موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , تاریخ و سیره ,

راز ماندگاری قیام حسینی

بسم الله الرحمن الرحیم

حجه الاسلام و المسلمین کرمی

موضوع:راز ماندگاری قیام حسینی

15/10/91

 عن امام الحسین(ع) قال فی خطبته المشهوره:

 اللَّهُمَّ انَّكَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذى كانَ مِنّا مُنافَسَةً فى سُلْطانٍ وَ لَاالِتماسَ شَىْ ءٍ مِنْ فُضولِ الْحُطامِ وَ لكِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ وَ نُظْهِرَ الْاصْلاحَ فى بِلادِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلومونَ مِنْ عِبادِكَ وَ تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدودِك‏»[1]

 شام غمبار اربعین است و همه­ی کسانی که با اندیشه، منش و رفتار والای سید الشهداء آشنایند، در جای جای عالم در سوگ اربعین آن بزرگوار هستند. ما هم امیدواریم که بتوانیم شمعی از خورشید وجود امام حسین(ع) را با همراهی دل و همدردی جان برای خود بیافروزیم. یکی از بحث­هایی که در رابطه­ی اربعین و امام حسین(ع) در خور طرح و گفتگو است، این موضوع که هر پدیده و حادثه­ای که در این جهان روی می­دهد، پس از مدتی رنگ کهنه‏گی و پژمردگی بر او می­نشیند و به تدریج به میرایی و فراموشی سپرده می­شود، اما اربعین امام حسین(ع) چنین نیست، چرا مصائب، حماسه­ها، منطق زیبا، سخنان ماندگار، دعاها و نیایش­های جان­بخش و هر آنچه که از ایشان به ما رسیده است، از این آفت مصون شده و گرد و غبار کهنه‏گی و فراموشی در مقابل این رویداد عظیم، عاجز مانده و نتوانسته است آن را در خود هضم کند؟ این چه رازی است؟ اگر بخواهیم خوب بیاندیشیم، با لطف خدا می­توانیم به رازهایی برسیم که می­توان آنها را به عنوان رازهای ماندگاری اربعین مطرح کرد. بنده تا جایی که بتوانم و این جلسه اجازه دهد، به برخی از این رازها اشاره می­کنم. انشاء­الله که خداوند همه­ی ما را در این سرا و سرای آخرت به شفاعت و زیارت صاحب اربعین و قهرمان عاشورا مفتخر کند.  

انگیزه قیام امام حسین فرا زمانی و فرامکانی

نخستین رازی که در این رابطه به چشم می­خورد، این است که انگیزه یا انگیزه­هایی که صاحب اربعین و پیشوای عاشورا در کار خود داشت، فراتر از زمان، مکان، آفت­ها و عواملی است که همه­ی پدیده­ها را به فراموشی می­سپارد. گاهی انگیزه­ی یک انسان تحصیل مال است، به هر دری می­زند، به هر نقشه­ای متوسل می­شود، به هر دانش و تخصصی دست می­یابد، یا از هر شقاوتی روی نمی­گرداند تا قارون گردد و برای خود گنجینه­هایی بسازد. انگیزه­ی او تحصیل مال است و چون این انگیزه­ محبوس در زمان و مکان است، برای مدتی کارایی دارد و با گذشت زمان فراموش می­شود. همه­ی پولداران، فئودال­ها، صاحبان کمپانی، شاهان و امیران با عناوین گوناگون ثروت­های ملی یک جامعه را به انحصار خود درآوردند، اما نتوانستند بمانند و تاریخ آنها را حذف کرد. گاهی انگیزه­ی یک انسان قدرت است، می­خواهد از راه، زبان، روش و مدیریت خوب، رعایت حقوق بشر و حیوان، درست رفتن، درست گفتن حکومت کند. انگیزه­ی او انحصار قدرت است، او هرچند که اخلاق، قانون و حقوق انسان­ها را رعایت کند، خوب است، اما این انگیزه­ نه فرازمانی و نه فرامکانی است. گاهی انگیزه بیشتر از اینها اوج می­گیرد و آن این است که تمام وجود یک پیشوا و یک انسان برای حقیقتی که باور دارد  یعنی آفریدگار و گرداننده­ی هستی وقف می­شود. خودش را به او گره می­زند، خودش را که قطره­ای است، به آن اقیانوس حقیقت می­رساند و لذا آفات زمان و مکان و فراموشی­ نمی­تواند آن را کهنه کند. اولین راز اربعین و صاحب آن این است. خیلی­ها نوشتند و گفتند که حسین(ع) برای قدرت اسلامی و حکومت اسلامی عمل کرد، اما امام حسین(ع) فراتر از اینها می­اندیشید. سال­های سال است که در جامعه­ی ما می­گویند «امام ولایت سیاسی دارد»، انگیزه­ی امام حسین(ع) فراتر از اینها است و گوشه­ای از آن این است که حقوق انسان­ها را تأمین کند. «اللَّهُمَّ انَّكَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذى كانَ مِنّا مُنافَسَةً فى سُلْطانٍ» بار خدایا خود می­دانی استبداد مخوف بنی امیه به حسین تهمت­ها می­زند و حسین را جاه­طلب، قدرت طلب، حکومت خواه، ریاست طلب، خارج از دین و آشوبگر می­خواند، اما خدایا تو می­دانی این تلاش و کوشش من نه برای رقابت در گردآوری مال و ثروت است، چون فکر آنها کوتاه است، این برچسب را به من می­زنند. «وَ لَاالِتماسَ شَىْ ءٍ مِنْ فُضولِ الْحُطامِ» اولاً برای قدرت نیست و دوماً برای پول نیست. «َ لكِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ» من می­خواهم نشانه­های حقیقی دین در همه جا برپا و پایدار شود. نشانه­های دین خدا چه بود؟ مگر نماز نبود؟ همه در مسجد نماز می­خواندند، ما نشنیدیم یزید مسجدی را بسته باشد و بگوید نماز نخوانید. در زمان امام حسین(ع) در همه­ی مساجد نماز می­خواندند، مگر خود یزید برای اینکه به نماز جماعت اهانت نشود، گفت اذان اول وقت بگو تا نماز بخوانیم؟ نشانه­های دین چه بود؟ حسین(ع) چه می­جست که در ظاهرسازی­ها، ریاکاری­ها و جلوه­­گری­های استبداد نبود؟ مساجد، منبرها، ادعای دین برای چه بود؟ وقتی می­خواستند به امام حسین(ع) حمله کنند، اول نماز جماعت خواندند و بیرق سپاه لشگر آنها «یا خیل الله ارکبی»[2] بود. امام حسین(ع) چه می­فرمود؟ اینکه نشانه­های دین اینها نیست. هر جامعه­ی بی­دینی می­تواند اینها را داشته باشد. بنی امیه اینها را ابزار خود کرده بود. امیرالمؤمنین(ع) در نامه­ی 53 می­فرماید «فان هذا الدین قد کانت اسیراً فی اید الاشرار»[3] دین در دست اشراری اسیر بود که «یعمل فیه بالهوی» به میل خود در آن تصرف و حکم می­کنند. «و تطلب به الدنیا» دنیای خود را بوسیله­ی دین می­جویند. امام حسین(ع) می­گفت اینها نشانه­های دین نیست. نشانه­های حقیقی دین چیست؟ حسین(ع) نه به عنوان پسر پیامبر(ص)، بلکه بعنوان یک شهروند عادی می­فرمود این سبک قدرت و بدست گرفتن خلافت و حکومت، نه تنها دینی و اسلامی نیست، بلکه انسانی هم نیست که بنویسند اگر حسین با یزید بیعت کرد، مشکلی نیست «و الا فان ابی فاضرب عنقه[4]» اگر بیعت نکرد و انتقاد نمود، گردن او را بزنید. امام می­فرمود این نه تنها دین نیست، بلکه انسانی هم نیست. لذا فرمود «مثلی لا یبایع مثله[5]» راه و روش آنها استبدادی است، اما روش ما انسانی، مردمی، اخلاقی، معنوی و رعایت حقوق است، پس امام با چنین سیستمی نمی­تواند دست همکاری و موافقت بدهد، مگر اینکه راه خود را عوض کند. انگیره­ی امام حسین(ع) احیای روح دین که همان عدالت است، بود. معیار عدالت در نامه­ی 53 امیرالمؤمنین به مالک اشتر آمده است که فرمود «آن جامعه و حکومتی که در آن ضعیف­ترین آدم نتواند با جرئت انتقاد کند و حرف خود را بزند، نه مقدس است و نه ماندگار.» چرا؟ چون در آن جامعه عدالت نیست، اگر عدالت باشد هر کسی اعم از پادشاه و وزیر و فقیر می­توانند حرف خود را بزنند. امام حسین(ع) دنبال این نشانه­ی دین بود «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»[6] تمام پیامبران و انبیاء برای نماز آمدند؟ نماز خیلی مهم است «تنهی عن الفحشاء و المنکر[7]» ولی می­توان در نماز ریا کرد، اگر خواستید ببینید نماز، روزه و حج افراد درست است، باید ببینید چقدر به این آیه عمل می­کند «لیقوم الناس بالقسط». همه­ی مردم می­توانند به سهم خود در برپایی عدالت بپاخیزند. امام حسین(ع) این نشانه­ها را در جامعه نمی­دید، و الا چه دلیلی دارد که امام از مدینه برود، چه دلیلی دارد که امام حسین(ع) مکه را که حرم امن خداست، ترک کند؟ وقتی ابن عباس که یک عالم و مفسر بزرگ است، از عبدالله بن جعفر دلیل این کار را می­پرسد و اصرار می­کنند، امام می­فرماید «می­ترسم در اینجا قتال صورت بگیرد «ان یقتالنی» من را بکشند و گردن همان کسانی را بزنند که مرا دعوت کردند و آنها را هم بکشند.» چون عدالت نبود، اگر عدالت بود، چرا امام حرکت کند؟ امام حسین(ع) چیزی را می­خواست که ذات خداست، عدالت ذات خداست، حقیقت ذات خداست، اینها اوصافی هستند که عین ذات خداست. یکی از نشانه­های دین خدا عدالت است، یکی دیگر آزادی است. آزادی مدنی جزئی از زندگی شرافتمندانه­ی بشر است. بشر به موجب این حق می­تواند در هر گوشه از کشور که خواست، زندگی کند، کسی نمی­تواند مانع این کار شود، مگر طبق قانون. به امام حسین(ع) گفتند راه را بستند، فرمود «ما را دعوت کردند و می­خواهم به کوفه بروم و دین خدا را به مردم بیاموزم. می­خواهم سنت مرده و تحریف شده و گرفتار بلای ریا شده­ی پیامبر(ص) را زنده کنم. می­خواهم بدعت را که بنام دین رواج دارد، از بین ببرم.» آنها چه حقی داشتند امام را محاصره کنند؟ او را بدون هیچ پرسش و حساب و کتابی بکشند، آنقدر بدون منطق و بشکل ظالمانه که گاه انسان می­گوید ای کاش این سپاهیان مسلمان نبودند. این درد بزرگی است که زیر پرچم دین این کار را کردند. ای کاش کمونیست­ها، بوداییان، مشرکین و کاش ملحدین بودند. مسلمانان با نماز و یاد خدا، با گفتن خیل الله ارکبی[8]، با گفتن اینکه با کشتن حسین بسوی بهشت می­روید، این کار را کردند. این یعنی شرک، کفر و ظلم را در لباس دین به مردم تحمیل کردند. امام حسین(ع) می­خواست این نباشد. آن کسی که مسلمان است، به دین عمل کند و آن کسی هم که نیست، بگوید من مسلمان نیستم تا تکلیف مردم روشن باشد و بگویند تو که مسلمان نیستی و عمل نمی­کنی، چرا خلیفه باشی؟ انسان نمی­تواند فقط در بُعد نظری مسلمان باشد و در بُعد عملی مسلمان نباشد و بدتر از هر مشرک و کافری عمل کند. پس یکی از رازهای ماندگاری عاشورا و اربعین این بود که انگیزه­ی سید الشهداء خالص بود. ایشان دنبال حقیقت بود و نیت ایشان خدایی بود. امام حسین(ع) حقیقت هستی را می­جست. این خطبه­ی امام حسین(ع) است که در عرفات یکی از فرازهای آن راخواندند.


اهداف قیام امام حسین فرازمانی و فرامکانی

دومین دلیل ماندگاری حادثه­ی عاشورا این است که اهداف امام حسین(ع) هم فرا زمانی بود، در زمان و مکان نمی­گنجید و فرا زمانی و فرا مکانی بود. «یا شیعه آل ابی سفیان»[9] ای شیعیان و رهروان راه خاندان بنی امیه، اگر دین ندارید، آزاده باشید. پس می­توان دین نداشت، اما یک انسان آزاد منش بود. می­توان به ظاهر دین داشت، اما مستبد و خودکامه و خشن بود و سر حسین را هم با بسم الله برید. آزادیی که امام می­خواست در زمان نمی­گنجد. اکنون چندین قرن از آن حادثه گذشته است، اما آن آزادی آرمان انسان­هاست. ملتی که آزادی ندارد، هیچ ندارد، حتی اگر تمام دنیا به آنها پول بدهند. گوسفند نیست که آن را پروار کنند. انسان آزادی اندیشه می­خواهد، آزادی بیان می­خواهد، آزادی قلم می­خواهد، آزادی سیاسی، آزادی مدنی و آزادی دعوت به حق می­خواهد. امام آزادی می­خواهد تا همه­ی مردم و نه فقط آدم­های ضعیف را، امر به معروف و نهی از منکر کند. امام حسین(ع) این ارزش­های والای فرازمانی و فرامکانی را مدنظر داشت. چه چیزی به حر گفت؟ وقتی حر خود را از زندان استبداد و فریبِ دین­مدارانه­ی دروغین آزاد کرد و بیرون آمد، فرمود «انت حر کما سمته امک[10]» تو آزادمردی، تو آزاد شده­ای، آفرین بر این مادر که نام تو را حر گذاشت. آزادی را مطرح می­کرد. امام حسین(ع) برابری و مساوات را مطرح می­کرد و تبعیضات سیاسی، قومی و نژادی، عرب و  عجم، ثروتمند و فقیر را که در زمان سه خلیفه بلای جان اسلام شده بود، نفی می­کرد. «من رأی سلطانا جائراً مستحلا لحرام الله و ناکثا لعهد الله مخالفاً لسنه رسول الله[11]» بنی امیه همه چیز را به انحصار خود درآورده بود،  مثل زمین­هایی که امیرالمؤمنین(ع) درباره­ی آنها در اوائل نهج البلاغه می­فرماید «و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء[12]» خلیفه زمین­ها را تقسیم می­کرد، برای آنها سند درست می­کرد، و به داماد، برادر داماد، فامیل، جلاد، سرباز و تبلیغات­چی خود می­داد. فرمود «اگر هر کدام از اینها را بیایم که رفتند ازدواج کردند و اینها را کابین زنان خود کردند و اگر مال مردم را بیایم که با آن کنیزکان نازک تن خریدند، همه­ی حقوق مردم را برمی­گردانم.» امام حسین(ع) می­فرماید «بنی امیه همه هستی مردم را به انحصار خود درآوردند» لذا امام ندای برابری سر ­داد. عمل ایشان هم همین بود. جامعه را چنان کرده بودند که مردم فکر می­کردند غیر عرب در انسانیت خیلی فروتر است و عرب بودن یک امتیاز بود و حقوق ویژه­ای به آن می­دادند، اما عرب طرفدار حکومت استبداد وضع خیلی خوبی داشت. تبعیض بین سیاه و سفید و بین عرب و عجم در خلافت­های اول، دوم و سوم وجود داشت. وقتی هم که بنی امیه مسلط شد، رسماً معاویه بخش­نامه ­داد که هر کسی از علی بیزاری نجوید، او را از شغل خویش بیرون کنید و اموال و کار او را بگیرید. حتی بخش­نامه آمد که لازم هم نیست ثابت شود، همین که تشخیص دادید کفایت می­کند. ببینید آن وقت جلادهای خون‏آشام با شیعیان امیرالمؤمنین(ع) چه کردند. در میدان جنگ، غلامی سیاه­پوست بر زمین افتاد، غلامی که آزاد شده و در خدمت امام حسین(ع) بود. ببینید سخن امام حسین(ع) فقط حرف نبود، اندیشه، دعوت­، خواسته­ و اهداف امام در عمل هم خود را نشان می­داد. همانطور که خود را کنار بدن غرق به خون علی اکبر(ع) رساند و سر علی را به دامن گرفت و فرمود «لقد استرحت من هم الدنیا و غمها و بقی ابوک وحیدا»،[13] خود را کنار بدن غرق به خون این غلام سیاه رساند و سر او را به دامن گرفت. دست­ها را به آسمان بلند کرد و فرمود «اللهم بیض وجهه[14]» بار خدایا پوست ظاهری او را که رنگین است سفید و درخشان گردان،  تا همه بدانند همه­ی انسان­ها، انسان هستند و انسانیت به رنگ پوست نیست. یک مرتبه دیدند گویی فروغ از چهره­ی این جوان سیاه­پوست پرتو می­افکند. حسین آن مساواتی را می­خواست که سیاه­پوستان عالم می­خواهند، آن مساواتی را می­خواست که محکومان عالم می­خواهند، آن مساوات در مقابل قانون را می­خواست که استبداد زدگان عالم می­خواهند و اینها هرگز کهنه نمی­شوند؛ یعنی فرازمانی و فرامکانی است. این آن چیزی است که گاندی هم آن را می­خواهد، آن محقق آمریکایی، اروپایی و آفریقایی هم می­خواهد. اگر آن را بشناسیم و رفتار و کردار ما مانع نشود، که متأسفانه مانع می­شود، همه این را می­خواهیم. پس یکی از رازهای ماندگاری اربعین و عاشورا، اهداف والای امام است.

 اخلاق حسینی

راز سوم ماندگاری عاشورای سیدالشهداء، اخلاق زیبای حسین(ع) است. متأسفانه در جوامع اسلامی یک اشتباه عظیم رخ داده که اتحاد جماهیر شوروی آن را در ذهن مسلمانان جا انداخته است. قبلاً هم بوده، اما این بلا، بلای اتحاد شوروی است و آن این است که وقتی هدف شما خوب، پاک و زیبا باشد، دیگر وسیله­ی رسیدن به آن هدف مهم نیست. اگر وسیله خوب باشد، چه بهتر، اما اگر خوب نبود، اشکالی ندارد، چون هدف شما مقدس است. لذا اگر کسی این تز را در عمل بکار ببندد، هر چقدر هم که بگوید من مسلمان هستم، اخلاق او اسلامی نیست. کسی که در سیاست، بگوید، کسی که از قانون تخلف کند، هر چقدر هم که بگوید من مسلمان هستم، در عمل مسلمان نیست، چون اسلام این را نمی­پذیرد. حضرت می­فرمود روش من با روش معاویه، دو روش مدیریتی است «والله ما معاویه بادهی منی و لکنه یغدر و یفجر[15]» من مدیریت می­کنم و معاویه هم مدیریت می­کند، اما به دو روش؛ روش من روش راستی، اخلاق معنویت، انسانیت، پاکی، کمال، آزادگی و وفا است، اما معاویه دروغ می­گوید، فریب می­دهد، عهد می­کند و آن را می­شکند، وفا ندارد، تطمیع و تهدید می­کند، می­کشد و زندانی می­کند. هر دو هم ادعای اسلام دارند، هر دو هم ادعای دین دارند. یکی از زیبایی­هایی که نمی­گذارد اربعین و عاشورای امام حسین(ع) فراموش شود، این است که امام حسین(ع) عنصر اخلاق زیبای محمدی(ص) را در تمام فراز و نشیب­های تبلیغات، دعوت­ها، هشدارها و نقدها، مبارزه­ها، جهاد و تلاش خود بطور دقیق رعایت می­کرد. برای امام هدف وسیله را توجیه نمی­کرد و در این رابطه به 3-2 مورد اشاره می­کنم:

امام حسین(ع) به راهی می­رفتند، دیدند خیمه­ای برپا است و باغ زیبا و قشنگی است، امام پرسید این باغ برای چه کسی است؟ گفتند این باغ برای عبیدالله بن حر جعفی است. فردی که ثروتمند، قبیله دار و سرشناس کوفه است. امام به یکی از یاران فرمود «برو بگو حسین تو را می­خواند تا با تو دیدار کند و تو را دعوت می­کند تا به همراه او به کوفه بروی و امر به معروف و نهی از منکر کنی، امام می­خواهد معالم و نشانه­های حقیقت دین خدا را به مردم بیاموزد، تو سرشناس هستی، شاید بدین وسیله مردم بیشتر شنوا شوند.» فرستاده­ی امام حسین(ع) رفت، عبید گفت «سلام من را به حسین برسان و بگو شرمنده­ام. من از کوفه بیرون آمدم، آنجا که دل­ها با شماست، اما شمشیرها بر ضد شماست. من می­دانم شما را محاصره می­کنند و درگیری و کشتار می­شود و به احتمال بسیار زیاد خون شما را می­ریزند. برای من خیلی سخت است که کنار شما باشم، از آن طرف هم خیلی هنر کردم که به صف دشمنان نرفتم، شما من را دعوت کردید، اما این کار از من ساخته نیست.» هرچه آن فرستاده توضیح داد، آیه و حدیث خواند، قانع نشد، لذا برگشت و سراغ امام آمد. از عجایب روزگار است همان حسینی که شب عاشورا چراغ­ها را خاموش می­کند و می­گوید هر کس که می­خواهد برود، برود، در اینجا شخصاً سراغ عبید رفت. در باغ را باز کردند، پرده­ی خیمه­ی شاهانه را کنار زدند، سخن خود را بیان فرمود و منتظر جواب شدند. اما عبیدالله بن حر جعفی گفت «من نمی­توانم، حرف شما حق است، راه شما حق است، استبداد مخوف مذهبی بنی امیه وجود دارد، بنی امیه دروغ گو و جنایتکار هستند، اما من نمی­توانم، همین قدر مرد بودم که در لشگر عمر سعد و شمر نروم، من نمی­توانم شما را همراهی کنم. عروس، دختر و فامیل دارم که اگر بیایم، بر سر آنها بلا می­آورند، لذا من نمی­توانم.» امام قبول کرد و حرکت کرد که برگردد. تا امام می­خواست از باغ بیرون بیاید، عبید گفت «یا ابا عبدالله، حالا که من مرد این کار نیستم و نمی­توانم بیایم، دو هدیه برای شما دارم که کارگشا است، اینها را از من قبول کنید تا من هم در ثواب کار شما شریک شوم.» این عبارت را من با بیان خودم توضیح می­دهم، اما روح مطلب همین است. گفت من اسبی دارم که آن را خیلی گران خریدم، این اسب تربیت شده است تا اگر سوار محاصره شد، بتواند با این اسب هزار مرد جنگی را به هر طرف که زمام اسب را بگرداند، پایمال کند و نجات یابد. من می­خواهم این اسب را به شما هدیه کنم، تا اگر لازم شد در عاشورا و کربلا سوار این اسب شوید و زمام آن را به هر طرف که خواستید بچرخانید تا شما را از مهلکه نجات دهد. امام تبسمی کرد. عبید گفت یک شمشیر هم دارم که پول زیادی بابت آن دادم، به جای ده­ها شمشیر کار می­کند، می­خواهم اینها را به شما هدیه کنم. امام فرمود «اذا بخلت علینا بنصرنا» هنگامی که در یاری ما کوتاهی می­ورزی، «فلا حاجه لنا فی فرسک[16]» وقتی که خودت حاضر نیستی در راه درست، راه آزادی و انسانیت گام برداری، ما نیازی به اسب، شمشیر و پول تو نداریم. چرا؟ «و ما کنت متخذ المضلین عضدا[17]» ما در هدف مقدسمان، چیزهای نامقدس را نمی­آمیزیم. کسی که مؤمن است، قاضی است، طلبه است، استاد دانشگاه است، آیت الله است، بالاتر یا پایین­تر است، هدف مقدس برای او باید اخلاق ناب محمدی(ص) باشد. گزافه نگوییم، هیچ کس نمی­تواند مثل آنها باشد. می­فرماید «لا یقاس بآل محمد من هذه الامه احد[18]» کسی را نمی­شود با معصومین مقایسه کرد. نمی­خواهیم مقایسه بگوییم، می­گوییم ذره­ای از این اخلاق پاک، قطره­ای از این زلال جاری را داشته باشیم، در این صورت است که امانتداری، صفا، درستی، پاکی، انسانیت، اخلاق و هدف خوب داریم و روش­مان اخلاقی و انسانی می­شود.

اولین گروه به صحرای کربلا رسیدند، سید بن طاووس و اینها، نوشتند که امام فرمود آب زیاد بردارید. گفتند: چرا؟ وقتی که به لشگر حر رسیدند، حکمت فرمایش امام روشن شد. فرمود به آنها آب دهید، از تشنگی سرگیجه گرفت. برخی ­گفتند آنها آمدند تا شما را محاصره و تسلیم استبداد کنند، شما در این بیابان که آب از طلا بهتر است، به آنها آب می­دهید؟! اما این اخلاق پاک و ناب حسین است، در روش امام حسین(ع) نامردی، بیداد، پایمال کردن حقوق و تشنه نگه داشتن نمی­گنجد. روش امام را ببینید، روش استبداد اموی­ها را هم ببینید که گفتند آب را ببندید و حتی نباید یک قطره به حسین و کودکان او آب برسد. کدام درست است؟ آب را به روی امام حسین(ع) بستند. چون از همان کودکی این چیزها را به ما گفتند و خواندیم تعجب نمی­کنیم، اما کارهایی که استبداد اموی­ و سپاه یزید کرد، حتی اگر بخواهیم بگوییم در ادعا اشتباه می­کردند و به صورت غیرعمدی این کار را کردند، تمام روش­ها و کارهای آنها ضد اسلامی و ضد انسانی بوده است. چگونه حکومتی سر بدن­هایی را که در میدان بر زمین افتادند، می­برد؟ اگر مسلم در اسلام هست، وقتی با اسب بر بدن­ها می­تازیدند و منزل به منزل سرها را می­چرخاندند، به چه معنا است؟ این کارها در اسلام سابقه داشته است؟ اخلاق ناب امام راز ماندگاری ایشان است.


نقش کاروان اسیران عاشورا

رازهای دیگری هم هست یک بخش مربوط به یاران امام حسین(ع) است، همان کسانی که با امام بودند و همان کسانی که در حساس­ترین جاها این کاروان را از توقف نجات دادند. یک بخش از رازهای ماندگاری حسین مربوط به کاروان اسیران است. شما به کاروان اسیران نگاه کنید، در روز عاشورا یک حادثه و رویداد عظیمی رخ داد، اما روز اربعین این رویداد چنان رنگ ماندگاری، بالندگی و جاودانگی گرفت که حتی زن و بچه­ی یزید هم بر ضد یزید شورش کردند. زن یزید به او گفت «رویت سیاه ای یزید، تو به من هم دروغ گفتی، پسر پیامبر(ص)، پیشوای خوبان، پاره­­ی قلب پیامبر(ص) را کشتی و آن وقت در تبلیغات رسمی خود او را آشوبگر، گناه­کار و تفرقه­افکن معرفی می­کنی» اینها باعث شد حادثه­ی عاشورا تا اربعین چنان رنگ جاودانگی بگیرد که یزید بگوید خدا عبید را  لعنت کند، که او به من گزارش دروغ داد و عبید بگوید خدا شمر را لعنت کند، او سر حسین را برید و من چنین دستوری نداده بودم. یک بخش از این رازها مربوط به اسیران آزادی بخش است. مسجد جامع اموی جلوه­گاه اسلام اموی است، در بالای آن تخت یزید است، در پایین آن یک جایی برای رؤسای بنی امیه درست کردند، دورتر هم به مردم عادی تعلق دارد، الان هم ظاهراً می­توان همان سبک و نشانه­ها را یافت. وقتی زین العابدین به این مکان وارد شد، دید غوغا است، یزید جشن پیروزی گرفته است، نعوذ بالله پیروزی حق بر باطل، پیروزی اسلام بر کفر. زین العابدین اینجا باید با یک درایت وصف ناپذیر، همه­ی نقشه­ها را به هم بریزد و اربعین را ماندگار کند. ببینید زین العابدین چه حسن مطلعی به خرج می­دهد، با اینکه او را به زنجیر کشیده بودند. اتفاقاً برای اینکه اسیران جلوی چشم یزید باشند، آنها را بالا بردند. وقتی زین العابدین را آنجا بردند و خواست بنشیند، روبروی یزید قرار گرفت. یک مرتبه صدا زد «یا یزید» کسی جرئت نمی­کرد به یزید چنین بگوید، به او خلیفه‏المسلمین و امام‏المتقین می­گفتند. آنگاه امام صدا زد «یا یزید» دژخیمان بنی امیه با خود گفتند این کیست؟ یزید این همه خون ریخته، جنایت کرده، آدم­ها را دستگیر و زندانی کرده است، این جوان با چه جرئتی می­گوید یا یزید و نمی­گوید یا امیرالمؤمنین؟ سکوت حاکم شده بود، بار دیگر صدا بلند شد «یا یزید» تا اینکه یزید گفت بله و همه شنیدند، بار سوم گفت «یا یزیدک و یزید جواب داد، امام گفت «ما ظنک برسول الله لو رای ما علی هذه الحال[19]» بدون شمشیر جواب من را بده، بگو اگر پیامبر که در باطن روحشان حاضر و ناظر است، الان به ظاهر سر از اینجا بر دارد و زنان و دختران و فرزندان حرم خود را ببیند که به بنده اسارت کشیده­ای و سر حسین را بر نیزه بردی، فکر می­کنی به تو لعنت می­فرستد یا از تو تشکر می­کند؟ این حسن مطلع بافته­­های دروغین بنی امیه را از میان برد و به نهضت آزادی ­خواهانه­ی حسین(ع) رنگ ماندگاری بخشید. به همین جهت یزید دید که ماندن آنها نتیجه­ای جز تزلزل نظام استبداد نیست، لذا از نعمان بن بشیر که آدم ملایم و با تجربه­ای بود، خواست که آنها را ببرد. 



[1] تحف العقول صفحه 239  

[2] بحارالانوار جلد 44 صفحه 391

[3] نهج البلاغه نامه 53

[4]    ‏ لهوف صفحه 44  (إن أبى عليك فاضرب عنقه)  مثير الأحزان  (إن امتنع عليك فاضرب عنقه) صفحه 23

[5] بحارالانوار جلد 44 صفحه 325

[6] حدید 25

[7] عنکبوت 45

[8] بحارالانوار جلد 44 صفحه 391

[9] لهوف صفحه 158

[10] لهوف صفحه 140

[11] وقعه الطف صفحه 172

[12] نهج البلاغه خطبه 15

[13]یافت نشد  برای این سخن منبعی

[14] بحارالانوار جلد 45 صفحه 23

[15] نهج البلاغه خطبه 200

[16] مقتل ابی مخنف

[17] کهف آیه 51

[18] نهج البلاغه خطبه 2

[19] لهوف صفحه 228  ما ظنك برسول الله صلى الله عليه واله وسلم لو رآنا على هذه الصفة


بررسی فلسفه قیام امام حسین علیه السلام (جلسه1)

بررسی فلسفه قیام امام حسین علیه السلام (جلسه1)

استاد محمد اسفندیاری: دربارة امام حسین کتاب‌های متعدد فارسی و عربی نوشته شده و عاشورا نگاری در طی قرون متمادی جریان داشته که یکی از این مباحث هدف از قیام امام بوده است. مسلّم است که احیای دین، اقامه عدل، ابطال باطل و... از اهداف امام بوده است چرا، که همه می‌دانند این‌ها اهداف درجه اول است و اختلافی نیست ولی آنچه محل اختلاف است اهداف درجه دوم امام است. مثلاً این که امام در حرکت از مدینه به مکه و از مکه به کوفه چه برنامه و هدفی داشته است و یا تاکت

بررسی فلسفه قیام امام حسین ج2

بررسی فلسفه قیام امام حسین ج2

در باب هدف قیام امام حسین 7 نظریه مطرح شد و منظور از اهداف، اهداف درجه دوم بود که می‌توان از آن به تاکتیک‌های امام اشاره داشت. از میان این 7 نظریه، مهمترین آنها، نظریه شهادت سیاسی و نظریه تشکیل حکومت می‌باشد. نظریه شهادت سیاسی معتقد است امام خواست برای نفی مشروعیت از امویان و خلافت امویان به سوی شهادت برود. از نظریه شهادت و حکومت کدامیک را برگزینیم؟ اگر نظریه حکومت را بپذیریم نظریات شهادت سیاسی و فدیه‌ای و ... ردّ می‌شود. نه موضوع می‌توان در باب

 بررسی فلسفه قیام امام حسین‌(ع) جلسه3

بررسی فلسفه قیام امام حسین‌(ع) جلسه3

در جلسه قبل بحث از هدف شناسی قیام امام حسین علیه السلام بود که هفت نظریه تبیین شد که البته در سه نظریه کلی می‌گنجد. الف) امتناع از بیت؛ ب) نظریه شهادت که خودش تفسیرهای متفاوتی دارد؛ ج) تشکیل حکومت و اعاده خلافت و امامت.

مطالب مرتبط

 صورتبندی نظرات پیرامون قیام امام حسین

صورتبندی نظرات پیرامون قیام امام حسین

در باره قیام سید الشهداء زمینه ها، علل، عوامل و فلسفه آن، نظرات زیادی ارائه شده است. این دیدگاه ها را می توان این گونه صورتبندی کرد که قیام امام حسین (ع) یک ماموریت اختصاصی رازآلود بوده که راز آن بر کسی مکشوف نیست تا دیدگاهی که معتقد می باشد هدف امام، تشکیل حکومت بر اساس عدل الهی و برنامه سیاسی صرف بوده است. اینها در قلمرو تفکر شیعی است و الا اهل سنت نیز تحلیل‌ها و نظریاتی پیرامون نهضت سید الشهداء دارند.

اهداف قیام حسینی (2)

اهداف قیام حسینی (2)

خلاصه جلسه قبل صحبت در باره این بود که وجود مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام چه هدفی را در جریان نهضتشان تعقیب می کردند ؟عرض شد که حضرت یک هدف مستأجل داشت و آن امتناع از سازش با طاغوت زمان بود و فرعون وقت یعنی یزید بن معاویه؛ طبیعی است که بیعت با چنین کسی و آن هم شخصیتی مثل امام حسین علیه السلام صحه گذاشتن روی کارهایی است که او انجام می دهد و یزید در حقیقت یک شیطان مجسم بود..