بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی احکام فقهی رسانه (1)
جناب آقای دکتر عابدی
سالگرد ولادت امام هشتم که یا دیروز و در بعضی منابع مثل شهر آشوب، امروز بوده است، بر همه مبارک باشد. ماه ذیالقعده ماه عبادت و توسل است، البته این ماه، ماه نفرین کردن هم هست. اگر از دست کسی ناراحت هستید، بهترین زمان برای نفرین کردن او، ماه ذیالقعده است. سید بن طاووس میفرمایند «اگر کسی با کسی دعوا داشت، میگفت صبر کن، در ماه ذی القعده تو را نفرین میکنم» حتی قبل از اسلام هم، این چنین بوده که نفرینها را برای ماه ذی القعده میگذاشتند. انشاء الله که ما با کسی دعوا نداشته باشیم. فرق انسان با تقوا و جوانمرد این است که هیچ کسی در روز قیامت از انسان متقی طلبکار نیست، اما انسان جوانمرد کسی است که در روز قیامت از هیچ کسی طلبکار نیست و دامن هیچ کسی را نمیگیرد. در جلسهای که من خدمت آیتالله قاضی بودم، قرار شد در این دو جلسه در مورد «مباحث فقهی مربوط به رسانه» بحث کنیم که الان اینجا هم تقریباً همین عنوان نوشته شده است. ولی در یک اطلاعیهای که پخش شده بود، نوشته بود «دین و رسانه». لذا من در این جلسه بحث «دین و رسانه» را مطرح میکنم و در جلسهی آینده «فقه و رسانه» را مطرح میکنم؛ یعنی دو بحث جدای از هم هستند. قبل از اینکه وارد بحث شویم، بحث من، بحث نظریهپردازی نیست، بلکه طرح خود مبحث است. من به موارد راهحل هم اشارهای میکنم، اما اگر کسی بخواهد مسألهای را حل کند، بیان این راهحلها را نظریهپردازی نمیدانم. وقتی «دین و رسانه» میگوییم، اعم از فقه میشود، بحث اخلاقی و کلامی مطرح میشود و مباحث اعتقادی پیش خواهد آمد. اهمیت بحث رسانه، در این حد است که وقتی که امام خمینی به ایران تشریف آوردند، در اولین سخنرانی که در بهشت زهرا در 12 فروردین 57 انجام شد، فرمودند «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشای منکرات مخالف هستیم.» اینکه امام در اولین سخنرانی خود بعد از آمدن به ایران، این مطلب را مطرح میکنند، نشان دهندهی این امر است که این مسئله برای امام یک مسئلهی جدی و مهمی بوده است. قبل از ورود در بحث، یک نکته را توضیح میدهم و آن اینکه در بعضی مواقع هم وقتی که اصحاب رسانه از برخی از مراجع و بزرگان، مسائل فقهی را میپرسند، خوشحال میشوند که اصحاب رسانه هم افراد متدینی هستند که احکام فقهی خود را از ما میپرسند، درحالی که کلاه بزرگی بر سر ما میگذارند. ما در یک مکتب فقهی در سه بخش کلی باید اظهار نظر کنیم:
- راهبردهای آن موضوع.
- مسائل استراتژیک آن موضوع.
- مسائل جزئی و فرعی آن موضوع.
همیشه در فقه به مسئلهی سوم پرداخته میشود، درحالیکه اصل مطلب، راهبردها است. هیچ کسی از اینها سؤال نمیکند و نه نمومنهای سراغ داریم که فقها در آن این مسائل را مطرح کرده باشند. این بخش بخش اصلی است و بهتر بود به جای مباحث فقهی، این بحث مطرح میشد؛ مثلاً راهبردهای کلی در رسانه، اقتصاد و سیاست. مسئلهی دوم این است که بعد از راهبردها، استراتژیها را مشخص کنیم و بعد از مشخص شدن آنها به مسائل فرعی جزئی بپردازیم؛ یعنی همان مسائلی که الان داریم بحث میکنیم. فرض کنید در اقتصاد، گاهی فرد بحث میکند که ربا حرام است یا حلال؟ خب این جزء مباحث فقهی است، اما اگر کسی بگوید آیا دولت در کارهای اقتصادی بیشتر باید به صنعت بپردازد یا به کشاورزی، جهتگیری دولت بیشتر باید به سمت کدام یک از آنها باشد و نظر دین در این موضوع چیست؟ ما حوزویان هیچ گاه این قبیل مسائل را مطرح نمیکنیم و مسئولین دولت هم از آنها سؤال نمیکنند. دولت هر کاری که بخواهد انجام میدهد. دولت اول انتخاب میکند که در این جهت باید حرکت کنیم و بعد یک مسئلهی جزئی آن را از فقها میپرسد که مثلاً اگر جنسی را گران یا ارزان فروختیم، چه میشود؟ در حالیکه مسئلهی اصلی باقی ماند که همیشه سر ما کلاه میگذارند. این یک نمونه در اقتصاد بود. گاهی در رسانه میپرسند که مثلاً معاشقه کردن یک زن نامحرم با یک مرد نامحرم در یک فیلم جایز است یا حرام؟ این یک مسئلهی جزئی فقهی است که آن را از ما سؤال میکنند و ما هم وقتی جواب میدهیم، خوشحال هستیم که احکام شرعی را بیان میکنیم و آنها هم چقدر انسانهای خوبی هستند که در این باره سؤال میکنند، ولی در سیاستها و راهبردهای کلی هیچ وقت سؤال نمیپرسند. برای مثال آیا اصل این کار، کار درستی یا نادرستی است که تلوزیون یک شبکهی قرآن درست کند، هر کسی که میخواهد نماز شب بخواند و دعا کند، شبکهی قرآن را نگاه کند و هر کسی هم که میخواهد برقصد، فلان شبکه را ببیند. آیا در دل این کار، یک نوع تفکر سکولار وجود ندارد؟ سکولار بودن به همین معنا است که بگوییم هر کسی که قرآن میخواهد، این شبکه را ببیند و هر کسی هم که عیاشی میخواهد، آن شبکه را ببیند. جهتگیری کلی در رسانه چه چیزی باید باشد؟ آیا کار رسانه باید بیشتر اطلاعرسانی باشد یا سرگرمی و تفریح؟ یا اینکه رسانه بیشتر به علم و دانش بپردازد؟ هیچ وقت این موضوع را از یک مرجع تقلید نمیپرسند که جهتگیری کلی رسانه باید چه چیزی باشد که آیا ما باید بیشتر بدنبال سرگرمی باشیم یا علم و معرفتافزایی؟ از این سؤالی نمیپرسند و بر اساس میل و سلیقهی خودشان تعیین جهت میکنند. اگر به این نتیجه رسیدند که جهت گیری باید سرگرمی باشد، در سرگرمی میپرسند اگر نشان دهیم که خانمی موی خود را بیرون گذاشته، حلال است یا حرام؟ یعنی از جزئیات سؤال میکنند، ولی سیاستهای کلی در دست خودشان است. ما در این زمینهها اظهار نظر نمیکنیم و درواقع جزئی نگر هستیم، نه کلی نگر. مثلاً در مسائل امنیتی، نظامی، مسائل سیاسی سؤال میکنند که دوربین گذاشتن در خانهی مردم تجسس حساب میشود یا نمیشود؟ اگر تلفن همراه کسی را کنترل کنند، میگوییم تجسس کردند و حرام است و اگر تلفن اداره را کنترل کنند، میگوییم تجسس نیست و حلال است. در جزئیات اظهار نظر میکنیم، اما هیچ وقت نظر نمیدهیم که آیا رویکرد اسلام در زندگی با مردم حلم، مسالمت و آرامش است یا اینکه نه «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الله»، اصل بر این است که ما با کفار و بت پرستان بجنگیم یا اصل اولی بر صلح است و ما بنای جنگ با هیچ کس نداریم؟ این حدیث برای اهل سنت است «امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الله.» و این حدیث از کتب اهل سنت به کتابهای شیعی آمده وگرنه شیعه چنین حدیثی ندارد. اینکه رویکرد کلی دین زندگی مسالمت آمیز با ادیان دیگر یا جنگ با آنها است، را مطرح نمیکنیم، در حالیکه اگر این رویکرد را مشخص کنیم، هزاران مسئلهی فقهی ذیل آن میگنجد. متأسفانه ما در رسانه مثل اقتصاد، سیاست، امنیت و مسائل نظامی به راهبردها نمیپردازیم و فقط به جزئیات اکتفا میکنیم. چه کسی راهبرد را در دین تعیین میکند؟ هر کسی هر طور که دلش خواست. چه کسی سیاستهای کلی و استراتژیکی را تعیین میکند؟ اینها در دست فقها نیست، فقها فقط میگویند «این پاک است یا نجس» اما در مورد اینکه آیا بنای دین بر حلم است یا جنگ، چیزی نمیگویند. آیا بنای دین بر این است که امنیت فردی مردم مهمتر باشد یا گناهان کبیرهای که در ذهن من و شما است؟ این موارد را که اصل دین است، هیچ گاه مطرح نمیکنیم. امام خمینی در یکی از پیامهای خود میفرمایند «اگر پلیسی در یک خانه رفت و دید در آنجا شراب میخوردند، اگر این پلیس خبر دهد که در این خانه شراب میخوردند، پلیس باید شلاق بخورد و افرادی که در آن خانه شراب میخوردند شلاقی ندارند» اگر این سخن امام خمینی درست باشد، به چه معنی است؟ به این معنی است که برای دین امنیت فردی مهمتر است تا شراب خوردن، چون در این قضیه شرابخوار شلاق نمیخورد، اما کسی که امنیت فردی مردم را بخطر انداخته و در خانهی مردم تجسس کرده است، باید شلاق بخورد. این سیاست کلی دین است، اما متأسفانه این موارد را مطرح نمیکنیم. حالا از این موارد بگذریم و به بحث رسانه بپردازیم.
موضوع بحث این جلسه دین و رسانه است، نه فقه و رسانه. اولین مطلب این است که آیا ما میتوانیم دین را به وسیلهی رسانههای جدید تبلیغ کنیم یا باید کلاً دور رسانهها خط قرمز بکشیم؟ از قدیم به تلوزیون میگفتند «جعبهی جادو»؛ یعنی همیشه بنا بر این بود که تلوزیون سحر و جادو است، که الان خواهم گفت سحر و جادو هست یا نیست. اگر سحر و جادو باشد، باید حرام باشد. آیا سینما که از اساس بر دروغ پایهریزی شده است، سازندهی سینما به قصد یک دروغ سینما را درست کرده است، حال با یک چیز دروغ میتوان یک چیز راست را ترویج کرد؟ آیا میتوانیم دین را در سینما ترویج کنیم؟ اساس سینما این است که با عکسهای متحرک میخواهند یک چیزی را به مردم آموزش دهند. هر کسی به سینما میرود، تصورش این است که این فیلمی که میبینید، یک موجود زنده در حال حرکت است، در حالیکه اینگونه نیست. در هر ثانیه 18 عکس حرکت میکند، عکس ثابت است اما هر کسی که نگاه میکند، متحرک میبیند، فیلم هم همینطور است. یک امر ثابت است اما تخیل مخاطب این است که فیلم متحرک است، خب این یک دروغ است. با این دروغ میتوان دین را ترویج کرد یا نمیتوان؟ یا مثلاً سحر و جادو که از این بزرگتر و قابل تصور است، سحر و جادو هست یا نیست؟ انسان حاضر است پول خود را بابت بیلط بدهد و در یک جای تاریک 2-1 ساعت بنشیند، بترسد و بعد بیرون بیاید، خب سحر و جادو همین است. بقدری مردم را سحر کرده که مردم حاضرند پولشان را بدهند که بترسند و بعداً از سینما بیرون بیایند. خب این همان سحر و جادو است و به همین جهت به آن جعبهی جادو میگفتند. حالا چیزی که از اساس بر طلسم و جادو بنا شده، کار درست یا نادرستی است و میتوان دین را در آن ترویج داد؟ ما باید بگوییم که این کارها از نظر شرعی حرام است یا حلال؟ اینها بحث فقهی نیست، بحث دینی است؛ مثلاً در سینما یا تلوزیون بطور فراوانی فکاهی وجود دارد، این فیلمهای خندهدار که نه با عقل همخوانی دارد و نه با اخلاق و دین و کلاً با هیچ منطقی سازگار نیست. فیلمی را نشان میدهند که یک بچه میدود و به زمین میخورد و بعد شما میخندید، حتی یک گربهای را نشان میدهند که سعی میکند یک ماهی را از تصویری که تلوزیون نشان میدهد، بگیرد و نمیتواند و بعد شما میخندید. عقل میگوید این کار درست است یا قبیح؟ از افتادن یک بچهی شیرخواره از گهواره یا از بستنی خوردن یک بچه که بستنی را به صورت خود میمالد، فیلم میگیرند که ما بخندیم. عقل و اخلاق میگوید «این کار قبیح است»، دین میگوید «مسخره کردن مردم قبیح است»، اما کار تلوزیون همین است. البته این از مواردی است که تلوزیون چیز خوبی پخش میکند! پس همین فکاهیها هم مشکل دارد. بحث خبر آن بگونهی دیگری مشکل دارد. در جشنوارهی فیلم فجر سال گذشته، حدود 12 درصد از فیلمهای ایرانی، دربارهی خیانت زن به شوهرش بود. فیلمهای ساخت ایران را میگویم نه فیلمهای خارجی را. پس علی القاعده در کل کشور 12 درصد فیلمهایی که ساخته میشود، به این صورت است که زنی شوهردار به شوهر خویش خیانت میکند. حال سؤال این است که آیا واقعاً در جامعه 12 درصد زنان به شوهران خود خیانت میکنند؟ آیا این مسأله اینقدر جدی و حاد است که باید این همه فیلم دربارهی آن ساخته شود؟ جالبتر این است که اینگونه فیلمها هیچ وقت راهحل نشان نمیدهند، این فیلمها فقط برای این است که این مسئله را نشان دهد یا مخاطب جذب کند؛ یعنی برای ترویج خود فیلم است یا برای بدست آوردن پول بیشتر است. آیا پرفروشتر و پر مخاطب شدن فیلم مجوزی میشود برای اینکه چنین چیزی را اینقدر نشان دهیم یا خیر؟ یک مواردی هست که شاید ما از نظر فقهی مشکلی نداشته باشیم، ولی از نظر اخلاقی، اعتقادی و کلامی اینها از کفر هم بدتر است؛ مثلاً نمونههای معمولی آن این است: آیا اگر کسی یک فیلم ضد اخلاقی را روی آنتن بگذارد و اعلام کند که زیر 18 سال این فیلم را نگاه نکنند یا حتی بگوید احدی این فیلم را نبیند، آیا چنین کاری از نظر شرعی درست است یا نادرست؟ شخص میگوید «من اعلام کردم که کسی نگاه نکند و هر کسی که نگاه کرد، خودش مقصر است». موارد بسیار بدتری وجود دارد که من این نمونه را خدمت شما عرض میکنم و خواهش من این است که این حرف را جایی پخش نکنید، فقط برای اینکه بدانید در جامعه چه میگذرد. افرادی فیلمها و عکسهایی را در جامعه پخش کردهاند، عکس زنهای فاحشه، بدترین و فجیعترین عکسها که روی آنها نعوذبالله نوشتهاند «فاطمه زهرا». آن کسی که این کار را انجام داده بود، میگوید «من این کار را کردم تا آن جوان 16 ساله شیعه همین که این عکس را ببیند، هر وقت به روضه برود و به فاطمه زهرا فکر کند، آن تصویر در ذهنش بیاید و لذا طرف دیگر گریه نمیکند و حتی منزجر و متنفر میشود» از نظر فقهی خیلی آسان میتوان این مسائل را حل کرد. از نظر فقهی ممکن است کسی بگوید این فقط یک عکس است خب حالا نام یک انسان مقدسی را هم زیر آن نوشتهاند، ولی قصدی که نداشته و نمیخواسته بگوید که این فلان بزرگ دین است. میتوان مانند این توجیات را آورد، ولی این کار از کفر هم بدتر است، از هر گناهی بدتر است. این جزئی از مسئلهی فقهی نیست، این اصل وجود دین است؛ یعنی هیچ کسی نمیتواند به دین ضربهای بزرگتر از این وارد کند. اگر کسی مثل سلمان رشدی کتاب علیه دین بنویسد تا این حد به اسلام ضربه نمیزند که او با این کارش ضربه زده است. اگر کسی مثل صدام جنگ را شروع کند و صدها هزار بیگناه را به کشتن دهد، تا این حد مرتکب جنایت نشده که این فرد مرتکب شده است. در رسانه از این دست کارها، حلال میشود. اینها بحثهای اخلاقی محض نیست، بحث بود و نبود دین است، حیات و ممات دین به این کارها بستگی دارد و بحث «دین و رسانه» از این قبیل مسائل است.
حالا اگر در مباحث اخلاقی، اعتقادی تمرکز کنیم، کارهایی از بعد از انقلاب انجام دادیم که در این 4-3 سال اخیر هم زیاد شده است. رئیس صدا و سیما در ماه مبارک رمضان آمار میدهد که مثلاً 400 طلبه در صدا وسیما آمدند و برنامه اجرا کردند. همهی مراجع تقلید به نحوی در صدا و سیما آمدند و سخنان خود را در برنامه بیان کردند. این کارها کار درستی است یا نادرست؟ بحث ما اخلاقی یا فقهی نیست، بحث دین و رسانه است. وقتی که یک بزرگواری مثل آیتالله جوادی آملی یا آیتالله مکارم در تلوزیون بیایند و سخنرانی کنند، مسئله بگویند، روضه بخوانند و احکام را بیان کنند، کار درستی است یا نادرست؟ ابتداً در ذهن خیلی از افراد میآید، که کار درستی باشد، ولی من الان جنبهی منفی آن را هم میگویم تا متوجه مضرات این کار بشوید. اگر شخص بزرگی مثل آیتالله جوادی آملی یا مثل آیتالله مکارم در تلوزیون سخنرانی کنند، روستاییها که در روستای خود یک طلبهای دارند و آن طلبه هم مانند من سواد چندانی ندارد، میگویند «اگر عالم دین آقای جوادی آملی است، پس آنچه که ما داریم چیست؟ اگر حرف درست همان چیزی است که ایشان میگوید، پس طلبهی ما چه میگوید؟» اولاً به روحانیت بدبین میشوند، نسبت به افرادی مانند آقای مکارم و آقای جوادی آملی خوشبین میشوند اما به نوعِ ما طلبههایی که سواد نداریم، بدبین میشوند. ثانیاً در مسجد پای منبر نمیروند، خیلی وقتها میگویند «اگر پای تلوزیون بنشینم و سخنرانی آقای جوادی آملی را گوش کنم، بهتر است از اینکه به مسجد بروم و ببینم روحانی خودمان چه میگوید.» ثالثاً اگر در خانه پای تلوزیون بنشیند، معمولاً راحت مینشینند، پا را دراز میکنند و سخنرانی را گوش میدهند، اما اگر به مسجد میرفت باید دو زانو و رو به قبله مینشست، اخلاق و آداب را رعایت میکرد. بطور ناخودآگاه یک نوع بیاعتنایی به مقدسات و احکام دین در ذهن فرد میرود. آقای جوادی آملی هیچ وقت جلوی کسی تکیه نمیدهد، اما آن مخاطبی که جلوی تلوزیون نشسته و سخنرانی را گوش میدهد، یاد میگیرد که جلوی بزرگان دین هم راحت بنشیند، تکیه بدهد، پای خود را دراز کند. قطعاً آثار منفی این چنینی هم دارد. آثار مثبت زیادی هم دارد، ولی نظر من این است که فقط به جنبهی مثبت آن نگاه نکنید، جنبهی منفی هم دارد. بعضی مواقع که بزرگان ما در رسانه میآیند و دین را تبلیغ کنند، این رسانه در ذات خود یک نوع ضد دین است، در ذات خودش این است که مردم دیگر مسجد نروند، در ذات خودش این است که مردم بیادب شوند، در ذات خودش این است که مردم به روحانی احترام نگذارند. از نظر فقهی اگر کسی به ما بگوید که بعضی از بازیگران فیلم مختار، فیلم امام علی (ع) یا فیلم امام هشتم (ع) الان دارند در فیلم عمر طاروق در قطر بازی میکنند، آیا این شکال دارد یا ندارد؟ فقه میگوید «اگر دروغ نگوید و خلاف نگوید، اشکالی ندارد.» اما بقدری این کار از نظر خود هنرمندان هم کار زشتی است، که خود این هنرمندان، که حالا خیلی از آنها انگیزههای دینی هم ندارند، میگویند «اگر این افراد را دست ما بدهید، ما خودمان اینها را میکشیم، ولو اینکه قاضی هم نباشیم» یعنی یک احساسی وجود دارد که اصل دین و همهی غرور ملی را زیر پا گذاشته شده است که یک فردی در فیلمی مثل مختار بازی کند و بعد در فیلم عمر هم بازی کند، ولو اینکه در آنجا نقش منفی هم بازی نکند و دروغ هم نگوید. آیا این مسئله در بحث مالکیت فکری است یا اینکه که مردم نسبت به دین بیاعتنا شوند؟ مثلاً فرض کنید یک خانمی که در یک فیلمی نقش مریم (س) را بازی کند، میتواند در فیلم دیگری نقش منفی بازی کند؟ از جنبهی فقهی نگاه نکنید، از جنبهی اصل دین نگاه کنید. از جنبهی فقهی که الان میگویم و خیلی مبتلا به است، بازیگران و کارکنان تلوزیون یک چیزی به نام خانهی تیمی دارند، مقصود آنها از خانهی تیمی این است که مثلاً برای یک فیلمی که میسازند، باید 5-4 روز شمال یا اهواز بروند و برای یک صحنه از فیلم که 3-2 دقیقه طول میکشد، بازی کنند و فیلمبرداری شود. خب آنها باید 5-4 روز در آن شهر باشند تا یک نقشی را برای 5 دقیقه از فیلم بازی کنند، بعد میگویند از نظر اقتصادی صرف نمیکند هتل بگیریم. یک خانهای را در آن شهر اجاره میکنند و 50-40 نفر بازیگر زن و مرد در آن خانه شب و روز باید با هم باشند، خب اینها با هم نامحرم هستند. من الان بحث فقهی نمیکنم، بحث دینی آن را عرض میکنم. آنها میگویند زن و مردی که میخواهند در این فیلم بعنوان زن و شوهر بازی کنند، برای اینکه با هم صمیمی شوند، باید با هم اخت شوند و نمیتوانند ابتدا به ساکن مانند یک زن و شوهر یک فیلمی را بازی کنند. مدتها باید این زن با این مرد در یک خانه تنها باشند، حالا نامحرم هم هستند، اینقدر به هم انس بگیرند تا زمانیکه میخواهند با هم بازی کنند، راحت مثل یک زن و شوهر همدیگر را خطاب کنند. به جنبههای فقهی آن کاری نداشته باشید، جنبهی دینی آن این است که هیچکدام از این زنها دیگر نمیتوانند با شوهرانشان زندگی کنند یا تا آخر عمر مجرد میمانند و یا اگر هم ازدواج کنند، حتماً به طلاق میانجامد. نتیجهی کارهایی که در این فیلمها انجام میشود، این است که خود این بازیگران دیگر نمیتوانند یک زندگی درستی داشته باشند. یک بازیگر زن نمیتواند در خانه برای بچههای خود نقش مادر بودن داشته باشد. بازیگر مرد هم نمیتواند در خانه نقش شوهر را داشته باشد. عموماً آنها نمیتوانند با همسر و فرزندان خودشان زندگی کنند. این از جنبهی فقهی نیست، بحث این است که آیا دین اجازه میدهد که آنها یک فیلمی بازی کنند که نتیجهی آن از همگسیختگی خانوادهها شود؟ نکتهی دیگر این است که ما هنرمندانی مثل فردوسی، حافظ و سعدی داریم که اینها واقعاً هنرمند بودند و دیوان آنها آثار هنری است. معمارها، قاریان قرآن، مداحان و خطاطان هنرمند هستند. ضریح مطهر ابا عبدالله الحسین را به زیبایی ساختند، در یک جلسه فردی که مسئول بود، میگفت «آقای فرشچیان در آمریکا زندگی میکند، اما در این 4 سالی که ضریح را ساختیم، هر وقت که به آقای فرشچیان تلفن کردیم، خود ایشان بیلط میگرفتند، اینجا میآمدند و بعد دوباره باز میگشتند» یک کار هنری فاخر و ارزشمندی ساخته شد که واقعاً هم جای تقدیر دارد. عرض من این است که خطاطی، مینیاتور، نقاشی، مداحی، شعر، معماری و غیره، همه از هنرهای فردی هستند. سؤال من این است که اگر حافظ امروز زنده بود، آیا فیلم میساخت یا نمیساخت؟ اگر به حافظ میگفتید شعر نگوید، چه هنری را انتخاب میکرد؟ آیا دنبال خطاطی، معماری مسجد، آواز خواندن میرفت یا در یک فیلم بازی میکرد؟ هنر سینما و تلوزیون هنرهای جمعی است در حالیکه آنها هنرهای فردی است. من احتمال میدهم اگر فردوسی و حافظ میخواستند شعر نگویند، سراغ هنرهای فردی میرفتند و به سراغ یک هنر جمعی مثل فیلم نمیرفتند. در یک هنر جمعی، باید یک جمعی هماهنگ شوند تا یک فیلم ساخته شود. در هنر فردی انسان میتواند اعتقادات خود را حفظ کند و هنر را هم محقق کند. اما اگر یک هنر جمعی بود؛ مثلاً همه با هم میخواهیم یک آوازی را بخوانیم. در نهایت حتی کسی که دلش با این شعر و محتوا نیست، یا هماهنگ میشود که یک نوع نفاق است؛ یعنی در دل خود آن را قبول ندارد، اما در ظاهر باید بخواند یا هماهنگ نمیشود که در این صورت آن هنر انجام نمیشود. همیشه در ذات هر فیلم و هر هنر رسانهای که یک هنر جمعی است، یک نوع فریبکاری و ریا وجود دارد. وقتی که یک فیلمی را بازی میکنند، مثلاً در فیلم مختار، چند نفر در آن فیلم نماز شب خوان هستند یا چند نفر در همان زمان که نقشی را بازی میکنند و در مسجد خطبه و نماز میخوانند، همان موقع در جیبشان بطری شراب هم هست. آیا نفاقی از این بزرگتر وجود دارد؟ واقعاً اینها عملی میشود. از این رو که اینها هنر جمعی است، در ذاتشان این موارد وجود دارد. هایدگر یک فیلسوف فرانسوی بود که اوائل انقلاب از دنیا رفت، ایشان میگوید «مرگ بر این تمدن جدید» خوش به حال آن روزی که مردم با الاغ به مسافرت میرفتند، تلوزیون و سینما هم وجود نداشت، همه دور یک کرسی مینشستند و پدر برای خانواده قصه میگفت. الان اگر از افراد بپرسید که پدر پدربزرگ شما چه کسی است؟ میگویند نمیدانیم. آباء و اجداد خود را نمیشناسند. از کدام شهر و روستا بودند و چطور زندگی میکردند. من به فرزندم میگویم در زمانی که برق وجود نداشت، مردم چطور زندگی میکردند؟ نمیداند. با همین فیلمها، اصالتها از بین میرود. این یک نگاه منفی به فیلم، رسانه و سینما و امثال آن بود. به بحثهای فقهی آن در جلسهی آینده خواهم پرداخت. بنظر من افرادی مثل علامهی مجلسی، خواجه نصیر الدین طوسی، ابوعلی سینا میتوانستند تلوزیون درست کنند، برق تولید کنند، افرادی نبودند که این چیزها را ندانند. انقلاب صنعتی و رنسانس با چرخ خیاطی شروع شد. اولین صنعتی که در قرن 16 درست شد و انقلاب صنعتی شروع شد، چرخ ریسندگی، چرخ بافندگی بود. چرخ بافندگی را دقیقاً 6 هزار سال قبل طالس ساخت و بعد هم خودش آن را خراب کرد و گفت این به ضرر بشر است. الان میگوییم ادیسون برق را اختراع کرد، اما اگر شرح حال طالس را مطالعه کنید، او در 6 هزار سال قبل برق را اختراع کرد. همینکه یک چیزی را به لباس خود کشید و دید کاه را جذب میکند، از همین برق تولید کرد و بعد خودش دستگاه برقش را خراب کرد و گفت این به ضرر بشر است. شیخ بهایی 500-400 سال قبل در اصفهان خیابان چهار باغ را درست کرد که نیازی به تعریف من ندارد. الان که شهردار قم خیابان درست میکند، هنوز کامل نشده، میگویند خیابان عقب نشینی دارد. به خانههایی که مجوز ساخت دادهاند، هنوز ساختن شان تمام نشده است، باید عقب نشینی کنند. شیخ بهایی 400 سال قبل خیابان ساخته، عقب نشینی ندارد، اما ما الان خیابان میسازیم، فردا عقب نشینی دارد. شیخ بهایی، خواجه نصیر و ابن سینا میتوانستند این چیزها را اختراع کنند، اما معتقد بودند که اینها به ضرر بشریت تمام میشود. اما فعلاً که ساخته شده است، آیا باید آن را کنار بگذاریم یا از آن استفاده کنیم و ضررهای آن را هم متحمل شویم؟ ما باید یک نگاه بسیار محتاطی به رسانه داشته باشیم. با توجه به نکاتی که عرض کردم، باید بگوییم رسانه به ضرر دین است، از روزنامه تا رادیو، تلوزیون، سینما. اما فعلاً که ساخته شده است و در دست ما نیست، لذا ما باید خیلی محتاط با آن رفتار کنیم؛ یعنی اولاً یکدفعه به رسانه رو نیاوریم و ثانیاً در زمانی که میخواهیم تبلیغ دین کنیم، از پزشکان یاد بگیریم، هر روز 2 دقیقه برنامهی «دکتر سلام» میگذارند، دکتر دو کلمه میگوید و برای مابقی آن میگوید باید به مطب مراجعه کنید، همه چیز را توضیح نمیدهد تا مطبش تعطیل نشود. اما ما طلبهها مسئله را بطور کامل توضیح و شرح میدهیم، بطوری که این آقا احساس میکند که دیگر لازم نیست به امام جماعت مسجد مراجعه کند. درواقع در دکان امام جماعت خودمان را میبندیم و مراجعهی مردم به علما را قطع میکنیم. ما باید در رسانه مانند دکترها عمل کنیم، دو کلمه بگوییم و مابقی را به امام جماعت محله و مرجع تقلید واگذار کنیم. مردم را مدام به مرجعیت، مسجد و دین ارجاع دهیم؛ یعنی در واقع برخورد ما با رسانه یک برخورد محتاط باشد، نه صد درصد تأیید و نه صد درصد رد. من در این جلسه وارد بحث فقهی نشدم، اما در جلسهی آینده وارد بحث فقهی مربوط به رسانه خواهم شد.
یکی از حضار: مطلب اول اینکه دایرهی شما خیلی ذیق است و بیشتر به تلوزیون و سینما پراختید. مطلب دوم اینکه این محصوراتی که فرمودید در زندگی اجتماعی وجود دارد و اختصاص به رسانه و سینما و تلوزیون ندارد، در جاهای دیگر هم استفاده میشود، حالا در سینما بیشتر. در هر تعامل اجتماعی، یک خانم اگر بخواهد به مغازه برود و خرید کند، به نانوایی برود و بخواهد نان بگیرد، همهی این احتمالات وجود دارد که این اتفاق بیافتد. مطلب سوم اینکه باید از این امکانات استفاده کرد، جنبههای مثبت قضیه را ببینیم و بپذیریم.
جناب آقای دکتر عابدی: دربارهی نکتهی اول، من رسانه را محدود فرض نکردم، در مورد تلوزیون و سینما چون بیشتر مبتلا به دارد، روزنامه یک رسانه است، سایتهای اینترنتی رسانه است، از این قبیل رسانهها زیاد است. در زندگی روزمره همیشه این مشکلات وجود دارد، اما منظور من این است که به رسانه از این جنبه هم نگاه شود که ممکن است یک خطرات بسیار بزرگتری به بار آورد، وگرنه کسی که به دانشگاه هم میرود، در آنجا هم احتمال خطر وجود دارد. ولی تصور من این است که در رسانه این خطرات بیشتر است که کمتر مطرح میشود. آنها حواسشان هست که دارند سر ما کلاه میگذارند.
یکی از حضار: شما یک بابی را باز کردید که در آن مشکل زیاد است، مثال شما دربارهی نشان دادن سخنرانی مراجع در تلوزیون فرمودید، اگر کسی مثل من پیامبر اسلام را میدید، به اصحاب اکتفا نمیکردم... شما در ابتدا فرمودید که یک کلاه بزرگی سر حوزهی علمیه میگذارند، وظیفهی حوزهی علمیه چیست، بیان احکام متقن یا بیان راهبردها؟ بنظر من اینها اقتضائاتی دارد، اگر قرار باشد بیان راهبردها و سیاستهای کلی باشد، اگر روزنامه را هم قبول نداشته باشیم، نمیتوانیم راهبردی برای جامعهی جهانی و همچنین استراتژی داشته باشیم.
جناب آقای دکتر عابدی: در سورهای مثل سورهی حضرت یوسف (ع) که اشکال به من نیست و در قرآن وجود دارد. بهرحال خدا این سوره را آورده است، حالا زنان میخوانند چه برداشتی دارند، نمیدانم. وظیفهی حوزه در درجهی اول بیان فقه نیست. درست است که فقه وظیفهی ما هست و باید فقه را بگوییم و از گفتن احکام فقهی هم شرم نداریم. یک طلبهای در ماه مبارک 45 دقیقه با من صحبت کرد، حرف او این بود که شما در تلوزیون آبروی ما را بردید. پرسیدم چه چیزی گفتم که آبروی شما رفته است؟ گفت شما در تلوزیون گفتید که خرید و فروش سوسک حرام است، شما باید میگفتید که اقتصاد اسلامی بطور کلی اینچنین است، همانطور که آقای نهاوندیان گفته است. ایشان چیزهای کلی اقتصاد را گفتهاند، درحالیکه شما گفتید خرید و فروش سوسک حرام است. کدام انسان عاقلی سوسک را میخرد یا میفروشد؟ من گفتم اولاً از اینکه حکم خدا را بگویم خجالت نمیکشم، ولی اینکه من سوسک گفتم، میدانم که کسی سوسک را خرید و فروش نمیکند، اما مگر این رژلب زنان غیر از سوسک است؟ رنگ رژلب همان سوسک است، اینها را از سوسک میگیرند. بسیاری از رنگهایی که رستورانها و هتلها به غذاها میزنند، از سوسک است. گفت میخواستید این چیزها را بطور صریح بگویید. گفتم من چطور میتوانم اینها را در تلوزیون صریح بگویم که رژلب از سوسک است و سوسک هم حرام است؟ اینها جزئیات است. اینها قبیح نیست، گفتن حکم خدا افتخار است. منظور من این است که حوزه باید بیشتر به راهبردها بپردازد. به نظر شما چرا معمولاً هیچ مرجع تقلیدی در مراسم جشنهای نیمهی شعبان شرکت نمیکند؟ یک طلبهای مثل من میگوید هر چه مفصلتر جشن بگیرید، چراغانی کنید اما خیلی از علما در روز نیمهی شعبان مخفی میشوند، خیلی از علما هم در خانهی خود مراسم سادهای میگیرند، آنها که خودشان نائب امام زمان (ع) هستند و قطعاً علاقهی آنها به امام بیشتر از ما هست. راهبردی که من میگویم این است؛ یعنی باید حوزه اینها را به مردم بگوید که چرا بزرگان دین مثل کلینی، صدوق، شیخ طوسی حتی یک حدیث از امام زمان در کتب اربعه نیاوردند. راهبرد این است. آقای احمدی نژاد در سخنرانی خود در سازمان ملل چقدر از امام زمان صحبت کرد. راهبرد این است که آیا این کار، کار درستی است یا نادرست؟ فردی گفت آقای احمدی نژاد تا اسم امام زمان را آورد، بیشتر از کل عمر من به دین خدمت کرد. یک فردی هم گفت این بزرگترین خیانت است که در برابر یک عدهای که خدا را قبول ندارند، بگوییم که ما یک امامی را قبول داریم که 1400 سال غایب است، زنده است و کسی هم تا به حال ایشان را ندیده است. آیا به ما نمیخندند؟ آیا دین ما را مسخره نمیکنند؟ مگر هر حرف حقی را باید همه جا بیان کنیم؟ کسی که خدا را قبول ندارد و همجنس بازی برای او ارزش است، بگویید که آنها دینی دارند که میگویند رهبر دین ما کسی است که 1400 سال زنده است و کسی هم تابحال ایشان را ندیده است، آیا ما را مسخره نمیکنند؟ راهبرد این است؛ یعنی باید اینها را مشخص کنیم. آیا به این صورت نام امام زمان را در رسانهی عمومی آوردن، کار درستی است یا نادرست؟ آیا امام زمان از اسرار شیعه است یا از چیزهایی است که باید همه جا پخش شود؟ من معتقدم این وظیفهی اصلی حوزه است، حوزه باید اینها را مشخص کند، درحالی که ما اصلاً به این چیزها نمیپردازیم و فکر میکنیم که هر چه در دین است، باید همه جا بیان کنیم. ممکن است من اشتباه کنم، ولی نظر من این است که رویهی اول حوزه این است؛ یعنی این قبیل مسائل را باید روشن کند. حوزه باید مشخص کند که اصلاً منبرهای من و شما در ماه مبارک یا ماه محرم چقدر سبب تشدید اختلاف شیعه و سنی میشود و چقدر دربارهی تقریب شیعه و سنی است. راهبرد این است که سیاست کلی ما در دین چه باید باشد؟ ما باید کاری کنیم که اختلافات بیشتر شود یا کمتر شود؟ چند درصد منبر طلبهها احکام است؟ چند درصد ولایت و چند درصد توحید است؟ توحید مهمتر است یا ولایت؟ توحید مهمتر است یا احکام؟ شاید احکام مهمتر باشد من فعلاً در مقام این نیستم، شاید شما بگویید توحید از ولایت مهمتر است. حرف من این است که حوزه باید اینها را مشخص کند. بجای اینکه بگوییم در این آب طهارت یا نجاست جاری میشود، که آن هم در جای خود مهم و ضروری است، ولی این ضروریتر است که منبرهای ماه رمضان و محرم و صفر در چه محوری باشد؟ به طلبهها بگوییم بیشتر دربارهی ولایت صحبت کنند یا دربارهی معاد. آیا علت اینکه ما بیشتر دربارهی معاد صحبت میکنیم، این است که بحث معاد آسانتر است یا آقای فلسفی بحث معاد را یک دوره منبر رفت و بعد هم کتاب نوشته شد و بعد صدها کتاب نوشته شد، این راحتتر است یا بحث تربیتی در جنبهی اخلاقی آن بیشتر است؟ چون ما در مورد این راهبردها فکر نکردیم، الان به بیراهه میرویم. ما منبر دربارهی توحید، عرفان، سیر و سلوک اصلاً نداریم، اما در موضوعات دیگر زیاد منبر داریم. تصور من این است که اینها راهبرد است و باید به آنها توجه کنیم. من شاید در مثالها اشتباه کنم، اما ما باید سیر کلی جهتگیری دین را مشخص کنیم. استراتژی سیاستهای رسیدن به اهداف کلی است. راهبرد یعنی سیاستهای کلی، آیندهنگری. راهبرد یعنی اینکه کسی که میخواهد 50 سال آینده را ببیند، باید راجع به 50 سال آینده برنامهریزی کند. باید از چه راهی به این راهبرد رسید؟ سیاستی که به آن راهبرد برسیم را استراتژی میگوییم. تاکتیک جنبههای فردی و شخصی است. تاکتیک لحظهای است، اما سیاست کلی است؛ مثلاً دولت برنامهای تعیین میکند بعنوان «چشمانداز ایران 1400» این یک راهبرد است. گاهی برنامههای 5 ساله مینویسد، که این استراتژی است. گاهی هم برنامهی یک ساله به مجلس میدهد که این تاکتیک است. شاید برای تکتک ما در نیروهای امنیتی و اطلاعات پرونده درست کردهاند و بعد هر خلافی را که مرتکب شویم، در آنجا درج کنند، چون میگویند شاید یک روز بکار بیاید. اما وقتی خدمت یک مرجع تقلید میآیند، میپرسند که آیا نوشتن نقاط ضعف یک فرد جایز است یا حرام؟ آقا هم میگویند یا حرام است یا در مواقع ضرورت، جایز است یا جایز است. سؤال در اینجا این بود که آیا نوشتن نقاط ضعف یک فرد در پروندهاش که کسی هم نبیند، اما یک روزی بکار آید، چه حکمی دارد؟ آقا هم میگویند حرام است یا در مواقع ضرورت، جایز است. در حالیکه آن مرجع باید اینگونه جواب میداد که «چون شما نیروهای امنیتی چون کار امنیتی را درست نمیتوانید انجام دهید، از این کارها میکنید.» وقتی که یک کسی کار امنیتی را بدرستی نمیتواند انجام بدهد، مینویسد که این آقا فلان روز یک زن صیغه کرده است، این را در پرونده درج میکند و عکس را هم میگذارد تا در موقع لزوم از آن استفاده کند. در حالیکه اگر او کار امنیتی را میتوانست انجام دهد کاری نداشت به اینکه من زنی را صیغه کردم یا نکردم. اگر کسی واقعاً کار امنیتی بتواند انجام بدهد، از حرکات دست من میتواند تشخیص دهد که من چه زمانی راست میگویم و چه زمانی دروغ میگویم. اما چون نیروی امنیتی ما اینها را نمیداند، از راه غیر شرعی وارد میشود و اینطوری بر سر مرجع کلاه میگذارند. مرجع هم به جای اینکه بگوید این کار حلال است یا حرام، باید بگوید شما اول کار امنیتی یاد بگیرید و از این کارها هم انجام ندهید. یا در بحث تمدن جدید، من سخنان دیگران و حتی هایدگر را هم نقل کردم، روش مجلسی و خواجه نصیر درست بود. بله، آنها اهل این حرفها نبودند. مثلاً میدانید خود همین ماشین چقدر مسائل خلاف شرع درست میکند؟ گاز ماشین را که میگیرید، همین که ماشین دود میکند، چقدر احکام خلاف شرع درست میکند، لایهی ازون را سوراخ میکند، افراد سرطان میگیرند. صاحب ماشین در اینها مقصر است.
یکی از حضار: خب رهبری این راهبردها را تعیین نمیکند؟
جناب آقای دکتر عابدی: خود رهبر هم متولد و تربیت شدهی همین حوزه است. من میگویم در حوزه چه مواردی باید باشد که نیست. مگر ایشان چقدر فرصت میکند، مطالعه و تحقیق کند؟ به اندازهی توانایی خود زحمت میکشد، اما بهرحال اینها باید در حوزه تحقیق و بررسی شود و راهکار داده شود، که متأسفانه نمیشود.
یکی از حضار: از مرحوم شهید مطهری یک کار خلاف گزارش کرده بودند، ایشان اینگونه وارد شد که فقیه باید موضوعات بداند، درحالیکه این اجازه را به فقیه نمیدهند. میخواهم بگویم که این مباحث گاهی پیش میآید.
جناب آقای دکتر عابدی: شاهد فرمایش شما این است که امام(ره) مقام معظم رهبری را در یک زمانی بعنوان نمایندهی خود در صدا و سیما انتخاب کردند و آن زمان ایشان اطلاعیه داد که «اگر امام اجازه دهد من همهی فعالیت و عمر خود را روی همین مسأله بگذارم» یعنی رئیس جمهور نشود، نمایندهی عالی امام در شورای دفاع نشود، امام جمعهی تهران نباشد و فقط روی همین مسأله کار کند. آن زمان ایشان از امام این تقاضا را کردند که امام نپذیرفت، والا ایشان هم معتقد بود که چقدر این مسأله مهم است و هنوز روی آن کار نشده بود.
- بالاخره یا موضوع در اختیار ما هست یا نیست. آیا جنابعالی که نظر دادید در این موضوعات تخصص دارید؟
- نه. من هم مثل شما در همین حوزه هستم، فقط چند کتاب در این باره خواندم.
- اما طرف مقابل این ایراد را میگیرد.
- من هم در این موضوع تخصص ندارم. باید یک گروهی موضوعشناس باشند و بعد یک گروهای تخصصی روی احکام کار کنند.
- فاصلهی بین حوزه علمیه و همیشه این مباحث را بوجود آورده است. سؤال بنده این است که شما میفرمایید بوعلیسینا و دیگران میتوانستند برق را اختراع کنند، اما نکردند چون صلاح نمیدانستند. خب ما باید بر غیر مسلمین مقدم میشدیم و آنها باید آفتزدایی میکردند، نه اینکه صورت مسأله را پاک کنند.
- نه، در ذهن آنها این بود که در ذات این صنعت و تکنولوژی، فساد وجود دارد، البته این قابل تفکیک است.
یکی از حضار: ما یک چیزی را دارای ارزش میدانیم و لذا آن را بزرگ میکنیم و یک چیزی را فاقد ارزش میدانیم و رد میکنیم که ممکن است خلاف هم باشد. یک زمانی بلندگو را هم میگفتند حرام است، این خیلی بدبینانه است.
جناب آقای دکتر عابدی: نگاه بدبینانه را به این دلیل گفتم که شما بیشتر نگاه مثبت دارید. در آخر هم گفتم فعلاً این تکنولوژی پیش آمده است و روز اول آن نیست که من نظر دهم ایجاد شود یا نشود. اما باید با احتیاط با آن برخورد کنیم. نه صد درصد تأیید کنیم و نه آن را رد کنیم، بلکه محتاطانه عمل کنیم.
یکی از حضار: برخی نفی مدرنیست نمیکنند، بیشتر میخواهند مضرات مدرنیست را گزارش کنند تا زندگی بهتری داشته باشند و از مضرات مدرنیسم کنار باشند. نظر شما چقدر شبیه به این است؟ دیگر اینکه این مجلات رسانهای و تکنولوژی که در بحث شما بود، بیشتر به نوع استفاده برمیگردد؛ برای مثال چینیها 4 هزار سال پیش باروت را اختراع کردند و از آن استفادهی منفی نشد، اما 200 سال پیش که اروپاییها استفاده کردند، جنگ اعصاب درست کردند؛ یعنی این به نوع استفاده برمیگردد. اگر از رسانه با توجه به فلسفهی اروپا استفادهی بدی شده است، ما میتوانیم با توجه به فلسفهی خودمان از آن استفادهی خوبی کنیم.
جناب آقای دکتر عابدی: باید در بین انواع و اقسام رسانه تفاوت قائل شویم؛ یعنی یک رسانه هست که به نوع استفاده مربوط است، ولی رسانههایی هم وجود دارند که خودشان از پایه خراب هستند، مثل تلویزیون.
یکی از حضار: همهگیری رسانه بعد از انقلاب صنعتی بوجود آمد. بنظر من در سخنان شما یک مشکل اساسی، تعریف است. شما یک تعریف فلسفی از رسانه در نظر میگیرید که احتمالاً یا قطعاً از ذات رسانه فساد بیرون میآید. یک کشوری کلید اسرار را درست کرده و مفاهیم عرفانی و فلسفی را نشان میدهد، ممکن است قصد بدآمورزی هم نداشته باشند، اما با ظاهری غیر اسلامی است. اتفاقاً از این جهت رسانه بستر بهتری برای این نوع معانی عرفانی است...
جناب آقای دکتر عابدی: الان عرفان یک قطب دیگر است. من هم قبول دارم که اگر بحث عرفان باشد، همان چیزی است که شما میگویید.
- الان این بستر فراهم است.
- اگر بحث عرفانی شود، از نظر عرفانی خیلی از مسائل حل است. اگر بحث اخلاقی باشد، میگوییم زاهد باشید، به دنیا بدبین باشید، اما اگر بحث عرفانی باشد میگوییم دنیا مظهری از مظاهر خدا است و خیلی هم خوب است؛ یعنی در عرفان نگاه به دنیا، تکنولوژی و فناوری همیشه مثبت است. خب حوزهی ما که با عرفان مخالف است. و سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.