موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , فلسفه و کلام ,

بررسی اخلاق پژوهش و مسائل آن

 بسم الله الرحمن الرحیم

نظریه ‏پرداز: حجت‏الاسلام‏والمسلمین آقای سید حسن اسلامی

موضوع: بررسی اخلاق پژوهش و مسائل آن 

7/11/91

 

بحث این جلسه در باب اخلاق پژوهش و برخی از مسائل و حوزه­های آن است. اگر بخواهیم در مقام طلبه کل وظایف خود را دسته­بندی کنیم، وظایف ما در 3 مقوله می­گنجد: یکی در مقام ترویج و تبلیغ دین است، یکی در مقام معلمی و تدریس است و دیگری در مقام تحقیق است. به هرحال بعضی از طلبه­ها علایقی دارند و این علایق در قالب تحقیق جلوه­گر می­شود. البته لزوماً همه­ی طلبه­ها محقق نیستد و شاید نمی­خواهند که محقق باشند، ولی طلبه­ای که بخواهد جامع باشد، باید هم به تعبیر بعضی از علما هم اهل بیان و هم اهل بنان باشد؛ یعنی بتواند قلم دست بگیرد، کار پژوهشی انجام دهد و یک کار محققانه ارائه کند. انجام کار محققانه مستلزم آن است که شخص افزون بر دانش مربوطه و آموختن شیوه­های آن، برخی ضوابط و اصول اخلاقی را هم رعایت کند. اخلاق پژوهش همان اخلاقی است که هر انسانی باید داشته باشد، اما به مناسبت نوع کاری که انجام می­دهد یا حرفه­ای که انتخاب کرده، الزاماتی بر آن بار می­شود و اگر بخواهد پژهش او، پژوهش درستی باشد، باید این اصول اخلاقی را رعایت کند. هنگامی اخلاق پژوهش شکل می­گیرد که ما هم زمان هم دغدغه­ی حقیقت و هم دغدغه­ی انصاف را داشته باشیم. هنگامی که این دو دغدغه در شخص جمع شود که بخواهد هم حقیقت را پیدا کند و هم جانب انصاف را رعایت کند، اخلاق پژوهش زاده می­شود. هر کجا که حقیقت مخدوش شود و انصاف نادیده گرفته شود و ستم شود، اخلاق پژوهش نادیده گرفته شده و زیرپا گذاشته شده است.

در سال 1356 کتابی به نام «حلاج» منتشر شد که شخصی بنام علی میرفطروس آن را نوشته بود و همان زمان مرحوم مطهری واکنش تندی به آن نشان داد. من این کتاب را در سال 1359 خواندم. آقای میرفطروس یک مارکسیست بود و می­خواست در این کتاب نشان دهد که حلاج ماتریالیست است. در بخشی از این کتاب آمده است که «تذکره­ها شهادت می­دهند که حلاج در 50 سالگی گفت: هنوز هیچ مذهب نگرفته­ام. پانوشت: تذکره الاولیاء، صفحه­ی 586» ایشان از این جمله و جملاتی از این دست نتیجه می­گیرد که حتی قدما هم معتقد بودند حلاج بی­دین بوده است. هنگامی که این متن را خواندم، تنها سؤالی که برای من پیش آمد این بود که تذکره الاولیاء طبق تعریف درباره­ی اولیاءالله است و اگر حلاج انسان بی­دینی بوده، چگونه نام او در کتابی که درباره­ی اولیاء خداوند هست، آمده است؟ همان موقع کتاب تذکره الاولیاء را خواندم. حالا متن کامل این بحث را از تذکره برای شما نقل می­کنم. «نقل است که در شبانه روزی 400 رکعت نماز کردی و بر خود لازم داشتی، گفتند در این درجه که تویی چندین رنج چراست؟ گفت: نه راحت در کار دوستان اثر کند و نه رنج. دوستان فانی صفت باشند، نه رنج در ایشان اثر کند و نه راحت... نقل است که در 50 سالگی گفت که تاکنون هیچ مذهب نگرفته­ام، اما از هر مذهبی آنچه دشوارتر است، بر نفس خود اختیار کردم، تاکنون که 50 ساله هستم، به هر نمازی غسلی کرده...» تذکره الاولیاء صفحه­ی 586.  در واقع آقای میرفطروس بخشی از سخن تذکره را انتخاب کرده و ذیل سخن را انداخته و فقط صدر سخن را آورده است. از سوی دیگر در متون کهن، مذهب به معنای دین نیست، بلکه معادل مکتب فقهی است و هنگامی که حلاج می­گوید تاکنون هیچ مذهب اختیار نکردم؛ یعنی نه شافعی هستم، نه حنبلی و نه حنفی، بلکه از هر مذهبی آنچه سخت­تر است، انتخاب کردم. اما در زبان معاصر ما، به خصوص در فضای غیر علمی، مذهب معادل دین است و وقتی کسی می­گوید من مذهب ندارم؛ یعنی دین ندارم. آقای میرفطروس این سخن را از تذکره گرفت و با انداختن ذیل این سخن و گذاشتن آن در یک متن دیگر، تفسیری از حلاج به دست داد که خلاف واقعیت و حقیقت است. در اینجا آقای میرفطروس اخلاق پژوهش و روح حقیقت­طلبی را زیرپا گذاشت. این نمونه­ای ­از نادیده گرفتن اخلاق پژوهش است. هرگاه ما به هر دلیلی و به هر شکلی، چه خواسته و چه ناخواسته، در روند پژوهش خود حقیقت را کم­رنگ کنیم و انصاف را نادیده بگیریم، اخلاق پژوهش و روح امانت نقض شده است. با این نگاه، من اخلاق پژوهش را در سه حوزه­ی کلی می­گنجانم:

اول در حوزه­ی ارتباط علمی پژوهشگر با جامعه پژوهشی

دوم در حوزه­ی احترام به سنت پژوهشی و پژوهشگران

سوم در انتقاد به سنت علمی و جامعه­ی علمی

پس از نظر من کل اصول اخلاقی پژوهش در سه حوزه می­گنجد. پژوهشگری که در پی حقیقت  و انصاف است، هم باید با جامعه­ی علمی مرتبط باشد، هم به جامعه­ی علمی احترام بگذارد و هم جامعه­ی علمی را نقد کند. با توجه به فرصتی که در اختیار دارم، اینها را توضیح خواهم داد، در مورد بخش اول و دوم بحث می­کنم و بخش سوم برای فرصت دیگری باقی می­ماند.

1ـ ارتباط علمی پژوهشگر با جامعه پژوهشی

تعریف پژوهش

مقصود من از پژوهش، هرگونه تلاش روشمند برای پاسخ به سؤالی است که تاکنون جواب نگرفته یا نقادی پاسخ­­های موجود یا ارائه­ی راه جدید است. درواقع پژوهش همراه با گشودن آفاق علمی در زمان خودش است، لذا ترجمه و برخی خدمات پژوهشی از پژوهش خارج می­شود. در مجموع هر گونه تلاش در جهت پیش بردن دانش در یک زمینه، پژوهش است.

حوزه­ی ارتباط علمی پژوهشگر با جامعه پژوهشی

با این تعریف از پژوهش، همواره پژوهشگر در یک سنت علمی بدنیا می­آید و شکل می­گیرد، به تعبیر دیگر هیچ پژوهشگری کار خود را از صفر آغاز نمی­کند. هر پژوهشگری هنگامی که پژوهش را شروع می­کند، در هر زمینه­ای که باشد، پیش از او کسانی بودند، پیش از او یک سنت علمی و یک جامعه­ی علمی وجود دارد. اگر این پژوهشگر می­خواهد پژوهش کند و کار اصیلی ارائه کند که واقعاً ارزشمند باشد، باید به سنت علمی تکیه کند، باید با سنت علمی موجود مرتبط باشد و از آن استفاده کند. لذا پژوهشگر همواره با جامعه­ی علمی در حال داد و ستد است و هیچ پژوهشگری مستقل از جامعه و از نقطه­ی صفر آغاز نمی­کند. بتعبیر شاعر عرب «العلی محموره الا علی من بنا فوق بنا السلفی» هیچ کسی در کار خود پیشرفت نمی­کند، مگر بر آنچه که پیشینیان آورده­اند، چیزی بیافزاید. امروزه کسانی که پایان­نامه و مقاله می­نویسند، یکی از مواردی که در فصل اول پایان نامه باید آورده شود، پیشینه­ی تحقیق است. وقتی می­گویند پیشینه­ی تحقیق؛ یعنی من پژوهشگر می­خواهم بگویم پژوهشگران پیش از من چه کرده­اند، باید یکی یکی آنها را گزارش و توضیح دهم که فلان پژوهشگر در این زمینه این بحث را پیش کشیده است. بعد در ادامه باید بگویم که پژوهش فعلی من با آن پژوهش­ها چه تفاوت و شباهتی دارد. اگر آنها کار کرده­اند، چرا من کار می­کنم؟ اگر کار نکرده­اند، من می­خواهم چکار کنم؟ تعیین نسبت پژوهش خود با پژوهش دیگران، بخشی از کار علمی است. لذا کسانی که در اتاق می­نشینند و در را روی خود می­بندند و برای خود کار می­کنند، پژوهشگر نیستند. متأسفانه نقض اخلاق پژوهشی هنگامی رخ می­دهد که افراد به این باور نادرست برسند که می­توانند جدا از جامعه­ی علمی کار، بحث و پژوهش کنند. در سنت ما چنین چیزی نبوده و از قدیم این فرض مسلم بوده است که هر کسی می­خواهد دست به قلم ببرد و پژوهش کند، وارد یک سنت می­شود. هنگامی که شما وارد یک سنت علمی می­شوید، باید ضوابط آن سنت را رعایت کنید و در جایی که مجاز هست، دست به قلم ببرید، نه جایی که مجاز نیست.

پژوهشگر در کجا مجاز است دست به پژوهش بزند؟

در کجا مجاز هستید دست بقلم ببرید؟ عده­ی زیادی از دانشمندان گذشته در اینباره بحث کردند. ابن حزم اندلسی، ابن خلدون، حاجی خلیفه و چند نفر دیگر در جاهای مختلف بحث کرده­اند که انسان در کجا مجاز است دست به پژوهش بزند. آیا من الان می­توانم تصمیم بگیرم تفسیر قرآن بنویسم، آیا این کار درست است یا نادرست؟ به چه دلیل درست یا نادرست است؟ ابن حزم که مربوط به قرن پنجم است، می­گوید «هرکسی که بخواهد تألیف و تصنیف کند، تنها در هفت مورد مجاز است و اگر از این هفت مورد بگذریم، کسی حق ندارد دست بقلم بزند.» همانطور که می­دانید قلم، نگارش و کتابت در سنت دینی ما چیز ارزشمندی است، چیز مبتذل و پیش پا افتاده­ای نیست تا هر کسی دست به قلم ببرد. قلم محترم است. در قرآن کریم خداوند به قلم سوگند می­خورد[1]. با این نگاه، ابن حزم می­گوید «هر کسی جز با این هفت دلیل دست به قلم ببرد و نوشته­ی دیگران را همانطور که هست، بازنویسی یا تکرار کند یا ترتیب آن را پس و پیش کند و...این کارها رفتار اهل جهالت، غفلت، وقاهت و سخافت است و ما از همه­ی اینها به خداوند پناه می­بریم.» یعنی التزام اخلاقی یک پژوهشگر آن است که تنها در این هفت مورد دست به قلم ببرد. این هفت مورد چیست؟ ابن خلدون سخن ابن حزم را می­گیرد، بسط می­دهد و به تفصیل سخن می­گوید که من به اختصار آن هفت مورد را نام می­برم:

1ـ وضع دانشی تازه؛ من هنگامی می­توانم دست به قلم ببرم و خود را پژوهشگر بدانم که بخواهم در یک زمینه دانش جدیدی را وضع کنم. البته چنین موردی کمتر پیش می­آید.

2ـ شرح کتب دشوار پیشینیان؛ یکی از دلایل اینکه سنت شرح نویسی در فرهنگ ما رواج داشته، این بوده است؛ یعنی بسیاری از پژوهشگران بجای اینکه خودشان مستقیماً دست به قلم ببرند، احساس می­کردند آنچه که پیشینیان انجام دادند، خیلی بهتر است، لذا همان را شرح و توضیح می­دادند. چه الزامی وجود دارد که من کار جدید انجام بدهم؟ هر کار جدیدی چیز خوبی نیست.

3ـ زدودن خطاهای پیشینیان؛ من در مقام پژوهشگر با کتاب و تصنیفی مواجه می­شوم که تصنیف خوبی است، ولی در آن خطاهایی وجود دارد. برای رفع این خطا دست به تصنیف می­زنم و اصلاح می­کنم. مرحوم فیض در قرن یازدهم تصمیم می­گیرد کتابی درباره­ی اخلاق بنویسد، می­گوید «پس از اینکه مصمم شدم کتابی بنویسم، دیدم بهترین کتاب در زمینه­ی اخلاق کتاب «احیاء علوم دین» ابوحامد غزالی است، کتاب خیلی خوبی است، اما در آن خطاهایی وجود دارد و من تصمیم گرفتم آن خطاها را برطرف کنم و بقیه را همانطور که هست، بیاورم.» در واقع فیض چند تا بحث غزالی را حذف می­کند، آنجایی که خیلی تمایل به تصوف دارد و احادیث داستانی را که نمی­پسندد، حذف می­کند، همچنین بحث­های کلامی اشعری و بحث­های فقهی شافعی را حذف می­کند و بقیه را می­آورد. این کتاب را اصلاح می­کند و کتاب «المهجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء» را می­نویسد.

4ـ تکمیل نواقص یک علم؛ هیچ علمی یک شبه شکل نمی­گیرد و به کمال خود نمی­رسد، بلکه یک روند طولانی دارد و هنگامی که ما وارد یک سنت علمی می­شویم، در واقع کمک می­کنیم تا این سنت شکل بگیرد و آجری بر این بنا می­نهیم. هر کسی که گفت من می­خواهم علمی را دگرگون کنم، معمولاً ادعای گزافی است که نباید آن را خیلی جدی گرفت.

5ـ نظم بخشیدن به مسائل یک علم؛ ما مواردی داشتیم که علم شکل گرفته است، ولی مباحث آن همچنان آشفته است و منتظر کسی هست که اینها را نظم ببخشد؛ مثلاً کسی مانند ملا صدرا.

6ـ ایجاد دانشی تازه از طریق تلفیق دانش­های موجود؛ گاهی اوقات چند دانش به هم نزدیک می­شوند و مسائلی را پدید می­آورند که اگر یک آدم دقیقی پیدا شود، می­تواند خود این مسائل را تبدیل به یک علم کند و بعضی از پژوهشگران هوشمند از این استفاده می­کنند و دانش­های تازه­ای را پدید می­آورند که امروزه به آنها دانش­های میان رشته­ای می­گویند. ما در گذشته روان­شناسی و جامعه­شناسی داشتیم، در نیمه­ی دوم قرن بیستم کسانی ­آمدند و برخی از مسائل روانش­شناختی که جنبه­ی اجتماعی دارند یا می­توان از نگاه اجتماعی به آنها نگریست را، انتخاب ­کردند و دانش­روان­شناسی اجتماعی را پدید ­آوردند. یا در گذشته ما اکولوژی داشتیم؛ یعنی بوم­شناسی، همچنین تئولوژی داشتیم؛ یعنی الهیات و خدا­شناسی. امروزه مباحث مشترکی پیدا شده که باعث شده است رشته­ی جدیدی بنام اکوتئولوژی یعنی الهیات بوم­شناسی شکل بگیرد.

7ـ تلخیص کتب متقدمان؛ گاهی اوقات متقدمان فرصت و حوصله­ی زیاد داشتند، نگران زمان نبودند و می­نوشتند و ما الان در برابر حجم عظیمی از آثار هستیم که همه­ی آنها خواندنی نیستند و همه­ی آنها را هم نمی­توان نادیده گرفت. یک پژوهشگر قوی آنها را تلخیص می­کند و لب لباب آن را فراهم می­کند.

اینها انگیزه­های اصلی پژوهش از دیدگاه افرادی مثل ابن خلدون است. ممکن است ما یکی دو مورد به آنها اضافه کنیم یا بعضی از اینها را به هم ارجاع دهیم، ولی نکته­ی اساسی که در این نگاه وجود دارد، آن است که هیچ پژوهشگری حق ندارد بدون اعتنا به سنت علمی خود، شروع به نوشتن کند. اخیراً من می­بینم در بعضی از آثار تفسیر قرآن یا تفسیر نهج البلاغه، نویسنده با افتخار در مقدمه­ نوشته است که «من بدون اینکه به هیچ یک از تفاسیر مراجعه کنم و هیچ یک از شروح را ببینم، مستقیماً نهج البلاغه یا قرآن را باز کردم و شروع به نوشتن تفسیر کردم.» این کار درست نیست و اصلاً غیر اخلاقی است. نه تنها هنر نیست، بلکه غیر اخلاقی است. این کار به این معنا است که شما یک سنت هزار ساله در تفسیر قرآن را نادیده گرفتید و گفتید در این هزار سال، کسانی که قرآن را تفسیر کردند، چیزی نفهمیدند و من می­خواهم از صفر آغاز کنم. این خلاف اخلاق است. این کار نادیده گرفتن جامعه­ی علمی است که من اسم آن را «نگارش در جزایر پراکنده» گذاشتم. یعنی آدم در یک جزیره بنشیند و بدون توجه به اینکه بیرون از جزیره چه می­گذرد، شروع به نوشتن و پژوهش کند. به نظر من  کسی که دست به چنین کاری می­زند، در نهایت یا دچار فقر علمی می­شود یا دچار ضعف اخلاقی است. فرصت نیست که نام ببرم، ولی موارد متعددی دیدم و الان تحت عنوان دوباره­ کاری و چندباره ­کاری فراوان دیده می­شود.

همه­ی دانشجویانی که در مقطع کارشناسی وارد دانشگاه می­شوند، باید 4-2 واحد درسی ادبیات بخوانند و برای همین کتابی تحت عنوان «گزیده­ی متون ادبیات فارسی» فراهم می­شود. من یکبار که شمردم، بیش از 60 کتاب گزیده­ی متون ادبیات فارسی وجود دارد که همه­ی اینها مشابه هم هستند. یکبار هم یک استاد ادبیات فارسی به من می­گفت «من 118 مورد را شمردم» حالا شاید این اغراق باشد، ولی آنچه که خود من شمردم در حدود 50  مورد بود. ما الان در حدود 50 کتاب با عنوان «گزیده­ی متون ادبیات فارسی» داریم که در آن قطعاتی از اشعار مولانا، خیام، سعدی، حافظ تا شاعران معاصر آمده است که تقریباً همه­ی آنها شبیه به هم هستند؛ یعنی 70-60 درصد اینها با هم تداخل دارند. چرا چنین کاری صورت می­گیرد؟ اگر انگیزه­ی مالی نباشد (که فرض ما این است که کار پژوهشی در درجه­ی اول با انگیزه­ی اقتصادی شکل نمی­گیرد)، چرا چنین کاری صورت می­گیرد؟ چرا هنگامی که شرح خوبی از کفایه وجود دارد، من دوباره شرح کنم؟ اصول فقه مظفر ترجمه شده است، چرا من دوباره ترجمه کنم؟ اصلاً چرا ترجمه کنم، اصول فقه مظفر نباید ترجمه شود، باید عربی خوانده شود. ولی متأسفانه ما الان در فضایی قرار داریم که بعضی از افراد می­آیند و در زمینه­هایی که فکر می­کنند اهل پژوهش هستند، بدون توجه به سنت علمی موجود و کاری که پیشینیان انجام داده­اند، مجدداً همان کار را تکرار می­کنند. حتی ما این کار را در سطح مؤسسه­های بزرگ شاهد بودیم، نه افراد.

انگیزه های بی‏توجهی به آثار علمی دیگران

دلایل متعددی باعث می­شود افراد بی­توجه به یکدیگر شروع به پژوهش می­کنند که من برخی از آنها را برای شما نام می­برم:

1ـ بی­خبری؛ من هنگامی که می­خواهم مثلاً شرح نهج البلاغه بنویسم، خبر ندارم که در بازار علم چه می­گذرد. اگر چنین چیزی باشد که فاجعه است. اولین شرط پژوهش­گری باخبری است. کسی که خبر ندارد، نباید پژوهش کند. باید بکوشد تا در آن زمینه­ای که می­خواهد دست به قلم ببرد، بررسی کند که چه کارهایی انجام شده است و بعد بکوشد که نقص کار را برطرف کند.

2ـ بی­اعتمادی؛ گاهی کسانی هستند که می­دانند دیگران چه کار کردند، اما می­گویند «ما به این کار اعتماد نداریم.» این هم درست نیست، چون اگر واقعاً کار دیگران بی­ارزش بوده است و شما به آن اعتماد ندارید، شما در مقام پژوهشگر موظف هستید به جامعه­ی علمی بگویید چنین اثری وجود دارد، ولی من به آن اعتماد ندارم و دلیل آن را هم بگویید. سنت علمی اینطور شکل می­گیرد که بگویم من به فلان ترجمه که از قرآن منتشر شده است، اعتماد ندارم و قرآن را غلط ترجمه کرده است.

3ـ رقابت؛ متأسفانه همه جا ممکن است آلوده شود، حتی عرصه­ی علم. عرصه­ی علم هم عرصه­ای است که انسان­ها در آن مشغول فعالیت هستند، لذا آن هم ممکن است آلوده شود.

4ـ نفرت؛ گاهی نفرت از یک نویسنده و پژوهشگر، مانع از آن می­شود که ما حتی اسم آن را ببریم و به اثر او اشاره کنیم، در صورتی که بازار علم، بازار مناسبات شخصی نیست. حتی اگر من از کسی نفرت داشته باشم، اخلاقاً ملزم هستم که به اثر او اشاره کنم. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏[2]» این حکم عام قرآن کریم است که در همه­ی زمینه­ها حاکم است، به خصوص در پژوهش، چون با حقیقت سروکار دارد.

5ـ ملاحظات دوستانه؛ گاهی برعکس نفرت، از سر دوستی با دیگران، نمی­توانیم به کار همدیگر استناد کنیم و نام ببریم. من از دوست خود اثری دیدم که کار ضعیفی است، من احساس می­کنم که اگر اسم او را ببرم، می­گویند به یکدیگر نان قرض داده­اند، اگر بخواهم ایراد بگیرم، دوستی مان مختل می­شود، بلاخره مشکلات و ملاحظاتی دارم که سبب می­شود سکوت کنم و آن را نادیده بگیرم.

6ـ خود بزرگ ­بینی؛ برخی از افراد خود را خیلی جدی می­گیرند. متأسفانه جملاتی در مقدمات بعضی از کتاب­ها نوشته می­شود که خیلی عجیب است؛ مثلاً می­گویند که ما با استدلال­های قاطعانه، هیچ گونه تردیدی برای هیچ کسی در هیچ سطحی باقی نگذاشته­ایم. این خیلی عجیب است. پیامبر خدا می­فرماید «و إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ في‏ ضَلالٍ مُبين[3]» به اما و اگر، واگذار کرده است. اینقدر که آدم از خود مطمئن باشد و قاطعانه سخن بگوید، خلاف تواضع و اخلاق است.

7ـ سرقت علمی؛ من موارد متعددی دیدم که فرد 20-10 صفحه از متنی را آورده که کل این متن از یک کتاب و یک فصل دیگر سرقت شده است. یک مقاله­ای را دیدم که می­خواستم آن را داوری کنم، من مقاله را رد کردم و گفتم این مقاله کلاً از کتاب من سرقت شده است. بعد از مدتی دیدم همین مقاله در یک مجله­ چاپ شده است و نویسنده­ی آن عین عبارت، جملات و مستندات منابع من را آورده بود و به همه جا ارجاع داده بود، به جز کتاب من که مبادا رد سرقت آن شناسایی شود.

اینها دلایلی است که معمولاً ما را برمی­انگیزاند که به کار دیگران و به سنت علمی جامعه اعتنا نکنیم. همه­ی این دلایل در نهایت یا به فقر علمی برمی­گردد؛ یعنی نمی­دانیم در بازار علم جهان چه می­گذرد یا به دلیل ضعف اخلاقی است. پس یا مشکل اخلاقی یا مشکل علمی داریم.

پیامدهای بی‏توجهی به آثار علمی دیگران

نتیجه­ و پیامد این نگاه در جامعه­ی علمی چیست؟

1ـ عدم پیشرفت علم؛ معمولاً هر کسی سعی می­کند هر چیزی را از همان اول حل کند؛ یعنی هیچ کسی کار خود را مبتنی بر کار دیگران نمی­کند و لذا علم پیشرفت نمی­کند. علم هنگامی پیش می­رود که من نخواهم هر بحثی را خودم شروع کنم، بلکه بگویم من در این بحث وامدار فلانی هستم و به یافته­های او اعتماد می­کنم و دیگری هم بگوید من در این بحث به ایشان اعتماد دارم، لذا می­خواهم بحث دیگری را پیش بکشم. اگر هر کسی بخواهد هر بحثی را مطرح کند، ما هیچ وقت به فرجام نمی­رسیم.

2ـ کلی­گویی؛ نتیجه­ی آغاز کردن از صفر کلی­گویی است. شما در بحث­هایی عمومی منابع زیادی می­بینید، همین که می­خواهید کمی بحث را ریز کنید، دیگر منبعی وجود ندارد. همه­ی پژوهش­ها کلی­محور و موضوع محور هستند. شما ممکن است درباره­ی اخلاق اسلامی 50 پژوهش ببینید، ولی در مورد فضیلت­ها یا رذیلت­های خاص اسلامی منبعی نمی­یابید؛ مثلاً به دروغ که می­رسید، منبعی ندارید یا فقط یک کتاب از مرحوم صدر می­یابید. به دروغ مصلحت­آمیز که می­رسید، فقط کتاب من را می­بینید و دیگر منبعی نمی­یابید. همه ترجیح می­دهند کلی­گویی کنند. هنگامی می­شود جزئی کار کرد که اولاً پژوهشگر خیلی متواضع باشد و نخواهد همه­­ی مسائل را خودش حل کند، ثانیاً به سنت علمی اعتماد کند و بخواهد پژوهشی را که دیگران انجام داده­اند، جدی بگیرد و به آن احترام بگذارد.

3ـ خودِ بی­توجهی به کار دیگران، یک سنت می­شود؛ در گذشته آن دانشمندی که در اندلس و اسپانیا بود، وقتی مطلبی می­نوشت، به غزالی که در نیشابور یا طوس بود، استناد می­کرد. میرداماد به ارسطو استناد می­کرد. ولی الان در شهر قم دو نفر هم­زمان کاری را انجام می­دهند، ولی هیچ کدام به یکدیگر استناد نمی­کنند. این خیلی عجیب است؛ یعنی واقعاً نمی­دانند که دارند چه کار می­کنند؟! به یکدیگر استناد نمی­کنند و لذا سنت علمی شکل نمی­گیرد. سنت علمی با یک نفر شکل نمی­گیرد. تولید علم و نوآوری نیازمند سنت است، سنت هم مستلزم حضور افراد متعدد است که با یکدیگر وارد تعامل شوند و مشارکت کنند و هر کدام در حد خودشان فعالیت کنند. اگر هر کسی بخواهد در گوشه­ای بنشیند و کار کند، سنت شکل نمی­گیرد.

4ـ کسی که از بیرون نگاه می­کند، می­بیند هر کسی برای خودش در گوشه­ای نشسته و کار می­کند؛ یعنی هیچ کس نقد نمی­شود. نقد نشدن در سنت علمی، یعنی مرگ. افتخار یک نویسنده این است که نقد شود. الان پژوهشگر­های مطرح دنیا پس از مدتی نقد می­شوند و بعد از اینکه نقد شدند، افرادی تمام پژوهش­هایی را که در نقد آنهاست، منتشر می­کنند؛ مثلاً کتاب سینگر و منتقدانش. این سنت علمی است. یک عده دفاع می­کنند، یک عده نقد می­کنند و یک عده رد می­کنند. یک جنگ مغلوبه می­شود و اتفاقاً علم همین است؛ یعنی هنگامی که جنگ مغلوبه شود، علم شکل می­گیرد. در فضای آرام و عادی که هر کسی در گوشه­ای نشسته باشد و کار کند، علم شکل نمی­گیرد.

اینها پیامدهای در گوشه­ای نشستن و پراکنده نوشتن است. ما باید بیاموزیم که وقتی قلم به دست می­گیریم و دست به پژوهش می­زنیم، به دیگران توجه و به آنها استناد کنیم. این کار چه خاصیتی دارد؟ چون بعضی از آدم­ها فکر می­کنند منتها هستند و می­گویند «ما به مبتدیان چه کار داریم، چرا باید به دیگران ارجاع بدهیم؟ خود ما همه چیز را می­دانیم» ولی اینطور نیست.

مزایای ارجاع به آثار علمی دیگران

هنگامی که من در مقام پژوهشگر به دیگران استناد می­کنم و ارجاع می­دهم، چند کار انجام می­دهم:

1ـ کمک به پیشبرد علم، به هرحال در نهایت پژوهشگر می­خواهد علم پیشرفت کند. من در فلان مسئله باید بگویم رأی من با رأی فلان نویسنده در کجا متفاوت و در کجا متشابه است، من باید به این استناد کنم و بگویم فلانی در این مورد چنین می­گوید، من آن را قبول ندارم یا در اینجا بحث نمی­کنم یا این نیازمند بحث بیشتری است. تا من این را نگویم و مکتوب نشود، علم پیش نمی­رود. وقتی من گفتم دیدگاه فلانی را قبول ندارم، دیگری می­گوید چرا قبول ندارید؟ اشکال می­کند. نفر سوم از من دفاع می­کند و به همین ترتیب بحث پیش می­رود.

2ـ کمک به خواننده، ممکن است من در مقام پژوهشگر نیازی به نوشته­ها و گفته­های آقای x نداشته باشم، ولی باید به خواننده­ی خود بگویم، به جز من که در این زمینه پژوهش می­کنم، دیگران هم هستند، که البته با من متفاوت هستند و فرق دارند. لذا بعضی از نویسندگانی که خیلی التزام اخلاقی دارند، نه تنها در نوشته­های خود به نویسندگان هم­رأی و هم­سوی خود اشاره می­کنند، بلکه پس از آنکه نظری را آوردند و دفاع کردند، در آخر می­گویند «در این باره فلانی مخالف نظر من را می­گوید، مراجعه کنید و ببینید.» این کمک به خواننده است؛ یعنی ای خواننده من به شعور شما احترام می­گذارم، نظر من این است، ولی فکر نکنید این نظر، تنها نظر در عالم علم است، دیگرانی هم هستند که متفاوت فکر می­کنند، مراجعه کنید و ببینید.

3ـ ارج نهادن به کار دیگران، هر کسی که قلم دست گرفت و تلاش کرد و چیزی نوشت، زحمت کشیده، فارغ از محتوایی که فراهم آورده است، باید سپاس­گذاری کرد و آن را ارج نهاد. خود این فعالیتی که انجام داده، ارزشمند است. کوشش در راه بسط و گسترش علم ارزشمند است، حتی اگر غلط باشد و به نتیجه نرسد. ما قرار نیست که فقط حقایق محض را بگوییم، کسی تلاش کرده و من هم حرف او را قبول ندارم، ولی این کار را انجام داده است. این ارج نهادن به کار اوست.

4ـ رعایت اصول اخلاقی، اخلاق می­گوید شما حق­گذار، امانتدار و شاکر باشید. تمام نکات اخلاقی را که در نظر بگیریم، به ما کمک می­کند تا دیگران را معرفی کنیم و از آنها نام ببریم.

5ـ معرفی نسل جوان علمی، به جامعه­ی علمی، این نکته خیلی مهم است، در قدیم بحث تعلیم خیلی جدی­تر از بحث پژوهش بود؛ مثلاً اگر کتاب مرحوم شهید ثانی را نگاه کنید، در آنجا یکی از وظایف استادان را این می­شمارد که «استاد پس از اینکه دید شاگردش جدی است، باید او را به دیگران معرفی کند و دیگران را به او ارجاع دهد، برای او حلقه­ی درسی تشکیل دهد و به او پر و بال دهد.» کار معلم این است، کار پژوهشگر هم همین است. یکی از تکالیف پژوهشگران بزرگ این است که به جامعه بگویند نسل آینده­ی پژوهشی چه کسانی هستند و این از طریق همین استناد کردن شکل می­گیرد. متأسفانه برخی افراد هستند که حتی به من گفتند که «ما در نوشته­های خود به افرادی که سن­شان از ما کمتر است، استناد نمی­کنیم. دون شأن من است که به کسی که سن او از من کمتر است، استناد کنم.» این تعصب و هواپرستی است. علم این چیزها را ندارد، علم کاری به سن و سال ندارد. کسی پژوهشی انجام داده است و من اگر پژوهش او را ارجمند و شایسته­ی معرفی می­دانم، باید آن را معرفی کنم.

2ـ احترام به سنت پژوهشی و پژوهشگران

دومین و مهم­ترین رکن اخلاق پژوهش، احترام به دستاورد جامعه­ی علمی است؛ یعنی اینکه ما در مقام پژوهشگر هر بهره و هر نوع استفاده­ای را که از هر کتاب و مطلبی بردیم، به خوانندگان هم بگوییم که این بهره را از فلان کتاب و سخنرانی بردیم. این امانتداری و حق­گذاری است. نقض این اصل، سرقت علمی و انتحال می­شود که یکی از آفات بزرگ علم و از کهن­ترین آفات علمی در کل دنیا بوده است. گاهی افرادی هستند که اثر علمی یک نفر را که روی آن 20 سال زحمت کشیده است، برمی­دارند، اول و آخر آن را می­اندازند و به نام خود منتشر می­کنند. به این سرقت علمی می­گویند و در همه­ی جا دنیا هم وجود دارد. البته الان در یک جاهایی قوانین به شدت سختی بر ضد آن وضع شده است؛ مثلاً اگر بفهمند کسی سرقت علمی کرده است، از دانشگاه اخراج، از مجامع علمی طرد و رسوا می­شود. اخیراً یک مورد آن را دیدید. فرید ذکریا یکی از نویسندگان معروف آمریکایی که یکی از صد روشنفکر برتر جهان محسوب می­شود و چند سال پیش به ایران هم آمد، یک مقاله نوشته بود که در این مقاله یک پاراگراف از یک خانم نویسند آورده بود، بدون اینکه بگوید این پاراگراف از این خانم است، یک جنجالی درست شد و یک ماه او را معلق کردند. در یک قضیه­ای که معروف به قضیه­ی بالتیمور است، یک نفر که برنده­ی جایزه­ی نوبل علمی شده بود و رئیس دانشگاه بود، چون یکی از همکاران او تقلب کرده بود و این مسئله به صورت بدی بروز پیدا کرد، مجبور شد از ریاست دانشگاه استعفا کند. ما از این موارد زیاد داریم و در سنت ما خیلی تأکید شده است؛ مثلاً قشیری در «الرساله القشیریه» می­گوید «نام یکی دو تا از کتاب­های من را دزدیده­اند، من اهل خودنمایی نیستم ولی اینکه اینجا اسم خود را آورده­ام و در هر صفحه­ای می­گویم کتبه ابوالقاسم، به خاطر این است که دیگر این را از من ندزدند.» دزدی همیشه وجود داشته و متأسفانه در برخی از شخصیت­های بزرگ علمی گذشته­ی ما این مسأله رخ داده است. این مسأله باعث شده است که یک عده قضیه را خیلی آسان بگیرند و بگویند «در گذشته بحث انتحال خیلی جدی نبوده است و علمای ما توجه نداشتند» ولی اینطور نبوده و همیشه انتحال عمل بدی بوده و هرگز عمل درستی به شمار نرفته است. غزالی به صراحت یکی از مواردی که شیطان انسان را فریب می­دهد، همین می­داند که فرد جملات دیگران را بگیرد و به نام خود منتشر کند.

امام صادق (ع) می­فرماید «از دروغ مفترع بپرهیزید.» گفتند دروغ مفترع چیست؟ « إياكم و الكذب المفترع قيل له و ما الكذب المفترع قال أن يحدثك الرجل بالحديث فتتركه و ترويه عن الذي حدثك عنه[4]» دروغ مفترع یعنی اگر در اینجا من سخنی را از آقای قاضی­زاده شنیدم که آقای قاضی­زاده گفت در کتاب کفایه چنین نوشته شده است، اگر من در مقاله­ی خودم بنویسم در کتاب کفایه چنین نوشته شده است، دروغ گفتم. هرچند به واقع در کتاب کفایه چنین نوشته شده باشد، باز هم دروغ است. من باید بگویم در کتاب کفایه به نقل از آقای قاضی زاده چنین نوشته شده است. اخلاق یعنی همین. این نکته خیلی مهم است که بارها روی آن تأکید شده است که حتی سلسله رواتی که حدیث یا سخنی را برای شما نقل کردند، بیاورید. از حضرت امیر منقول است که فرمود «إذا حدثتم بحديث فأسندوه إلى الذي حدثكم» اگر سخنی را نقل کردید، به همان کسی که آن را برای شما نقل کرده است، استناد کنید. «فان کان حقاً فلکم» اگر سخن شما راست باشد، می­گویند انسان صادقی بوده است، «و ان کان کذبا فعلیه[5]» اگر هم دروغ باشد، گردن همان کسی است که نقل کرده است. الان متأسفانه پایان­نامه­های در همین حوزه دفاع می­شود، که این موارد را رعایت نمی­کنند. من اخیراً داور یک رساله بودم، دیدم دانشجوی دکتری رساله­ای را دفاع کرده، در این رساله از یک متن انگلیسی نقل قول کرده و گفته «استوارت میل این را گفته است»، گفتم شما کتاب استوارت میل را دیدید؟ اصلاً انگلیسی می­دانید؟ نمی­دانست، چون اصلاً چنین کتابی را نداشت. بلکه این مطلب را از من نقل کرده بود؛ یعنی مقاله­ی من را برداشته بود و از من گرفته بود، اما به نقل از اسلامی نمی­گوید، می­گوید در کتاب استوارت میل چنین است. خب این دروغ است. متأسفانه بخش قابل توجهی از منابعی که در آخر کتاب­ها و رساله­ها  می­آید، قابل اعتماد نیستند. فردی در آخر منابع خود یک لیستی از منابع لاتین آورده است، که مطلقاً نمی­تواند آنها را بخواند. همه­ی اینها سرقت محسوب می­شود. سرقت علمی یعنی شما یک مطلبی را از کسی نقل کنید و عین مطلب از او باشد، اما نگویید از اوست، ساختار مطلب از او باشد، اما نگویید از اوست، ایده و مضمون از او باشد، اما نگویید از اوست، یا منابعی را که او آورده است، از خودتان قلمداد کنید؛ یعنی منبع واسط را حذف کنید. اگر من در کتابی دیدم که نوشته است ارسطو چنین می­گوید، باید بگویم به نقل از فلانی ارسطو چنین می­گوید، نه اینکه بگویم ارسطو چنین می­گوید. ولی متأسفانه روحیه­ی آسان­طلبی، بی­توجهی و تجاوز به حقوق دیگران باعث می­شود بعضی از افراد مطلقاً توجه نکنند به اینکه دیگران چه کرده­اند و دستاورد و یافته­های دیگران را سرقت کنند. این سبب می­شود علم پیشرفت نکند، دانش جلو نرود و روحیه­ی آسان­طلبی و آسان­خواهی در همه جا حاکم شود. بنابراین دومین رکن اخلاق پژوهش عبارت است از امانتداری و رعایت حقوق دیگران.

ـ یکی از حضار: درباره­ی این قسمتی که می­فرمایید، این فرد نقل قول می­کند و می­گوید «آقای حسن اسلامی به نقل از فلان کتاب...» در واقع عین سند را می­آورد.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: اگر این کار را بکنند.

ـ یکی از حضار: همین کار را می­کنند.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: نه، این کار را نمی­کند.

ـ یکی از حضار: در آخر هم، کتاب­نامه­هایی را که می­آورند، به این شکل است که می­گویند من مثلاً ترجمه­هایی را از فلان کتاب­ها نقل می­کنم که این آقایان ترجمه کردند، زبان هم بلد بودند و لذا من اینجا آوردم.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: بله، اگر این کار بکنند، ولی این کار را نمی­کنند. اصل همین است. من می­گویم طرف یک­سری منابع انگلیسی را جزء منابع خود آورده که مطلقاً انگلیسی بلد نیست. منابع شما یعنی چه؟ یعنی اینکه این رساله یا کتاب به استناد اینها نوشته شده است. به استناد اینها یعنی چه؟ یعنی من اینها را باز کردم و از روی آنها خوانده­ام و یادداشت کردم. عمل کسی که مطلقاً کتابی را ندیده است، اما آن را جزء منابع خود می­آورد، سرقت محسوب می­شود و یک نوع تدلیس است.

ـ یکی از حضار: آقای دکتر برای توضیح عرض می­کنم. ببینید ایشان عین منابعی که حضرتعالی در کتاب خودتان آوردید را، می­آورد.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: نباید عین منابع من را بیاورد. این دزدی است. ایشان عین منابع را ندیده است.

ـ یکی از حضار: یعنی شما می­فرمایید ایشان فقط ترجمه را بنویسد و به متون اصلی اکتفا نکند؟

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: اگر متون اصلی را دیده است، استفاده کند، ولی اگر ندیده است، نباید بیاورد. متون اصلی چیست؟ اگر این کتاب انگلیسی را بلد نباشد، به شما بگوید این منبع اصلی است، این چه وجهی دارد؟

ـ یکی از حضار: چون دارد از کتاب شما نقل می­کند، من اگر بخواهم متن اصلی را ببینم، باید به کتاب شما مراجعه کنم؟

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: بله. «رحم الله من عرف قدره و لم یتجاوز حده»[6] من وقتی انگلیسی و فرانسه بلد نیستم، اما می­گویم اینها منابع من است، دارم خواننده را فریب می­دهم. اگر من از آقای دیگری نقل کردم، می­گویم در کتاب فلانی آمده است، بروید ببینید.

ـ یکی از حضار: من بلد نیستم، ولی آقای دکتر اسلامی اینطور نقل کرده است. اقای اسلامی از این متون نقل کرده است.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: نه، این دو تا بحث است. من می­توانم بگویم آقای ارسطو به نقل از آقای اسلامی چنین گفته است و باید به کتاب اسلامی ارجاع دهم، اما نباید ارسطو را جزء منابع خود بیاورم، چون مستقیماً از ارسطو استفاده نکرده ­ام. حرف من این است. هنگامی که این نکته نقض و نادیده گرفته شود، ما مرتکب سرقت علمی شدیم. نکته­ی اساسی در بحث سرقت علمی این است که قصد و عمد هیچ نقشی ندارد. مهم نیست که شما عامداً این کار را کردید یا سهواً. در واقع در بحث انتحال، رخ دادن این عمل مهم است، نه اینکه من قصد این کار را داشتم یا نداشتم. در موردی که اخیراً با آقای قاضی­زاده شاهد آن بودیم، یک دانشجویی آمده بود و می­گفت «این رساله­ی من است» می­خواست به کمک این رساله، دکتری بگیرد و بگوید من دکتر هستم و این رساله­ی اجتهادی من است. ایشان در بخشی از رساله دو مقاله­ی کامل از آقای پاکتچی را آورده و در رساله­ی خودش گذاشته بود و چنان نوشته بود که گویی نوشته­ی خودش است. این سرقت علمی است. یعنی ایشان کاری نکرده «ایدیهم لاتکون لغیر افواههم[7]» ایشان می­خواهد از نتایج دیگران استفاده کند که این کار خطا است. به این بحث انتحال یا سرقت علمی گفته می­شود. امروزه لب لباب اخلاق پژوهش، امانتداری است. هر گونه بی­توجهی به امانتداری، سرقت علمی، سرقت ادبی و انتحال محسوب می­شود و به لحاظ دانشگاهی یک جرم سنگین به شمار می­رود.

مصادیق سرقت ادبی

مصادیق انتحال چیست؟ غالباً وقتی ما با این مسئله روبه رو می­شویم، می­گویند من نمی­دانستم، فکر کردم درست ارجاع دادم. مصادیق انتحال اینها هستند:

1ـ عین مطلبی را نقل کنید و حتی ارجاع هم بدهید، ولی علامت نقل قول نگذارید؛ هرگاه عبارتی را از کسی آوردید، مشخص کنید از کجا تا کجا، عبارت فلانی است. اگر عین عبارت است، باید حتماً با علامت نقل قول یا گیومه مشخص شود.

2ـ سخنی را برداریم و نقل به مضمون کنیم، ولی کلمات را عوض نکنیم، در واقع عین همان باشد، این هم سرقت محسوب می­شود.

3ـ مضمون و روح سخنی را از جایی بگیریم و ارجاع ندهیم.

4ـ ساختار بحثی را از جایی بگیریم، اما ارجاع ندهیم؛ کسی یک تقسیم­بندی را ارائه کرده است، ما این تقسیم­بندی را می­پسندیم، ما باید بگوییم این تقسیم­بندی را از فلانی وام گرفتیم تا تصور نکنند خودمان این تقسیم­بندی را ابداع کردیم.

5ـ به منبعی ارجاع دهیم که ندیده‏ایم؛ این مورد یکی از رایج­ترین شکل­های انتحال این است، مطلقاً به منبعی که ندیده­ایم، حق نداریم ارجاع دهیم. یکی از مواردی که باعث مچ­گیری­های فراوان می­شود، همین است که کسی به منبعی که ندیده است، ارجاع می­دهد. من موارد متعددی از این دست دارم که فرد گفته است «کتاب فلانی، صفحه­ی 271» اما کتاب فلانی اصلاً صفحه­ی 271 ندارد، بلکه یک کتاب 100 صفحه­ای است. من خودم جزوه­هایی داشتم که مختصراً از گوشه و کنار جمع کردم؛ مثلاً در لبنان منتشر شده است، در کتابم استفاه کردم و تقریباً اطمینان دارم که در ایران هیچ کس آن جزوه را ندارد. اما طرف از روی کتاب من رونویسی کرده و به همان ارجاع داده است. در بعضی از نسخه­های خطی که مثلاً محققان 3-2 نفر بودند، نوشته شده است «نحن لم نعفرعلیه»، بعدها یکی این را سرقت کرده و باز نوشته است «نحن لم نعفر علیه» مواردی هست که حتی آن پانوشت را هم تغییر نداده­اند.

متأسفانه در وضعی که دچار فترت و فتور علمی می­شویم، سرقت علمی زیاد می­شود و اخیراً حساسیت نسبت به این مسأله جدی شده است. وزارت علوم هشدارهای جدی داده است و موارد متعددی را پیگیری می­کنند. من چند بار در همین حوزه داور بودم و موارد متعددی را بررسی کردم و نشان دادم و دانشجویان تعهد دادند که دیگر از این کارها نکنند. یک نمونه­ از تعهدها همین است که دانشجوی فوق لیسانس برای رساله­ی فوق لیسانس متعهد شده است که دیگر هیچ سرقتی نمی­کند. یک نمونه­ از انتحال، همین رساله­ی دکتری است که مال یک طلبه است و می­خواسته از آن دفاع کند. این متن از آنجایی که من علامت گذاشتم، یعنی «اتانازی ترکیب فلان و فلان است و....» در آن پایین هم هیچ توضیحی هم نداده است، فقط معادل انگلیسی آن را گفته و جلو رفته است. خب کل این عبارت و مقاله برای من است. این اصل مقاله­ی من هست که 3 سال قبل منتشر شده بود و ایشان این عبارت را برداشته و عوض کرده است. اینها نمونه­هایی از انتحال است. امروزه کافی است که مشخص شود یک عبارت یا یک صفحه از رساله از راه سرقت علمی نوشته شده است تا کل رساله بی­اعتبار شود. ما ملزم هستیم که امانتدار باشیم «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُم[8]» اینها اشیاء مردم هستند. سبک و بی­ارج شمردن یعنی اینکه ما هر طور که خواستیم در آنها دخل و تصرف کنیم. من 10 نکته در باب رعایت امانت و اینکه ما در مقام پژوهشگر چه کار کنیم که دچار این معضل نشویم، بیان می­کنم. من تقسیم اینها را در کتاب «نوشتن در جزایر پراکنده» آوردم که دوستان می­توانند ببینند:

10 نکته در باب رعایت امانتداری در پژوهش

1ـ عادت کنیم در آنجایی که باید استناد کرد، استناد کنیم؛ به خصوص ما قشر طلبه چون حالت منبری داریم، کمتر استناد می­کنیم، نگوییم همانطور که علما گفتند، همواره هر جا سخنی قابل مناقشه است، استناد کنیم. ما در یک جا حق داریم که استناد نکنیم و آن در جایی است که اصطلاحاً به آن دانش عمومی می­گویند. شما در دانش عمومی نیاز به استناد ندارید؛ مثلاً نیازی ندارید که بنویسید پیامبر اکرم در مدینه رحلت کرد، این استناد نمی­خواهد، همه­ این را می­دانند. همه­ی مسلمانان اجماعاً قبول دارند که پیامبر در مدینه رحلت کرد یا قرآن مورد قبول تمام مسلمانان است یا کربلا در عراق وارد شده است یا قم مرکز علمی ایران است، اینها جزء دانش عمومی است و دانش عمومی نیاز به استناد ندارد. از دانش عمومی که بگذریم، هر سخن قابل مناقشه­ای را که آوردید، حتماً باید استناد کنید؛ یعنی اگر شما گفتید که علمای بزرگ حوزه­ی علمیه­ی قم خبر واحد را قبول ندارند، باید استناد کنید، چون تا آنجا که ما آموخته­ایم فعلاً خبر واحد حجت است. از یک دوره­ی تاریخی بگذریم که در آن مناقشه بود، تا اطلاع ثانوی همه خبر واحد را قبول دارند. لذا اگر گفتید علما خبر واحد را حجت می­دانند، نیاز به ارجاع ندارید، ولی اگر گفتید علما خبر واحد را حجت نمی­دانند، نیاز به ارجاع دارید. پس اولین نکته در باب استناد این است که از دانش عمومی که بگذریم، نیازمند به استناد هستیم.

2ـ هرگاه نقل قول مستقیمی از کسی کردیم، حتماً درون علامت نقل قول بگذاریم؛ این امر زیاد رخ می­دهد که نقل قول می­کنیم و ارجاع هم می­دهیم، ولی باید مشخص کرد که این ارجاع در کجا آغاز و تمام شده است، بگویید به گفته فلانی، آنگونه که ما فهمیدیم، آنگونه که گفته­اند، اما باید علامت نقل قول آورده شود. یک مورد را برای شما می­گوییم، چون باید بعضی از این سارقین را رسوا کرد، چرا که رفتار آنها خیلی شرم­آور است.

کسی در بغداد پایان­نامه­ای به نام «الدلاله القرآنیه عند الشریف المرتضی دراسه اللغویه» نوشته و در دانشگاه بغداد دفاع کرده و کار خیلی خوبی انجام داده است. یک فردی به نام الشیخ فقیه الشبر نام این کتاب را «الدلاله القرآنیه فی فکر محمد حسین الطباطبایی المیزان نموذجا» می­نویسد؛ یعنی همان کتاب را برمی­دارد و تنها کاری که می­کند، این است که آن نویسنده­ی بغدادی در اول کتاب خود زندگی­نامه­ی شریف مرتضی را نوشته، ولی او به جای آن زندگی­نامه علامه را می­نویسد و بعد تنها کاری که می­کند این است که هر کجا آن نویسنده شریف مرتضی نوشته، او علامه طبابایی می­نویسد. ظاهراً به تایپیست دستور داده است که هرکجا شریف مرتضی بود به علامه تبدیل کند. این کتاب منتشر شده و بیرون آمده است و الان هم هست. یکی از منابع کتاب اصلی که آقای کاظم بغدادی نوشته بوده، این است «الناصریات، الشریف المرتضی ابولقاسم علی بن الحسین تحقیق الشیخ طالب علی الشرفی مطبوع علی الآله الکاتب مکتبه الأمیرالمؤمنین العام النجف الاشرف...» این منبع در کتاب اصلی بوده است و بعد در کتاب «الدلاله القرآنیه فی فکر محمد حسین الطباطبایی» به این شکل درآمده است «الناصریات، الطبابایی ابولقاسم علی بن الحسین تحقیق الشیخ طالب علی الشرفی مطبوع علی الآله الکاتب مکتبه الأمیرالمؤمنین العام النجف الاشرف.» یعنی این آدم اینقدر هوشمند نبوده است که اگر می­خواهد اسم منبع را عوض کند، کل اسم را عوض کند، چون تا جایی که می­دانم کسی به نام ابوالقاسم علی بن الحسین طباطبایی نداریم که علامه هم باشد. این نمونه­ای از سرقت­هایی است که انجام می­شود. این آدم چند کتاب دیگر هم دارد و یک مقاله­ای در نقد آن در آینه­ی پژوهش نوشته شده است. آقای محمدی مظفر کتاب ساخته­ای به نام «الدلاله القرآنیه» را نوشته و خیلی خوب اینها را با هم مقایسه کرده است. ما باید عادت کنیم هر چه که مستند است را، دقیقاً بیاوریم. با این نگاه اولین کاری که باید بکنیم، این است که به جز دانش عمومی، بقیه را استناد دهیم و هر چه نقل قول مستقیم بود با علامت نقل قول مشخص کنیم.

3ـ هرگاه مضمون سخن را از جایی گرفتیم، بگوییم این از آنجاست؛ بعضی از افراد آنقدر رعایت می­کنند که حتی روایت­های شفاهی را هم نقل می­کنند؛ یعنی این مطلبی را که می­آورم از فلان درس، در فلان دانشگاه یا حوزه علمیه گرفتم.

4ـ هرگاه ساختار بحثی را از جایی گرفتیم منبع را ذکر کنیم؛ من در کتاب «شبیه­سازی» با مرور ادبیاتی که در این باره وجود دارد، گفتم علمای فقه اهل سنت در مجموع به این 10 دلیل، با شبیه­سازی مخالف هستند. خود اهل سنت هم این تقسیم­بندی را نداشتند، من اینها را استخراج کردم و گفتم این طبقه­بندی پیشنهاد من است، چون معمولاً اولین کاری که می­کنم، طبقه­بندی است. بعد از آن می­بینم علمای اهل سنت در هر مقاله­ای در باب شبیه­سازی، به این 10 دلیل با شبیه­سازی مخالفت می­کنند و آن 10 دلیل را با همان ترتیب و تعبیر می­آورند. اما این برای من است و آنها اخلاقاً ملزم هستند بگویند این ساختار را از فلانی گرفتیم، وگرنه هر کسی که بخواند فکر می­کند خود این شخص زحمت کشیده و تتبع کرده است و به این تقسیم­بندی رسیده است.

5ـ هرگاه ایده­ای را از جایی گرفتیم، آن را بومی کردیم و پرورش دادیم، درست است که برای ماست، اما بگوییم اصل این ایده و مطلب را از فلانی گرفتیم، ولی آن را پرورش دادیم.

6ـ گاهی اوقات عبارات کلیدی و اصطلاحات خاص، هنوز اصطلاحات جا افتاده­ی یک علم نیستند. الان استنباط یا مقدمات انسداد یک اصطلاح جا افتاده هستند و نیازی نیست به جایی استناد کنیم، اما مثلاً تعبیر حکومت را چون اولین بار شیخ انصاری مطرح کرد، نویسندگان اولی باید به آنچه شیخ انصاری گفته است، استناد می­کردند. لذا حتماً باید اصطلاحات را مستند کرد.

7ـ اگر من تحقیقی کردم و واقعاً خودم به نتیجه رسیدم، بعد دیدم همین تحقیق را دیگران هم انجام دادند، اشکالی ندارد که بگویم خودم به آن رسیدم، اما در پانوشت اشاره کنم که فلانی هم به چنین نتیجه­ای رسیده است. چرا این کار را بکنیم؟ اگر این کار را نکنیم و بعداً کسی نوشته­ی ما را ببیند و در جای دیگر نوشته­ی دیگری را ببیند، می­گوید ما از او سرقت کردیم. برای دفع مقدر، می­گوییم او هم تحقیق مستقلی انجام داده است، ولی من اسم او را می­آورم که رعایت امانت شده باشد.

8ـ متأسفانه این اتفاق خیلی رخ داده است، که در تحقیق مشترک به خصوص در سطح کارهای دانشگاهی و حوزوی، یک نفر کار می­کند و یک نفر کار نمی­کند. ما چند مورد داشتیم که بازتاب بین­المللی پیدا کرده است، یک خانم معروفی که از مسئولین کشور هم بود، مقاله­ای را در یک مجله­ی علمی دنیا منتشر می­کند، مچ او را می­گیرند و می­گویند او سرقت کرده است. آن خانم می­گوید «دانشجو این کار را کرده و تقصیر من نبوده است» حالا اسم آن دانشجو هم در مقاله نبوده است، گفتند اگر دانشجوی شما این کار را کرده است، چرا اسم او در مقاله نیست، اگر سرقت رخ داده است، چرا اسم شخص دیگری را می­آورید؟ اگر تحقیق مشترکی انجام ­شود، حتماً چک کنید که مبادا دوست ما خطایی مرتکب شده باشد.

9ـ عادت کنیم که در تحقیقات، اسم مجریان واقعی را بیاوریم و از اسم­های فریبنده­ای که افراد روی اثر می­آورند، بپرهیزیم.

10ـ هر منبعی را که از هر جایی گرفتیم، به همان جا استناد کنیم، هیچ وقت به منبع نادیده استناد نکنیم و منابع نادیده را جزء منابع خود نیاوریم. فریب و تدلیس همین است، اینکه من پژوهش خود را بر اساس 30 منبع نوشته باشم و بعد در آخر 200 منبع بنویسم، این تدلیس است. آشکارترین شکل تدلیس علمی، همین محسوب می­شود.

این هم دومین رکن اخلاق پژوهش است و متقدمان ما این را فراوان گفتند. اینکه می­گویند در گذشته این مسأله جدی نبوده است، اینطور نیست. من در آیینه پژوهش مقاله­ای درباره­ی «ملاصدرا و معضل انتحال سنجی دفاعیه­ها» دارم، آن را ببینید. در آن مقاله گفتم غزالی، زمخشری، سیدعلی خان شیرازی و غیره به این مطلب اشاره کرد­ه­اند. اخیراً من سیوطی را در کتاب «المظهر» بررسی می­کردم (البته این را آقای جهانبخش به من یادآوری کردند) این کتاب یک فصلی دارد که می­گوید «و من برکه العلم و شکره عزمه الی قائله» یکی از برکات و سپاسگذاری علم این است که آن را به گوینده­ی آن نسبت دهیم. «عن ابی عبید یقول من شکر العلم ان تستفید الشی فاذا ذکر لک قلت خفی علی کذا و کذا و لم یکن لی به علم حتی افاضنی فلان فیه کذا و کذا و هذا شکر العلم (خود سیوطی می­گوید) قلت و لهذا لاترانی اذکر فی شی من تصانیفی حرفاً الا محذوفاً الا قائله من العلما مبیناً کتابه الذی ذکره فیه» سیوطی می­گوید «در هر کتاب من، هر مطلبی دیدید، می­گویم فلانی این را به من گفته و در فلان کتاب این را نوشته است.» این سنت علمی ما بوده است، نگویید این سخنان غربی­ها است. سیوطی در قرن دهم زندگی می­کرده است، ایشان می­گوید «هر چه که من از دیگران نوشته­ام، می­گویم.» سیوطی جزوه­ی کوچکی به نام «الفارغ بین المصنف و السارق» دارد که مرز بین سارق و مصنف اینجا آشکار می­شود که از هر جا هر مطلبی را آوردید، حتی اگر مطلب پیش پا افتاده­ای بود، البته اگر فکر می­کنید آوردن این مطلب پیش پا افتاده است، اصلاً نیاورید یا اگر آوردنی است، بگویید از فلانی است. دوست، دشمن، بزرگ، کوچک، عرب و عجم فرقی نمی­کنند. اگر مطلب کسی برای شما قابل استفاده­ بود، باید اسم او هم بدون هیچ تردیدی بیاید.

3ـ نقد جامعه­ی علمی

سومین رکن اخلاق پژوهش نقد جامعه­ی علمی است. ما وارد یک سنت علمی می­شویم، سنتی که قبل از ما وجود دارد. این سنت را به ارث می­بریم، حامل، مروج و ناقل این سنت هستیم، بعلاوه اینکه باید پالایشگر آن هم باشیم. ما نباید فقط روای باشیم، ما باید وارد گفتمان جدی با سنت علمی خودمان شویم، آن را به بحث بگذاریم، نقادی کنیم، خلاءها و کاستی­های آن را برطرف کنیم، قوت و ضعف­های آن را بسنجیم و آشکار کنیم. همانطور که به لحاظ تاریخی گفتند «ان حیات العلم بالنقد و الرد» حیات و شکوفایی علم، با نقد و رد است. هرگاه فضای انتقادی رشد کرد، علم شکل می­گیرد، هر گاه فضای انتقادی راکد شود، علم هم ساکت می­شود. بهترین آثار کلامی ما متعلق به دوره­ی نقادی است. بهترین آثاری که در همین چند دهه­ی اخیر نوشته شده است، شما آثار مرحوم طباطبایی را نگاه کنید، اصول فلسفه­ی ایشان محصول دوره­ی نقادی است؛ یعنی هنگامی که اسلام از سوی مارکسیست­ها مورد حمله قرار می­گیرد. بحث­های مالکیت، حقوق بشر، زن در اسلام و همه­ی اینها و بخش­های وسیعی از آثار مرحوم مطهری در فضای نقادی شکل گرفته است.

پرسش و پاسخ

ـ یکی از حضار: بعضی افراد محققانی دارند، اما اثری که چاپ می­شود، به نام آنها است، این به چه صورت است؟

ـ یکی از حضار: آیا توضیح المسائل­هایی که هست، مصداق انتحال می­شود؟

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: نه. بخشی از انتحال این است که دستاورد دیگران را بگیریم. شما سؤال خوبی کردید و باید در این مورد بیشتر فکر کنم، اما فرض این است که فقیه به فتوا رسیده و فتوای او چنین است (نه مانند کسی که گفت همانطور که در شرح تحریر گفته­ایم). برای بیان این فتوا، گاه خود فقیه دست به قلم می­برد و جملات جدیدی می­نویسد و گاهی از آن جملات شناخته شده­ای که در توضیح المسائل هست و به عنوان سنت و بخشی از میراث علمی حوزه است، استفاده می­کند و این سرقت محسوب نمی­شود.

ـ یکی از حضار: ولی من این رساله را که می­خوانم، هیچ اشاره­ای نشده که قبلاً کسی این کار را کرده است؛ یعنی احساس می­کنم خود آن مرجع این را نوشته  است.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: نه، او که ننوشته است، چون در مقدمه می­نویسد...

یکی از حضار: ننوشته است.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: باید بیشتر در مورد رساله فکر کنم، ولی آنچه که در رساله اهمیت دارد، فتوایی است که وجود دارد، نه نص و کلماتی که در آن بکار رفته است.

ـ یکی از حضار: شما فرض کنید یک کسی در خارج کشور که شیعه هم نیست، می­خواهد رساله را بخواند.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: بله، به نکته­ی بخوبی اشاره­ کردید. الان بسیاری از کارهایی که برای خودمان خیلی طبیعی است، در سطح جهان منتشر می­شود، لذا باید نگاه خود را عوض کنیم و در سطح جهانی به آن نگاه کنیم که چه اتفاقی می­افتد.

ـ یکی از حضار: رساله هم شبیه همان بخشی است که می­فرمایید جزء دانش عمومی است.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: بله، مگر این را بگوییم.

ـ یکی از حضار: شاید در سنت حوزوی اینطور نباشد که بگوییم کسی که رساله می­نویسد، متن آن را این مرجع نوشته است.

ـ یکی از حضار: دانش عمومی برای جامعه­ی خودمان است و ما نگاه بین المللی نداریم.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: من یک توضیحی درباره­ی دانش عمومی بدهم. دانش عمومی تعریف مشخصی ندارد. گاهی دانش عمومی بشری است؛ مثل قانون جاذبه­ی نیوتن و گاهی هم به سنت خاصی اختصاص دارد.

ـ یکی از حضار: بعضی از افراد محققانی دارند و اثر را به اسم خودشان چاپ می­کنند، در حالیکه آن شخص اصلاً دستی به قلم نداشته است. در اینباره هیچ نظارتی نیست و هیچ کس هم نمی­تواند حرفی بزند. این نوعی تبعیض است که یک دانشجو بخاطر یک مقاله­ اخراج می­شود، تکلیف اینها چه می­شود؟

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: «اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك‏[9]» اگر خود این بزرگان می­پذیرند که تضییع حق درباره­ی آنها صورت بگیرد، احتمالاً کارشان درست است.   

ـ یکی از حضار: در مورد رساله که ایشان فرمودند، اکثر مراجع می­نویسند «جمعی از فضلای مورد وثوق که با فتاوای حقیر مطابق است» و بقیه را هم می­نویسند که مثلاً با همکاری فلان...لذا اینها سرقت محسوب نمی­شود.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: بله.

ـ یکی از حضار: مخصوصاً اینکه آنها راضی هستند. 

یکی از حضار: حضرتعالی فرمودید که برای تحقیق باید قدم­هایی برداشت و کار دیگران را پیش برد؛ یعنی به این معنا که هر کسی از ابتدا خودش کار را شروع نکند. آقایان در حوزه مبنا برای خودشان انتخاب می­کنند و حتی به جزئی­ترین نکات ادبیات می­پردازند که مثلاً معنای این حروف چیست و در ریزترین موارد دوباره از اول شروع می­کنند، در حالیکه دیگران این کار را بطور کامل انجام دادند؛ مثلاً کفایه، شیخ انصاری یا حتی قدیمی­ترها این کار را کرده­اند. پس آیا لزومی دارد که بگوییم مثلاً معنای این حروف چیست؟

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: نتیجه­ی آن این می­شود، که خیلی پیش نمی­رویم. وقتی هر استادی دوباره این را مطرح کند، ما داریم در همان فضا می­چرخیم.

ـ یکی از حضار: نه، عرض من این است که آیا من درست متوجه شدم؟ یعنی می­خواهید بگویید این کار چندان لزومی ندارد؟

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: بله. مگر کسی که مبنای جدیدی داشته باشد. اینجا سؤالات و ایراداتی را برای من  نوشتند که «تکرار همیشه مذموم نیست، بعضی از آثار داستانی تاریخی نوشته می­شود.» خوب اینکار خیلی خوب هم نیست. بحث من، بحث پژوهش است. در پژوهش فرض بر آن است که من می­خواهم به سؤالی جواب بدهم که دیگران جواب ندادند؛ مثلاً بحث طهارت اهل کتاب یا طهارت ذاتی انسان، فرض کنید فقیهی 40 سال پیش این کار را در نجف کرده و با ادله­ی مشخصی روشن کرده که انسان ذاتاً پاک است. آقای جنتی می­گوید من این کار را کردم. الان یک نفر در قم، همان مسیر را می­رود و همان کار را می­کند. این دیگر پژوهش محسوب نمی­شود. اگر نتیجه­ای که ایشان گرفته است، عین نتیجه­ی آن باشد، ادله هم،  همان ادله باشد، این پژوهش محسوب نمی­شود؛ یعنی ایشان به جای اینکه دوباره همین مسیر را برود، درست آن بود که کتاب آقای جنتی را بخواند، ادله­ی او را بررسی کند و ادله­ی تازه­ای بیاورد یا ادله­ی او را تقویت کند، این کار پژوهش است. به این معنا پژوهش رشد و پیشرفت می­کند. برای مثال مرحوم طباطبایی کار بزرگی در عرصه­ی تفسیر انجام داده است، الان حدوداً 50 سال از این تفسیر می­گذرد، عده­ی زیادی سر سفره­ای که ایشان گسترده، نشسته­اند و مثلاً معاد در المیزان، نبوت در المیزان، امامت در المیزان و... نوشتند، اینها پژوهش نیست. اتفاقاً تکرار اینها مذموم است. این همه آثار تألیفی که در کشور وجود دارد، واقعاً پژوهشی هستند؟ آیا خواندن اینها اتلاف عمر نیست؟ بعضی از اینها را نباید خواند. من مقاله­ای به نام «کتاب نخواندن با وجدان آرام» زیر چاپ دارم که کجا مجاز هستیم بعضی از کتاب­ها را نخوانیم. بیهقی یکبار گفت «هر کتابی به یکبار خواندن می­ارزد» خب راست می­گفت، چون کتاب کم بود، افرادی که دست به قلم می­بردند، به حرف­های ابن خلدون و ابن حزم التزام داشتند و مسئولانه می­نوشتند، اما الان رونویسی می­کنند. اینها واقعاً مذموم هست. اینها هم اتلاف بیت المال و هم تضییع عمر است.

ـ یکی از حضار: خود آقای طباطبایی این کتاب را مرقوم فرمودند یا همکارانی داشتند، اما این کتاب به نام ایشان ثبت شده است.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: به نظر من ایشان همکار نداشتند. حتی می­گویند ایشان شهریه­ی خود را صرف آن می­کرده است. در آخر اشکال می­گویند «اگر قرار باشد ما هر چیزی را ارجاع دهیم، باید بنویسیم که مثلاً این نهج البلاغه هم از حضرت علی(ع) است.» اولاً نهج البلاغه از حضرت علی(ع) نیست، بلکه از شریف رضی است. ثانیاً گفتم این دانش عمومی محسوب می­شود و دانش عمومی نیاز به ارجاع ندارد. ثالثاً مقام تدریس غیر از مقام تحقیق است. بنده همان اول تفکیک کردم که مقام پژوهش مدنظر من است. پژوهش خیلی دقیق است. معنای پژوهش در نهایت، نوآوری است؛ یعنی اینکه شما بگویید من گامی برداشتم که دیگری برنداشته است. این پژوهش است.

ـ یکی از حضار: مثالی که شما آنجا زدید، مثال جمع­آوری ادبیات بود که این را در ذهن ما می­آورد که جمع­آوری این مسائل هم جزء پژوهش است.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: نه، آن را اصلاح می­کنم.

ـ یکی از حضار: خوب بود که شما در ابتدا تصویری از پژوهش ارائه می­کردید.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: تصویر را ارائه کردم، ولی مثال خوبی انتخاب نکردم، مثال برای دوباره­کاری بود.

ـ یکی از حضار: این مطالبی که فرمودید ربطی به اندیشه­نگاری هم دارد یا خیر؟ چون در همین المیزان که مثال زدید مجموعه­ای از مسائل پراکنده وجود دارد، منتهی تفکیک و دسته­بندی آنها منجر به معاد در المیزان، نبوت در المیزان و... می­شود، اگر اینها ناشایست باشد و کمک نکند، باید کنار گذاشته شوند، ولی اگر اینطور نباشد و ما بدون آنها با یک ساختار دسته­بندی شده از المیزان مواجه نشویم، به نظر ضروری خواهند رسید.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: این دو تا بحث است. گاهی من می­خواهم بگویم آرای علامه طباطبایی در معاد و امامت چیست. خب گردآوری آراء، کار پژوهشی محسوب نمی­شود. گاهی می­گویم منِ پژوهشگر می­خواهم رساله­ای بنویسم؛ مثلاً  امامت در المیزان را بنویسم، این هنگامی می­تواند رساله باشد که فقط نگویم علامه در المیزان چنین گفته است، بلکه باید حرف­ها و مستندات ایشان را بیاورم، معارضات آن را بیان کنم، بگویم نظر من این است و در اینجا با نظر علامه فرق دارد. خلاصه یک کار جدید صورت بگیرد. نه اینکه لزوماً نقد کنیم، حتی بسط و گسترش هم جزء پژوهش محسوب می­شود که متأسفانه الان ما فاقد این هستیم.

ـ یکی از حضار: یکی از موارد ده گانه­ای که فرمودید، این بود که اسامی واقعی را بیاورید، نه اسامی فریبنده. من متوجه­ی منظور شما نشدم.

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: آخر پژوهش یک امضاء است، من این پژوهش را انجام دادم و اسم من هم در آن هست. من هنگامی مجاز هستم اسم خودم را بیاورم که واقعاً کاری کرده باشم. من الان راهنمای بعضی از رساله­ها هستم، الان در نظام آموزش عالی ما که به حوزه هم سرایت کرده، هر دانشجویی ملزم است که یک مقاله­ی ­علمی ـ پژوهشی منتشر کند تا از رساله دفاع شود. قاعدتاً دانشجو نمی­تواند چنین رساله­ای بنویسد، لذا می­گویند زیر نظر استاد باید بنویسد و مقالات مشترکی منتشر شود. متأسفانه بعضی از این مقالات مشترک را که می­خوانیم، کاملاً مشخص است استادی که اسم او در ابتدا هم آمده است، مطلقاً نه مقاله را خوانده و نه متوجه است، بلکه دانشجو همه­ی زحمت را کشیده است. این کار هم به لحاظ علمی بد است، هم به اعتبار استاد لطمه می­زند و هم در آینده نسبت به این نام­ها شک می­کنیم که این واقعاً نویسنده است یا نه؟ الان در کشور ما، درباره­ی خیلی­ها این شک وجود دارد که فلانی نویسنده بوده یا نبوده است؟ به هرحال سنت علم با اینها مختل می­شود. اسم آن شخصی که کار کرده است، باید در نوشته بیاید.

ـ یکی از حضار: نکته­ای که به آن اشاره نشد، بحث سرقت از خود است. بعضی­ها چند مقاله می­نویسند، بعد با جلو و عقب کردن و چینش­های مختلف، 4-3 کتاب­ منتشر می­کنند، که اگر این کتاب­ها را کنار هم بگذاریم، می­بینیم در اصل همه­ی اینها یک چیز است. آیا این هم در مقوله­ی انتحال جا می­گیرد؟

ـ حجت الاسلام دکتر سید حسن اسلامی: این جزء بدترین نوع انتحال است. من اخیراً دو کتاب روش تحقیق به نام­های «روش تحقیق در علوم اجتماعی» و «روش تحقیق در علوم فرهنگی» دیدم که نویسنده­ی هر دو کتاب یک نفر است، تعداد صفحات و منابع یکسان است و فقط عنوان کتاب با هم فرق می­کند. بزرگترین دلیل بر سرقت بودن آن، این است که ممکن است من این را ندانم و هر دو کتاب را بخرم. متأسفانه من برخی را دیدم که یک مقاله را در 5 مجموعه منتشر کرده­اند و هیچ فرقی هم نکرده است. این کار تنها در جایی مجاز است که طرف بگوید من این کار را قبلاً منتشرکردم و الان آن را با اصلاحاتی منتشر می­کنم یا در کنار هم منتشر می­کنم. یکی از دلایل کمبود کاغذ همین است، فقط که تحریم نیست، بلکه زیادی کاغذ حرام می­کنیم!

 


[1]  سوره قلم آیه 1

[2]  سوره مائدة آیه 8 

[3] سوره سبأ آیه 24

[4] کافی جلد 1 صفحه 52

[5] کافی جلد 1، صفحه­ 129

[6]غرر الحکم و دررالکلم صفحه 373 "رحم الله امرء عرف قدره و لم يتعد طوره"  ‏

[7] نهج البلاغه خطبه 232 فجناة أيديهم لا تكون لغير أفواههم‏

[8] سوره شعراء آیه 183

[9] نهج البلاغه نامه 31