.
نکتهای درخور توجه دیگری راجع به تاریخنگاری عاشورا وجود دارد، اما این نگاه فقط منحصر به کاشفی نیست. اگر به کتابهای دیگر در این حوزه نگاه کنید، میبینید نگاههای دیگری برده که ممکن است از نظر شیعه مردود باشد، اما متأسفانه برخی از مورخان و تاریخنگاران عاشورا رویکردهای دیگری در عاشورا داشتهاند که اگر فرصت شد انشاءالله به آن رویکردها نیز میپردازیم.
ویژگی های تاریخنگاری عاشورا
1. شرح و بسط قضایا و حوادث
اما چند ویژگی را درباره بحث تاریخنگاری عاشورا در عصر معاصر بیان میکنم که این را تقریباً در همه این تاریخنگاریها و در همه کتابهایی که درباره حوزه تاریخ عاشورا نوشته شده، تقریباً عمومیت دارد. یکی از ویژگیها در تاریخنگاری معاصر، شرح و بسط قضایا و حوادث است که اگر نگاهی به گزارشهای ابومخنف و حتی گزارشهای ابناعثم بکنید این قدر شرح و بسط نمیبینید.
اما اگر اخبار و گزارشهای کتاب روضة الشهدا یا کتاب تذکرة الشهداء مرحوم ملا حبیب شریف کاشانی را ببینید یا بالاتر از آن کتاب اکسیر العبادات مرحوم دربندی را ببینید. گزارشهایشان بسیار مفصل است. شاید این نگاه هنوز هم در حوزه است، حتی در ایران است که وقتی یک اثری میخواهد امتیاز بیاورد و در جشنواره مطرح بشود، اول نگاه میکند ببیند حجم کتاب چقدر است؛ یعنی شکل ظاهری آن ملاک است.
اما کتاب کم حجم باشد، میگویند مختصر و مجمل است. این زیادی و حجیم بودن خودش یک نوع امتیاز است. در تاریخنگاری عاشورا متأسفانه این وجود دارد و همین سبب شده که تاریخنگاران همه اقوال و گفتهها را بیاورند. در هر واقعه و هر حادثه و هر ماجرایی که مورخ گزارش میکند، تکثیر اقوال می کنند.
کتاب تذکرة الشهدا مرحوم ملا حبیب شریف کاشانی را ببینید، همینطور اقوال مختلف را آورده، قول صحیح را هم آورده، با همان ادبیاتی که بعضی از خطبا و وعاظ ما دارند که می گویند: چنین روایت کرده اند یا فلان راوی گفته یا فلان عالم این گونه نوشته است کتاب تذکره الشهداء این گونه است. تقریباً چنین نگاهی در تاریخنگاری عاشورا وجود دارد که سعی میکنند کتابهایی با حجم زیاد بنویسند و گزارش کنند.
2. نامعتبر بودن برخی گزارشها
ویژگی دوم اینکه برخی گزارشهای مقاتل عصر صفوی و قاجار، نامعتبر بودن آنها است البته بعضی از اخبارشان معتبر است؛ چون از امثال تاریخ طبری یا فتوح ابن اعثم نقل کرده برخی از گزارشها، گزارشهای معتبری است. اما در کنار این گزارشهای معتبر، گزارشهای نامعتبر هم خیلی زیاد دارد. حال ما تعبیر مجعول را به کار نمیبریم. وقتی در حوزه مجعول میگوییم، حساسیت فراوانی به این عبارت دارند، میگویند مجعول نگویید، بگویید اخبار ضعیف. اخباری که سست و نامعتبر است. حال ما هم سعی میکنیم از این تعبیر کمتر استفاده کنیم که حساسیت ایجاد نشود.
حالا این که چرا اینگونه اخبار را میآورند، گفته میشود که اینجا همان قاعده تسامح در ادله سنن و اینکه هدف وسیله را توجیه میکند جاری است، چه اشکالی دارد؟ ما میخواهیم مخاطب، شنونده و بیننده را بگریانیم، حال چه اشکالی دارد، این اخبار هم جزو حلال و حرام نیست. حوزه حلال و حرام و فقه نیست که اینطور بگوییم حرام خدا حلال شود و حلال خدا حرام شود. با چنین نگاهی این اخبار وارد تاریخنگاری عاشورا شده و یکی هم همین نگاهی که اشاره کردم که بههرحال اگر میخواهید اثر کامل باشد، باید همه اقوال بیاید، نمیشود که به برخی اقوال توجه نکنید. این توجه نکردن بدین معناست که شما اصلاً این اقوال را ندیدهاید. فقط حرف خودتان را نوشتهاید. برای نمونه کتاب اکسیر العبادات و تذکرة الشهدا را ببینید. چنین نگاهی وجود دارد لذا این کتابها حجیم هم شده است.
3. نگاه فرهنگی
نگاه دیگری که سبب شده این نوع تاریخنگاریها قوت بگیرد و به آن بها داده شود، نگاه فرهنگی است که در ایران داشتیم و هنوز هم کموبیش وجود دارد؛ از قبیل پردهخوانی، نقالهگری و امثال آن که الآن هم رواج دارد. گاهی فیلمهایش هم پخش میشود و نگاه قصهخوانی در حوزه تاریخ ایران وجود داشته و اصلاً جزو تاریخ اجتماعی ایران است. در گذشته رادیویی نبود، تلویزیون نبود، اینترنت نبود، تئاتر نبود، به همین دلیل یکی از سرگرمیهای مردم بحث نقالهخوانی یا پردهخوانی است. بهویژه در قهوهخانهها که دارای نقاشیهای قهوهخانه بود و نقالهخوانها و پردهخوانها از روی آن پرده ها نقالی می کردند البته هنر هم محسوب میشد. حتی درباره اینکه نقالهخوان چه ویژگی داشته باشد، کلی صحبت شد که باید حافظه بسیار قوی و زبان گویایی داشته باشد. عبارتهای تأثیرگذاری را بر زبان بیاورد که شنونده متأثر شود. چنین فرهنگی سبب شده که کمکم این در تاریخ عاشورا هم وارد شود.
بخشی از بنیان پردهخوانی همین قصهخوانی است؛ قصههایی که مربوط به تاریخ عاشورا نبوده، از شاهنامه گرفته شده یا از حمزهنامه یا از مسلمنامههایی و مختارنامههایی که نوشتند، اینها کتابها و متنهای مکتوبی بوده که به صورت نقاشی درمیآمد و آنها را روایت میکردند و همین سنت وارد تاریخ عاشورا شده است. اگر باز نگاهی به کتاب روضة الشهدا بکنید، میبینید این فرهنگ و این سنت و این ویژگی در این کتاب وجود دارد و متأثر از آن فرهنگ زمانه است.
4. نگاه احساسی و عاطفی به واقعه عاشورا
ویژگی مهم دیگری که خیلی هم مهم است که در تاریخنگاری معاصر به آن اشاره شده، غلبه و سیطره افراطی و نگاه احساسی و عاطفی و تراژدی به واقعه عاشوراست. همه ما قبول داریم و شکی نیست و اظهر من الشمس است که واقعه عاشورا واقعه حزنانگیزی است، وقایعی نیست که در هر حادثهای رخ داده باشد. بهویژه انسانهای کاملی همچون امام حسین7 که بازیگر اصلی واقعه بودند. این واقعه جان سوز با وقایع تلخی که در گوشه و کنار دنیا هر روز، هر ماه و هر سال اتفاق میافتاد تفاوت بسیار دارد. از عصر صفوی به بعد این نگاه و این قرائت خیلی پررنگ شده است، حال این را من در کتاب جریانشناسی قرائتها باز کردم. نمیدانم این کتاب را دیدهاید یا نه. درواقع حاصل کار مقتل جامع بوده که موادش را بهگونهای در قالب نظریه بیان کردیم.
در مقاتل معاصر به عناصری توجه و تأکید میشود که آنقدر در منابع اولیه به آنها تأکید نشده بود؛ حتی شاید وجود خارجی نداشته باشد. این نکته را بگویم که در مقالات هم نوشتم. شاید برای اولین بار باشد که به صورت شفاهی عرض میکنم. مثلاً ماجرای اسب امام حسین7 که اینهمه قصه و ماجرا برایش نقل میکنند و حتی نقاشهای معاصری چون آقای فرشچیان واقعه عصر عاشورا را به تصویر میکشند. اگر نگاهی به گزارش ابومخنف در تاریخ عاشورا بیندازید که قدیمیترین گزارشی است که به دست ما رسیده، وقتی ماجرای حرّ پیش میآید و حرّ به سپاه امام حسین7 میپیوندد و بعد اجازه میگیرد که وارد میدان شود و بجنگد و جنگ میکند و همان ابتدای جنگ اسب ایشان پی میشود. در اینجا گزارشی نقل میشود که این گزارش تقریباً ماجرای اسب امام حسین7 را زیر سؤال میبرد.
قصه چیست؟ آنجا که گزارش میکند وقتی جنگ شروع میشود و نوبت حر میرسد و وارد میدان میشود و میجنگد، عمر سعد 500 نفر را که زرهپوش هستند و کاملاً مجهز هستند مأمور میکند که بیایند اسبهای امام و اصحاب آن حضرت را مورد هدف تیر قرار بدهند، 500 نفر برای 31 اسب؟! چرا 31 اسب؟ عرض میکنم. چون گزارشی که ما داریم اصحاب امام حسین 72 نفر بودند، 40 نفر پیاده و 32 نفر سواره بودند. این 500 نفر میآیند و شروع میکنند به تیراندازی و تمام اسبها را به غیر از یک اسب همه را پی می کنند. تعبیر خود گزارش ابومخنف این است که وقتی اسبها را پی می کنند، همه اصحاب امام حسین7 پیادهنظام میشوند. فقط یک اسب میماند. این گزارش را داشته باشید.
جریان ضحاک بن عبدالله مشرفی را شنیدید که از اول میآید با امام شرط میکند ، که من حاضرم در رکاب شما بجنگم تا زمانی که نیرو و توان داشته باشید، وقتی ببینم یکیدو نفر مانده، اجازه بدهید من جنگ را ترک کنم. امام هم میگوید اشکالی ندارد. عبدالله وارد مبارزه میشود و میجنگد و دو نفر از اصحاب عمر سعد را هم به درک واصل میکند و امام حسین هم در حقش دعای خیر میکنند. ایشان میگوید که اجازه بدهید من بروم؛ زیرا شما تنها ماندید، من هم از اول با شما اینطور شرط کردم. حضرت هم میگوید باشد، میتوانی بروی؟ بعد خود ضحاک اینگونه میگوید: آنموقع که میخواستند اسبها را پی کنند، اسبم را در یکی از این چادرها بردم و بستم. من رفتم سراغ چادر و سوار اسب شدم و تاختم و فرار کردم. پانزده نفر هم من را تعقیب کردند. برخی از آنها مرا شناختند و دیگران هم دست برداشتند. پارتیبازی کردند و مرا رها کردند و نجات یافتم. خودش راوی حادثه است.
شما اگر این گزارش را ببینید که دیگر امام اسبی ندارد، بعد تمام گزارش ابومخنف را از این به بعد بازخوانی کنید یک مورد گزارش پیدا نمیکنید که دوباره از حضور اسب امام یا حضور اسب های اصحاب امام سخن گفته باشد. بعد از این دیگر اسبی وجود ندارد. حال بیاییم این را از تاریخ عاشورا حذف کنیم، میگویند که شما مظلومیت امام حسین7 را زیر سؤال بردید. اگر شما ماجرای اسب را حذف کنید، دیگر چه میماند. میدانید ما چقدر روضه میخوانیم و گریه میکنیم. چقدر برایش ماجرا و حکایت نقل میکنیم. این متن تاریخ است. اخبار دیگری نیز در این باره داریم مثل این که امام میآید بعد از آن سوار اسب میشود و طفل شیرخوار را روی دست قرار میدهد و سوار اسب است. این گزارش وامثال آن هست، ولی هیچکدام اعتبار ندارد.
حال شما میفرمایید مظلومیت امام حسین7 خدشهدار شد؟ نه، اتفاقاً اگر دقت کنید، الآن مظلومیت امام حسین7 بیشتر میشود، منتها آن خطیب و واعظ فکر کرده که اگر این حادثه را بیاوریم و اینگونه گزارش کنیم، مظلومیت تشدید میشود یا شما وداعهای زیادی که نسبت به امام حسین7 میدهند. گریههای بسیاری که به امام نسبت میدهند، اینها در منابع اولیه اینطور نیست. وداع اول، وداع دوم، حتی برخی از این کتابها را ببنید مثل کتاب سحاب رحمت را ببینید، چهارده وداع مطرح کرده است. خب از کجا شما این همه میآورید؟ همه را از کتابهای دوره قاجار، فلان کتاب اینگونه گفته است، از کجا؟ اصلاً اینقدر فرصت بود؟ چه کسی اینها را گزارش داده که امام اینقدر وداع انجام داد. یا مبحث تشنگی حضرت. تشنگی نیز از مسائل انکارناپذیر در وقایع عاشوراست. کسی نمیتواند منکر شود. اما اینکه شما اینقدر دارید این موضوع را برجسته میکنید، در منابع اولیه اینطور نیست. بله، اینها از شب هفتم آب را بستند و حداقل یک مورد و یک بار امام فرستاد حضرت اباالفضل7 را با سی نفر یا بیست نفر دیگر و موفق هم شدند که آب بیاورند. حداقل یک بار اینگونه گزارش شده است.اما اینکه حتی بگوییم اهلبیت سه روز تشنه بودهاند از نظر علمی و طبیعی مردود است یا گزارش شهادت حضرت عباس را در کتاب روضة الشهدا اگر منکر بشویم و آن را نقد کنیم، ما را تکفیر نکنید. چرا که ما قبلاً در مقتل آن را نقد کردیم. این قسمت را هم من خودم نوشتهام. قبل از بنده مرحوم ربانی شیرازی در گزارش بحار الانوار تردید کردند؛ چون بحار الانوار این گزارش را اگر از روضة الشهدا نگرفته باشد، حداقل از منتخب طریحی گرفته است. منتخب طریحی هم تقریباً معاصر مرحوم مجلسی است و در سال 1085 هجری قمری از دنیا رفته است. این گزارش را مقایسه کنید که الآن دیگر اصلاً نمیشود این گزارش را حذف کرد. ما مقتل را ده سال پیش نوشتیم، ولی متأسفانه میخوانند. گزارش مقتل حضرت اباالفضل را در کتاب الارشاد ببینید. طبری هم مقتل حضرت ابالفضل را نیاورده، اما شیخ مفید این گزارش را آورده است. حال شاید از اخباری باشد که کلبی نقل کرده است و ایشان آورده یا از مدائنی نقل شده است؛ چون از اول گزارش واقعه عاشورا شیخ مفید میگوید. من گزارش تاریخ عاشورا را از هشام کلبی و مدائنی و غیر ایندو نقل میکنم. به جز این دو نفر، ظاهراً دیگر گزارشها برجسته نیست. این دو نفر درواقع بیشتر محور هستند. گزارش واقعه شهادت حضرت ابالفضل7 در الارشاد را مقایسه کنید با گزارشی که الآن 400-500 سال است که مشهور است. گزارش شهادت حضرت عباس در کتاب الارشاد این است: امام حسین7 و حضرت عباس7 تنها مانده بودند و هردو در طلب آب بودند، حضرت عباس جلو بود به اعتبار اینکه میخواست راه لشکر را باز کند که دو نفری به سمت فرات بروند. درگیر میشوند و پس از مدتی حضرت عباس در محاصره دشمن قرار میگیرد بعد از جنگی جانانه بین امام حسین علیه السلام و حضرت عباس فاصله میافتد و لشکر دشمن بر سر راه غاضریه حضرت ابالفضل را شهید میکند. این گزارش شهادت حضرت ابالفضل که شاید به قول خطبا خیلی حزنبرانگیز و گریهآور نیست تا گزارشی که مرحوم کاشفی یا منتخب و بحار هم نقل کرده است. بعد امام به سمت فرات میرود تعبیر هم هست که «رکب المسناه یرید الفرات». برخی «رکب» را به «سوار شتر» تعبیر کردند. «مسناه» هم صاحب کتاب ناسخ التواریخ به معنای شتر گرفته است یعنی حضرت سوار شتر شد و به طرف فرات رفت. نه، این معنای رکب المسناه نیست. (مسناه) یعنی بند خاکی است بنابر این معنای این جمله آن است که امام علیه السلام روی بند خاکی رفت و اراده نهر فرات کرد. آن بندهای خاکی است که چون نهر فرات از فرات جدا میشد و در زمان بارش حالا زمستان بوده یا بهار بوده، طغیان میکرد و کشاورزان جلوی آن بندهای خاکی ایجاد کردند که آب بالا نیاید و محصولات کشاورزی را آب نگیرد. این معنای تعبیر «رکب المساه یرید الفرات» است. از اسب هم خبری نیست. که حضرت هم پیاده رفتند به سمت فرات. حال رجل دارمی بوده یا کسی بوده که به طرف حضرت تیری پرتاب میکند، تیر به گلوی حضرت اصابت میکند و حضرت نفرین میکنند و بعد که میبیند نمیتواند به آب دسترسی پیدا کند، برمیگردند. حال که برمیگردد، دشمن حلقه محاصره را تنگتر میکند و شروع میکند به حمله و تیراندازی و نیزه زدن، و حضرت به شهادت میرسد. شما این گزارش را با گزارش مرحوم کاشفی در روضة الشهدا مقایسه کنید که ایشان استارتش را میزند. قبل از آن چیزی نداریم.
بعد ما تصوراتی که داریم تصوراتی امروزی است. برای مثال درباره مشک تصور میکنیم که حضرت عباس مشکی سهچهار کیلویی در دست داشتند؛ درحالیکه مشکهای آب، مشکهای خاصی بوده که 20 تا 30 لیتر آب میگرفته. این موضوع در بعضی روایتهای کافی است که مثلاً طرف میگوید من فکر میکردم نبیذ حلال است؟ رفتم پرسیدم گفتند نه، آب مدینه در زمان پیغمبر گوارا نبوده است. لذا پیغمبر پیشنهاد کردند که خرما داخل آب بریزید تا مقداری شیرین شود و از حالت ناگوارایی بیرون بیاید.
بعد در آن روایت گفته شده که مشکهای حمل آب چقدر ظرفیت دارد، مثلاً 12 رطل عراقی وزن دارد و حجمش اینقدر است. شما این را محاسبه میکنید که رطل چقدر است؛ برای مثال 20 یا 30 لیتر بوده است. ما حتی تصور درست از مشک نداریم چه برسد به چیزهای دیگر.
خیلی از مباحث ماند. حتی اینکه مثلاً گزارشی که مناقب آل ابیطالب آورده که امام حسین7 با اسب به کنار شریعه فرات رفت و بعد به همدیگر تعارف کردند. مثلاً چه تعارف کردند. توجیه میکنند که اسب امام با اسبهای دیگر حسین فرق میکند.
یا اینکه مثلاً امام حسین آمد آب بخورد سپاه عمر سعد گفت: کجایی حسین؟ لشکر به خیمهگاه حمله کرده است. هیچ کس نمی گفت که مگر امام فریب می خورد؟ مگر امام علم غیب ندارد؟ اینها همین گزارشهایی است که متأسفانه در این منابع آمده است. در گزارش منابع اولیه چنین چیزی پیدا نمیکنید، ولی در منابع معاصر از این قبیل گزارشهای تحریفی فراوان است.
ویژگیهای دیگری هم هست که به این ویژگی به صورت اجمالی میپردازم. با اینکه بحث ما بیشتر منابع فارسی و تاریخنگاری فارسی عاشورا بود، اما نباید خودتان را محدود به فارسینگاری در تاریخ معاصر عاشورا کنید.
نمونههایی از مقاتل عربی
یکسری از منابع و آثار در این حوزه و در این عصر به زبان عربی نگاشته شد؛ یعنی در کنار کتاب روضة الشهداء، تذکرة الشهداء، و ... فهرست بلندبالایی از این کتابها وجود دارند که اگر فرصت کنم درباره آن برخی ملاکها و عناصر و مؤلفات که خیلی پررنگاند، در کنار اینگونه آثار بیان میکنم.
اکسیر العبادات، اسرار الشهادات، الدمعة الساکبه، بحار الانوار و عوالم العلوم عربی است. پس فقط فارسی نیست، حالا به این بستگی دارد که طرف درسخواندۀ نجف بوده یا اصلاً ساکن آنجا باشد. ما متون عربی تاریخنگاری عاشورا در این عصر را داریم و البته همه اینها از هم متأثرند؛ یعنی شما همین بحث جریان شهادت حضرت ابالفضل تعقیب کنید. به نظر می آید طریحی در منتخب به نظر میآید این گزارش را از کتاب روضة الشهدا گرفته است؛ چون ما قبلش چیز دیگری درباره جریان شهادت نداریم. مرحوم مجلسی یا از خود روضة الشهدا این گزارش را گرفته یا از تحریفشدۀ متن روضة الشهدا که منتخب باشد، گرفته است. به این صورت که از هم رونویسی کردهاند.
5. تأکید بر رویکرد داستانی و تاریخنگاری ترکیبی
رویکرد داستانی از دیگر ویژگیهای تاریخنگاری عاشوراست و به یک نکته در لابهلای این موضوع اشاره کردم، اما الآن بیشتر تأکید میکنم که رویکرد داستانی در واقعه عاشورا در منابع تاریخ معاصر عاشورا خیلی پررنگ است. این رویکرد منحصر به دوره معاصر نیست. در نوع دوم تاریخنگاری که من عرض کردم در قرون اولیه بود. گزارش ابناعثم گزارش داستانی است؛ یعنی بسیاری از اخبار آن داستانگونه است. درست است که ما یک نوع تاریخنگاری به نام تاریخنگاری ترکیبی داریم؛ توضیح آن که یک نوع تاریخنگاری است که مورّخ گزارش را با سلسله سند بیان میکند؛ مثل تاریخنگاری طبری یا تاریخنگاری که مقاتل الطالبیین دارد، دینوری در الاخبار الطوال دارد، بلاذری در انساب الاشراف دارد، این تاریخنگاری ترکیبی است، یعنی میآیند ده خبر را تقریباً که مشابه است، کنار هم میگذارند و گزارشی از آن ارائه میکنند و مشابهات را حذف میکنند و آن متفرقات و مواردی که در هر خبر اضافه است، کنار هم میآورد و اسناد را هم حذف میکند. این نوع تاریخنگاری شستهرُفته است. حال چون اسناد حذف شده نمیدانیم از چه کسی این خبر برای ما در قرن چهاردهم نقل شده؟ مدائنی نقل کرد؟ نصر بن مزاحم منقری نقل کرد؟ فرض کنید یکی از شاگردان ابومخنف عمر سعد بصری است. این شخص غیر از هشام کلبی است. تقریباً اخبار طبری از ابومخنف از طریق هشام کلبی است. اما ابوالفرج از کلبی نقل نمیکند، بلکه از طریق عمر سعد بصری نقل میکند، تقریباً اخبار مشابهی است. ولی خبر عمر سعد را به صورت کلی نقل میکند؛ چون قرار نیست ابوالفرج اصفهانی گزارش کامل عاشورا را بیان کند. میخواهد درواقع طالبیین که شهید شده و کشته شده بیان کند. اینجاست که مورخ امروزی میماند که این نقل از کجاست؟
فرض کنید برای من پژوهشگر این ، سؤال مطرح است که مقتل حضرت ابالفضل که مرحوم مفید نقل میکند (مرحوم مفید هم به صورت ترکیبی گزارش میکند) این را از چه کسی نقل میکند؟ اگر از هشام کلبی نقل کرده، او از ابومخنف نقل کرده است؛ درواقع از طبری نقل نکرده است. یا از مدائنی نقل میکند، باز هم دست ما نیست، از ابنمظاهر منقری نقل میکند، باز هم نمیدانیم.
شیخ مفید(ره) فقط میگوید این گزارش است. اولش میگوید من از این دو نفر نقل میکنم و غیر از اینها مشخص نیست. در کنار این گزارش ترکیبی، گزارش دیگری وارد است که گزارش داستانی است. چرا داستانی گزارش میکند، داستانی طولانی دارد. بهتازگی در حال تنظیم مقاله ای هستم که سنت ورود داستان به تاریخنگاری اسلامی متأسفانه یکی از عیوب و صدماتی است که هر تاریخنگاری و بهویژه تاریخنگاری اسلامی را در معرض خطر و شک و تردید قرار داده است. این بحث نگاه داستانی و قصهای به تاریخ است. ابناعثم این نگاه را دارد. لذا نمیشود بر بسیاری از گزارشهای وی صحه گذاشت، باید با تردید به آنها نگاه کرد؛ چون همین گزارش ها را ابومخنف آورده و طبری دارد نقل میکند. ابن اعثم ابتدای گزارش واقعه فهرست بلندی از راویان نقل میکند و مشخص نیست کدام قسمت از راوی است و کجا از خودش است. وقتی مقایسه میکنیم میبینیم که تفاوت دارند. برای نمونه گفت و گوهایی که عبدالله بن عمر یا ابنعباس در مکه با امام حسین دارند، در هیچکجا یافت نمیشود. دو سه صفحه مثل مصاحبه های امروزی حرفهایی عجیب دارد. برای نمونه نقل می کند که امام حسین7 میگوید شما ای عبدالله بن عمر نمیخواهد به ما کمک کنید. شما فقط در نماز شب (مثل امروزیها) ما را دعا کن.
ابنسعد در گزارشش از قول ابن عمر به امام اتهام وارد میکند که آقا جد شما دنبال دنیا نبود، آخرت را بر دنیا ترجیح داد. شما که نوه ایشان هستید، چرا دنیا را بر آخرت ترجیح میدهید. چنین اتهامی را به امام وارد میکند. بعد امام بگوید: التماس دعا! امام چه نیازی به دعای این شخص دارد؟! این شخص بعداً در زمان عبدالملک با استناد به روایت مشهور پیغمبر که هرکس که بمیرد و امام زمانش را نشناسد: «مات میتة الجاهلیة».
به عبدالملک می گفت بیا با تو بیعت کنم. عبدالملک هم با تمسخر پایش را دراز میکند و میگوید من با پایم با تو بیعت میکنم. چنین شخصی ارزش دارد که امام (ع) به او توجه کند؟ یا گزارش خوابهای طولانی امام (ع). دو سه شب امام را در مدینه نگهمیدارد و امام بر سر قبر جدش میرود. بعد هم معلوم نیست که امام چهموقع از مدینه خارج میشود. در حالیکه شرایطی حاکم است که امام از هر فرصتی باید استفاده کند و سریع از مدینه خارج شود، اما ابن اعثم گزارش میدهد که دوباره حاکم مدینه نامهنگاری میکند و از یزید کسب تکلیف میکند. آخرش هم معلوم نیست. من هرچه دقت کردم که بالأخره امام کی از مدینه خارج میشود؟! یکجا دارد که روز پنجم و روز سوم شعبان امام خارج میشود. در حالیکه بر اساس گزارش معتبر، امام (ع) روز سوم شعبان به مکه میرسد. شب بیستوهفتم که حرکت میکنند، شب سوم در مکه هستند. اصلاً معلوم نیست ابن اعثم چگونه گزارش میکند؟ درواقع، گزارش مضطرب و درهمی است که اخبار شب عاشورا را بر روز نهم مقدم میکند. این گزارش در کتاب فتوح ابناعثم اضطراب دارد. آیا میتوان به این گزارش اعتماد کرد؟ اما از آن طرف، گزارشی دارد که وعَاظ و خطبای ما بر آن تأکید میکنند. علی الاسلام السلام. این گزارش را هیچ جای دیگر پیدا نمیکنید. «ما رأیت إلّا جمیلاً» باز در گزارش ابناعثم است. سیدابنطاووس در لهوف این را نقل میکند. ولی اولین گزارشگر آن ابناعثم است. اینگونه گزارشها دارد. بههرحال بنده نمیخواهم اینها را ردَ کنم. این گزارشها با گزارشهای ابومخنف تفاوت فراوانی دارد. مباحث زیاد است و دیگر فرصت نشد به دیگر مطالب مقاتل تاریخ معاصر بپردازم. فقط اجمالاً برخی از آنها را فهرستوار عرض میکنم.
کتاب روضة الشهداء؛ منتخب طریحی؛ بحار الانوار؛ اوائل العلوم؛ مقتل الحسین منسوب به ابومخنف.
کتابی هست به نام نور العین فی مشهد الحسین که باز به امثال اسفراینی سنی نسبت میدهند که در قرن پنجم زندگی میکرد، درحالیکه این متن را من خودم دیدم، گزارشهایی دارد که اصلاً مربوط به این شخص نیست. گفته میشود این کتاب مربوط به قرون اولیه است، ولی درواقع، این کتاب در دوره معاصر نگارش شده است.
تظلم الزهراء من احراء الدماء آل العباء نگاشته رضی بن نبی قزوینی (م.1134ق) به زبان عربی است و با همین رویکرد نوشته شده است. محرَق القلوب که بخش گستردهای از آن کپی روضة الشهدا است (تعارف هم نداریم). اکسیر العبادات برای مرحوم دربندی هست. الدمعة الساکبه فی احوال النبی والعترة الطاهره، ناسخ التواریخ و تذکرة الشهداء.
اینها نمونه بارزی از تاریخنگاری معاصر تاریخ عاشوراست، اما کتابها در این حوزه زیاد است. اینقدر در این باره کتاب فراوان است که برخی کتابها از کتب دیگر کپیبرداری شده است، مثلاً شما اگر سری به کتابخانه آیتالله نجفی یا کتابخانه استاد جعفریان بزنید که من خودم بعضی از نسخههای کپی را دیدم، از این مقاتل فراوان میبینید و عمدتاً هم با نگاه احساسی و عاطفی و تراژدی نوشته شده است. علت عمدهاش هم این است که هرگاه حاکمیت با عاشورا همسو شد، قرائت سیاسی تقریباً تعطیل میشود و قرائت احساسی عاطفی برجسته میشود. در تاریخ عاشورا از صفویه، چون دولت شیعی تأسیس میشود و خود حکومت به عاشورا هم نیاز دارد. میخواهند مردم را شیعه کنند. با استدلال نمیشود همه مردم را شیعه کرد. از این نگاه خیلی استفاده میشود. فقط به چند مورد از این کتابها فهرستوار اشاره کنم. اینها همه با نگاه تراژدی نوشته شده است. ازجمله:
امواج البکاء نوروزعلی بسطامی (م. 1309)، بحر البکاء فی مصائب المعصومین، ریاض البکاء، سحاب البکاء، طریق البکاء (که معروف است)، طوفان البکاء (که خیلی معروف است)، عمان البکاء، عین البکاء، کنز البکاء، محیط البکاء، مخزن البکاء، معدن البکاء، مفتاح البکاء، مناهل البکاء، منبع البکاء، کنز الباکین، بکاء العین، دمع العین، المبکیات، بحار الدموع، بحر الدموع، فیض الدموع (هم چاپ شده و هم تحقیق شده)، عین الدموع، منبع الدموع، ینبوع الدموع، ریاض الاحزان، بیت الاحزان، قبسات الاحزان، مخازن الاحزان، بحر الحوض و... .
تمام این کتابها همان بحث غم و اشک و بکاء و... را با همین رویکرد نوشتهاند. بیشتر این کتابها معلوم نیست چاپ شدهاند یا نه، اگر هم چاپ شده، بیشتر چاپ سنگی است. حال به اعتبار همان حجیم بودن کتاب و اینکه مؤلف یک شخصیت برجسته است، مثل مرحوم نراقی یا مرحوم ملاحبیب شریف کاشانی. این آثار چاپ شده است. بعضی از این آثار در عصر معاصر چاپ شده است. اگر به کتاب نگاه کنیم، بهویژه صفحات اولیه کتاب، میبینیم که یک اثر نگاه مسیحیانه را القا میکند؛ همان نگاهی که شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی زیر سؤال میبرد.
ایشان تحلیلی از بحث آیه میثاق و عالم ذر ارائه میکند. بههرحال، اینکه در آنجا خدا از انبیا و اولیا پیمان گرفت، خیلی از آنها حاضر نشدند، امام حسین حاضر شد که شهید بشود در قبال اینکه وقتی امام شهید شد، هرچه از امت خود بخواهد، خدا بدون استثنا باید شفاعت کند. بعد وقتی حضرت داشت شهید میشد، خطاب به خدا فرمود: «هل وافیت بعهدی؟» خدا هم فرمود: بلی. حالا نوبت شماست که به قولتان عمل کنید. ایشان چنین نگاهی داشتند، 13 صفحه در کتاب تذکرة الشهداء این رویکرد را تقریر میکند. بعد هم شروع میکند به گزارشهایی که بههرحال برخی معتبر است و برخی ضعیف است و قابل اعتنا نیست.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته
با تشکر از استاد عزیز