بسمه تعالی تاريخ جلسه: 14/09/1388 نظریه پرداز: حجت الاسلام و المسلمین کاظم قاضی زاده |
مقدمه
در باره انواع و اشکال تفسیر موضوعی وحدت نظری وجود ندارد و بعضی از نویسندگان مباحث تفسیر موضوعی با اصطلاحات ویژه خود به طرح مباحثی مختلف در این زمینه پرداختهاند. بعضی نیز اصولاً برای تفسیر موضوعی یک نوع بیشتر ياد نکرده ولی برخی دیگر انواع مختلفی از تفسیر ترتیبی را یاد آور شده اند. البته بعضی از این دیدگاه ها متأثر از نوع نگرش مفسر به تعریف تفسیر موضوعی میباشد. به طور کلی باید گفت که روش تفسیر موضوعی به صورت روش مستقلی در برابر روش تفسیر ترتیبی با انتقادات و چالش هایی همراه است. این چالش ها و سوالات و نقد ها از این رو ناشی می شود که هنوز تعبیراتی چون منهج (روش)، اتجاه (گرایش) لون (سبک) و... چندان نهادینه نشده اند گرچه معمولاً به ترتیب ذکر شده بکار میروند به همین جهت کسانی که تفسیر موضوعی را تقسیم کردهاند در به کار بردن تعبیر منهج، اتجاه و لون... مختلف بودهاند. برخی مانند شهید صدر اتجاه و منهج را یکسان ذکر کرده اند.[1] برای شناخت بیشتر این تعبیرات و مفاهیم مندرج در تحت آنها به بررسی اجمالی هر یک می پردازیم:
1 - المکاتب التفسریة:
مکتب در مفهوم لغوی به معنای آموزشگاه ـ مجموعه اندیشهها و افکار یک استاد - که در جمعی نفوذ یافته است و پیروی از نظریهای در فلسفه و هنر و... بکار میرود.
يا در عرف علمی به مجموعه نظریات منسجم پدید آمده در یک علم گفته میشود که صاحبان یک نظریه در اثبات نظر خود پافشاری میکنند و راهی برای نقد دیدگاههای دیگر نیز ندارند و از این رو هر دو در کنار هم میایستند. امروزه مکاتب بشری مانند مکتب کاپیتالیسم، اگزیستانسیالیسم، کمونیسم، سوسیالیسم و ... اینگونه است. در اندیشه کلامی هم دیدگاههای اشعری و معتزلی هر کدام یک مکتب بحساب میآید.
2- المذاهب التفسیریة:
مذهب نیز تقریباً کاربرد مکتب را دارد و نمیتوان از آن برداشت خاصی کرد. در اندیشه دینی مذهب به مکتبی گفته میشود که در عرصه اعتقادات یا احکام شیوهای جدای از دیگران دارد، مثل مذاهب کلامیـ مذاهب فقهی و ... .
به طور خلاصه مذهب عبارت است از: مجموعهای از آراء و نظریات علمی و فلسفی مرتبط با هم که به طریقهای خاص از فهم مسایل اعتقادی و روش خاص در استنباط احکام کلی و فرعی از ظاهر کتاب و سنت مبادرت مي ورزد.
3- المناهج التفسیریة یا روشهای تفسیری
روشی است که مفسر بر اساس جهت گیری فکری، مذهبی و فرهنگ و شخصیت خود در بیان معانی و استنباط آن از الفاظ و ارتباط الفاظ با هم و ذکر شواهد روایی و آشکار کردن دلالتها و احکام و دادههای دینی و ادبی و جز آن در تفسیر بهره میگیرد. مثلا گفته می شود: ( اسماعیل ابن جریر الطبری و منهجه فی التفسیر).
منهج یا روش تفسیری به طور خلاصه عبارت است از: روشی خاص در تعبیر از چیزی یا انجام دادن کاری بر پایه مبادی و نظام معین برای رسیدن به هدف مشخص.
روشهای تفسیری حتماً نباید معارض با روشهای دیگر باشد وگرنه به سطح مکتب میرسد.
4- المدارس التفسیریة:
مدارس تفسیریه عبارت از مجموعه ویژگیهایی است که در یک مدرسه و آموزشگاه وجود دارد و غالباً بر اساس محوریت یک معلم قوی و صاحب نفوذ شکل میگیرد و میتواند اخص از روش و گاهی در عرصه مکتب مطرح شود.
5- الاتجاهات التفسیریة:
گرايش و اتجاه هدفی است که مفسران در تفسیرهای خود به آن روی میآورند و در هنگام نوشتن تفسیر آن را مد نظر قرار میدهند. به عنوان مثال گفته می شود.
اتجاه: سمتـ جهت، میل و تمایل و روی کرد است. مجموعه آراء و افکار و نظریات و مباحثی که در یک روش پررنگتر نمود پیدا میکند و عمدتاً به خصوصیات مفسر بستگی دارد.
استعمال اتجاه در محدودة یک روش (منهج) به عنوان اتجاهات مختلف قابل توجه و پیگیری است.
6-الوان التفسيريه
الوان نیز شبیه اتجاه است و گاهی از آن به سبکها هم تعبیر میشود و میتوان به خصوصیاتی چون منظوم و منثور بودن نیز بپردازد.
تفسیر موضوعی از دیدگاه شخصیت ها
- شهید صدر
شهید صدر در تقسیم بندی خود، تفسیر را به دو نوع (تجزیهای=ترتیبی) و (توحیدی=موضوعی) تقسیم میکند و حقیقت تفسیر موضوعی را تلاش در جهت کشف نظریه قرآن در عرصههای مختلف حیات اجتماعی و اعتقادی میداند.[2]
این کار نیازمند آن است که به ورای مدلول لغوی و لفظی تکتک آیات رفته و وجوه ارتباط بین مدلولات تفصیلی را به دست آورده و به نظریه قرآنی مرکب نایل شویم. مثالهای ایشان درباره تفسیر موضوعی «نظریه قرآن در مذهب اقتصادی» و «نظریه قرآن درباره سنن تاریخ» است. بر این اساس اصولاً مباحثی چون اسباب النزول، قرائات، ناسخ و منسوخ و... را تفسیر موضوعی نمیداند.
- دکتر عبدالستار فتح الله سعید
ایشان مؤلف کتاب «المدخل الی التفسیر الموضوعی» می باشد که تفسیر موضوعی را از یک منظر به تفسیر موضوعی عام و تفسیر موضوعی خاص تقسیم میکند.[3]
در دیدگاه وی تفسیر موضوعی عام، تفسیری است که در اطراف موضوعی که تنها از جهت غایت و هدف یکسان است بحث میکند نه از موضوعی که در معنی و غایت یکسان بحث می کند. از این روی کتابهایی چون «احکام القرآن جصاص؛ التبیان فی اقسام القرآن ابن قیم جوزی -751 ه- و الدستور القرآن فی شئون الحیاة محمد عزة دروزة م 1305ه» را مصداق تفسیر موضوعی عام میداند.
تفسیر موضوعی خاص از نگاه ایشان آن است که دارای وحدت معنی و غایت است، مثلاً «الیهود فی ضوء القرآن» و عناوینی از این قبیل را جزو تفسیر خاص برشمرده و معتقد است که هر چه قیود بیشتر شود موضوع اخص میشود. این قسم جدیدتر، شایسته اسم تفسیر موضوعی است. ایشان آنگاه منهاج تفسیر موضوعی را سه گونه میداند:
1- تفسیر موضوعی وجیز: مفسر به طور اجمالیو کوتاه چند آیه را در موضوعی برگزیده و تفسیر آن را ارائه میکند. مثل این که در یک سخنرانی یک یا چند آیه پیرامون موضوعی بحث و طرح شود ؛
2- تفسیر موضوعی وسیط: در این بخش مفسر، آیات را در موضوعی خاص از یک سوره یا چند سوره یا کل قرآن جمع میکند و آن گاه دستبه گزینش آیات کلیدی تر زده و بعد از تأمل و موازنه، دیدگاه قرآنی را طرح می کند. این شیوه برای نگارش تفسیر موضوعی جامع پیشنهاد میشود.
3- تفسیر موضوعی بسیط(بسط و گسترش یافته): این شیوه مبتنی بر ذکر همه آیات به وجه تفصیلی است و مشکل اصلی آن، تنها در گردآوری آیات است ولی پس از گردآوری، به ویژه در موضوعاتی که قرآن بدانها پرداخته، مشکلی نیست.[4]
3- دکتر احمد جمال عمري
ایشان به طور کلی دو نوع تفسیر موضوعی را ارائه میدهد:
1- تفسیری که سوره های قرآنی را محور وحدت موضوعی قرار دهد و به یک سوره از این جهت که مشتمل و محیط بر چه موضوعاتی است نگریسته شود.
2- منهج تجمیعی تکاملی برای موضوع واحد در قرآن کریم
وی برای این نوع دوم که آن را دارای ارزش و اهمیت زیادی میداند و کتابهایی چون «فی ظلال القرآن سید قطب»، مقاله تفسیر امین خولی در دائره المعارف الاسلامیه و شاگرد وی دکتر عائشه بنت الشاطی در تفسیر «البیانی» و شنقیطی در «التفسیر اضواء البیان» را مصداق آن میشمرد.
- دکتر مصطفی مسلم
ایشان تفسیر موضوعی را دارای الوان سه گانه زیر دانسته است:
اللون الاول: فهم معنای یک کلمه از مفردات از طریق توجه به استعمالات و اشتقاقات دیگر آن در قرآن، که کتابهای مفردات راغب، الوجوه و النظائر دامغانی را مصداق آن میداند.
اللون الثانی: تحدید یکی از موضوعات مورد تعرض قرآن کریم به اسلوبهای متنوع در عرض و تحلیل و مناقشه و تعلیق. برای این نوع، کتب اعجاز قرآن، ناسخ و منسوخ در قرآن، احکام القرآن، امثال القرآن و مجاز القرآن را مثال میآورد. همچنین موضوعات جدید مختلف حیات تکوینی اجتماعی و عقایدی را در مجلات از آن جمله میداند.
اللون الثلاث: که شبیه لون دوم است اما در این بخش از هدف اساسی در یک سوره واحد بحث میشود و این هدف محور تفسیر موضوعی است. این شیوه در دوران های قبل کمتر مورد توجه مفسرین بوده است اما سید قطب کاملاً ملتزم بوده و به بیان شخصیت هر سوره و زمینههای متمایز آن با سورههای دیگر پرداخته است. به طور خلاصه تفسیر موضوعی را می توان این گونه دسته بندی کرد:
الف: تفیسر موضوعی بر اساس وحدت هدف
این گونه از تفسیر خود دارای ریز شاخه هایی است که می توان به آن ها اشاره کرد:
1 - هدف شناسی در سوره واحد؛
یکی از شماره های مجله پژوهش های قرآنی به این بحث پرداخته و از موضوعات دارای بحث و اختلاف می باشد. سید قطب در فی الظلال در تفسیر سوره به هدف شناسی سوره ها می پردازد و کار بسیار جدیدی است. کتاب مستقل در این زمینه در دو جلد از شیخ محمد غزالی مصری معاصر نگاشته شده است تحت عنوان « نحو تفسیر موضوعی لسور القرآن الکریم» که تلائم و تناسبی بین آیات سوره بر قرار می کند و مثلا می گوید شخصیت سوره حجرات ادب می باشد و شخصیت سوره محمد(ص) قتال است و ... . البته به ذهنم می رسد این دیدگاه در برابر دیدگاه مستشرقین می باشد که مدعی بی نظمی در آیات و سوره ها هستند که این نظریه می خواهد بگوید ولو یک نظم کمرنگ در میان آیات سوره هست. مثلا آیات سوره قتال به صورت متناوب به مومنان و کفار و منافقان اشاره می کند. این شیوه خاصی از تفسیر است که دارد جایگاه خودش را باز می کند تا مطالعه کننده قرآن خط و مشی ها و اهداف را از سوره پیدا کند.
2- اهداف و مقاصد سورههای قرآن (در صورتی که چند سوره با هم در نظر گرفته شود مثل (سور حوامیم)؛ مثلا این سوره ها مکی هستند و یا مدنی.
3- اهداف مقاطع و اجزاء قرآن؛
4-هدف شناسی به صورت عام : قصص قرآن، احکام قرآن، اقسام قرآن.
ب: تفسیر موضوعی بر اساس وحدت مفهوم و وحدت هدف(در این شکل غایت و موضوع هر دو یکسان می باشند).
در این قسم از تفسیر نیز می توان به امور زیر اشاره داشت:
- تفسیر موضوعی مفاهیم متعدد ارتباطی (مثل دنیا و آخرت در قرآن، ایمان و عمل صالح در قرآن و ...)؛
- تفسیر موضوی مفهوم واحد قرآنی (اعم از مفردات واژگان قرآن مثل کعبه در قرآن، صابئین در قرآن ، عبادت در قرآن، اجر رسالت در قرآن و...)؛
- تفسیر موضوعی نظریه پردازانه : نظریه پردازیهای اعتقادی مثل نبوت در قرآن یا امامت در قرآن و نظریه پردازی اجتماعی مثل توسعه در قرآن یا نظام اقتصادی در قرآن و نظریه پردازیهای دیگر در عرصه علوم انسانی و احیاناً علوم تجربی مثل محیط زیست در قرآن.
- نظریه مختار
از منظر دیگر نیز می توان تفسیر موضوعی را به چهار قسمت تقسیم کرد. این تقسیم بندی بر این پرسش استوار است که موضوع و حکمی که در نتیجة پژوهش قرآنی به دست میآید چه نسبتی با قرآن دارد؟
آیا موضوع مورد پژوهش درقرآن وجود دارد یا خیر؟ حکم آن نیز چگونه است. بر این اساس می توان تقسیم بندی زیر را ارائه کرد:
- تفسیر استخراجی
گاهی اوقات موضوع را از متن قرآن به دست میآوریم و حکم را هم از قرآن استخراج میکنیم. در این صورت موضوع وحکم هر دو مستخرج از قرآن است که نام آن را " تفسیر استخراجی" نهادهایم. تفاسیر موضوعی که به توضیح واژگان قرآنی میپردازد مثل : خدا در قرآن، حمد در قرآن، ایمان در قرآن، نفاق در قرآن و... بر این اساس شاید بتوان دهها و صدها موضوع را از قرآن استخراج کرد. واژگان متضاد و مشابه هم همین گونه است مثل ایمان و عمل صالح، دنیا و آخرت و... .
- تفسیر استنطاقی
گونه دوم تفسیری است که موضوع و مسئله آن از تجربیات بشری و علوم انسانی و تئوریها و مکاتب گرفته شده است. گویا موضوعی که در عرصة خارجی بی پاسخ مانده است و یا پاسخ های خاص از سوی صاحبان مکاتب و رشته های علوم انسانی بدان داده شده جهت پاسخگویی به قرآن عرضه میگردد. در این نوع پژوهش حد و حدود مسئله و تبیین موضوع از خارج از قرآن شروع میشود و به پاسخ قرآنی آن و ارائه حکم قرآنی آن پرداخته میشود. موضوعاتی نظیر توسعه از دیدگاه قرآن کریم ، سنتهای تاریخی در قرآن ، نظام اقتصادیـ سیاسی در قرآن، مهندسی- فرهنگی از دیدگاه قرآن و... این گونه است. این نوع تفسیر را "تفسیر استنطاقی" نام نهادهایم. در حقیقت پژوهشگر با تلاش و کوشش سعی میکند قرآن را به نطق در آورد و از دل قرآن کریم و با جمع و تحلیل آیاتی که ضرورتاً واژگان یکسانی ندارند و به مباحث به ظاهر غیر مرتبط میپردازند نظریهها را اخذ میکند. استنطاق یعنی طلب نطق کردن در این شیوه از اهمیت خاصی برخوردار است.
این اسمگذاری با الهام از کلام امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه صورت پذیرفته است. ایشان می فرمایند: أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ النُّورِ الْمُقْتَدَى بِهِ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ[5]؛ محمد (صلى اللّه عليه و آله) را هنگامى به رسالت فرستاد كه پيامبرى نبود و مردم سالها مىگذشت كه به خواب غفلت بودند و ستون ايمان شكسته شده بود. او به رسالت مبعوث شد و آنچه را كه در نزد آنان بود-يعنى كتابهاى آسمانى پيشين را- تصديق كرد و خود نورى آورد كه مقتداى همگان شد و آن نور قرآن بود. از قرآنبخواهيد كه برايتان سخن گويد و قرآن هيچگاه(بطریق عادی) سخن نگويد ولى من شما را از آن خبر مىدهم. بدانيد، كه در قرآن است علم آينده و حديث گذشته و داروى درد شما و نظام زندگى شما.
البته برخی از این روایت این گونه برداشت کردهاند که تفسیر بدون توجه به روایات ناتمام و غیر ممکن است ولی ظاهر کلام شهید صدر که با سیاق روایت نیز همخوانی دارد به این نکته اشاره دارد که فهم نظریهها به سادگی از قرآن امکانپذیر نیست و نیازمند تلاش فراوان و استنطاق است. اگر قرآن را استنطاق نکنی بخودی خود سخنی نمیگوید که از آن اخبار آینده و دردهای درمانهای نوپدید شما بدست آید.
- تفسیر استطرادی
این شیوه عبارت است از تفسیری که موضوع آن داخل قرآن و حکم آن از خارج قرآن سامان یافته است. مثل این که قرآن دربارة حضرت لقمان فرموده است :وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَانَ الحِْكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌِّ حَمِيدٌ[6]. بعد مفسرانی بر اساس روایات، محدوده حکمت را تعیین میکنند. در اینجا موضوع قرآنی ولی حکم روایی است. این نوع را "تفسیر استطرادی" نام نهادیم چرا که برای تکمیل بحث(طردا للباب )مطلب را آورده اند. به عنوان مثال برخی روایات ذیل آیه فوق عبارت است:
[فصل في ذكر نبذ من حكم لقمان]
ذكر في التفسير أن مولاه دعاه فقال اذبح شاة فأتني بأطيب مضغتين منها فذبح شاة و أتاه بالقلب و اللسان فسأله عن ذلك فقال إنهما أطيب شيء إذا طابا و أخبث شيء إذا خبثا و قيل إن مولاه دخل المخرج فأطال فيه الجلوس فناداه لقمان أن طول الجلوس على الحاجة يفجع منه الكبد و يورث منه الباسور و يصعد الحرارة إلى الرأس فاجلس هونا و قم هونا قال فكتب حكمته على باب الحش. قال عبد الله بن دينار قدم لقمان من سفر فلقي غلامه في الطريق فقال ما فعل أبي قال مات قال ملكت أمري قال ما فعلت امرأتي قال ماتت قال جدد فراشي قال ما فعلت أختي قال ماتت قال سترت عورتي قال ما فعل أخي قال مات قال انقطع ظهري و قيل للقمان أي الناس شر قال الذي لا يبالي أن يراه الناس مسيئا. و قيل له ما أقبح وجهك قال تعتب على النقش أو على فاعل النقش. و قيل إنه دخل على داود و هو يسرد الدرع و قد لين الله له الحديد كالطين فأراد أن يسأله فأدركته الحكمة فسكت فلما أتمها لبسها و قال نعم لبوس الحرب أنت فقال الصمت حكم و قليل فاعله فقال له داود بحق ما سميت حكيما و في كتاب من لا يحضره الفقيه قال لقمان لابنه يا بني إن الدنيا بحر عميق و قد هلك فيها عالم كثير فاجعل سفينتك فيها الإيمان بالله و اجعل شراعها التوكل على الله و اجعل زادك فيها تقوى الله فإن نجوت فبرحمة الله و إن هلكت فبذنوبك
وروى سليمان بن داود المنقري عن حماد بن عيسى عن أبي عبد الله (ع) قال في وصية لقمان لابنه يا بني سافر بسيفك و خفك و عمامتك و خبائك و سقائك و خيوطك و مخرزك و تزود معك من الأدوية ما تنتفع به أنت و من معك و كن لأصحابك موافقا إلا في معصية الله عز و جل يا بني إذا سافرت مع قوم فأكثر استشارتهم في أمرك و أمورهم و أكثر التبسم في وجوههم و كن كريما على زادك بينهم فإذا دعوك فأجبهم و إذا استعانوا بك فأعنهم و استعمل طول الصمت و كثرة الصلاة و سخاء النفس بما معك من دابة أو ماء أو زاد و إذا استشهدوك على الحق فاشهد لهم و اجهد رأيك لهم إذا استشاروك ثم لا تعزم حتى تتثبت و تنظر و لا تجب في مشورة حتى تقوم فيها و تقعد و تنام و تأكل و تصلي و أنت مستعمل فكرتك و حكمتك في مشورته فإن من لم يمحض النصيحة من استشاره سلبه الله رأيه و إذا رأيت أصحابك يمشون فامش معهم فإذا رأيتهم يعملون فاعمل معهم و اسمع لمن هو أكبر منك سنا و إذا أمروك بأمر و سألوك شيئا فقل نعم و لا تقل لا فإن لا عي و لؤم و إذا تحيرتم في الطريق فانزلوا و إذا شككتم في القصد فقفوا و تآمروا و إذا رأيتم شخصا واحدا فلا تسألوه عن طريقكم و لا تسترشدوه فإن الشخص الواحد في الفلاة مريب لعله يكون عين اللصوص أو يكون هو الشيطان الذي حيركم و احذروا الشخصين أيضا إلا أن تروا ما لا أرى لأن العاقل إذا أبصر بعينه شيئا عرف الحق منه و الشاهد يرى ما لا يرى الغائب يا بني إذا جاء وقت الصلاة فلا تؤخرها لشيء صلها و استرح منها فإنها دين و صل في جماعة و لو على رأس زج و لا تنامن على دابتك فإن ذلك سريع في دبرها و ليس ذلك من فعل الحكماء إلا أن تكون في محمل يمكنك التمدد لاسترخاء المفاصل فإذا قربت من المنزل فانزل عن دابتك و ابدأ بعلفها قبل نفسك فإنها نفسك و إذا أردتم النزول فعليكم من بقاع الأرض بأحسنها لونا و ألينها تربة و أكثرها عشبا و إذا نزلت فصل ركعتين قبل أن تجلس و إذا أردت قضاء حاجتك فابعد المذهب في الأرض و إذا ارتحلت فصل ركعتين ثم ودع الأرض التي حللت بها و سلم على أهلها فإن لكل بقعة أهلا من الملائكة و إن استطعت أن لا تأكل طعاما حتى تبتدئ فتصدق منه فافعل و عليك بقراءة كتاب الله ما دمت راكبا و عليك بالتسبيح ما دمت عاملا عملا و عليك بالدعاء ما دمت خاليا و إياك و السير في أول الليل إلى آخره و إياك و رفع الصوت في مسيرك.[7]
- تفسیر استشهادی
در این تفسیر حکم و موضوع هر دو خارج از قرآن است. در اینجا قبل از آن که به پژوهش قرآنی پرداخته شود موضوع و حکم از خارج مشخص و فقط از قرآن کریم یک نحوة تأییدی آورده میشود. تفسیر علمی در قرن حاضر چنین حالتی را داشته است. مثلاً اگر موضوع محیط زیست و حکم آن را از خارج بدست آوریم و بعد به آیاتی از قرآن کریم دربارة آن تسمک کنیم این استفاده تأیید و استشهادی از قرآن است که آن را به تفسیر استشهادی نام نهادیم. البته روشن است که شیوة سوم و چهارم در حقیقت تفسیر محسوب نمیشود و آنچه شایسته نام تفسیر موضوعی است شیوة اول و دوم و بویژه شیوه دوم است. از سوی دیگر نوع چهارم (تفسیر استشهادی ) از خطر سقوط به تفسیر به رای نیز مصون نیست و چه بسا افرادی که آراء باطل خود را به عنوان تفسیر جا زده اند.
بطور خلاصه در این تقسیمبندی میتوان این گونه طبقه بندی کرد.
موضوع |
حکم |
نام تفسیر |
داخل قرآن |
داخل قرآن |
تفسیر استخراجی |
خارج قرآن |
داخل قرآن |
تفسیر استنطاقی |
داخل قرآن |
خارج قرآن |
تفسیر استطرادی |
خارج قرآن |
خارج قرآن |
تفسیر استشهادی |
سوال) شما عملا در هر مرحله از تفسیر باید یک استنطاقی داشته باشید پس این تقسیم بندی چهارگانه در مواردی با هم تداخل دارند و تقسیم بندی جامع و مانعی نیست.
جواب) تقسیم بندی بر اساس ویژگی های غالب در هر قسم است و لذا در هر یک از این تقسیم بندی ها بر اساس آن وجه غلب مثل استنطاق و استخراج و ... نامگذاری شده است بله این گونه نیست که بتوان صد در صد تقسیم بندی کرد.
[1] . ر.ک: آیت الله سید محمد باقر صدر/المدرسة القرآنیه، ص 16.
[2] . ر.ک: المدرسه القرآنیه، ص 27.
[3] . المدخل الی التفسیر الموضوعی، ص 24.
[4] . پیشین.
[5] . عبده، جلد 2، صفحه 54.
[6]. لقمان:12.
[7]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص: 496 -497