بسم الله الرحمن الرحیم
مهار قدرت از دیدگاه کتاب و سنت
محمد هادی مفتح
ابتدا من تبریک می گویم امروز را که روز ولادت فاطمه زهرا سلام الله علیهاست روز مبارکی که برای همه ما پیروان ائمه اطهار و دلبستگان به ولایت ائمه معصومین علیهم السلام روز بسیار مبارک و فرخنده ایست و همچنین مطابقت این روز با روز ولادت امام خمینی رحمة الله علیه بزرگ مردی که پرچمدار حکومت دینی و قدرت برامده از قرآن و سنت در این قرن بود کسی که آرزوی قرنهای متمادی علمای اسلام و شیعیان علاقمند به حکومت مبتنی بر فرهنگ اهل بیت را تحقق بخشید و خرسندم از این که در این روز مبارک، این توفیق را پیدا کردم در خدمت شما عزیزان لحظاتی را به مرور گوشه ای از تئوری حکومت دینی ، تئوری قدرت برگرفته از قرآن و سنت بپردازیم و ان شاء الله استفاده بکنم از نظرات و نکاتی که در پایان جلسه خواهید فرمود و برای تکمیل و بارورتر شدن این بحث ان شاءالله مورد استفاده شخص من قرار خواهد گرفت.
بحث قدرت دینی و تئوری حکومتی اسلامی یا به معنای رایجی که گفته می شود مباحث فقه حکومتی، فقه سیاسی از مسائل لازمی بوده که از ابتدای پا گرفتن جمهوری اسلامی مدّ نظر بزرگان بوده ، اخیرا مقام معظم رهبری نسبت به این قضیه ، تأکید مجددی فرمودند و حوزه ها را برآن داشتند که بر آن مباحث پرداخته بشود بر اساس همان شیوه سنتی فقهی مرسوم در حوزه ها ، این گونه مباحث مورد نیاز برای حاکمان و برای زمامدارانی که دل در گرو دین دارند و علاقمند به این هستند که حکومتی بر اساس آموزه های معارف اهل بیت و قرآن کریم تشکیل بدهند اینها را از مبانی دینی استخراج و استنباط بکنند به همان شیوه معروف حوزوی که قرنها بزرگان ما بر روی ان کار کردند و روش آموخته و جواب پس داده ای هست.
در این زمینه من هم بحثی را که یکی از مؤلفه های نظریه قدرت دینی هست طبق همان روال مشهور و متداولی که در حوزه ها با آن آشنا هست خواهیم پرداخت و آن هم بحث مهار قدرت است.
یک تعبیر معروفی بین کسانی در مباحث حکومتی و سیاسی بحث می کنند وجود دارد این است که قدرت فساد آور است ، عده ای می گویند جمع شدن قدرت فساد آور است، این تعبیر را ابتدا می خواهیم در قرآن کریم بکاویم و در روایات و متون دینی خودمان ببینیم آیا می توان این را مورد تأیید قرار داد ، آیا قدرت فسادآور هست یا نه؟
بحث اول ما فسادآوری قدرت است ـ نمی دانم این آیاتی که خواندند با توجه به این بحث بود یا نه، ولی آیات خیلی مناسبی بود ـ از جمله آیاتی که بر این قضیه دلالت دارد آیه سی و چهار سوره نمل هست آنجا که می فرماید قالت ـ سخنی را از ملکه سبأ نقل می کند ـ قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة أفسدوها و جعلوا اعزة أهلها اذلة و کذلک یفعلون .
قرآن کریم سخنی را از ملکه سبا نقل می کند و هیچ حاشیه ای را به ان نمی زند خود همین نقل عبارت بدون حاشیه ، این نشانگر این است که ولو نقل قولی از ملکه سبا است ولی مورد تأیید صاحب کتاب است، حالا این که آن انتهای بحث ـ بعد از این که جمله را نقل می کند ان الملوک .... الخ ، آن وکذلک یفعلون ، آیا سخن خود خداوند است یا ادامه سخن ملکه سبا است؟ عده ای از بزرگان امثالِ شیخ طبرسی در مجمع البیان، شیخ طوسی در تبیان و تفسیرکشف الاسرار معتقدند وکذلک بیان خداوند است ، خداوند تأیید می کند حرف ملکه سبا را ، و کذلک یفعلون ، همین عمل اتفاق می افتد ، مرحوم علامه طباطبائی معتقدند این ادامه بیان ملکه سباست ، در هر حال چه باشد و یا نباشد مشخص است که این سخن مورد تأیید خداوند است که پادشاهان اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة ؛ پادشاهان حاکمان این چنین اند که قدرت را که بدست بیاورند به فساد می پردازند ، الملوک جمع محلی به ال است افاده عموم است، ان الملوک ، همه حاکمان این چنین اند اذا دخلوا قریة ، این هم اطلاق دارد، به تعبیر علامه طباطبائی در المیزان این مطلب اختصاص به حاکمان خاصی ندارد اختصاص به مکانهای خاصی ندارد اختصاص به مردمان خاصی ندارد در همه حال و جا این یک قاعده کلی است که خصوصیات انسانی که به قدرت می رسد اذا دخلوا قریة افسدوها ، وقتی قدرت را دست می گیرد و جعلوا .... الخ ،
در سوره علق آیاتی که قرائت فرمودند ان الانسان لیطغی ان راه استغنی ، انسان این چنین است که اگر احساس بی نیازی بکند احساس قدرت بکند، احساس این را بکند که به کسی نیازمند نیست، ان راه استغنی ، احساس بی نیازی او را به طغیان وا می دارد ، ان الانسان لیطغی، اطلاق دارد انسانی دون انسانی را بیان نمی کند همه انسانها را بیان می کند خصوصیت انسان این است که لیطغی ان راه استغنی، احساس بی نیازی او را به طغیان وا می دارد.
آیه دیگر سوره ابراهیم ان الانسان لظلوم کفار ، انسان ستم پیشه ناسپاس است لظلوم کفار ، ستمگر و ناسپاس است ، این هم خصوصیت کلی انسان است ، اطلاقی که در این آیه هست همه انسانها را شامل می شود چه تناسبی بین ظلوم بودن و کفار بودن هست، بین ستم پیشگی و بین ناسپاسی است؟ برخی مفسرین بیان کردند که ناسپاسی به این معناست که قدرتی را که خداوند به این انسان داده است در راه ستم پیشگی استفاده می کند پس ظلوم بودن و کفار بودن به این ترتیب با هم تناسب پیدا می کنند که ان الانسان لظلوم کفار، رابطه بین ستم پیشه بودن و ناسپاس بودن در حوزه قدرتی که از جانب خداوند به انسانی داده شده خود را نشان می دهد یا این قدرت اعم از قدرت اقتصادی است مالی را خداوند در اختیار کسی گذاشته، به او تمکن مالی داده و این تمکن مالی را به ستمگری و به برتری طلبی نسبت به دیگران استفاده می کند یا قدرتهای مختلف معانی مختلف قدرت، نه فقط قدرت سیاسی ، قدرت اقتصادی، قدرت اجتماعی، قدرتهایی که در افراد خداوند به آنها اعطا می کند و آنها را در غیر مسیری که مورد پسند خداوند است استفاده می کند اینها هم یک مصداق ظلوم و کفار هستند.
این آیاتی که از قرآن کریم به عنوان مؤید این که قدرت در دست انسان چنین تبعاتی دارد که فساد آور هست و او را به ستمگری و تعدی نسبت به دیگران وا می دارد.
درکلام امیر المؤمنین آنجا که حضرت به مالک اشتر خطاب می کنند ایشان می فرمایند که : ـ در نامه به مالک اشتر ـ می فرمایند : لاتقولن انی مؤمّر آمر ف... پیش خودت هم نگو در نفس خودت حدیث نفس نکن که من امیری هستم مرا به امارت وا داشتند انی مؤمر ، مسئولیتی به من دادند که آمر ف... که امر می کنم امرم اطاعت می شوند یعنی همه مطیع اوامرم می شوند در نفس خودت هم نگو لاتقولن ... الخ ، نتیجه این است که فان ذلک ... فی القلب، این تصور که خودت با خودت داشتی احساسی با خودت داشتی که هر چه بگویی اطاعت می شود فان ذلک ا... فی القلب ، فساد دل را دنبال دارد، و منهکة للّدین ، سستی دین را به دنبال دارد، و تقرّب من الغیر ، دگرگونی در نعمتها را نزدیک می کند یعنی همین نعمتهایی را که خداوند به تو داده نزدیک می شود که از دست بدهی، احساس اطاعت شدن ، احساس این که هر امری بشود بقیه اطاعت می کنند همان قدرت، احساس توانگری، احساس این که بقیه مطیع اوامر هستند .
این ادله ای که ما آوردیم نسبت به انسان ، اطلاق داشت، نسبت به حاکم، نسبت به محلی که حکومت آنجا را به دست می آورد ، نسبت به ... می بینیم شامل می شود و برای تأکید بیشتربر این مطلب ما به آیاتی که اختصاص به رسول الله هست و سایر انبیاء، وقتی که مراجعه می کنیم می بینیم این مطلب نسبت به انبیاء و دررأس انبیاء که پیامبر اکرم هست می تواند خطرساز باشد آیه قرآن می فرماید در سوره اسراء آیه 74 و 75 (وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا ﴿74﴾إِذًا لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا ﴿75﴾
، لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلا ، اگر ما تو را حفظ نکرده بودیم اگر ما تو را استوار نمی داشتیم نزدیک بود که تو هم به سمت آنها متمایل بشوی. اذن اگر این اتفاق می افتاد اگر ما هوای تو را نگه نداشتیم به سمت آنها تمایل نزدیک می شد پیدا بکنی ، اذاً لأذقناک ضعف الحیاة و ضعف الممات ، اگر این قضیه اتفاق می افتاد ما دو برابر در زندگی و دو برابر بعد از مرگ تو را عذاب می کردیم ثم لاتجد لک علینا نصیرا ، دیگر هیچ یاوری هم نمی توانست تو را از دست ما نجات بدهد.
می بینیم که این مطلب خطری هست که قدرتمندان را اعم از معصوم و غیر معصوم شامل می شود و این مطلب البته با عصمت پیامبران تا چه حدّ قابل جمع کردن هست؟ این را مفسران در برخی از تفاسیر در پاره ای از آیاتی که مورد بحث هست می آورند ، ایه هست می فرماید یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله ، به داود پیامبر الهی خداوند امر و خطاب می کند که انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق ، ما تو را خلیفه و جانشین در زمین قرار دادیم ما به تو قدرت و اقتدار در روی زمین دادیم بنابراین فاحکم بین الناس بالحق، بین مردم داوری به حق بکن و لاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله ، از هوی و هوس پیروی نکن، زنهار که از هوس پیروی بکنی! فیضلک عن سبیل الله ، و این پیروی از هوی و هوس تو را از راه خدا به در بکند ، مراقب خودت باش ، ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب، کسانی که از راه خدا به در بشوند کسانی که دچار گمراهی و ضلالت بشوند که توی داود در هم معرضش هستی اگر مراقب نباشی کسانی که گمراه از راه حق بشوند لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب .. .مفسران گاهی در تفاسیر در می مانند که چطور با مقام عصمت داود پیامبر که به آن اعتقاد داریم این امر و نهی سازگار است؟
عده ای این را از باب این که به داود امر شده ، ولی مخاطب اصلی داود نیست، بلکه دیگران هستند و برای آموزش آنها این آیه صادر شده بیان می کنند اما پاره ای از مفسران می فرمایند این با مقام عصمت انبیاء ناسازگار نیست عصمتی که ما اعتقاد داریم به این معنا نیست که اختیار از معصومین گرفته شده است، آنها هم اختیار دارند آنها هم می توانند دچار گمراهی بشوند اما به واسطه علمی که دارند به واسطه اراده ای که دارند خودشان را حفظ می کنند و با این مطلب را نسبت به انبیاء در قرآن کریم داریم نسبت به پیامبر عرض کردم که فرماید لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن عن سبیل الله، اگر ما هوای تو را نداشتیم تو هم نزدیک می شد که از راه خدا به در بشوی و به آنها نزدیک و تقرب به آنها پیدا بکنی، یا در مورد حضرت یوسف که لقد همت به و همّ بها لو لا أن را برهان ربه، اگر عنایت الهی شامل حال یوسف نمی شد یوسف هم ممکن بود پایش بلرزد پس عصمتی که در مورد انبیاء و معصومین ما اعتقاد داریم عصمتی نیست که اختیار را از آنها گرفته باشد، معصومین مانند ملائکه نیستند که قدرت بر عصیان ندارند، قدرت بر خطا ندارند، معصومین با قدرتی که دارند با اختیاری که دارند به واسطه علم و اراده و توجهات الهی دچار این گمراهیها و خطاها نمی شوند. و این در مورد معصومین ، در مورد انبیاء که دستور به اطاعت بی چون و چرا را ما داریم ، قرآن کریم می فرماید که ما کان بمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم ، هیچ زن و مرد مؤمنی وقتی که جایی دستوری، قضاوتی ، حکمی ، امری از جانب خدا و رسول صادر شده باشد اجازه ندارد از اختیار خودش صحبت بکند و بگوید من نظرم خلاف این است، فلا وربک لایؤمنون حتی یحکمو.ک فیما شجربینهم ، اینها ایمان نخواهند داشت تا این که تو را در مشاجرات بین خودشان سعی به حکم و داوری تو بگذارند ثمّ لایجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلموا تسلیما، بعد از این که تو قضاوت و داوری کردی دیگر اینها تسلیم محض بشوند و در نفس خودشان هم هیچ ناراحتی و مخالفتی نسبت به داوری و حکم تو نداشته باشند، این اطاعت بی چون و چرایی که خداوند ازمؤمنین نسبت به انبیاء و نسبت به پیامبرگرامی اسلامی طلبیده این قدرت فوق العاده ای که خدا به انبیاء داده در کنار این می بینیم که خود قرآن گزارش می کند از مهار قدرت شدیدی که خدا به انبیاء و و نسبت به پیامبر اسلام اعمال می کند، در مورد پیامبر اکرم داریم لو تقوّل علینا بعض الاقاویل ، اگر پیامبر اکرم پاره ای گفته ها و سخنان کذب را به ما بسته بود لو تقول علینا بعض الاقاویل ... الخ فما منکم من أحد ... چنین مهار قدرتی خداوند بر پیامبر اعمال می کند، اگر یک کلمه برخلاف واقع به ما نسبت بدهد ما او را زنده نمی گذاریم لأخذ منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من أحد عنه عاجزین هیچ کدام شما نمی توانستید بیایید مانع از این عذاب بر پیامبربشوید چنین کنترل و مهار شدیدی بر پیامبر گزارش می دهد و همچنین نسبت به سایر انبیاء در قرآن از این قبیل گزارشات داریم.
ایات متعددی قرآن دارد انبیاء حق ندارند این کار را بکنند ما کان لنبی أن یقول له ، ما کان لنبی أن یکون له اسرا و لقد ارسلنا رسلا من قبلک و جعلنا لهم ازواجا و ذریة و ما کان لرسول أن یأتی بآیة الا باذن الله ، ما کان لبشر ان یوتیه الله الکتاب و النبوة ثم یقول للناس کونوا عباداً لی من دون الله ، می بینید چه پیامبر حق ندارد این کاررا بکند پیامبری که ما به او این قدرت را دادیم کتاب و نبوت را، حق ندارد این کار را بکند ، می بینید با چه کنترل شدیدی خداوند انبیائش را ـ چون هم انسان اند و از باب این که ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی ـ این در معرض انبیاء الهی که بالاترین مقام انسانیت هستند آنها که بر قله بشریت قرار دارند اما انسانند انسان مافوق اند ، نه مافوق انسان، انسانند اما انسانی که در قله هستند بالاترین سطح انسانیت را ولی باز انسانند؛ و ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی ، و لازم هست که آنها هم مورد کنترل و مهار قدرت الهی قرار بگیرند که قرآن گزارش می کند نسبت به پیامبر اکرم و سایر انبیاء و بعد از این کنترل و مهار قدرت هست که خداوند می فرماید که ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم ، و سایر آیاتی که اطاعت بی چون و چرا را نسبت به انبیاء از بشریت خداوند طلب کرده است.
و همچنین وقتی که خداوند می خواهد مقام امامت به معنای زمامداری ، به معنای حکومت ، به معنای سرپرستی امت را به ابراهیم بدهد خود قرآن گزارش می دهد ما اول او را امتحان کردیم اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال انی جاعلک للناس اماما، اول ابراهیم را ما آزمایش کردیم، ما او را سنجیدیم وقتی از پس امتحانات الهی به خوبی برآمد قال انی جاعلک للناس اماما ، بعد ابراهیم قال و من ذریتی، قال لاینال عهدی الظالمین، از ذریه من چطور؟ این عهد من به ظالمان از ذریه تو نخواهد رسید، این از استدلالاتی که آشنا هستید برای اثبات جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین و این که آن افرادی که بعد از امیر المؤمنین خلافت را عهده دار شدند شایسته این مقام نبودند به این آیه تمسک می کنند ، چون همه آنها قبل از اسلام مشرک بودند و ان الشرک لظلم عظیم،بنابراین همه آنها ظالم بودند و لاینال عهدی الظالمین، تنها کسی که از آن خلفا سابقه شرک نداشت امیرالمؤمنین بود و الا آن سه خلیفه دیگر هر سه سابقه شرک داشتند و هر سه از این حیث ظالم بودند و لاینال عهدی الظالمین .
بنابراین وقتی خداوند چنین قدرتی را به انبیاء عطا می کند خود خداوند هم گزارش می کند که ما کنترل می کنیم قدرت انبیاء را ، اگر پایشان را کج بگذارند لأخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من أحد عاجزین، هیچ کدام نمی توانید او را کمکش کنید او را مانع از این عذاب بشوید نشبت به انبیاء که در قله انسانیت هستند و پیامبر اکرم که فوق همه انبیاء هست چنین گزارشی را ما در قرآن داریم به طریق اولی سایر افرادی که قدرتی را در جامعه بدست می آورند نیازی به کنترل و مهارت قدرت در مورد آنها وجود دارد.
در نامه حضرت امیر به مالک اشتر می بینیم که حضرت امیر رابطه طولی برقرار می کند حضرت می فرماید فاتهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب و ترضی أن یوتیک الله من عفوه و صفحه . توی حاکم آن منطقه از بلاد اسلامی با مردم آن چنان با عفو و گذشت برخورد کن که دوست داری خداوند هم با تو انچنان با عفو و گذشت برقرار کند فانک فوقهم ، این قسمت مراد است ، فانک فوقهم ، تو فرادست مردم هستی و بال الامر علیک فوقک ، کسی که تو را آنجا ولایت داده است او هم بالا دست تو هست ، و الله فوق من ولّاک ، خداوند هم فرادست آن کسی است که تو آنجا به مقام و موقعیت رسانده است ، این رابطه طولی که امیر المؤمنین اینجا بیان می کنند به خوبی بیانگر ضرورت بحث کنترل و مهار قدرت هست هر مقامی از مقام بالاتر کنترل می شود مالک اشتر بالادست او امیرالمؤمنین بود ما نسبت به والیان حضرت امیر در نهج البلاغ داریم می بینید حضرت امیر نامه های متعددی نوشتند به من خبر می رسد شما فلان کار را کردید، به من فلان خبررسیده، یعنی والیانی که حضرت امیر می گذاشت کنترل می کرد، خود حضرت امیر در عهد نامه به مالک اشتر دارد که افرادی را که تعیین می کنی، ناظرانی بر آنها قرار بده و اعمالشان را به شدت کنترل بکن، خود حضرت امیر مالک اشتر را کنترل می کرد، و می گوید این رابطه طولی است من که فرادست تو هستم تو را کنترل می کند خداوند که بالادست من است مرا کنترل می کند و این کنترل و مهار ادامه دارد ، خود حضرت می فرماید به مالک اشتر می فرماید که کسانی که می خواهی قاضی قرار بدهی ، از میان مردم برترین فرد در نزد خود را برای قضاوت برگزین، دارای چه اوصافی باشند، از کسانی که مراجعه فراوان انها را در تنگنا قرار ندهد و برخورد مخالفان با یکدیگر او را به خشم و کج خلقی وا ندارد در اشتباهاتش پافشاری نکند، و باز گشت به حق هنگامی که برای آنها روشن شد بر آنها سخت نباشد طمع را از دل بیرون کرده و در فهم مطالب به اندک تحقیق اکتفا نکند، از کسانی که بر شبهات از همه محتاط تر ، و در یافتن و تمسک به حجت و دلیل از همه مصرتر باشند با مراجعه مکرر شکایت کنندگان کمتر خسته شوند و در کشف امور شکیبا تر باشند و به هنگام آشکار شدن حق در فصل خصومت از همه ... باشند از کسانی که سفارش فراوان آنها را فریب ندهد و تمجیدهای فراوان آنها را متمایل به ظاهر مدح کننده نسازد با این همه اوصافی که برای قاضی بیان می کند و می فرماید ولی البته این افراد بسیار کم اند، با این حال فردی که با این همه اوصاف و خصلتها امیرالمؤمنین می فرماید برای قضاوت برگزین، بعد می فرماید آنگاه با جدیت هر چه بیشتر قضاوتهای قاضی خویش را بررسی کن، کنترلش کن، حساب نکن که این فرد که با این اوصاف عالی و فوق عدالت هست با این حال باید کنترل بشود باز به این حد بسنده نکرده است، در آنچه گفتم با دقت بنگر چون این دیر اسیر دست اشرار و وسیله هوسرانی گروهی بوده است ، حضرت بیان می کند بالاخره قبل از این که اینجا را به دست حکومت امیرالمؤمنین بیافتد حاکمان قبلی اینجا دنیا طلبی کردند و این نسبت به قاضیان که حضرت آن اوصاف والا را بیان می کند و خود حضرت می فرماید تازه این افراد کمند و با این حال می فرماید آنها را کنترل شدید بکن .
نسبت به .کارگزاران حکومت ـ باز ترجمه را بیان می کنم ـ حضرت می فرمایند که سپس در کارهای کارمندانت بنگر و آنها را با آزمایش و امتحان به کار وادار و از روی میل و استبداد به کاری وا مدار، زیرا استبداد و تسلیم تمایل شدن کانونی از شعبه های جور و خیانت است و از میان آنها افرادی که با تجربه تر و پاک تر و پیشگام تر به اسلامند برگزین زیرا اخلاق آنها بهتر و خانواده آنها پاکتر و همچنین کم طمع تر و در سنجش عواقب کارها بیناترند سپس حقوق کافی به آنها بده زیرا این کار آنها را در اصلاح خویش تقویت می کند و از خیانت در اموالی که زیردست آنها بی نیاز می کند به علاوه این حجتی در برابر آنهاست اگر از دستورات سرپیچی کنند و یا در امانت خیانت ورزند ، سپس یعنی افرادی با این اوصاف را به کار بگیر و تازه رهایشان نکن، سپس با فرستادن مأموران مخفی راستگو و باوفا کارهای آنها ر ا زیر نظر بگیر، یعنی کارگزارانی را که با این اوصاف والا انتخاب کردی باز هم به آنها به طور کامل رها نکن در دست آنها، مراقبت کن، و باز حضرت کانه به این هم رضایت نمی دهد ، اعوان و انصار خویش را سخت زیر نظر بگیر، اگر یکی از آنها دست به خیانت زد و مأموران سریت متفقا چنین گزارشی دادند به همین مقدار از شهادت قناعت کن و او را زیر تازیانه کیفر بگیر و به مقدار خیانتی که انجام داده کیفر نما ، سپس وی را در مقام خواری و مذلت بنشان و نشان خواری و مذلت را به او بنه ، و گردنبند ننگ و تهمت را به گردنش بیافکن و او را در جامعه چنان معرفی کن که عبرت دیگران گردد یعنی افرادی با آن خصلتهای والا که به عنوان کارگزار حکومت عاملان حکومت انتخاب کردی رهایشان نکن ، بشر است انسان است، ممکن است در این جایگاه در این مقام همان قدرتی که احساس می کند و قدرت که فساد آور هست او را به فساد بکشاند بنابراین به سختی آنها را مهار کن و اگر دیدید دارند پاشان را کج می گذارند این یک اصل در قرآن و فرهنگ دینی ماست هر چه شخص دارای اعتبار اجتماعی بالاتر و قدرت اقتدار بیشتری باشد هرچه به کانون قدرت نزدیکتر باشد اگر پایش را کج بگذارد و خطایی مرتکب بشود سخت تر مورد بازخواست قرار خواهد گرفت .
در مورد همسران پیامبر قرآن دارد ، یا نساء النبی لستن کالنساء ... شما مثل زنهای دیگر نیستید بالاخره شما به کانون قدرت که پیامبر اکرم هست منتسب هستید شما همسران پیامبر هستید اگر پایتان را کج بگذارید دو برابر عذاب خواهید شد اگر صالح باشید دو برابر ثواب خواهید برد.
این منطق اسلام هست. پس بنابرآنچه که از آیات و سخنان حضرت امیر به دست آوردیم قدرت ذاتا قدرت با توجه به خصلتهای انسانی ، قدرت ذاتا فساد آور هست، و لذا قدرت ، مهار و کنترل می طلبد، دیدید که آیات و روایات و سخنان حضرت امیر همگی دال بر این مطلب بود و حضرت به مالک اشتر تأکید می فرماید که این یک اصل است و نسبت به این قضیه دستور می دهد که عاملان خود را کنترل بکن و سخن حضرت امیر آنجا که رابطه طولی برقرار می کند بین خود و مالک اشتر و خداوند، کاملا این برمی آید که دارد به مالک اشتر می فرماید که من هم هوای تو را دارم و کنترلت می کنم درست است که تصریح به این در کلام حضرت امیر نیامده است ولی همین رابطه طولی که برقرار می کند مشعر به این است که مالک حواسش باشد که حضرت کنترلش می کند کما این که گفتیم در نهج البلاغه نسبت به تمامی والیان تقریبا گزارشهایی داریم که حضرت نامه می دهد به عثمان به حنین ، به دیگرا که به من گزارش رسیده است که شما فلان کار را کردی، و گزارشات متعددی را حضرت در نامه هایی که به والیان به دست ما رسیده است و در نهج البلاغه و در سایر کتب روایی هم اشاره شده است و جمع شده است بیانگر این است که حضرت امیر والبانی را که با تمام اوصاف و شایستگی هایی که در نظر خود حضرت بوده است برمی گزیده است باز هم کنترل می کرده است باز هم مهار می کرده است که دچار فساد نشوند و خود حضرت هم که به عنوان یک معصوم از جانب خداوند تحت کنترل و مهار بود قدرتش.
بنابراین مهار و کنترل قدرت در تئوری قدرت دینی به عنوان یک اصل باید وجود داشته باشد، و الا جامعه دچار فساد ناشی از قدرت افسار گسیخته و بی لجام خواهد شد.
این بحثی که معمولا در کتب فلسفه سیاسی، و کتب متعددی که هست وجود دارد و برای این امر شیوه مهار قدرت راههای گوناگونی مورد بحث قرار گرفته است بعضی ها به عنوان مهار درونی، و بعضیها به عنوان مهار از بیرون.
مهار درونی مراد چیست؟
مهار درونی یعنی شخصی که دارای قدرت می شود باید دارای ویژگیهای خاصی باشد یعنی خودش آن تقوای خودش، خداترسی خودش، سجایای روحی خودش ، سجایای اخلاقی خودش ، ارتباط معنوی که با خداوند دارد خود همین مانع درونی باشد برای این که او دست به طغیان برندارد و قدرتی که دارد این قدرت فسادزا نباشد. این به عنوان الگوی اول که به کار گماردن افرادی با ویژگیهای شخصی و شخصیتی مطلوب.
بعضی از بزرگانی که در این زمینه بحث کردند مثل مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی ، ایشان در آیین کشور داری از دیدگاه امام علی این مطلب را مورد استفاده قرار می دهد ایشان می فرمایند که حضرت امیر از بین والیان متعددی که داشتند به مالک یک مقداری قدرت فراوان تری می دهند چرا؟ چون مالک ویژگی خاصی داشت، حضرت می فرمایند رحم الله مالکا فکان لی کما کنت لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، چون مالک این چنین بود حضرت می فرمایند نسبت مالک به من ، مثل نسبت من به پیامبر اکرم بود، همان قدر که پیامبر به من اعتماد داشت من به مالک اعتماد داشت مرحوم آیت الله فاضل می فرمایند شاید این همه اختیارات متعددی که حضرت به مالک تفویض فرمودند به این خاطر بوده که حضرت به صد در صد از جهات و ابعاد مختلف حکومتی اطمینان داشتند ولزومی برای کنترل رفتار و کردار مالک نمی دیدند برخلاف دیگر یاران که چون این چنین نبودند کنترل بیشتر بر اعمال و رفتارشان از جانب حضرت اعمال می شده است.
این یک تئوری ، این یک الگو که مهار قدرت و مانع شدن از فسادزایی به خصوصیات شخصی برگردد و به آن کنترل درونی برگردد ، کسی مثل مالک دیگر نیازی به این که از بیرون کنترل بشود ندارد، چون از درون خودش این مهار و کنترل صورت می گیرد. این یک تئوری که به هر حال بسیاری از افرادی که بحث می کنند این را مورد نظر قرار می دهند و این را کافی می دانند برای این که افرادی که واجد قدرت می شوند دارای این ویژگیها اگر بودند دیگر نگرانی نسبت به این که قدرتشان فسادزا باشد نخواهیم داشت. این یک نظر و مؤیداتی هم دارد در آیات و روایات و منابع دینی، ما مؤیداتی نسبت به این قضیه می بینیم که بعضی را خواندیم خود حضرت به مالک اشتر می فرمایند کسانی را که می خواهی به کار بگیری چه برای امر قضا ، چه برای کارگزاری حکومت در امور اجرایی، حتما چنین افرادی باشند ، و حالا ایات و روایات متعدد را می توان به عنوان شاهد مطلب آورد.
اما اگر بخواهیم داوری بکنیم نسبت به این نظریه که آیا این مقدار از مهار کافیست یا نه؟
ما همان مواردی از آیآت قرآن دیدیم که نسبت به انبیاء خداوند گزارش مهار شدیدی را ، در حالیکه انبیاء کسانی هستند که در جامعه خودشان برترین بودند، اما باز هم خداوند ، رسول اکرم که اعظم انبیائ است باز هم خداوند گزارش مهار شدید را نسبت را به ایشان بیان می کنند، و همچنین نکاتی را که ما از نامه مالک اشتر از امیر المؤمنین دیدیم.
یکی از مواردی که نگران می کند انسان را نسبت به کافی دانستن این شیوه فساد زدایی از حکومت، و ممانعت از ایجاد فساد در حکومت، این هست که یک سیستم را نباید برای بهترین حالت طراحی کرد، این یک اصل در نظامهای مهندسی است که همیشه سیستم را برای بدترین حالت باید طراحی کرد، وقتی یک مهندس می خواد طراحی پلی را بکند معقول چیست؟ برای این که یک اصل در همه طراحیها است که بیشترین فشار در بدترین حالت اگر روی این پل بیاید چگونه طراحی پل شده باشد که پل نریزد؟ اگر این طور شد در بدترین حالت اگر مقاومت کرد طبیعتا در حالات متعارف مقاومت خواهد کرد و فرونخواهد ریخت همین طور در سایر سیتمها طراحی می شود همیشه بدترین حالت را مدنظر قرار میدهند و سیستم را برای بدترین حالت طراحی می کنند طبیعتا در حالیتهای متعارف اگر اتفاقی بیافتد این سیستم جواب می دهد اگر ما آمدیم و سیستم تئوری حکومتی مان را برای بهترین حالت طراحی کردیم کافیست یک مقدار آن بهترنی حالت تحقق پیدا نکند و آن وقت هست که دیگر به آن نتیجه نهایی نخواهیم رسید بنابراین خود حضرت امیر می فرمایند افراد با این ویژگیهای بالا که حضرت می فرمایند کمیاب هستند اینها را باز مهار درونی کفایت نمی کند باز هم اینها را هم مهارشان بکن، مهار درونی لازم هست ولی کافی نیست حتما افرادی که مسئولیتی را می خواهند در جامعه دینی به عهده بگیرند بنابر آنچه که از آیات و روایات و ادله برمی آید باید از ویژگیهای خاصی برخوردار باشند اما این مقدار کفایت نمی کند، لازم هست ولی کافی نیست.
الگوی دومی که برای مهار از بیرون طراحی شده است بحث دموکراسی است بحث انتخاب آزادانه حاکمان توسط مردم است، این هم در واقع یونان باستان از 26 قرن قبل که این بحثها در آن زمان مطرح بوده موافق و مخالفانی داشته ، بحث جمهوریت و دموکراسی از آن زمان که مطرح بوده این بحث سابقه 26 قرنه دارد. و افراد متعددی در مخالفت و موافقت با این ایده ، نظریه پردازی کردند و صحبت کردند ولی آنچه که نسبت به این بحث ما به درد می خورد و از طرف پاره ای از صاحبنظران به عنوان روش مهار قدرت و مانع شدن از فساد زایی قدرت مطرح شده است که طبعا حاکمی که احساس می کند از جانب مردم به او حکومت واگذار شده، خودش را وام دار مردم احساس می کند و نیازمند به رأی مردم احساس می کند و طبعاً دیگر نسبت به رعایا ، نسبت به افراد تحت حکومت خودش جوری عمل خواهد کرد که مجددا چنین مقامی را واجد بشود این خودش مانع از این می شود که این شخص دست به ستمگری نسبت به رعایا بردارد .
ادله مختلفی باز هست چون وقت ضیق هست همه را نمی توان متعرض شد ، اما این آیا جوایگو هست آیا کافی هست یا نه؟
می بینیم این هم باز کافی نیست، یعنی خود افرادی که از اندیشمندانی که صحبت کردند گفتند که هر جا دموکراسی وجود داشته باشد باز هم لازم است که افراد و اقلیتها در برابر ستم حمایت بشوند چون اگر اکثریت که حکومت را دست گرفته به اقلیت ستم خواهد کرد و اینجا هم باز این دموکراسی و این حکومت برآمده از اکثریت باز نیاز دارد به این که در واقع مورد مهار و کنترل قرار بگیرد و الا خود این هم فساد زا خواهد بود .
الگوی سوم ممانعت از انباشت قدرت در افراد هست ، بحث تفکیک قوا ، بحث این که افراد نتوانند خودشان هم قانونگذار باشند ، هم مچری باشند هم قاضی باشند ، و یک اصل تفکیک قوا که الآن در همه کشورها جا افتاده است این برای ممانعت از فساد هست چیزی که از قدیم از زمان میرزای نائینی هم در جامعه اسلامی ما می بینیم که این را مطرح می کند در تنبیه الامة ، و دیگران هم به این می پردازند و تفکیک قوا را هم در عرض و هم در طول، هم از لحاظ زمانی ، موقتی و هم از لحاظ حیطه قدرت ؛ شما می بینید هم در کشور ما ، هم همه کشورها هم از لحاظ زمانی محدود هست هم از لحاظ حیطه قدرت محدود است ، و این یک نکته جا افتاده ای است در همه کشورها ، به عنوان یک مانعی از فسادزا بودن قدرت کسی که قدرت را به دست دارد. و البته باز نکته ای که این خودش می تواند موجب بشود که ما این را به عنوان یک نسخه نجات بخش به طور کامل ندانیم ایرادهایی که بر خود همین نسخه هم وارد است .
خود همین تکثیر فساد را به دنبال بیاورد ، اگر همه جمع در دست یک نفر بود یعنی کسی که هم خودش رئیس قوه مقننه، هم مجریه ، هم قانونگذار ، هم قاضی ، و هم .. بود یک کانون فساد داشتیم، اما حالا که تقسیم کردیم سه تا کانون فساد در کشور ایجاد می شود در جامعه ایجاد می شود و این چه باید برایش کرد؟ علاوه بر این که هیچ گاه نمی شود مرزبندی این قوا را به طور خیلی مشخص و معین تثبت کرد و خیلی این مرزها را از هم جدا کرد، بنابراین همیشه اصطکاک بین این قوایی که از همدیگر جدا شده است در همه کشورها در همه جوامع این اصطکاکها همیشه بخشی از توان جامعه و توان مدیران جامعه را به خودش مصروف خواهد داشت بنابراین این هم نسخه کاملی نخواهد بود.
الگوی چهارم، مهار قدرت از طریق برخورد فعال افکار عمومی ، یعنی خود مردم ، خود احزاب ، خود نخبگان ، خود مردم کوچه بازار، نشریات، روزنامه ها ، رسانه ها ، .. اینها هستند که می توانند قدرتمندان را کنترل بکنند یعنی افکار عمومی جامعه که ممکن است که در حزب متبلور بشود که چون بالاخره یک حزب در هر جامعه ای به دنبال این است که اکثریت جامعه را طرفدار خودش بکند بنابراین لازم است که افکار عمومی جامعه را نمایندگی بکند یک نشریه ، یک رسانه برای این که برد بیشتری در جامعه داشته باشد مجبور است خودش را با خواسته های عمومی جامعه تطبیق بدهد و نمایندگی بکند افکار اکثریت جامعه را، بنابراین این ارگانها مثل رسانه ها ، مثل نخبه های دانشگاهی و اندیشمندان و ... اگر بتوانند در واقع کنترل بکنند با برخورد فعال در مباحث نسبت به حاکمانی که حکومت را به دست دارند و مانع از این بشوند که این فساد زا باشد این هم البته نارساییهایی دارد، و ضامن اجرا ندارد. یعنی در حکومتهای مختلف حاکم اگر احساس بکند جایی می تواند از این افکار عمومی سوء استفاده بکند ، این کار را خواهد کرد ، ما در خیلی از کشورهایی که در معاصر ما هستند می بینیم که حکومتهای استبدادی داشتند یا از بین رفته یا این انقلابهایی که در همین یکی دو ساله اتفاق افتاده ، در آنها هم احزاب و رسانه ها بوده ، اما حکومت آنها را در واقع تحت سیطره داشته و نمی گذاشته ، بنابراین این هم باز به تنهایی نسخه نجات بخش نیست، البته هر چهار الگویی که صحبتش شد ، مؤیداتی ما برایش می توانیم از منابع دینی خودمان داشته باشیم که فرصتی برای اشاره نیست، به نظر می آید که اگر جمع بندی بکنیم ، که آنچه که بشود به عنوان یک مؤلفه در نظریه قدرت دینی گنجاند مچموعه ای از این چهارتاست کما این که در سخن حضرت امیر هم به مهار قدرت درونی اشاره شده است که قاضیان و والیان باید دارای چه ویژگیهایی باشند، هم به مهار قدرت بیرونی اشاره شده است که حضرت می فرمایند که عیونی قرار بده و کسانی که اخبار آنها را به تو بدهند و کنترلشان کن و آنها را ..
بنابراین هم مهار درونی و هم مهار بیرونی به نظر می آید که در یک نظریه مدوّن قدرت دینی لازم باشد که مدّ نظر قرار بگیرد.
با توجه به ضیق وقت همین مقدار اجمالی از این مباحث کفایت می کند و خدمت دوستان و بزرگواران هستیم مواردی را که لازم می دانید تکمیل بکنید یا نظری را ابراز بدارید ان شاء الله استفاده می کنیم و صلی الله علی محمد و آل محمد.
جمع بندی در چند جمله:
1ـ قدرت ذاتا فساد آور هست، قدرت بشری.
2ـ مهار قدرت لازم هست و قدرت لجام گسیخته فساد زا هست.
3ـ برای مهار قدرت هم نیاز به مهار درونی هست و هم نیاز به مهار بیرونی. مهار درونی به تنهایی کفایت نمی کند و مهار بیرونی هم به تنهایی جواب نمی دهد.
ما در واقع مهار خداوند نسبت به معصومین را شاید مهار بیرونی داشته باشیم می فرماید اگر پایش را کج بگذارد لأخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا ... ، یعنی اگر این را مهار بیرونی بشود لحاظ کرد معصومین هم مهار درونی و مهار بیرونی دارند.
س : بالاخره اگر بخواهد غیر معصوم بر اینها نظارت بکند ...
نه هر کس مقام مافوقش ، و مقام مافوق معصوم خداوند است
س:
اینها در واقع خبر به مقام مافوق می دهند ، اینها « عیون» درگیر نمی شدند با ... ، حضرت امیر نمی فرمودند که عیون با کارگزار درگیر بشوند حضرت می فرمایند اینها باید خبررا به حضرت امیر بدهند و طبعا این مقام مافوق هست که بررسی می کند و تصمیم می گیرد که آیا عمل این کارگزارش صحیح بوده یا نبوده است ، این عیون فقط کارشان خبررسانی هست و عامل کنترلی هستند که از طرف مقام مافوق نسبت به کارگزار اعمال می شود.
س:
آن اوصافی که راجع به قاضیان هست و حضرت می فرمایند راجع به کارگزاران ، مهار درونی است ولی باز کفایت نمی کند قاضی را باید این ویژگیها و مهارهای درونی را داشته باشد ولی باز هوایش را داشته باش و مراقبش باش. هم مهار درونی و هم مهار بیرونی.
س: نگاه تاریخی را بحث نداشتید؟ افلاطون سقراطی در رساله این مباحث را بسیار ارزشمند مطرح کرده است و این دید و نگاه علمی به اینها داشته است کما این که افلاطون می گوید کسی که می خواهد به عنوان کارگزار و حاکم باشد بایستی تعلیمش داد و .. یک نگاهی هم به ...
ج: افلاطون که با جمهوریت مخالف است، افلاطون مخالف دموکراسی هست و این آیا ..
س:
افلاطون فقط روی مهار درونی زوم و متمرکز می شود ، افلاطون می گوید حاکمان باید حکیمان باشند و شدیدا با دموکراسی مخالف است ، آیا این ریشه روانی داشته است ... می گوید این ریشه روانی داشته است چون سقراط که استاد افلاطون بوده و خیلی به او علاقه داشته است و چون به دست طرفداران جمهوریت کشته می شود و این یک فشار روانی و روحی بر افلاطون داشته است و لذا مخالفت افلاطون با جمهوریت و دموکراسی ریشه در ضربه روحی بوده که از کشته شدن سقراط خورده است و اما او استدلالهایی می کند و سعی می کند با جمهوریت و با دموکراسی مخالفت بکند و این حرف را نپذیرد و تعبیری که دارد می گوید وقتی در کشتی نشستید و ملوان کشتی می میرد شما رأی گیری می کنید که چه کسی ملوان بشود؟ یا نگاه می کنید می بیند چه کسی ملوانی بلد هست ، چه کسی کارآزموده این کار هست؟ سکان کشتی را به دست او می دهید؟ هیچ عاقلی این کار را نمی کند رأی گیری بکند که چه کسی سکان کشتی را به دست بگیرد؟ و لذا افلاطون می گوید این که حاکم را با رأی گیری انتخاب بکنید این درست نیست ، باید حکیمان و دانایان حاکم بشوند ، اولا او با جمهوریت مخالف است .
س: یک جمله ای دارد که با توجه به این که اشرافیان فاسدند و با توجه به این که حاکمان بی عقلند و پاپها معصوم نیستند بنابراین نیاز هست که حکیمان در واقع در رأس هرم باشند.
خلاصه او ایرادهای جمهوریت را بیان می کند که خود راسل هم بیان می کند که جمهوری و دموکراتیک بودن به تنهایی مانع از فساد نمی شود بلکه باید در عرصه های مختلفی که بیان می کند باید مد نظر بگیرد تا بتواند مانع از فساد بشود یعنی حالت بینا بین دارد راسل .
س: مشکل اصلی که الآن در جامعه جهانی دموکراسی را حاکم کردند و مردم را از نهادهای مدنی حاکم قرار دادند ، نظریه ولایت فقیه که در کشور ما جاری شده است این خبر هنوز ... نشده است چه کسی حاکم بر ولی فقیه بشود؟ و ناظر باشد؟ نظریه ولایت مطلقه می گوید ولی فقیه فوق . است و مجلس شورای اسلامی حق نظارت بر مؤسساتی که زیر نظرولی فقیه هستند ... .شما چه نظری دارید؟
در جامعه ما البته طبق آن طراحی که در قانون اساسی ما شده است این یک به تعبیر خود مقام معظم رهبری و دیگران خلأ نظری ما داریم یعنی فقه حکومتی و فقه سیاسی تبیین نکرده این مطالب را، ولی قانون اسای که آن زمان نوشته شده است اینها افراد صاحب نظر آن زمان بودند و آن زمان منقح نبوده است ولی باز طراحی که کردند به نحو ارتکازی در ذهنشان بوده است شمل می بیند حتی ولی فقیه را تحت نظارت خبرگان رهبری هست که آنها برآمده از ملت هستند یعنی باز هم رهبر را کنترل می کنند خبرکان رهبری وظیفه اش نظارت بر صلاحیت رهبر هست و خبرگان رهبری برآمده از ملت هست بنابراین این در قانون اساسی هم به نحو زیبایی طراحی شده است و این موارد را شما که امشب صحبت کردید اگر با قانون اساسی خود ما هم مطابقت بدهید برخی در قانون اساسی نیست ولی بعد از طرف مقام معظم رهبری این مورد عمل قرار گرفته است ، شما ببینید حکمهایی که مقام معظم رهبری می دهد هیچ کدام غیر زمان مند نیست، همه آنها زمان مند است ، حالا برخی در قانون اساسی است که باید زمانی باشد مثل رئیس قوه قضائیه، برخی که در قانون اساسی که زمانی بر آن تعیین نشده است ایشان همه را زمان مند می کند مثل مثلا رئیس صدا و سیما ، همه را احکامی که از طرف ایشان صادر می شود همه زمان مند و موقتی است نشان دهنده این است که مد نظر ارتکازی و مد نظر قانون گذاران در قانون اساسی و سایر بزرگان در طول این مدت بوده است ولی منقح و مدوّن به این نحو نبوده ولی خوب ارتکازیشان بوده و مد نظر قرار گرفته است.
س: نظارت .. مسئله خبرگان را چه کسی صلاحیت می دهد؟ کسانی که منسوب از طرف خودشان هستند؟ ...
من نسبت به این مسائل احاطه ندارم، اینجا مباحث حقوقی متعددی پیش می آید مباحث مختلف لازمی هست که کسی که بخواهد اینجا نظر ایجابی یا سلبی بدهد باید آن نحو اشراف را داشته باشد و من چنین اشرافی را ندارم که قضاوتی روی این قضیه داشته باشم ولی به هر حال تا آنجا که آدم می بیند این مطالب مد نظر بوده است گفتم که جند تا مثال زدم هم در قانون اساسی هم در عملکرد بزرگان ما این مطلب مشاهده می شود که مد نظرشان بوده است ولی آیا نکاتی هم هست که از این دایره بخواهد بیرون باشد من احاطه و اشرافی ندارم که قضاوتی راجع به آن داشته باشم.
س:
ما به دنبال راهکار اجرایی که نیستیم، من دنبال این بودم که بحث یک مؤلفه ای از نظریه قدرت دینی برگرفته از قرآن و سنت را بیان کنم، و اما این که آیا الآن در جامعه ما این تا چه حد محقق شده یا نیست یا چه کار باید کرد این بحث دیگری را می طلبد، من الآن در آن مقام هم نیستم و نفیا و اثباتا نمی توانم صحبتی بکنم ، شاید اگر ما مثلا دقیق بشویم ببینیم که هیچ ایرادی به هیچ گوشه ای وارد نیست و شاید به گوشه ای وارد هست کما این که مقام معظم رهبری تأکید کردند که این مباحث در حوزه ها به بحث گذاشته بشود و این فقه حکومتی و فقه سیاسی ، معلوم است که این خلأ وجود دارد و از جانب خودشان این مطلب خواسته شد که حوزه ها به این مطلب بپردازند و این نشان می دهد که چنین خلأ نظری مدّ نظر خود مقام معظم رهبری هم هست و ایشان هم نسبت به این قضیه دستور دادند اما این که آیا سایر مباحث و .. را من خیلی تسلطی ندارم و ان شاء الله ...
از استماع شما نسبت به این بیانات تشکر می کنم و از نظرات خودتان ما را بهره مند بفرمایید و ان شاء الله که امشب که شب مبارکی است با مداحی که خواهیم شنید استفاده خواهیم کرد و صلی الله علی محمد و آله.
75 دقیقه ( یک ساعت و پانزده دقیقه)
شروع مداحی