بسم الله الرحمن ارحیم
بررسی فقهی، تاریخی مجازات رجم
احمد عابدینی
10/10/90
الحمدلله رب العالمین ، وصلی الله علی سیدنا محمدصلی الله و علیه وآله وسلم و آله طاهرین . رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري، وَ يَسِّرْ لي أَمْري ، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني، يَفْقَهُوا قَوْلي.
امشب شب تولد موسی بن جعفر(علیه السلام)است . ما از دو جهت خوشحال هستیم یکی از جهت اینکه امشب شب تولد است و از جهت دیگر اینکه دوستان در اینجا جمع شده اند . و به هر حال ما بحثی را ارائه می دهیم که اگر دوستان نقدی داشتند ارائه دهند چون علم با مباحثه پیش می رود و قتی حاج آقای قاضی زاده چند ماه پیش پیشنهاد کردند من وقت نداشتم ولی مشتاق بودم وقتی پیدا شود که در این جلسه شرکت کنم و بحث را خدمت دوستان ارائه کنم و از نظرات دوستان نیز استفاده کنم.در هر حال دوستان بحثی را پیشنهاد کردند من هم روی آن کارکردم و امروز دبه خدمتتان ارائه می دهم.و منتظر نظرات شما هستم. حال فرقی نمی کند که بعضی به صورت شفاعی نظرات خود را ارئه دهند و بعضی هم به صورت مکتوب نقدی بنویسند مهم کمکی است که دوستان بکنند تا یک بحث علمی خوب جا بیفتد.
بحثی که می خواهیم ارائه دهیم بحث رجم است.حال سؤال این است که این حکم آیا حکمی الهی، ثابت ، باقی در ادیان گذشته و بعد در دین اسلام است؟یا اصل این حکم ثابت وباقی نیست و در ادیان قبلی بوده ولی در اسلام نیست؟
این یک طرف بحث است که کمی در مورد آن توضیح می دهیم ؛ حالت دوم بحث در فرضی است که ما این حکم را حکمی بدانیم که در اسلام وجود دارد در این حالت بحثی که مطرح می شود این است که آیا این حکم ، حکمی است قابل اجرا؟ یا اینکه ائمه اطهارعلیهم السلام و نبی اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم این حکم را طوری بیان کرده اند که اصلا قابل اجرا نیست و مثل شمشیر حاکم است که همیشه بالا باید باشد تا مجرم بترسد ول هیچ وقت فرود نمی آید.
یک سری بحث هایی هم کنار این بحث مطرح می شود که چون دوستان فاضل ما در قم وقت زیادی دارند می توانند مباحث را پیگیری کنند یک مبحث هم کنار این بحث پیدا می شود آن هم تفاوت مباحث اصولی در بحث طهارت و نجاسات و تعبدیات با اصول در بحث حدود وقصاص و دیات می باشد. این تفاوت این است که ما تا به حال اصول فقهی را که خوانده ایم و تدریس کرده ایم و امثال اینها به در تعبدیات ، طهارت و امثال اینها میخورد و باید برای مباحث دیات ، حدود ، و قصاص یک اصول دیگری را طلب می کند و باید اصول دیگری را تدوین کنیم.
همچنین ظواهری که در فقه ما حجت می دانیم آن ظواهر در مباحث طهارت صلاه ، حج و...یک صورتی دارد که حجیت خود را حفظ می کند ولی در مباحثی مثل حدود و دیات یک احتمال هایی به میان می آید که نمی گذارد این ظوار حجیت خود را داشته باشد.پس یک سری بحث های اصلی داریم و یک سری بحث های فرعی.
بحث های اصلی این است که آیا حد رجم در زمان سابق بوده و در اسلام هم باقی مانده است یانه؟و در صورت باقی بودن آن آیا این حد قابل اجرا است یا نه ؟و بحث های فرعی که مطرح است این است که آیا روایات ظواهر در مباحث طهارت ونجاسات و امثالهم با ظواهر بحث دیات یکی است یا نه؟اصولی که در آنجا خوانده شده به درد این مباحث می خورد یانه؟این چهار بحث را می خواهیم ما اجمالا به هر کدام اشاره ای بکنیم.
آنچه به ذهن من می رسدو با مطالعه ای که کردم و فهمیدم این است که در دین های سابق رجم می کردند و زمان پیغمبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم چند مورد است که یهودیان مثلا نزاعی بینشان بوده ، زنایی بینشان صورت گرفته و امثال اینها و آمدند حکم اش را از پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم پرسیده اند که معلوم بشود که در اسلام هم هست یانه؟اگر نیست آن یهودیان را به حکم اسلام تخویف بدهند. واگر حکم آن رجم است همان حکم رجم خودشان را زیر بارش نروند. پس رجم قبلا بوده است.
آن وقت در اسلام نفی شده یا نه؟هیچ دلیلی برنفی آن در اسلام نداریم که حکم رجم قبلا بوده و به یک دلیلی مثل آیه یا حدیثی محکم پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم بیاید و بگوید رجم برای شرایط سابق بوده و در دین ما نسخ شده و وجود ندارد ما چنین چیزی نداریم.
پس آیا دلیلی بر اثبات آن داریم یا نه؟دلیل براثبات دو گونه است ؛ یکی وقتی می خواهیم ببینیم در روایت گفته اند زانی محصن رجم می شود یانه ؟ بله الی ماشاءالله گفته اند ، روایاتی گفته اند زانی محصن رجم می شود یکی دو تا نیست. یعنی اینقدر زیاد ایت که اگر بخواهیم منکر بشویم باید کل فقه را منکر شد خیلی روایت داریم که اگر کسی زنا کرد . زنای او محصنه باشد باید رجم شود ؛ یرجم زیاد داریم.
پس روایاتی که می گویند زانی محصن رجم می شود زیاد است اما آیا دلالت هم می کند که این یرجم حکم الهی است؟
من اینجا یک نکته ای می خواهم بگویم ببینید مثلا در فقه به ما یاد داده اند که جنب چه کاری بکند، از امام می پرسند امام می فرماید:یغتسل . آن وقت ما می گوییم این یغتسل دلالت بر وجوب می کندبلکه از وجوب هم بالاتر وقتی خبر را به صورت مضارع می گوید دلالت بر امریت می کند یک مقدار هم بیشتر می گویند جمله خبر ، ظهورش در امر و جوب در جمله امری بیشتر است .
حال می خواهیم بدانیم که این یرجم هم همینطور است یانه؟که دلالت بررجم می کند یه مقدار هم بیشتر یا نه؟ به نظر من دلالت بررجم نمی کند با دوقرینه می خواهم بگویم یکی اینکه ، ائمه علیهم السلام همانطور که امام و پیشوا بودند و فقه و فلسفه و عرفان می گفتند و جواب مردم راهم می دادند در عین حال یکی از افراد جامعه بودند که حرف عرفی هم می دادند در عین حال یکی از افراد جامعه بودند که حرف عرفی می زدند.وقتی از ایشان می پرسیدند که جنب باید چه کاری انجام دهد؟می فرمود یغتسل. اینجا دارند حکم فقهی می دهند. ولی وقتی می پرسیدند زنا کار چه می شود؟می گویند یرجم. این یرجم دلیل نیست که حتما رجم می شود و حکم شرعی آن رجم شدن است بلکه می شود یک احتمال داد که این جکومتی که سر کار است رجم می کند اگر کسی زانی محصن شد این حکومتی که سرکار است بنی امیه ، بنی عباس اورا رارجم میکند مثل اینکه شما که یک طلبه و وروحانی هستید از شما بپرسند که اگر دراین خیابان صفائیه ورود ممنوع برویم چه می کنند؟شما می گویید جریمه می شوید، این جواب شما نه حکم شرعی است نه حکم واقعی است بلکه شما در مقام این مسائل نیستید ، یعنی فقیه همیشه در مقام بیان حکم شرعی نیست وقتی یک احتمال خلاف آمد که متعارض هم است در مسئله که می پرسند حنب چه کار می کند می فرمایند یغتسل ، در یغتسل هیچ احتمالی درآن نمی رود الا اینکه باید غسل بکند و ما می گوییم یغتسل ظهورش در غسل از اغتسل بیشتر است چون احتمال دیگری هم ندارد اما از امام صادق علیه السلام می پرسند شخصی که زنا کرده چه می شود؟امام می فرمایند یرجم ، یرجم یعنی این حکومتی که سر کار است اینگونه افراد را رجم می کند.اما این آیا حکم خداست یا حکم خدا نیست ؟ در برابر ساکت است.
پس شما از روایت های بسیاری از ائمه علیهم السلام صادر شده که حکومت دست آنهانبوده که می پرسند زانی محصن چه می شود؟ که می فرمایند یرجم.خودش در مقام حاکم نیست یک وقت خودش حاکم بود؛ یرجم، رجم اش می کنیم.آن وقت می گفتیم حکم الهی است چون امام خلاف حکم خدا عمل نمی کند. اما یرجم اینجا چند تا معنی دارد. یکی اینکه رجم می شود و این حکم الهی است.یک معنی این است که رجم می شود چون اینها می خواهند حکومت کنند و برای حکومت کردن خود باید یک سری کارهایی بکنند . حکم الهی است یانه معلوم نیست . این یک احتمال است.
پس ظهور از کار می افتداینجا مثل یغتسل و اغتسل نیست اینجا یک احتمال قوی است که آن ظهور را از بین برده است.
احتمال دیگر هم می رود ، محتما است بگوییم که یرجم یعنی حکم شرعی . امام در مقام بیان حکم شرعی الهی است اما این یرجم که می گویند منظور این است که مجرمین یترسند کسانی که می خواهنددنبال فحشا بروند بترسند که اگر دستگیر شدند و امثال اینها رجم می شوند پس این مثل شمشیر قضا است.
می گویند شمشیر قضا باید بالا سر باشد تا مجرم بترسد اما فرود نمی آید چون اگر فرود بیاید ترس مجرم می ریزد.پس یرجم یک احتما درون خود دارد و آن تهدید است که این احتمال در یغتسل نیست . امام می فرمایند یرجم . یعنی زنا کاران بترسنداگر دستگیر بشوند پدرشان در می آید و تا افراد دنبال جنایت نروند. اما آیا واقعا یرجم؟ نه در مقام عمل و اجرا ائمه علیهم السلام یک چیزهایی گذاشته اند یک فیلتر هایی گذاشته اند یک موانعی ایجاد کرده اند که با وجود آن موانع نمی شود این حکم را اجرا کرد. یعنی طوری حکم را گفته اند که مجرمان بترسند ولی از آن طرف به فقیه یک سری راه کار یاد دادنداگر چنین است رجم بشود اگر چنان است رجم بشود . اینکه چهار شاهد عادل ببیننئ . کالمیل فی المکهله ، کالرشاء فی البئر مثل میل سرمه دان که داخل سرمه دان می رود و مثل دلوی که داخل چاه می شود این چنین چیزی زیر آسمان خدا قابل اثبات نیست.
شما فرض کنید در همین جا به ماخبر دهند زنای در بیرون از این سالن دارد اتفاق می افتد ، چهار نفر از ما که نماز شب خوان می روند که این صحنه را ببینند قبل از اینکه بیرون بروند فاسق می شوند . چرا؟ چون صحنه ای را می خواهند ببینند که دیدنش حرام است نباید بروند چون خبر دارند که آنجا چه خبر است و خبر هم خبر انجام عمل زنا ست و دیدن آن حرام است.
خوب این حالت کی محقق می شود؟شما فرض کتید یک روز مردم در جایی جمع شده اند مثل نماز جمعه در محل نماز یک چادری زده شده است و زیر چادر دو نفر دارند زنا می کنند بدشانسی موقع نماز یک دفعه باد چادر را می برد . آن وقت چهار نفر بدون عمد چشمشان بیفتد آن وقت تازه باید کالمیل فی المکهله ببینند.آیا می بینند که دونفر آدم لخت به هم چسبیده اند یا اینکه کالرشاءفی البئر ؟ یا اینکه خود اعضای این زن و مرد مانع از دیدنی است ؟
پس مواردی را گذاشته اند تا در مقام عمل اجرایی نشود.من اینجا نشته ام اگر بیایند بگویند که کسی را رجم کردهاند آن هم با دلیل بینه و چهار شاهد ، من می گویم باطل است.
پس تا به حال حرف ما به اینجا رسید که رجم در شریعت اسلام نسخ نشده است ولی در مقام اجرا موانعی گذاشته اند که این حکم در مقام اجرا دچار مشکل شود. حال ممکن است سوال شود که چرا این موانع گذاشته شده است؟جواب این است که این کار را کرده اند تا مجرمان فکر نکنند راه باز است. همچنین اگر نسخ می شد ممکن بود یهود و مسیحیت این موضع را بگیرند که این دین به زانی چراغ سبز نشان داده است.
اما راه دیگر اثبات رجم ، اقرار است . چهار بار اقرار . اینجا یک بحثی داریم که امروز فقط به آن اشاره ای می کنم .بنده به این نتیجه رسیده ام که اینکه می گویند اقرار حجت است اقرار در حقوق الناس است.اقرار عقلا علی انفسهم جائز این یک قائده عقلانی است این یک آیه قرآن نیست. قاعده عقلائی یعنی اینکه عقلا ، یعنی یک کسی به نفعشان اقرار کرد یقه طرف اقرار کننده را می گیرند می گویند خودت اقرار کردی و چون اقرار کردی بایدبه آن عمل کنی. مثلا من اگر در حضور شما اقرار کنم به این آقای قاضی زاده مبلغی را بدهکارم ایشان می توانند یقه من را بگیرن که باید این مبلغ ذا به من بدهی.در واقع اقرارعقلا علی انفسهم جائز در واقع یک کلمه محذوف دارد.اقرا عقلا للغیر علی انفسهم جائز . اما اگر للغیر نگفت مثل بحث حدود اقرار برای نفع کسی نیست.مثلا اگر یک انسان ساده ای شب نشسته و دارد دعای کمیل می خواند و پیش خدا اقرار می کند که خدایا من زنا کرده ام،در اینجا نمی شود یک قاضی یا یک کسی کنار او نشسته یقه او را بگیرد و بگوید خودت اقرار کردی که زنا کردی پس باید حد بخوری. این مطلب یک بحث جداگانه می طلبد که باید در جای دیگر روی آن بحث کرد.
اما مطلبی که از اینجا استفاده می شود این اقرار در حدود سودی ندارد، اما حالا فرض کنیم که اقرار یکی از راه های اثبات باشد کدام عاقلی در شرایط عادی بدون زور بدون تهدید و فشار با اینکه می داند که اگر توبه کند خدا قبول می کند و نیاز به افشا نیست، این کار را می کند؟ کدام عاقلی است که بیاید چهار بار بگوید من زنا کرده ام زنای محصن هم کردهام شب پیش خانوم خودم بودم و باز هم می توانم پیش او بروم ، من چون دلم خواست رفتم و این کار را کردم.
اصلا تحقق این اقرار محال است. حال فرض کنیم یک دیوانه ای این کار را کرد و رفت این اقرار را کرد . تمام کسانی که این قاعده عقلی را که"اقرار عقلا علی انفسهم جائز را گفته اند"قبول دارند انکار بعد از این اقرار مسموع نیست و یعنی اگر من که اقرار کرد م به آقا ی قاضی زاده مبلغی را بدهکارم بعدا بیایم انکار کنم این انکار فایده ای ندارد.فقط یک جا انکار فایده دارد و مسموع است آن هم در حد رجم است.همه فقها نظرشان همین است .پس اگر کسی این دیوانگی را کرد و اقرار کرد که زنای محصن انجام داده می توان این اقرار را انکار کند.و این انکار مسموع است. حتی اگر انکار لفظی هم نکرد انکار عملی هم مسموع است. انکار عملی یعنی اینکه تا دید به او سنگ می زنندفرار کند . یعنی اگر کسی تا این مرحله پیش رفت و لی در مرحله اجرا تا دو تا سنگ به اوخورد پا به فرار گذاشت حق تعقیب و گرفت او را نداریم.
پس این راه اثبات هم به بن بست خورد چون هرکسی را به او سنگ بزنند پا به فرار می گذارد.در اینجا فقظ یک را ه ماند برای اثبات رجم آن هم علم قاضی است. یعنی قاضی علم پیدا کن که فلانی زنای محصنه انجام داده است.
چند تن از فقها می فرمایند که علم قاضی در حدود الهی حجت نیست البته من هم با این نظر موافق هستم، همان گونه که درباره اقرار گفتیم که حجت نیست.علم قاضی در حدود عادی حجت است آن علم عادی با مستند سازی ، یعنی اگر قاضی علم پیدا کردکه فلانی حق فلانی را خورده یاید یک کاری بکند که دلایل این علم پیدا شود ، یعنی زرنگی کند از او حرف بکشد تناقض حرف هایش را بدست بیاورد و امثال این راه ها که این علم را مستنذ سازی بکندس علم قاضی در حدود حجت نیست و این بحث مفصل می خواهد .
من یک بحثی را برای شما می گویم ، آن کسانی که می گویند اقرار حجت است آن زمانی که فردی علیه خودش یک بار دوبار اقرار کرد با این اقرار ها برای قاضی علم حاصل می شود یا نه؟ خوب اگر علم حاصل می شود که لا تأخیر فی الحدود پس باید حدودرا اجرا کرد.چرا در مورد حدودی که مربوط امور جنسی و اخلاقی است اینهمه اقرار یک بار دوبار سه بار چهار بار نزد پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم و غیر پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم ولی حد جاری نمی کردند.
این نشان می دهد که علم قاضی و علم حاکم و علمی که از این راه ها حاصل می شود به خودی خود حجت نیست.و فقط آنچه که می خواهد بینه شرعی است که گفتیم آن هم محقق نمی شود . در مورد اقرار هم بحث شد.
حال ممکن است سوالی برای دوستان پیش بیاید مبنب براینکه اگر این حد رجم این چنین شرایطی دارد پس چگونه در زمان حضرت علی علیه السلام و نبی اکرم صلی الله و علیه وآله وسلم این حداجرا شده است؟ما به حد هایی که در زمان خلفای سه گانه و بنی امیه و بنی عباس کاری نداریم و برای ما حجت نیست و لی حرف و سخن ما در زمانی است که حکومت در دست این دو بزرگوار بوده است.
در جواب باید گفت که نه اینچنین نیست.در زمان حضرت علی علیه السلام اصلا رجمی صورت نگرفته است ، همه احادیثی که رجم کردن حضرت را گزارش می دهن از لحاظ سندی و دلالی ضعیف هستند. یکی از آن روایت ها رابه خاطر دارم که خیلی طولانی و مفصل است که حضرت فرمودند که مثلا فردا باصورت های پوشیده فلان نقطه برای رجم کردن حاضر شوید.در آن روز حضرت فرمودند که هرکسی که این این حد را برعهده دارد برگردد همه برگشتند ازجمله کسانی که برگشتند محمد حنفیه بود فقط حضرت علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام او را رجم کردند من زمانی تدریس می کردم به این روایت 16 اشکال وارد کردم که یکی ضعف سند است که 15 اشکال داشت .
یکی از این اشکال ها این است که اینکه راوی می گوید همه برگشتند و امام حسین علیه السلام و امام حسن علیه السلام و خودت حضرت رجم کردند ما می پرسیم آقای راوی خودت کجا بودی؟خودت جزو کسانی بودی که رجم کردی؟ یا اینکه خودت هم برگشتی ؟ اگر برگشتی چطور دیدی که چه کسانی برگشتند . مسئله بهدی اینکه مگر حضرت نفرمود که همه با صورت های پوشیده حاضر شوند پس چطور تو محمد حنفیه را شناختی که برگشت؟سوم اینکه واقعا جامعه ای که حکوت حضرت علی علیه السلام این شرایط را داشت که این تعداد زنا کار آن هم زنا کاری که زنای محصنه انجام داده اند دارد؟
در شهر کوفه که پایتخت حکومت حضرت است این همه زانی محصن وجود دارد؟من زمانی یک مقاله ای نوشتم و در آنجا داستانی برای تفهیم افراد در آن نقل کردم و احتمال می دهم به خاطر همین قصه مقاله چاپ نشد قصه این است که زمان جنگ آن دوره که طلبه ها برای تبلیغ به جبهه نمی رفتند من در قم طلبه بودم یک آقایی همه ما طلبه ها را در فیضیه جمع کرد و یک فرد بزرگواری را آوردند تا برای ما سخنرانی بکند ایشان در سخنرانی خود گفت در بین رزمندگان عمل قوم لوط شایع شده است این مطلب را عربی گفت که مثلا آن بازاری که آنجا بود متوجه نشود رادیو عراق تا مدتها این قسمت سخنرانی این فرد را پخش کرد و گفت این رزمندگان اسلام که می گفتید همه جزو الواط هستند.حالا با این روایتی که در مورد رجم حضرت علی علیه السلام آورده اند باید پرسید که آیا رزمندگانی که در رکاب حضرت می جنگیدند زانی محصن بودند ، افرادی هستند که به جای اینکه به خانه خودشان بروند هرشب به خانه همسایه می روند؟!
خلاصه من همه روایات را برسی کردم و هیچ دلیل محکمی مبنی بر اینکه یک مورد زنای محصن در زمان حضرت اتفاق افتاده و حضرت رجم کردند را نیافتم.
بیشتر روایاتی که هست برعکس این مطلب است یعنی مواردی است که حضرت جلوی رجم را گرفته اند به عنوان مثال روزی زنی را برای زجم می بردند حضرت مانع می شوند و می گویند هذه مجنونا وآل فلان ، وپیش عمر برمی گردانند و به می گوین مگر نمی شناسی این مجنونه فلان طایفه است؟مجنونه عقل ندارد.یک مورد دیگری بود که حضرت رسیدند و فرمودند چرا می خواهید ببرید ورجم کنید؟ گفتند خودش اقرار کرده ، حضرت می فرماید پیش خلیفه برگردانید.و از این شخص بپرسید که چرا زنا کرده است؟آن فرد توضیح داد که در یک بیابانی گیر کرده بودم و شدیدا تشنه بودم خیمه را دیدم و برای طلب آب به آنجا رفتم مردی که داخل خیمه بود در عوض آب خواست که خودم را تسلیم او کنم من قبول نکرده و دوباره در جستجوی آب رفتم و لی بازآبی را نیافتم و مجبور شدم برای رفع تشنگی تن به خواسته آن مرد بدهم.حضرت فرمودند این فرد مضطر بوده و فرد مضطر حد و رجم ندارد.
پس آنچه که از حضرت علی علیه السلام به دست ما رسیده مانع بودن انجام رجم است نه انجام رجم.
امازمان حضرت رسول صلی الله و علیه وآله وسلم در زمان حضرت یک رجم گزارش شده و یک سند ی دارد که می شود به آن اعتنا کرد . در این روایت شخصی به نام مائض بن مالک پیش حضرت آمد و گفت من زنا کردم. حضرت رویش را از او برگرداند دوباره او به سمت دیگر حضرت رفت و گفت من زنا کردم حضرت به او گفت شاید اشتباه کردی و حواست نبوده ومثل این چنین سخن هایی ولی او دوباره اصرار کرد . حضرت فرمود تو اصلا می دانی زنا یعنی چه؟گفت بله همانطور که با حلال خود انجام می دادم با فلانی هم انجام دادم . حضرت فرمود ببرید و رجم اش کنید.او را به قبرستان بقیع برده تا رجم اش کنند بدون اینکه دست و پای اورا ببندند به او سنگ زدند ولی بعد از اینکه چند سنگ به او خورد مائض پا به فرار گذاشت . زبیر تا دید او فرار می کند استخوان شتری را برداشت و به پای او زد و او به زمین افتاد و مردم رسیده و او را آنچنان سنگ زدند که درجا مرد.آمدند پیش حضرت رسول صلی الله و علیه وآله وسلم و گفتند کار تمام شد او را کشتیم. حضرت چگونه؟ و آنها تمام ماوقع را برای حضرت تعریف کردند. حضرت فرمود کسی که فرار می کند را نباید دنبال کرد و نباید او را کشت اوخودش اقرار کرده بود کسی که خودش اقرار کرده وقتی فرار می کند نباید تعقیبش کرد.حال که او را کشتید باید دیه اش را از بیت المال پرداخت کنیم.و دیه او را دادند و فرمودند اگر علی علیه السلام با شما بود اصلا گمراه نمی شدید.
آنچه که از قرائن پیداست حضرت فرموده بودند که با حضرت علی علیه السلام بروند و رجم را انجام بدهند و لی آنها پیش خود گفته بود دیگر برای رجم چه نیاز است علی علیه السلام را باخود ببریم .
حال این سوال مطرح است که چه شد که این فرد اقرار کرده؟
من وقتی این روایت را در منابع شیعه و سنی دیدم و قرینه ها را کنارهم گذاشتم متوجه شدم این مائض فردی ساده و مقام طلبی بوده و ظاهرا کارگر سادهای بوده که در خانه مردم کارگری می کرده ، یک روز که با دختر صاحب کار یا کسی دیگر این عمل را انجام می دهد صاحب کار او متوجه شده و او را تحریک می کند که پیش حضرت برود تا برایش آیه نازل شود . او هم پیش حضرت می آید و اقرار می کند و پای اقرار خود هم اصرار شدید می کند و لی از وحی وآیه خبری نمی شود فکر می کند اگر سنگی بخورد آیه می آید ولی تا چند تا سنگ می خورد می بیند نه از آیه خبری نیست و سنگها هم شدیدا درد آور است و پا به فرار می گذارد و سر جهالت مسلمانان هم کشته می شود. ما داریم در اول سوره نور برای الزانی و الزانیه یک آیه نازل شده؛ برای الذین یعملون المحصنات شأن نزول داریم ، برای بحث لعان شأن نزول داریم. وقتی حضرت محمد صلی الله و علیه وآله وسلم فرمود که تا 4شاهد نباشد نمی شود لعان صورت بگیرد. اصحاب گفتند اگر با به خانه رفتیم و یک فردی را کنار همسر خود دیدیم تا برویم چهار شاهد را حاضر کنیم فرد غربه فرار می کند. اتفاقا یک جریان این چنینی هم پیش آمد و آن فرد آمد پیش حضرت و گفت که قضایا این چنین شده حال من چه کنم؟اینجا بود که آیه لعان نازل شد که راجع به زن و مرد است که می توانند همدیگر را لعان کنند.خلاصه مائض هم رفته بود تا برای او هم آیه ای نازل شود.
حال دو سؤال فرعی هم مطرح کنم یکی اینکه روشن شد فقه در بخش حدود و دیات با قسمت طهارت و نجاست فرق دارد.در آنجا یغتسل دلالت بروجوب غسل می کند ولی اینجا یجرم دلالت بر وجوب رجم می کند البته دلالت برنسخ نمی کند. یجرم که از امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام بشنوی نمی توان این برداشت را بکنی که حکم قطعی رجم است چون شاید امام در مقام این است که می گویند این حکومت با چنین شخصی این برخورد را می کند.
نکته دم هم که بیان شد بحث تهذیذ بود که گفته شد در باب ارتدادو حدود یجرم از باب تهدید ممکن است باشد مثل شمشیر قضاء.یک بحث دیگر بحث تفاوت اصول عملیه که در حدود اجراء می شود با اصول عملیه ای که در باب طهارت ونجاست اجرا می شود است. در باب طهارت و نجاسات همواره اصل برائت در مقابل اصل احتیاط است به عنوان مثال در بحث نماز شب اگر شما شک داری که واجب است یانه اصل برائت را اگر پیاده کنی می توانی نخوانی یعنی واجب نیست و لی اگر اصل احتیاط را جاری کنی همان نماز را می خوانی .درست در مقابل هم و لی در باب حدود و قصاص برائت و احتیاط همدیگر را تأیید می کنند مثلا اینجا نمی دانیم که این فرد را رجم بکنیم یا نه اصل برائت می گوید رجم نکن اصل احتیاط هم همین حکم را دارد.چون تصرف در جان دیگری است تا یقین نباشد نمی شود این تصرف را کرد.
در حدود از اول کتاب تا بحث دیات، برائت و احتیاط مؤید هم هستند یعنی اگر شما اگر آدم مقدسی باشی باید حد نزنی ؛ نمازشب را اگر آدم مقدسی بخوان.درحدود می گوید نه الحدود تدرء بالشبهات .
پس این مباحث اصولی باید تجدیدنظر بشود انشاالله پیگیری بکنید.یعنی اینکه بحث های اجتماعی یکی اصول جدا گانه ای می خواهدو چون فقها تا به حال حکومت را در اختیار نداشتند و همچنین وقتی که کتاب هار اشروع می کردند معمولا به این مباحث نمی رسیدند ما این چنین اصولی را تنظیم نکرده ایم.
خوب اگر دوستان سوالی دارند درخدمت هستیم
سوال:ممنون از بحثی که مطرح کردید سوالی است در رابطه با آیات الاحکام مطرح است قرآن کریم در هنگام بیان حکم زنا اکتفا می کندبه جلد. باتوجه به اینکخ در مقام بیان بوده و حتی رجم را مطرح نکرده آیا سکوت قرآن نمی شود یک نوع نسخ ضمنی برداشت کرد؟ یا اینکه ما باید همچنان قرآن را دستخوش روایات 51:56؟؟؟ با تشکر.
جواب:عرض کنم خدمت شما 52:05؟؟؟من این مطلب معتقدم52:08 یعنی آن بحث ها ی دیگر را نخواستیم وارد بشویم تا یک سری مسائل فرعی پیش نیاید می خواستیم در یک جلسه بتوانیم مطلب راجمع بکنیم. اگر وارد آن قسمت می شدم آن وقت بحث های دیگر پیش می آمد می خواستم تا می شود از کنار آنها آهسته رد بشوم که بگویم این حکم برفرض ثابت است . برا ی اینکه ثابت کنیم که فسخ شده که راه های متعددی وجود دارد ولی فعلا می خواستیم تا اینجا پیش برویم. ما ازاستادمان یاد گرفته ایم که یک بحث را یک مرتبه مطرح کنیم یعنی یک بحث جدید اول باید به عنوان احتمال مطرح بشود تا مدتی این احتمال جا بیفتد و بعد این احتمال را تأیید میکنیم .حالا این بحث تا جایی بود که اگر جایی گفتند رجم صورت گرفته بدانیم که درست نبوده است. و دین طوری چیده شده که اصلا امکان عملی برای رجم فراهم نیست حالا نسخ شده یانه یک بحث علمی است که باید برسی شود.
سوال: خیلی تشکر میکنم از استاد بزرگوار می خواستم بگویم در مقام اجرا هم تفاوت دارد با اینکه به ما گفته اند که در مقام اجرا باید دست و پا بسته باشد و تا کمر در خاک باشد و سرش راهم باید پوشاند و لی در همان یک موردی هم که شما فرمودید این تشریفات رو ی فردی که میخواستند رجم کنند پیاده نکردند. و فراری هم که شما فرمودید اگر در خاک باشد که این امکان فراهم نیست.
جواب: بله فرار یک انکار عملی است ، چطور ممکن است شما دهان کسی را ببندی بعد بگویی که انکار نکرد در اینجاهم این چنین است وقتی تا کمر در خاک می کنید چطور انتظار این را دارید انکار عملی صورت بگیرد. این مواردی که شمافرمودید همگی از فقه اهل سنت به فقه شیعه آمده و بدون اینکه به تبعات آن توجه کنند این را وارد فقه شیعه کردند.
سوأل:ببخشید سوألات این دو بزرگوار واضح بود و جواب هم واضح ولی سوأل من به صحبتهای اولیه شما برمی گردد، چطور می شود شخصی نزد امام برود و سوال کند که شخصی که زنا کرده حکم اش چیست ؟حضرت حکم حکومت را به بگوید و بگوید یرجم . یعنی حکومت او را رجم می کند؟آیا واقعا فرد سائل منظورش این بود که حکومت با چنین شخصی چه برخوردی می کند؟یا اینکه طرف دنبال حکم شرعی مسئله بوده؟ظاهرا منظور فرد سائل دانستن حکم واقعی بوده.
پاسخ: خوب همین طور که ماگفتیم اگر صد روایت داشته باشیم که از امام بپرسند که حکم زانی محصن چیست؟و امام بفریاند یرجم. اگر در بحث طهارت و نجاست بود و از ایشان حکم جنب را می پرسیدند حضرت می فرمود یغتسل.چون هیچ احتمالی در اینجا نیست آن وقت ما می گوییم ظهور داردیا نص است ولی در مورد زنای محصن چون احتمال وارد می شود ظهور را از بین می برد.مثل همان مثالی برای ورد ممنوع زدم در آنجا فرد دنبال این نیست که حکم شرعی ورود ممنوع رفتن را بپرسد دنبال این است بداند قانون با او چه برخوردی دارد. در اینجاهم کمترین احتمال را بدهیم باز احتمال این ظهور را از بین می برد. تازه ما غیر از این مطلب دو احتمال مطرح کردیم که احتمال دوم برای تهدید بود.من این مطلب را می خواستم عرض کنم که فقه را در طهارت و نجاست و امثالهم با یک دید نگاه کنید و همان فقه را در حدود و دیات و امثالهم طوری دیگر بنگرید.
سوأل : ببخشید همان یک مورد هم که اتفاق افتاده بالاخره حکم اجرا شده پس شما نباید با بحث رجم اینگونه برخورد کنید؟
جواب:بعد هم قتلی که صورت گرفت قتلی بود که وجه شرعی برای آن نبود اگر شرعی بود که دیه داده نمی شد؟
سوأل: اگر فرار نمی کرد که دیگر مشکلی در اجرای رجم پیش نمی آمد.
جواب: تابه حال اتفاق نیفتاده که رجمی بکنند و طرف فرار نکند . چون فرارکرده انکار عملی صورت گرفته و اصلا حکم برداشته می شود.اصلا ان فردی که می داند اگر توبه کند متواند به بهشت برود و دیگر نیازی به اقرار و رجم و سنگ خوردن نیست پس چطور امکان دارد بیاید و اقرار کند؟
سوال: عرض بنده این است اسلام وقتی می گوید وقتی که فرار کرده کاری با او نداشته باشید یعنی رجم او را قبول کرده است.
جواب: من که گفتم علت قبول اسلام برای چیست برای این است که چراغ سبزی به گناه کاران نباشد و همچنین یهود و نصاری علیه اسلام تبلیغ نکنند که اسلام راه گناه را باز کرده است.اما در عمل اسلام قوانین را طوری قرار داده که رجمی صورت نمی گیرد.آن یک مورد که صورت گرفت با پرداخت دیه بر باطل بودن آن امضای ضمنی صورت گرفت.این باطل بودن را نمی شود به حضرت رسول صلی الله و علیه وآله وسلم نسبت داد بلکه ایشان فرمودند که با علی علیه السلام بروید چون با ائ نرفتند فرمودند اگر علی علیه السلام بود هر گز گمراه نمی شدید.
سوأل:طبق فرمایش جنا ب عالی مبنی بر تفاوت در حکم در طهارت و نجاست با حدود و قصاص بنابراین باید در مبانی اصول لفظیه تجدید نظر صورت پذیرد به عبارتی مهوم امر و نهی از بحث زجر خارج شده و به چیز دیگر تبدیل شود . لطفا برای معانی الفاظ در ابواب حدود و قصاص تعریف چهارچوبی بفرمایید.
جواب:بله من همین مطلب را می خواستم بیان کنم و ایشان خوب مطلب بنده را متوجه شده اند. من می خواستم بگویم آن اصولی که تا به حال خوانده ایم تا مباحث حدود و قصاص است و باید برای مباحث حدود و قصاص و کلا مباحث اجتماعی باید اصول دیگری نوشت. منظور بنده این نیست که این اصول فعلی را مختصر یا جابه جا کنیم و به عبارتی تغییر شکل دهیم همانطور که بعضی ها همین فکر را کرده اند. منظورم همان بود که بیان شد. ببینید شما در اصول فعلی برای مباحث اجتماعی چه مطلبی دارید؟ همه مباحث برای یک فرد تدوین شده است . فقط یک جا من سراغ دارم که پای دو نفر در میان است آن هم درجایی که دو نفر از لباسی(شلواری) استفاده می کنند مثلا دو برادر که به نوبت هرکدام برای نگهبانی می روند و یک شلوار برای داخل منزل دارن که مشترکا استفاده می کنند. حال در این شلوار علامت جنابت دیده می شود هرکدام از این افراد اصل برائت را نسبت به خود جاری می کنند و غسل نمی کنند .در اینحا اگر یکی از این افراد بخواهد امام جماعت شوت دومی نمی تواند اقتداء کند چون یا خودش جنب است یا امام جنب است. یا اینکه یکی از اینها نمی تواند دیگری را کول کند و به مسجد برود چون یا خودش جنب است و نباید به مسجد برود یا اینکه حمل جنب به مسجد کرده که این هم حرام است ولی هر کدام تنهایی می توانند به مسجد بروند یا نماز بخوانند. ما اصول اجتماعی که در فقه داریم از اینچنین مواردی بیشتر تجاوزنکرده است.مثلا اگر شما به بازار رفته و قصد خرید مرغ دارید در اینجا می بینیدکه سر مرغ را خوب نبریده اند .چکار می کنید؟ به سراغ دومی می روید . حالا من می گویم این را بالاخره یکی برمی دارد آن موقع جامعه جامعه حرام خوری می شود. ما دین را در همه مسائل فردی دیده ایم .من فکر کردم که راهی را باز کنیم که یک اصول اجتماعی نوشته شود البته خودم مطالبی را تدریس کرده ام ولی متاسفانه چیزی ننوشته ام.
سوال:با تشکر از مباحثی که در این جلسه مطرح کردید. جسارتا به نظر حقیر مطالبی که در این جلسه گفته شد مطالب کاملی بود و لی این احساس را دارم که یک گره ای در بحث است که اگر این رفع شود بحث کاملتر می شود آن هم بحث فرقی است که بین رجم عربی با رجم عبری است.ما در رجم عبری داریم که هدف و قصد کشتن فرد است وبه خاطر همین برای سنگ ها اندازه ای معین نشده است .ولی در رجم عربی سنگ ها با اندازه مشخص تعریف شده و فقط برای تنبیه به کار می رود. در سرزمین پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم و ما قبل بعثت رجم تعریف خاص به خود داشت از سنگ استفاده می شد ولی از سنگ ریزه و هدف هم تنبیه طرف مقابل بود برای بیرون راندن و تاراندن فرد از منطقه جغرافیای خود استفاده می شد. این رجم در تاریخ اتفاق هم افتاده است ما در تاریخ یعقوبی داریم که وقتی حضرت به طائف رفته تا آنها را به اسلام دعوت کنند مردم آن منطقه در دو صف قرار گرفته و حضرت را رجم کردند.خود حضرت این حادثه را واقعه تلخ یاد کرده و این چنین گزارش کرده اند:"پا برزمین نمی گذاشتم و پا اززمین بلند نمی کردم مگر اینکه سنگی زیر پای من بود" ما می بینیم که در این حادثه حضرت کشته نشدند .
جناب استاد من فکر می کنم بعد از رحلت پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلمبه دلیل اینکه اسلام یک تأیید ضمنی که رجم ادیان گذشته را کرده بود این افرادی که از این ادیان به اسلام می گرویدند اینها را به اسلام وارد کردندو رجم عبری را با رجم عربی مخلوط کردند. و من خیلی جستجو کردم کتی و روایات را تا نظرائمه علیهم السلام را در باره رجم عربی یا عبری بدانم و متوجه شدم نقش ائمه علیهم السلام باتوجه به اینکه حکومت هم در دستشان نبود این بود که این بزرگواران یک شاخص هایی بیان کردند که این هجوم و هجمه را کنترل کنند. این شاخص ها همان اندازه سنگ ، مشخص کردن جاهایی که باید سنگ بخورد،زاویه زدن سنگ ها و...و همچنین غایت رجم هم معلوم نیست.ما از این شاخص این غایت را برداشت می کنیم که این برای کشتن نیست.ولی متا سفانه افسانه هایی برای ائمه علیهم السلام به عنوان روایت نقل کردند که به درستی جنابعالی رد کردید حتی من رجم ملئض را هم با اجازه شما افسانه می دانم. این افسانه ها بدون استثناء با اقراری ثابت شده که همانطور که شما فرمودید در این مسئله جا ندارد.همین که راه اثبات رجم را محدود کرده اند هم یکی از شاخص ها می شود بیان کرد. من در کافی کلینی باب ما یوجب رجم بیان شدهد که باید رجم از راه بینه به اثبات برسد. من در وسائل روایتی دیدم که اقرار را در همه جا معتبر می داند مگر دربحث زنای محصنه ولی متاسفانه 6 افسانه درست کرده اند که همگی هم برپایه اقرار است اقراری که عمر در سخنرانی خود اگر درست باشد معتبر دانست در آن سخنرانی برای رجم علاوه بر بینه اقرار و حمل –حامله شدن- را تأسیس کرد.من جسارتا خواستم این نکته را هم متذکر بشوم.
جواب: خیلی استفاده کردیم از صحبت های شما من فقط چند نکته را اضافه کنم بر صحبت های جناب عالی رجم در قرآن و روایت برای سنگ زدن نیست اعوذبالله من الشیطان رجیم یعنی چه؟یعنی شیطان رانده شده.حالا این راندن می شود با سنگ باشد یا با حرف باشد یا با گاز اشک آور. پس سنگ اینجا موضوعیت ندارد.اما مطلب دومی که در تکمیل صحبت های ایشون بیان می کنم این است که در آن زمان عمر خشونت را رواج دادند و این حضرت علی علیه السلام بود که در مقابل این خشونت ها می ایستاد ایشان در خطبه شقشقیه از عمر انتقاد کرده است به نظر شما انتقاد حضرت در مورد چیست ؟در مورد فدک بود؟در مورد حضرت زهرا علیها السلام بود؟ حضرت به عمر یک اشکال اساسی کرده اند ایشان می فرمایند: سیرها فی حوزه الخشنا تو دین را به حوزه خشن بردی ؛ دین را خشن جلوه دادی یکی از مصادیقی که به خشونت بردن دین بستگی دارد همین بحث رجم و به قول دوستمان جایگزینی رجم عبری به جای رجم عربی می باشد. رجمی که برای دور کردن افراد از گناه بود را به سمتی برد که این رجم را تا مرز نابودی فرد گنه کار کشاند که مثلا75:19 افراد حساب ببرند. مطلب این است که من همیشه در جاهای مختلف بیان کردم دین اسلام دین رحمت است ما دین را اشتباه معرفی می کنیم اگر آنطوری که پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم رحمت داشت و این عرب های خشن و فلان و فلان ایمان آوردندوجزیره العرب زود مسلمان شد . ولی اگر خشونت های عمر و دیگران نبود اسلام همه جهان را فرا گرفته بود یعنی این بد عمل کردن ها شده که امروز و روزهای دیگر ادامه دارد که دین زمین گیر شده است . خشن بودن اسلام را زمین گیر کرده است .خشن بودن ها بیشتر از جانب عمر بوده و در هرجایی خشونت را ما می بینیم رد پای عمر آنجاست.یک نکته هم باید بگویم کار ماشیعیان از روی جهالت است که هر موقع می خواهیم مولا علی علیه السلام را معرفی کنیم فردی معرفی می کنیم که خیلی قوی و قدرمند است و قدرت را کجا می آوریم در جایی که یک گنه کار را گرفته و سنگسار می کند شلاغ بزند و امثال این کارها.این موارد خیلی ها ساختگی است که کارهای عمر بوده و برای این است که این کارها جا بیفتد به حضرت علی علیه السلام نسبت داده اند.این را خیلی مواظب باشید.
بنده یک داستانی برای توضیح بیشتر برایتان نقل می کنم. من شاگرد مرحوم آیت الله منتظری هستم.نجف آباد ما هم خیلی ها مقلد ایشان هستندیک شخصی به اسم دانشمند چند سخنرانی کرده که نمی دانم سنی ها حرام زاده اند و زنا زاده اند وفلانا فلانااز این حرف ها خیلی گفته در رابطه با مرحوم منتظری هم تعبیری دارد که این پیرمرد جاهل مثلا هفته وحدت اعلام کردند. این آقا را دعوت کردند نجف آباد برای سخنرانی، در نجف آباد ما برای رعایت بهداشت جای مهر سنگ گذاشته ایم تا راحت شستشو شود .این آقا برای سخنرانی به نجف آباد آمد و وقتی دید که در مساجد جای مهر سنگ گذاشته شده حس طرفداری از اسلام اش بیدار شده و در بالای منبر صحبت کردند و آن پیرمرد جاهل تبدیل به فقیه عالیقدر می شود .و فریاد می زند آی مردم مرجع شماروی مهر تربت امام حسین علیه السلام نماز می خواند.شما روی سنگ نماز می خوانید؟هیچ کس از من طلبه که سالها شاگرد آقا بودم نپرسید که آیا آقا روی سنگ نماز می خواند یا روی مهر؟ ایشون یه سنگ کوچک نازک 2 میلی متری79:11؟؟؟اما او می خواهد مطلبی را جا بندازد اینطوری می گوید79:17؟؟؟بدانید همینطور که یک شخصی نه فقیه عالیقدر را دیده نه قبول دارد برای دفاع یک چیزی که حق است یک دفعه پیرمرد جاهل می شود فقیه عالیقدر.و فقیه عالیقدر روی تربت امام حسین علیه السلام سجده می کردن که قصه از اصل اش دروغ است.
از این دروغ ها الی ما شاءالله به حضرت علی علیه السلام نسبت دادند. من یکی از این ها را به شما نقل می کنم می گویند که 5 نفر را پیش عمر آورده بودند که زنا کرده بودند عمر گفت همه را سنگسار کنید.حضرت سر رسید و فرمود این حکم غلط است. حکم به این صورت است .اولی رجم می شود چون کسی بوده که زن داشته و زنای او محصنه است دومی باید باشمشیر گردن زده شود چون زنای بامحارم کرده است سومی صد ضربه شلاغ بخورد و موهایش تراشیده شود چون جوان عقد کرده است.چهارمی 50 ضربه شلاغ بخورد چون برده بودهو چنجمی هم باید آزاد شود چون مجنون است.
خوب حالا شمایک فکر بکنید ببینید که این چنین ترکیبی امکان دارد. 5 نفر یکی زن و بچه دار ، یه برده، یه مجنون، یه جوان به همراه فردی خواهر فرد چنم را می برند و همگی با آن زن زنا می کنند اصلا این امکان دارد؟ این داستان سازی ها الی ما شاءالله فراوان پیدا می شود.یکی از روایات رجم همین روایت است.
در آن جو خفقان هرکسی می آمد برای حضرت داستان می ساخت و کسی نبود که دفاع بکند مثل همین داستانی برایتان برای آقای منتظری گفتم.من که شاگرد ایشان هستم چون امکانات و شرایط بامن نیست نمی توتنم ثابت کنم که این آقا دروغ می گوید ولی حرف های او را خیلی ها پای منبر می شنوند و خیلی ها این را بلوتوث می کنند. در زمان امام حسین علیه السلام که ایشان را شهید کردند در آن موقع خیلی از مسائل را به افراد مختلف نسبت دادند ولی کسی نتوانست دفاعی بکند.
حرف من این است که خیلی باید دقیق عمل کرد تاریخ احادیث و دوران خلافت ایشان را باید دقیق برسی کرد ایشان خودشان به خشونت عمر اعتراض دارد و لی این روایت ایشان را طوری معرفی می کند که ایشان خشونت طلب هستند.
سوأل: لطفا در مورد گرفتن جزیه و حقارت جزیه گیرنده هم توضیحی بدهید چون فکر میکنم این هم با روح اسلام سازگار نیست .
جواب: بله در قرآن ما داریم که آنها جزیه بدهند.یوتی الجزیه عن الید وهم صاغرون صاغرون را من وقتی در کتابهاب فقهی می خواندم این بود که یکی به گوشش بزنیم و یکی دم ماتحت اش بزنیم مثلا تحقیر بکنیم آن وقت هم صاغرون را اینگونه مطرح کرده بودند.حال سوأل پیش می آید آیا اسلام می خواهد کسی را تحقیر کند؟نه طاهرا هم صاغرون یعنی تسلیم حکومت بودن یعنی گردن کشی نکردن. مثل ما که شهروند هستیم و به قوانین شهروندی احترام می گذاریم و تسلیم قانون هستیم.من فقظ یک توضیحی بدهم که می شود صاغرون را به لگد زدن و این مسائل معنی نکرد.و به تسلیم در برابرقانون اسلام معنی کرد.
سوأل:در رابطه با آن مطلبی که فرمودید اگر چهار نفر بروند فاسق می شوند حال سوآل این است که اگر افراد مرتبط به موضوع باشد باز همان حکم را دارد؟
جواب:یک نفر فقط می تواندبه عورت هم دیگر نگاه کند آن هم زن و شوهر است.به خاطر همین لعان برای زوجین است.شما حق ندارید به منزل پدر و مادرتان بدون اذن وارد شوید.چون ممکن است چیزی را ببینید که نباید ببینید. در آیات قرآن هم داریم که این ادن باید گرفته شود حال فرقی ندارد بچه باشد یا بزرگ.پس فقط شوهر این اذن را دارند که بدون اذن وارد بر زن خود شودپس اگر مردی وارد زن شد و دید که مردی کنار زن اوست و آنعمل را انجام می دهد می تواند او را لعان کند در اینجا شاهد بر عمل زنا دیگر حرام نیست.مرد ادعا می کند زن انکار می کند مرد چهار بار قسم می خورد . دفعه اول قسم بخور که این چنین دیدی و دفع بعد قسم بخور که اگر دروغ بگویم لعنت خدا برخودم. آن وقت بین زن و مرد جدایی می افتد و لعان می شود.
در غیر این صورت هرکسی نسبت زنا به کسی بدهد 80ضربه شلاق می خورد فقط شوهر حق لعان دارد.
در پایان تشکر میکنیم از دوستان ، خداوندا توفیق علم با عمل و خلوص نیت به همه ما مرحمت بفرما.