موسسه فهیم

خلاصه ها

نظریه پردازی , اندیشه سیاسی ,

روش‌شناسی تفسیری امام خمینی (ره)

بسمه تعالی

جلسه «روش‌شناسی تفسیری امام خمینی (ره)» 

 استاد شاکر، ایازی فاضله و آقای تقوی

6/2/93

تقوی: بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از سروران عزیزی که در این جلسه و این مناظره شرکت کردند. ابدائاً باید عرض بکنم با توجه به اینکه کم کم در آستانه سالگرد حضرت امام رضوان الله علیه قرار می‌گیریم، مؤسسه فهیم به استقبال رفت و یک بحث قرآنی را در رابطه با شخصیت تفسیری امام به بحث و مناظره اساتید بزرگوار گذاشت.

حضرت امام یک شخصیت چند وجهی و چند بعدی است؛ یعنی یک علمی که در مراتب عالی به عنوان فقیه شناخته می‌شود، به عنوان عارف و فیلسوف شناخته می‌شود و در همان حال به عنوان یک شخصیت تفسیری و قرآنی شناخته می‌شود؛ گر چه حضرت امام تفسیر کاملی از قرآن ندارند، اما همین مقدار آثاری که جمع‌آوری شده است؛ افکار و اندیشه‌ها، نوشته‌ها و گفته‌های ایشان پیرامون قرآن، انصافاً حجم بالایی است به گونه‌ای که استاد محقق آیت الله ایازی مطالب پراکنده تفسیری امام را در 5 جلد که البته جلد اول مقدمه است و مطالب خودشان است، 4 جلد بعدی تفسیر امام است پیرامون بعضی از آیات و سور قرآن یا اینکه امام فقیهی بود که در فقه خودش به قرآن اهتمام ویژه‌ای داشت. نشانه آن وقتی که از بحث‌های فقهی و اصولی امام، بحث‌های ... امام، مباحث قرآنی و تفسیر جمع‌آوری شد، یک جلد کتاب 700 ـ 600 صفحه‌ای به عنوان «آیات الاحکام» در واقع به عنوان یک اثر دسته دوم از امام تدوین و جمع‌آوری شد و در اختیار محققین است. پس شخصیت قرآنی و تفسیری سزاوار بررسی و کاوش و تحقیق است.

من خیلی وقت جلسه را نگیرم، در خدمت اساتید بزرگوار آیت الله ایازی، جناب آقای دکتر شاکر و آیت الله قاضی‌زاده هستیم و موضوع «روش‌شناسی تفسیری امام» را از زوایای مختلف اساتید مورد بحث قرار می‌دهند. ابتدائاً اساتید بزرگوار بحث خودشان را ارائه می‌دهند تا برسیم به جنبه مناظره‌ای و اگر حواشی‌ای نسبت به مطالبی که فرمودند، داشته باشند مطرح می‌کنند تا به پرسش و پاسخ شما عزیزان برسیم.

*. برای آغاز جلسه آیت الله ایازی اگر لطف بفرمایند بحث خودشان را با توجه به موضوعی که خدمت‌شان پیشنهاد شد و قبول فرمودند، «مبانی روش‌شناسی امام» را مطرح بفرمایند.

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین محمد و آله الطیبین الطاهرین. رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

با تشکر از مؤسسه فهیم که چنین جلسه‌ای را برگزار کرده‌اند، ابتدائاً یک مقدمه‌ای در آشنایی با اندیشه‌های تفسیری حضرت امام عرض کنم. حضرت امام در حوزه شخصی در دو بخش مطالب خودشان را عرضه کردند؛ یکی نوشته‌هایی است که درباره برخی از سوره‌های کوچک قرآن؛ مانند تفسیر سوره حمد، اخلاص و برخی از سوره‌های دیگر تفسیر کرده‌اند و اینها را به نگارش درآوردند در زمان‌های مختلف. و برخی از تفسیرهایی که حضرت امام ابتدائاً در 5 جلسه تفسیر سوره حمد را مطرح کرده‌اند و یا در برخی از سخنرانی‌های خودشان به مناسبت یک آیه‌ای را متعرض شده‌اند و درباره آن آیه صحبت کرده‌اند. همان طور که جناب آقای تقوی فرمودند حجم این آیات که من در این 4 جلد اختصاصی تفسیری ایشان شمارش کردم، حدود 1000 آیه از 6236 آیه قرآن را ایشان مورد بحث و بررسی خودشان قرار دادند از منظرهای مختلف. شاید عمده‌ترین مباحث ایشان از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی آن دسته از آیات که در کتاب‌های فقهی و اصولی مطرح کرده‌اند و دسته‌ای از آیاتی که در حوزه مباحث عرفانی آنها را در آثار خودشان متعرض شده‌اند و بحث و بررسی کرده‌اند. بنابراین اگر کسی بخواهد درباره اندیشه‌های قرآنی حضرت امام داوری بکند، می‌تواند به این حجم از آیات استناد بکند؛ چنانچه ما درباره برخی مفسرین گاهی ممکن است چند سوره را تفسیر کرده باشند یا حتی ممکن است یک جزء یا یک جلد از مباحث تفسیر را متعرض شده باشند، خب این حجم، حجمی است قابل استناد و تفسیر کردن. از کارهایی که در این زمینه در میان مفسرین گذشته و تاکنون انجام شده است، در اهل سنت ابن تیمیه، ابن قیم و برخی از مفسرین اهل سنت درباره آثار قرآنی‌شان چنین کاری را انجام داده‌اند. در شیع هم ما نمونه‌هایش را درباره شیخ مفید، شیخ انصاری، مقدس اردبیلی و برخی از مفسرین معاصر شاهدش هستیم که چنین کاری انجام شده است. در مقایسه میان این شخصیت‌ها اگر در نظر بگیریم، حجم آثار تفسیری حضرت امام قابل توجه و بیشتر است؛ یعنی این 4 جلد را مثلاً مقایسه کنیم با ابن تیمیه که مثلاً گفته شده است «تفسیر کبیر ابن تیمیه» یا گفته‌اند «دقائق التفسیر»، این حجم، حجم قابل توجهی است.

خب، با مقدمه من عرضم این است که من اگر بخواهم درباره «مبانی تفسیر حضرت امام» بحث و بررسی بکنم، شاید می‌شود روی این مسأله صحبت کرد و درباره آن با مجموعه‌ای از آثار و نوشته‌هایی که ایشان مطرح کرده‌اند، به ویژه در کتاب «آداب الصلاة» و کتاب «سرّ الصلاة» ایشان، این دو کتاب ایشان شاید بخش‌های زیادی را در حوزه هم مبانی تفسیر و هم در حوزه روش‌شناسی تفسیر مطالبی را ایشان اشاره کرده‌اند. البته ما وقتی درباره مبانی تفسیر صحبت می‌کنیم، الزاماً آن چیزی نیست که گاهی مفسر خودش رسماً درباره مبنای خودش صحبت می‌کند. بسیاری از مبانی تفسیر هر مفسر آن پیش‌فرض‌هایی است که یک مفسر دارد و آنها را تلقی به قبول کرده است و نیازی نیست که حتی به آنها اشاره بکند؛ مثلاً به عنوان یک نمونه خب، مفسرین ما کسانی هستند که قرآن را کتاب وحی می‌دانند به عنوان مبنای عام یا این کتاب را قائل به صیانت آن از تحریف هستند. خب، اینها چیزهایی نیست که مفسر حتماً الزاماً آنها را تأکید قرار بدهد؛ هر چند ممکن است یک مستشرحی که آیاتی را متعرض می‌شود و از زاویه‌ای دیگری این مباحث را مطرح می‌کند، ممکن است نظر متفاوتی داشته باشد؛ مثلاً یک مستشرحی ممکن است اصلاً به وحیانی بودند قرآن اعتقادی نداشته باشد و وقتی که آیه‌ای را بحث و بررسی می‌کند از منظر خودش بحث می‌کند. اینها پیش‌فرض‌هایی است که بسا یک مفسر با یک مفسر دارد و تفاوت پیدا می‌کند.

اما برخی از مبانی تفسیر آن چیزهایی هستند که گاهی ممکن است مفسر اعلام نکند که این مبنای تفسیری ماست، اما این مسأله از اموری باشد که او روی آن تکیه و تأکید دارد. من به عنوان نمونه از مجموعه نوشته‌های حضرت امام، 7 تا مبنا را استقصاء کرده‌ام که ایشان در این زمینه روی آن تکیه دارد، حالا برخی از آنها را توضیح بیشتری هم خواهم داد:

به عنوان نمونه ایشان روی مسأله هدف‌مندی مفسر خیلی تأکید دارد که این مسأله را مطرح می‌کند که مفسر برای چه باید تفسیر بکند، چه هدفی را دنبال می‌کند؟ خب، ممکن است همه مفسرین در شرح و کشف مراد الهی تلاش می‌کنند، اما اینکه برای چه و با خواننده خوشان چه جوری می‌خواهد صحبت کند؟ خب، این خیلی فرق می‌کند. حضرت امام در یک جایی در یکی از همین صحبت‌هایشان این‌جوری صحبت می‌کند، می‌گوید ما شاید تاکنون، تا امروز تفسیری به عرصه جهان اسلام هنوز به نگارش نیامده است؛ یعنی این همه تفسیر که شاید مثلاً بشود بگوییم 3 ـ 2 هزار تفسیر نوشته شده است. حداقلش در شیعه ما چیزی حدود 400 ـ 300 تفسیر را می‌توانیم اسم ببریم و در سیر تتبع تفاسیر شیعه من آنها را ذکر کردم، ولی امام اعتقادش این است که هنوز یک تفسیری ما نداریم. خب، این نشان می‌دهد که ایشان یک نگرش خاصی نسبت به تفسیر دارد که می‌گوید تاکنون کسی تفسیری ننوشته است و خودش هم به مناسبت گاهی یک مثالی را می‌زند، یک قصه‌ای را نقل می‌کند، می‌گوید داستان ما در باب تفسیر مانند کسی است که می‌رود پیش پزشک تا معالجه‌اش بکند. پزشک هم نسخه‌ای را می‌نویسد. وقتی که این نسخه را می‌آورد خانه‌اش می‌گذارد، می‌گوید بیائیم ببینیم خط این آقای دکتر چگونه است، راجع به خط آقای دکتر صحبت بکنیم، تجزیه و تحلیل بکنیم ببینیم مبتدا و خبرش چیست؟ همین طور یک 15 ـ 10 روز می‌نشیند درباره خط و نسخه دکتر و اینها صحبت می‌کند، می‌گوید بالاخره بگویید ببینیم که این بیمار خوب شد یا خوب نشد؟ می‌گوید خوب نشد. می‌گوید چرا خوب نشد، اینکه خیلی رویاین نسخه کار کرد؟ می‌گوید برای اینکه آن کاری که از او می‌خواستند و باید می‌کرد، نکرده است. داستان ما در باب تفسیر یک چنین چیزی است، نشان می‌دهد، حالا من تکه‌ها را خواهم گفت که مثلاً هدف‌مندی مفسر را به عنوان یک فصل عریض در حوزه تفسیرپژوهی می‌داند که بالاخره ما چکار می‌خواهیم بکنیم؟ این یک مسأله‌ای است که ایشان متعرض می‌شود، حالا من وارد جزئیاتش نمی‌شوم.

مبنای دومی که ایشان مطرح می‌کند، برخورداری قرآن از مراتب نزول است. ایشان گفته‌اند، شاید مفسرین دیگر هم مسأله اینکه قرآن داراری مراتب و درجاتی است...، ربطی ندارد، ولی ایشان خیلی وقت‌ها آیاتی را که تفسیر می‌کند، خودش یک مقداری جای استیحاش و جای تعجب را برمی‌انگیزد که این معنا را ایشان چه جور استفاده کرده است؟ و این مطلب را از کجا آورده است؟ ایشان بر اساس همان مبنایی که خودش برای تفسیر قائل به مراتب طولی است؛ یعنی قرآن را چون لایه به لایه می‌داند، قائل می‌شود که پس باید این لایه‌هی زیرین را دست زد، آن لایه‌های بالا را که بقیه گفتند و نیازی به گفتنش نیست. این هم نکته دوم.

نکته سومی که ایشان مطرح می‌کنند، مسأله قابل فهم بودن قرآن است. قابل فهم بودن قرآن یک اصل شاید بدیهی به نظر برسد که مفسرین قرآن را قابل فهم می‌دانند که تفسیر می‌کنند، اما شما ملاحظه کنید که این قسم مسأله خیلی هم ساده نیست؛ چون حداقلش ما بخش عظیمی از مفسرین را داریم که می‌گویند تفسیر قرآن کریم جز با روایات اهل بیت امکان‌پذیر نیست و یا کسانی مانند علامه طباطبائی که تفسیر قرآن به قرآن را متعرض شده‌اند، کسانی آمدند ردّ کردند التفسیر الصریح (الصحیح؟؟؟) من القرآن الکریم و آمدند نقد کردند که تفسیر قرآن به قرآن درست نیست و جایز نیست. حضرت امام یکی از حرف‌هایی که دارد، این است که نه قرآن خودش بذاته قابل فهم است و بر اساس این آثار و نتایجی را می‌خواهد استخراج بکند.

مسأله چهارمی را که ایشان متعرض می‌شوند، می‌گویند که مهجوریت انسان. می‌گوید انسان دارای وجوه گوناگونی است، حالا وجوه یک وقت در اثر این است که پرده‌هایی در مقابل فهم و درک ما گذاشته می‌شود که مانع از وصول ما به حقیقت می‌شود. حالا مثلاً مثل حجاب گناه یا مثلاً حجاب‌هایی که ایشان مطرح می‌کند، بعضی‌هایش را خب بقیه عرفای ما هم گفته‌اند، ولی ایشان یکی از حجاب‌هایی که به مناسبت اینجا مطرح می‌کند، می‌گوید اینکه انسان تصور می‌کند که او خودش می‌فهمد و دیگران نمی‌فهمند. حجاب را این می‌داند، یکی از حجاب‌ها این است که فکر کند خودش مرکزیت فهم را تشکیل می‌دهد و دیگران نمی‌فهمند. بر این اساس خیلی حرف دارد و صحبت دارد و نقدی را به اصحاب مخالف عرفان دارد که حالا من متأسفانه نمی‌توانم.

مسأله پنجم، عقلانیت در تفسیر است. این مسأله هم خودش عرض عریضی دارد و دیگه خیلی درباه تفسیر عقلی و اصلاً مبنای عقل در تفسیر، صحبت شده، رساله نوشته شده، کتاب نوشته شده است، جایش اینجا نیست، ولی نکته‌های مرحوم امام از آن نگاه‌های عرفان خودش نسبت به عقل دارد که آن هم جای بحث دیگری دارد.

ششمین مسأله ذوق عرفانی است. ایشان می‌گوید برای تذوّق عرفانی هم باید یک جایگاه ویژه‌ای در قرآن در نظر بگیریم؛ یعنی اینکه بدانیم که ذوق عرفانی یک مسأله‌ای است، اصلاً نگاه هستی‌شناسانه‌ای که اساس آن را حالا ایشان در قالب وحدت وجود قائل می‌شوند و در قالب اینکه از منظر دیگری همه چیز را از آن جهت ببیند. به قول آقای باباطاهر می‌گوید:

«به دریا بنگرم دریا تو بینم      به صحرا بنگرم صحرا تو بینم»

یعنی از آن منظر وقتی که نگاه می‌کند بعد می‌گوید قهراً یکسری از آیات را هم که نگاه می‌کند و حتی از اعمال و فرائض؛ نماز است، روزه است، زکات است، حج است، همه را از آن منظر ایشان می‌خواهد تفسیر بکند، حتی برخی از عناوینی که در قرآن آمده؛ مثل «إنا فتحنا لک فتحاً مبیناً» یا «و من یهاجر إلی الله»؛ هجرت در راه خدا آنها را هم باید از منظر دیگری می‌بیند، نه از این چیزهایی که مفسرین رایج دیده‌اند.

سه تا مسأله دیگری را هم اشاره کنم، اگر فرصت شد می‌خواهم درباره برخی از اینها هم اشاره‌ کنم، بیشتر توضیح بدهم.

یکی مسأله مبنای ایشان برای وضع الفاظ برای «روح معنا» است. ایشان یکی از راه‌هایی که می‌خواهد برای گسترش معناهای عرفانی استفاده کند از این نظریه وضع الفاظ برای «روح معنا» است. این حرف را غزالی مطرح کرده است، بعد ابن عربی کمی بازش کرده است. مرحوم فیض کاشانی باز توضیح داده است و دیگر در دوره معاصر این مسأله آن‌چنان مسأله شده که حتی نوه مرحوم امام هم یک کتابی برای قاعده «روح معنا» نوشته است که از نظریه جدّ خودش دفاع بکند و بگوید این نظریه، یک نظریه خیلی اساسی و کارگشا در شیوه تفسیر است.

هشتم از مبانی ایشان این است؛ ایشان یک قصه‌ای را مطرح می‌کند که عنوانش را من عنوان دادم «رویکرد دفاعی برای عمومی‌سازی عرفان». عنوان ایشان این است که ما باید بالاخره این مباحث عرفانی را وارد در حوزه ادراکی و تفهمی مردم قرار بدهیم. داستانی را هم از مرحوم شاه‌آبادی استاد خودش نقل می‌کند؛ می‌گوید ما از مدرسه فیضیه، درس ایشان که برمی‌گشتیم یک وقتی به ایشان عرض کردیم که آقا شما بعضی حرف‌هایی که در این درس‌ها می‌زنید، این درس عنوانش هم اخلاق است و مردم عادی هم هستند و در جلسات شرکت کردند و این حرف‌ها را شما داریم می‌زنید، این حرف‌ها را مردم نمی‌توانند تحمل کنند و شاید هم نمی‌فهمند. بعد می‌گوید مرحوم شاه‌آبادی گفت بگذار این کفریات را مردم عادی هم بشنوند، حالا تعبیر ایشان این بود. علی ای حال، ایشان می‌گوید ما باید مباحث عرفان را در فهم عمومی بیاوریم. خود ایشان در همین سخنرانی‌هایی که عمومی بود مطرح می‌کردند، خیلی بنایش این بود که مثلاً یک ده دقیقه راجع به مسائل روزمره و جاری کشور صحبت می‌کرد، یک‌مرتبه وارد مباحث عرفانی می‌شد و چه مباحث سنگین و ثقیلی را مطرح می‌کرد. خود ایشان شاید نه در کتاب‌های تخصصی؛ بلکه حتی در مسائل کتاب‌های بحث‌های عمومی‌اش که برای توده‌ها و عوام مردم صحبت می‌کرد و در سطح رادیو و تلویزیون پخش می‌شد یا همین تفسیر سوره حمدش، شاهد بر این است که چه جور مباحثی را مطرح کرده است، حالا اگر فرصت شد در این زمینه یکی دو تا مثال و قصه خودم شاهدش بودم، برای شما نقل می‌کنم.

مسأله آخر را اشاره کنم و آن مسأله پیوند حقیقت با شریعت است. یکی از مبانی جدی امام نزدیک کردن بین نُسُک و آن نگاه هستی‌شناسانه است. این دو تا را خیلی به همدیگر وصل می‌کند و می‌خواهد بگوید، حالا عرفاء ما گفتند که طریقت و حقیقت و شریعت، اینها هر سه تاشون یکی هستند، اما این حرف را ایشان در تفسیر خیلی برایش یک فصلی باز می‌کند و حرف‌هایی را می‌زند، نکاتی را بیان می‌کند که حالا اگر فرصت شد بعد توضیح خواهم داد.

*. با تشکر از استاد بزرگوار، از جناب آقای دکتر شاکر تقاضا می‌کنیم مبحث «مقاصد قرآن» را که اشارات مختصری در توضیحات آیت الله ایازی بود به عنوان «مبانی تفسیری امام» و خب می‌دانید امام در بحث‌ها و اشارات قرآنی‌شان خیلی به این مسأله توجه می‌دادند؛ به گونه‌ای که همان‌گونه که اشاره کردند از یک منظر می‌گفتند تابحال تفسیری درباره قرآن نوشته نشده است. خواهش ما این است که مقصود امام از تفسیر قرآن و مقاصد را تا آن جایی که وقت جلسه اجازه می‌دهد، توضیح بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. درود می‌فرستیم بر روح پرفتوح بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام و تشکر می‌کنیم از جناب آقای قاضی‌زاده و مؤسسه فهیم که این جلسه را تشکیل دادند. امیداواریم اگر ثوابی این مراسم دارد به روح امام امت نثار بشود. استفاده کردم از سخنان جناب آقای ایازی.

من این نکته‌ای را که فرمودند و همه ما خواندیم و شنیدیم از امام که فرمودند که مفسر وقتی مقصد از نزول را به ما بفهماند، مفسر است نه سبب نزول، آن طور که در تفاسیر وارد است. بعد البته امام یک استدراکی می‌کنند که نه اینکه من بخواهم مفسران را کوچک کنم، مفسران زحمات زیادی کشیده‌اند، اما آنها بیشتر رفتد در بحث سبب و نه مقصد. امام می‌فرمایند شرح مقاصد درواقع تفسیر حقیقی است. من این نکته را می‌خواهم باز کنم.

این مطالبی که در تفسیر امام آمده، در روش تفسیر امام آمده و بعد از آن یا قبل از آن در تفاسیر عرفاء آمده، اینها در خلأ پیدا نشده، اینها سالیان دراز حتی قبل از اسلام، مفسران کتب مقصد مسائلی را مطرح کردند و همین‌طور رشد کرده تا به اینجا رسیده است. من این مسأله را می‌خواهم یک مقدار باز کنم، حتی از ادیان دیگر. در عالم مسیحیت در تفسیرهایشان می‌گویند تفسیر دو نوع است. حالا من می‌خواهم آن را بر آنچه که امام فرمودند که یکی بیان سبب است و دیگری بیان مقصد است. تعبیر غربی‌ها به زبان انگلیسی این است که یک وقتی تفسیر است as a window؛ یعنی تفسیر به مثابه پنجره است. دومی این است که as a mirer؛ یعنی تفسیر به مثابه آینه است. خب، پنجره چکار می‌کند، آینه چکار می‌کند؟ پنجره را ما وقتی نگاه می‌کنیم، می‌خواهیم ببینیم پشت پنجره چیست؟ حکایتی دارد از آنچه که، نه اینکه خودش را بخواهیم ببینیم یا اینکه خودمان را بخواهیم ببینیم؛ بلکه می‌خواهیم ببینیم پشت پنجره چیست؟ و این هر کسی به اندازه دیدی که دارد می‌تواند پشت پنجره را نگاه بکند. لذا اگر تفسیرهای سبب نزولی هم متفاوت شده است، یک مقداری به خاطر این است. یکی مثلاً دید چشمش یک مقداری کم است، حال پشت پنجره مثلاً یک انسانی دارد راه می‌رود، فکر می‌کند یک درختی است مثلاً، اشتباه می‌کند یا یکی مثلاً چشمش تیز است تا 200 متر پشت پنجره را می‌بیند، اما یکی تا 10 متری فقط می‌بیند، متفاوتند دیگه. مفسران یکی ادیب است، ریزه‌کاری‌های ادبی را هم نگاه می‌کند تا پشت پنجره را به ما حکایت کند و بگوید چه چیزی مقصود خداوند بوده است، اما آینه نمی‌خواهیم ما پشت پنجره را ببینیم؛ بلکه می‌خواهیم خود آینه و خودمان را در پنجره (آینه)؟؟؟ نگاه بکنیم و ببینیم در چه وضعیتی قرار داریم؛ چون انسان نمی‌تواند خودش را ببیند، ولی توسط آینه می‌تواند خودش را نگاه بکند و مشاهده کند، ضعف‌ها و قوت‌های خودش را ببیند و خودش را مشاهده کند. بنابراین به نظر من این دو تعبیری که مفسران کتاب‌های مقدس دیگر هم کردند، در لسان امام به این شیوه آمده است که گاهی مفسر سبب را نشان می‌دهد. اینکه حضرت آقای ایازی اشاره کردند که امام بارها می‌فرمودند که این قرآن نازله هفتمی‌اش را الان ما داریم، این نازله هفتم است. شما اگر قرار باشد معنای قرآن را بگویید و سبب قرآن را بگویید، درواقع دارید نازله هفتم را می‌گویید. نازله هفتم قطعاً مخاطب اولیه را در نظر دارد؛ یعنی نمی‌شود که قرآن در عربستان نازل بشود، ولی مخاطب اولیه خودش را در نظر نگیرد، فرهنگ مخاطب اولیه خودش را در نظر نگیرد، قطعاً همه آنها را در نظر گرفته است و اگر ما در تفسیر قرآن به این امر اکتفا بکنیم، درواقع همان پشت پنجره را می‌بینیم و وضعیت خودمان نمی‌بینیم و همان‌ها را گزارش می‌کنیم و اینها خوب است، اما واقعاً آن ایده‌آلی که خداوند از ما خواسته، نیست. بنابراین آن نازله هفتم را داریم بیان می‌کنیم که بله این آیه در جنگ احد نازل شد، این آیه در جنگ بدر نازل شد، آنجا مثلاً سه هزار فرشته کمک مسلمان‌ها آمدند، آنجا این اتفاق افتاد، این گزارش و حکایتی است از آنچه واقع شده است، اما به ما چه می‌گوید این آیات قرآن؟ آن وقت باید از آن نزول، ببینید قرآن وقتی که از مَطلع نور الهی، «قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ، يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ»؛ از آنجا نازل شده، راه را به ما نشان داده است، اما ما اگر دقیقاً بخواهیم همان راه‌ها را برویم بدون توجه به اینکه این نور از کجا آمده و ما در کجا قرار داریم، این اشتباه است. ما باید ببینیم مقصد این آیات چه بوده است، آن مقصد را نگاه بکنیم و چه بسا گاهی وقت‌ها مقصد با آن چیزی که محل نزول در زمان پیغمبر بوده، گاهی ممکن است تزاحم بکند و ما باید آن مقصد را اصل قرار بدهیم و لذا این مسأله مقصد هم در بحث تفسیر اجتماعی است، هم در بحث تفسیر عرفانی است. حالا من با یک مثالی از مرحوم شهید مطهری این را برای شما توضیح می‌دهم. البته مسأله واقعاً معرکه آراء هم است، این طور نیست که همه هم قبول داشته باشند. مرحوم شهید مطهری در بحثی که راجع به اقتصاد است که کتاب «بررسی اجمالی اقتصاد اسلامی» ظاهراً یادداشت‌های ایشان بود و چاپ شد، اوایل انقلاب بود یک عده خیلی هم مخالفت کردند که چرا اصلاً این کتاب چاپ شد. مرحوم آقای مطهری گفتند که ببینید برخی روایات ما داریم که ما فرض می‌گیریم این روایات از ائمه صادر شده است، نه اینکه بگوییم روایات صادر نشده است؛ مثلاً روایت راجع به اجاره، اجیر کردن، شرائط اجاره. بعد می‌فرمایند ما می‌دانیم که این روایات از ذوات مقدس ائمه اطهار؛ امام صادق، امام باقر علیهم السلام صادر شده است، ولی الان اگر ما بخواهیم عیناً آن روایات را به آن عمل بکنیم، با مقصد خود این روایات منافات دارد. ـ حالا تعبیر مقصد از بنده است ـ به خاطر اینکه ما می‌دانیم که اجرای برخی از این مسائل خلاف عدالت و انصاف است و گاهی در بحث کارگری و اینها مطرح می‌کنند که باعث اجحاف به کارگران و بخش عظیمی از جامعه می‌شود؛ مثلاً اینکه بگوییم رضایت کارفرما در همه مسائل بایستی شما در نظر بگیرید. اوایل انقلاب قانون کار وقتی تصویب شد، آمد، شورای نگهبان، یادم می‌آید آیت الله جنتی امام جمعه قم گفتند 200 تا یا 400 تا اشکال شرعی دارد و خیلی واقعاً مشکل‌ساز شده بود تا حضرت امام در بحث شرط ضمن عقد، قضیه را آقای سرحدی‌زاده نوشتند به امام و امام هم گفتند این‌جوری می‌شود و حلش کردند، ولی مرحوم آقای مطهری جور دیگری حل کرده است. می‌گوید این مسائل اگر باعث اجحاف بشود، این خلاف عدل است. مگر ما به عنوان شیعه نگفتیم «الحسن ما حسن الشارع و القبیح ما قبح الشارع» را قبول نداریم؛ بلکه قائل به حسن و قبح عقلی هستیم. پس بنابراین مرحوم شهید مطهری در نظر می‌گیرد که روایات صادر شده و درست هم است، ولی همان موقع مطابق با عدل بوده است، ولی الان مطابق با عدل نیست. پس مَنزلش درست بوده است، اما الان اگر ما بخواهیم مَنزل را بگیریم، مقصد را از دست دادیم. اینجاست که گاهی وقت‌ها ممکن است تزاحمی بین مقصد و مَنزل پیش بیاید. این است که به نظر من امام می‌فرمایند مفسر آن است که مقاصد را بگوید، نه سبب را. بالاخره سبب هم داشته است، بالاخره نازله هفتم رفته یک جایی نازل شده، مخاطبانی داشته، یک فرهنگی داشته، مسائلی داشته، اما شما اول باید ببینید مقصد این آیات چیست؟؛ مثلاً مسائل جزایی اسلام، آیا واقعاً قرآن آمده مثلاً در دست دزد قطع کردن، آیا مقصد قطع کردن انگشتان است که مثلاً خوشحال بشویم ما امروز مثلاً پنجاه تا دست را قطع کردیم، به حکم خدا عمل کردیم؟! یا مقصد این است که امنیت ایجاد بشود، مقصد این است که دزدی در جامعه نشود؟ کدام یکی مقصد است؟ آن وقت ما اگر بیاییم آن نازل‌شده را بگیریم و مقصد از دست‌مان برود، آیا به قرآن عمل کرده‌ایم یا نه؟ یعنی فرض بگیریم شما ممکن است فرض بگیرید دست را قطع می‌کنیم امنیت هم ایجاد می‌شود، خیلی خب حرفی نیست، ما با این حرفی نداریم، می‌گوییم مقصد با آن منزلش مطابقت دارد، اما شما اگر دست‌ها را قطع کردید، دزدی بیشتر شد، بی‌دینی هم بیشتر شد، آن وقت آیا باز هم به مقاصد قرآن رسیدید؟ این بحث مقصد امروزه در بحث‌های هرمونولوتیک به عنوان فعل گفتاری مطرح می‌شود. می‌گویند گفتار یک فعلی همراهش است؛ یعنی شما یک وقت می‌روید پیش یک کسی، می‌گویید که مثلاً بله ما پسرخاله شما را می‌شناسیم، خیلی آدم خوبی است، چی، چی، یک ساعت تعریف می‌کند، ولی مقصدش چیست؟ یک امضاء می‌خواهد از این آقا؛ یعنی کار شما این نیست که بگویید پسرخاله شما کیست، اسمش را من می‌دانم، خیلی اوصاف خوبی دارد. این حرف‌ها را دارد می‌زند که خواهش می‌کنم این نامه ما را امضاء کنید، ما با هم آشنا هستیم؛ یعنی اینجا خواهش فعل گفتاری است. لذا بعضی از هرمونولیست‌ها مطرح می‌کنند که فعل گفتاری قرآن چیست؟ مهم‌ترین فعل گفتاری قرآن توحید است. اگر ما به بهانه عمل به ظاهر قرآن مردم را به شرک بردیم، به عبادت افراد بردیم، به تعظیم و تکریم اشخاص بردیم در مقابل خدا، آیا به قرآن عمل کردیم؟ بعد از آن یکی دیگر از فعل‌های گفتاری قرآن عدالت است؛ یعنی قرآن همین‌طور که ـ من مثالی بزنم ـ مثلاً کسی به بچه‌هایش می‌گوید که باران می‌آید. نمی‌خواهد خبر بدهد که باران می‌آید، می‌خواهد بگوید امروز که می‌روید مدرسه، چتر بردارید یا امروز که می‌خواستید بروید پیک‌نیک، دیگه نمی‌شود بروید؛ یعنی هدفش... این را فعل گفتاری می‌گویند؛ یعنی فعلی که همراه گفتار انجام می‌‎شود، چیست؟ خواهش است، تمنا است، تهدید است، ترغیب است؟ کدام یک از اینها است؟ این می‌شود مقصد. پس بنابراین اگر امام می‌فرمایند تفسیر یعنی بیان مقاصد قرآن و نه سبب نزول و اینکه امام می‌فرمایند که اینها تفسیر نیستند، در حالی که بعد می‌فرمایند آنچه که مفسران گفتند، قسم دوم است؛ یعنی آن نازل‌شده را برای مردم گفته‌اند. این مسأله‌ای است که واقعاً در حرف شهید مطهری راجع به روایات است. خب، راجع به قرآن هم برخی این بحث‌ها را مطرح کردند و قابل طرح است و معرکه آراء است، اما قابل طرح است. بحث دیه، بحث ارث، بحث‌های دیگری که در قرآن مطرح شده است، اینکه مقصد اینها چه بوده و نازل‌شده اینها چه بوده، اینها مسائلی است که قابل بحث است.

*. با تشکر از حضرتعالی. در این قسمت از آیت الله قاضی‌زاده خواهش می‌کنیم که قبل از اینکه رویکرد تفسیر اجتماعی امام را توضیح بدهند؛ یعنی حضرت امام همان جوری که در وادی عرفان قدم راسخی داشت و در کنارش و به موازاتش فقیه برجسته‌ای بود، در بحث قرآن هم، هم نگاه‌های باطن‌گرایانه دارد، هم نگاه‌های اجتماعی و تلاش زیاد برای عینیت بخشیدن به آموزه‌ها و تعالیم قرآن و به تعبیر آقای دکتر شاکر مقاصد قرآن در عرصه جامعه. اما قبل از آن خواهش می‌کنم از ایشان که یک بحث دیگری به عنوان مقدمه توضیح بدهند و آن بحث تفسیرپذیری و تفسیرناپذیری قرآن است که با همین بحث مقاصد و اینها هم ارتباط دارد. امام در بعضی از بیانات‌شان دارند که قرآن قابل تفسیر نیست و به ظاهر تناقض و پارادوکس دیده می‌شود. یک جاهایی هم، هم قرآن را تفسیر می‌کند، هم می‌گوید قرآن تفسیربردار است. خواهش می‌کنم که این دو مطلبِ مقدمه و ذی‌المقدمه را شما بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. از اساتیدی که دعوت مجموعه مؤسسه فهیم را پذیرفتند؛ چه در این جلسه و چه در جلسات دیگر که حضور فعال دارند، تقدیر و تشکر می‌کنم. خب، اجمالاً قرار بود که یک مقداری مباحث ناظر به هم باشد و تقریباً حالا بخش اول به این نکته اختصاص یافت که بالاخره تفسیر را چکارش کنیم؟ تفسیر بیان مقاصد است یا بیان سبب حالا به تعبیر امام و جایگاه امام خلاصه و بیانات متعددی که در این زمینه دارند، چیست؟ من حالا برای اینکه یک مقدار باز بیشتر این حساسیت را در ذهن عزیزان برانگیزانم، دو سه تا جمله از امام می‌خوانم؛ مثلاً امام می‌فرمایند: «قرآن در حدّ ما نیست، در حدّ بشر نیست، قرآن سرّی است بین حق و ولی الله الاعظم که رسول خداست». یا مثلاً می‌گویند: «ما به رأی خودمان نمی‌توانیم قرآن را تعبیر کنیم، «إنما یعرف؟؟؟ القرآن من خوطب به».» و در تعبیراتی هم که دوست گرامی ما آقای دکتر شاکر ذکر کردند، امام دارند که تفسیر کتاب‌ها نزد شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و نظر مهم به آن بیان، منظور صاحب کتاب باشد. از این جملات امام در جاهای مختلف زیاد دارند که گویا تفسیر را با تعبیر مقصد قرآن یا «و انما یعرف القرآن مَن خوطب به» و انکار تفسیر نوشتن توسط مفسران... همراه کردند. خب، از آن طرف هم گاهی از اوقات تعبیرهایی دارند که از آن استفاده می‌شود از قرآن همه باید و می‌توانند استفاده کنند؛ مثلاً یکی از جملات‌شان این‌طور است که قرآن یک سفره پهنی است که همه از آن استفاده می‌کنند؛ مثل اینکه دنیا هم سفره پهنی است که همه از آن استفاده می‌کنند. یکی علفش را از آن استفاده می‌کند، یکی میوه را از آن استفاده می‌کند، یکی مسائل دیگر را استفاده می‌کند. این مثال‌شان است، بعد می‌گویند قرآن هم این‌طوری است؛ یک سفره پهنی است برای همه، هر کس به اندازه آن اشتهایی که دارد به آن راهی پیدا بکند، از قرآن استفاده می‌کند، در آن حدّ استفاده می‌کند. خب، من فکر می‌کنم برای اینکه یک جمع‌بندی داشته باشیم، یک کمی هم نظر به صحبت‌هایی که اساتید فرمودند، بالاخره واقعش این است که در تفسیر شاید بشود بگوییم سه تا تعریف مهم در میان مفسرین است. با نگاه به تعریف‌هایی که مفسران دارند، بعضی‌ها ظاهر بیان‌شان این است که تفسیر یعنی مراد استعمالی الفاظ قرآن؛ یعنی بالاخره این الفاظ چه می‌گوید؟ همان که جناب آقای ایازی فرمودند که گاهی اوقات نسخه دکتر را می‌گیرند و تاملاتی می‌کنند، این‌گونه است. من برای همین ذکر کردم که تفسیر علم به مثلاً فرض کنید اینکه چه موقع نازل شده، کجا نازل شده، قرائتش و از این چیزها که زیاد در تعبیر سیوطی یا دیگران وجود دارد، بعضاً می‌شود از آن استفاده مراد استعمالی کرد. بعضی‌ها تعبیر را یک مقداری قوی‌تر پیش می‌برند و تعبیر به مراد جدی می‌شود؛ مثلاً فرض کنید که مرحوم آیت الله خویی ذکر می‌کنند که تفسیر علم به مراد الله العزیز است. تعبیر ایشان این است: «التفسیر هو ایضاح مراد الله تعالی من کتابه العزیز»؛ ایضاح مراد الهی است. یا به تعبیر مرحوم علامه طباطبائی ایشان تعبیرشان این است که تفسیر یعنی بیان معانی آیات و فهم مقاصد و ...، «التفسیر هو بیان معان الایات القرآنیة و الکشف عن مقاصدها و مدا...ها». حالا من یک توضیحی خواهم داد که ظاهر مراد این آقایان این است که تفسیر را مراد جدی می‌گیرند که حالا در اصول ذکر می‌کنیم وقتی که مراد یک کلام را؛ یعنی ارتباط با متکلم، مراد یک متن را همراه با ماتن بسنجیم، این مراد جدی می‌شود که این تعبیر در اصول زیاد استعمال شده است؛ یعنی ما بگوییم بالاخره خداوند متعال در این متن چه می‌خواهد بگوید؟ و شاید مثلاً تعریف مرحوم راغب اصفهانی هم در تفسیر که می‌گوید: «إعلم أن التفسیر فی عرف العلماء کشف معان القرآن و بیان المراد أعم من أن یکون بحسب اللفظ المشکل و غیره و بحسب المعنی الظاهر و غیره»؛ ظاهراً حالا به ذهنم می‌آید که اینها گر چه کلمه معانی بکار بردند، ولی مرادشان از معانی همان چیزی است که ما به آن مراد جدی می‌گوییم یا مدلول و خب، می‌دانید اینها واژه معنا، مدلول، مقصود، اینها لغتش را که نگاه کنید خیلی فرقی نمی‌کند، اما نحوه کاربرد و نحوه چینش کلمات تا حدودی می‌رساند که اینها یک سطحی بالاتر از مراد استعمالی را در نظر گرفتند؛ مثلاً راغب اصفهانی می‌گوید که «کشف معان القرآن و بیان المراد» و معانی را می‌گوید «بحسب اللفظ المشکل» که آدم می‌فهمد لفظ مشکل مراد استعمالی‌اش مشخص نیست، معانی‌اش را ما... ، «بیان المراد»، بعد می‌گوید «بحسب معنی الظاهر و غیره»؛ یعنی معلوم می‌شود که مراد از آن مرادِ ظاهرِ لفظ یا غیره ظاهراً است. و مطالبی که اجمالاً گفتند؛ چه در تفسیر علامه طباطبائی، چه در تفسیر راغب اصفهانی، چه در مرحوم آقای خویی و اینها است، اینها تا حدودی تفسیر را می‌آورند تا سطح مراد جدی، اما از این بالاتر چیزی است که ما شاید اسمش را بگذاریم پشت پرده بیان آیات. پشت پرده یعنی چه؟ خب، حالا یکی از آقایان، از معاریف؟؟؟ کشورمان، یک موقع برای من یک ... تعریف می‌کرد، جالب بود، می‌گفت من قبل از انقلاب که در قم بودم گاهی از اوقات روزنامه می‌خواندم در خیابان. یکی از اساتید به من رسید، گفت شما روزنامه را چرا می‌خوانی، وقتت را تلف می‌کنی؟ گفتم چرا نخوانم؟ گفت شما نمی‌دانی اینها در این روزنامه‌ها چه می‌خواهند بنویسند، متوجه نمی‌شوی؟ من خیلی تعجب کردم، خب روزنامه است آدم می‌بیند، می‌خواند و متوجه می‌شود. بعدها که انقلاب شد و ایشان هم یک موقعی خیلی روی پرده نبود، شخصیت پشت پرده‌ای در یک دورانی بود، می‌گفت بعد من فهمیدم آن استاد ما چه می‌گفت؛ چون یک مقصودی وراء نوشته کلمات گاهی اوقات است؛ مثلاً فرض کنید برای اینکه روشن بشود گاهی از اوقات است یک مطلبی می‌بینیم که یک‌مرتبه بمب (هو) می‌شود در روزنامه‌ها و رسانه‌ها، این مطلب مهم نیست، مهم این است که مطلب دیگری معلوم نشود، این مطلب طرح می‌شود. حالا گاهی از اوقات است مطالبی که ذکر می‌شود یک پشت پرده‌ای دارد. ویژگی‌ای که آن پشت پرده دارد و باید به آن توجه بشود، آن پشت پرده برای کشفش دیگه انسان خیلی نباید سراغ لفظ برود و در لغت کنکاش کند و خصوصیات لفظ را بگردد. یک چیزی است ورای لفظ، بعد که لفظ فهمیده شد، حالا یک کسی از آن پشت پرده متوجه می‌شود، یک کسی آن پشت پرده را متوجه نمی‌شود. خب، حالا به تعبیری من همین جا عرض کنم مثلاً مرحوم شهید سید محمدباقر صدر طبق چیزی که از ایشان نقل شده در کتاب آقای حکیم، آقای سید محمدباقر حکیم کتابی دارند به نام «علوم القرآن». کتاب بخشی از آن مربوط به خودشان است، بخشی از آن را هم زیرنویس کردند که اینها را شهید صدر نوشته است، یکی هم در همین بخش معنای تفسیر است. بعد ایشان به تفسیر که می‌رسد می‌گوید ما یک تفسیر لفظ داریم، یک تفسیر معنا داریم. تفسیر لفظ تا همان مراد استعمالی و مراد جدی است، ولی از اینکه بگذریم که حالا به تعبیری آن پشت پرده این آیات؛ پشت پرده بیان بهشت، بیان جهنم، آن اهداف نهایی که در ظاهر لفظ پیدا نیست، باید کسی یک تفطنی داشته باشد که پشتش را متوجه بشود، آنها را اسمش را می‌گذاریم تفسیر معنا. ما تفسیر لفظ داریم و تفسیر معنا. تفسیر معنا را چه جوری می‌شود به دست آورد؟ دیگه نه با تلاش کردن در فهم لغت. با این خصوصیاتی که من عرض کردم به ذهنم این‌طور می‌آید که مرحوم امام رحمة الله علیه به یک معنا یک سخت‌گیری در معنای تفسیر ابراز کردند و چیزی که دیگران اسمش را تأویل گذاشته‌اند یا دیگران اسمش را تفسیر معنا گذاشته‌اند، آن را به صورت تفسیر از آن یاد کردند. لذاست که وقتی می‌گویند مفسرین تفسیر ننوشته‌اند، اگر از امام سؤال کنیم آیا مفسرین به مراد استعمالی نرسیده‌اند، شاید امام بگوید نه، چرا رسیده‌اند. به مراد جدی نرسیده‌اند؟ چرا، در اینکه مراد جدی یعنی «ایضاح مراد الله کتابه العزیز» [یا فی کتاب العزیز] یا آن تعبیری که مرحوم علامه طباطبائی داشتند که می‌گویند که «بیان معان الایات القرآنیة و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها» که باز در ذهن من است مقاصد و مدالیل اینجا به یک معنا است و آن معنای مقصود امام اینجا نیست. این «مقاصدها و مدالیلها» خصوصاً که مقاصد را مرحوم علامه طباطبائی جلوتر آوردند، اول نگفتند مدالیلها بعد مقاصدها، این معلوم است که مقاصد و مدالیل را یک معنا گرفتند. این معنا می‌خواهم بگویم چیزی بوده است که معمولاً مفسرین می‌گفتند. اگر بخواهیم روشن کنیم امام دو سطح از تفسیر را در نظر گرفتند؛ یک سطح از تفسیر را که دیگران اسمش را تفسیر گذاشتند، امام اسمش را گذاشتند بهره‌برداری از قرآن. گفتند قرآن مال همه است، همه بالاخره چیزی از آن می‌فهمند، بهره‌برداری می‌کنند و باید مثلاً همه به قرآن مراجعه بکنیم، اما یک سطحی را گونه‌ای در نظر گرفتند که گویا حالا در یک بخش اصلاً غیر معصوم نمی‌تواند به آن برسد و اگر هم کسی بخواهد برسد خیلی مشکل است که حالا همان شبیه تأویلی است که مشهور درباره معنا ذکر می‌کنند در برابر تفسیر. بالاخره خلاصه بحثی که به ذهنم می‌رسد اگر بخواهیم ما یک مقداری این دو بخش بیان مرحوم امام را در نظر بگیریم باید بگوییم نه اینکه آن چیزی که مفسرین گفته‌اند، تفسیر نیست، بیان مراد جدی نیست، بیان مراد استعمالی نیست، اما بالاخره آن چیزی که در نگاه امام جلوه‌گر بوده و آن را به عنوان هدف نهایی می‌دیدند همان چیزی بوده است که معمولاً اسمش می‌شود تأویل و خب پیچ‌های خاصی هم برای خودش دارد. اینجا هم در پرانتز که بعضی از نویسندگان از فضلای بزرگ که در حوزه قرآن کتاب نوشتند، گاهی از اوقات اشتباه کردند و مثلاً عبارت مرحوم علامه طباطبائی را در تعریف تفسیر شامل همان سطح تأویل هم دانستند؛ یعنی گفتند چون علامه طباطبائی هم در عبارتش از تعبیر معانی، مدالیل و مقاصد استفاده کرده است. معانی یعنی مراد استعمالی، مدالیل یعنی مراد جدی، مقاصد؛ یعنی همان مقصود نهایی که دیگران به آن تأویل می‌گویند که به نظر من این اشتباه است و علتش هم این است که مقاصد و مدالیل خیلی به یک معنا تعریف خاصی ندارد که ما بتوانیم از هم جدا بکنیم، باید از نوع استفاده از آیات استفاده کنیم. به تعبیر تعریفش نهادینه نشده است و خصوصاً چون علامه طباطبائی مقاصد را جلوتر بکار برده است، معلوم است که مقصود و مدلول را به یک معنا می‌گیرد، اما حضرت امام این نکته خاص را داشتند و خیلی از جاها خصوصاً در همان تفسیر سوره حمد که انکار می‌کنند که تفسیری نوشته شده است، مرادشان به ذهن من از تفسیر، تأویل یا به تعبیر شهید صدر همان تفسیرِ معنا در برابر لفظ است که حالا باید دید با این دو سطحی که مطرح شد، خود حضرت امام در تفسیر چه مواجهه‌ای داشتند، چگونه برخورد کردند و نوع تعامل امام با این دو سطح در عرصه طُراس فکری و تفسیری چه اثری بجا گذاشته است؟ تشکر می‌کنم.

*. خب من این اشکال را به خودم می‌پذیرم که دو تا سؤال مطرح کردم و سؤال دوم استاد می‌ماند برای فرصت دوم ایشان. خواهشم این است که اساتید بزگوار برای اینکه وقت برای پرسش حضار گرامی هم باقی بماند، گردش دوم را با زمان کمتر مطرح کنند که به بخش سوم جلسه هم برسیم.

من از بین مطالب ارزنده‌ای که آیت الله ایازی بیان فرمودند به عنوان «مبانی روش‌شناسی تفسیری امام» ـ به همه که نمی‌شود پرداخت ـ ظاهراً آخرین مبنایی که بیان کردند، بحث سازگاری و ناسازگاری شریعت با حقیقت است. می‌خواهم خواهش کنم از ایشان که با توجه به دو تا نکته؛ یکی گرایش‌های سخت‌گیرانه بعضی از سنت‌گرایان و مخالفان عرفان با این مقوله و یک آفت جدید دیگری که در این حوزه مطرح است، آن به اصطلاح عرفان‌های کاذب یا معنویت‌های بی‌حد و مرزی که مطرح می‌شود که هر دو تا به یک نتیجه می‌رسد و آن ناسازگاری شریعت با حقیقت است. این مسأله‌ای که به عنوان یک مبنای تفسیر عرفانی امام مطرح فرمودید و عرفای بزرگی مثل سید... آملی که تأکید مکرری بر این مطلب دارد که سازگاری شریعت و طریقت و حقیقت، این را در همین فرصتی که عرض کردم تفصیل بیشتری بفرمایید.

واقعش این است که اگر قرار باشد یک جلسه‌ای درباره یکی از مبانی حضرت امام در تفسیر صحبت کنیم، شاید وقت کم بیاید تا چه برسد به اینکه ما بخواهیم از چند مبنا صحبت کنیم. من اگر اساتید محترم و حضار محترم موافق باشند، همین بحث مقاصد را یک مقداری توضیح بدهم شاید به سؤال آقای تقوی هم یک اشاره‌ای بشود، ولی فکر می‌کنم مثلاً حتی ما این موضوع را در قالب بررسی اندیشه مقاصد در تفسیر عنوان کنیم و روی آن بحث کنیم، خیلی جای حرف و صحبت است؛ به ویژه که حضرت امام در این زمینه صحبت‌های خیلی جدی دارند و مرتبط می‌شود حتی به آن مسأله جمع بین حقیقت و طریقت و شریعت.

ببینید این نکته را ابتدائاً عرض کنم که امروز یک دانشی است که خیلی هم مرتبط با مسأله تفسیر به نام هرمونوتیک به خصوص در سنت شرایع المؤآخری‌اش؟؟؟ که بیشتر روی متن تکیه می‌کند و نگاه مقصدگرایانه هم دارد، یک مسأله‌ای که در هرمونوتیک مطرح می‌شود، می‌گوید که تفسیر بر سه پایه قوام دارد: یک؛ متن است. دو؛ مؤلف متن است. سه؛ مفسر متن است. معمولاً ما بیشترین تکیه‌ای که می‌کنیم روی خود متن تکیه می‌کنیم، حتی در سنت هایدو...؟؟ بر بیشتر می‌گوید ما کاری اصلاً به مؤلف متن نداریم، حتی کاری به اراده و مقصد مؤلف هم نداریم، هر چه قصد کرده کرده، ما کاری به او نداریم، ما هستیم و این متن که ببینیم این متن چه می‌گوید؟ اما واقعش این است که در این سنت ش...مؤاخری؟؟ روی متن تکیه می‌کنند، اما روی مؤلف متن و اینکه این شخصیتی که این صحبت‌ها را کرده است، چه شخصیتی است و چگونه است، روی این هم تکیه می‌شود. اگر یک موجود مجردی است، وقتی که صحبت از ید می‌کند، می‌گوید «خلقت بیدی» یا مثلاً می‌گوید «ید الله فوق أیدیهم»، ما قهراً وقتی که ید را معنا می‌کنیم باید بدانیم آن کسی که این حرف را می‌زند، چگونه حرف زده و از چه منظری گفته است؟ خودش را چگونه دیده است؟ به ویژه در اسماء و صفات الهی و اسماء و صفات خبری خداوند متعال که می‌گوید: «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین». خب، مکر خدعه است، می‌گوید چه جوری ما خدعه را نسبت بدهیم به خداوند؟ یعنی فریب بدهد. مردم فریب بدهند، کفار فریب بدهند، اشکالی ندارد، ولی خداوند بخواهد حقی را ناحق جلوه بدهد و خدعه‌ای بکند، اصلاً امکان ندارد. خدایی را که ما تصویر می‌کنیم و آن خدایی را که ما می‌شناسیم قهراً نمی‌تواند مکر بکند و لذا اینجا در عالم تفسیر، مفسرین ما مردم مکر می‌کنند و خداوند مکرشان را به خودشان بازمی‌گرداند. این جوری معنا می‌کنند. من می‌خواهم از این مسأله گریزی بزنم به قسمت سوم و آن مسأله خود مفسر است و شخصیت مفسر، آن نگرش‌های مفسر که ما امروز از آن غافل هستیم. من یک بحثی را در یک مقاله‌ای نوشتم، حالا شما می‌توانید ببینید نقش شخصیت مفسر در تفسیر را گفتم که مفسر کیست و چکاره است و چگونه تأثیر دارد؟ حالا این ربطش با بحث مقصد از این جهت است. خب، درست است امام می‌فرماید ما مقصد را باید بشناسیم و مقصد را باید صحبت کنیم، اما این مقصد را مفسر، کدام مفسر؟ از چه منظری این مفسر؟ منظری که عرفانی است، از منظر اجتماعی است، از منظر فقهی است، از منظر تاریخی است؟ با چه نگرشی و با چه مبنایی این مقصد قابل کشف است و اصلاً چگونه این مقاصد را می‌شود کشف کرد؟ ببینید من یک مثال ساده بزنم و بعد تطبیقش بدهم به صحبت حضرت امام. ببینید فرض کنید اینجا پدری در خانه نشسته می‌گوید تلفن زنگ می‌زند، اینکه تلف زنگ می‌زند یک وقت است که درست است لفظ نمی‌خواهد تلفن زنگ می‌زند، خب بقیه هم ممکن است بشنوند. یک وقت اینکه می‌خواهد بگوید تلفن زنگ می‌زند؛ یعنی گوشی را بردارید. یک بار این‌جوری می‌گوید از مقصدش صحبت می‌کند که گوشی تلفن را بردارید، ولی یک وقت است که مقصد دیگری دارد، می‌خواهد بگوید این تلفن قطع شده بود و الان وصل شده است، الان تلفن زنگ می‌زند؛ یعنی وصل شده است. این هم یک مقصد است. می‌گوید این تلفن زنگ می‌زند؛ یعنی مخابرات این تلفن ما را وصل کرد، درست کرد. یا این گوشی خراب بوده، کار نمی‌کرده، گاهی قطع می‌شده، گاهی وصل می‌شده، وقتی می‌گوید تلفن زنگ می‌زند، می‌گوید تلفن ما درست شد. مقصد است، هر سه تا مقصد است، اما اینکه کدام مقصد است، از چه منظری است، خودش تفاوت پیدا می‌کند؟ ما کسی درباره مقاصد قرآن کسی فکر نمی‌کنم حرفی داشته باشد، اما اینکه این مقاصد چگونه قابل کشف است و این مفسران ما چگونه این مقاصد را دیده‌اند؟ مرحوم مطهری یک جا در باب فقه می‌گوید، ولی چون فقه هم استنباط از مدالیل است و از این متون است، می‌گوید یک فقیهی ما داریم عرب است، فقهش هم عربی است. فقیهی داریم عجم است، فقهش هم عجم است. فقیهی داریم دهاتی است، فقهش هم دهاتی است. وقتی که یک آدم است نگاهش، چشمش فقط همه‌اش همین بینی؟؟ است، همه‌اش سر از اینکه بزنیم، بگیریم، بکشیم، چنین کنیم یا صحبت از این می‌کند که درباره دعوا و اختلاف شیعه و سنی، معلوم است که این فقط نگاه‌های خودش را دارد می‌کند، دور و برش را دارد نگاه می‌کند و هر روز هم فتوا به این چیزها می‌دهد. خب، این نگاه جهان‌بینی و سطح جهان‌بینی می‌تواند بین مفسری با مفسر دیگر تفاوت داشته باشد. شما نگاه کنید؛ مثلاً ببینید «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض» در آیه 34 سوره نساء را ببینید علامه طباطبائی این آیه را چه جوری معنا می‌کند، مرحوم علامه محمدحسین فضل الله هم این را چه جوری معنا می‌کند؟ آقای طباطبائی می‌خواهد بگوید که این آیه هر چند ظاهرش در باب مسأله خانواده است، اما این یک معنایی را نشان می‌دهد که زنان نباید در جامعه خیلی باشند و مدیریت و کار و چیزی داشته باشند. آقای فضل الله می‌گوید این آیه نه این جوری نیست، این آیه فقط از باب اینکه «بما أنفقوا» دارد، درباره نشوز دارد، فقط می‌خواهد بگوید در دعوای زن و شوهری اینجا شد، مدیریت دست کیست؟ نهایتش همین است. دو جور، با دو نگرش، با دو جهان‌بینی این کار را انجام می‌دهند. من اولاً باید این نکته را عرض کنم؛ یعنی یک حاشیه‌ای بزنم و بگویم که اولاً مقاصد راه استکشافش از راه فهم الفاظ عبور می‌کند؛ یعنی اگر ما استناد به این نداشته باشیم، اولاً هرج و مرج به وجود می‌آید و این دل‌بخواهی می‌شود و تأویلاتی به وجود می‌آید که ما در برخی از کلمات عرفاء دیدیم که واقعاً نمی‌توانیم به یک جایی مستظهرش بکنیم، این یک نکته. نکته دوم اینکه عرض کنم مقاصد یک‌جانبه نیستند، اینکه فقط شما بیایید یک جنبه‌اش را بگیرید و جنبه‌های دیگرش را فراموش کنید. سوم این است که گاهی این مقاصد ممکن است تاریخی و جغرافیایی باشد.

من یک بحثی را جناب آقای دکتر شاکر اشاره کردند در زمینه اینکه جلوه‌های فرهنگی عصر نزول را اشاره کردند، اینکه آیه‌ای یا روایتی ناظر به شرائط و موقعیت خاص آمده این مسأله را بیان کرده است که خب نمی‌تواند آن مخاطبش را در نظر نگیرد، درست است این‌جوری است، ولی اگر کسی بخواهد حقیقت این معنا را بفهمد باید آنجا را یک نگاه تاریخی و تاریخ‌مند هم داشته باشد و ببیند در چه فضایی آمده است و لذا به اسباب نزول هم باید توجه کند.

اما این نکته را من عرض کنم که خود امام در برخی از نوشته‌هایشان این حاشیه را دارند که عرفای ما هم گاهی یک‌جانبه نگاه کردند. نگاهی، یک سو را دیدند و سوهای دیگر را ندیدند. خود حضرت امام در ذیل آیه «واحلل عقدة من لسانی»، آن جایی که حضرت موسی از خداوند درخواست می‌کند؛ «رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری و احلل عقدة من لسانی»، اینجا که می‌رسد، خب همه مفسرین ما گفتند موسی کمی نگران این بود که چه جوری در برابر فرعون، کسی که مدتی ولیّ نعمت او بوده، سال‌های سال تربیتش کرده، امکانات داده و...، حالا آن چیزی که در نقل تواریخ آوردند که زبانش هم یک مقداری لکنت داشت، اما حضرت امام اینجا می‌گوید که عقده‌ها در زبان‌شان نبود، در قلب‌شان بود، نمی‌توانستند آنچه را که یافته‌اند، آن را بگویند و لذا از خدا درخواست می‌کردند که «واحلل عقدة من لسانی»؛ یعنی می‌خواهد معنا بکند به اینکه حضرت موسی وقتی که می‌خواست برود در مقابل فرعون، آن معانی بلند و آن حقائق هستی را می‌خواهد به فرعون بیان بکند، ولی نمی‌تواند بیان کند، گیر می‌کند. خب، اشکال کار این است که موسی با فرعون می‌خواست چه صحبتی بکند که این حرف‌ها را بزند؟ آیا می‌خواست آن معانی عرفانی بلند را با فرعون حرف بزند یا آن اولیات مسأله را می‌خواست بیان بکند؟ خود امام خیلی اینجا مفصل در چند جا می‌فرماید انبیاء گیرشان این بود که آن حقائقی را که درک می‌کردند، نمی‌توانستند اینها را بازتاب بدهند و لذا همیشه درخواست می‌کردند که «واحلل عقدة من لسانی»، اما حداقل در این آیه ما نگاه می‌کنیم، می‌بینیم حضرت امام می‌خواهد یک چیز دیگری را بگوید. می‌خواهد بگوید یک فاصله‌ای است بین دریافت‌ها و آن مسأله زبان. می‌گوید که این مشکل وجود دارد که فردی معانی و معارف بلند را می‌خواهد القاء بکند، نمی‌تواند، همان مشکلی که خود پیامبر هم داشتند، اما این بهانه‌ای می‌شود که وقتی ذیل آیه می‌رسد، این بحث مبسوط را ارائه دهد.

من این بحث مقاصد را خلاصه بکنم. این بحث مقاصد را از دو جهت می‌خواهم روی آن حاشیه بزنم:

  1. اولاً اینکه این مقاصد از طریق الفاظ و اسباب نزول و متن می‌گذرد و اگر نشود، این هرج و مرج می‌شود؛ هر چند باید غایت و نهایت کلام را در نظر گرفت. مثالی که زدم؛ گفتم شما همان بحث تلفن زنگ می‌زند را چه جوری معنا می‌کنید، چه جوری و از کجا باید کشف بکنید؟ این خودش مسأله‌ای است که از موقعیت فضای آن صحبت و از آن موقعیت الفاظ باید کشف بکنید.
  2. این مقاصد نمی‌تواند یک‌جانبه باشد. دلیلش هم این است که شما ببینید این همه تفاسیری که نوشته شده است با نحله‌های و گرایش‌های مختلف. خب، ملاصدرا چه جوری تفسیر کرده است؟ خب، معلوم است که گرایش‌های فلسفی‌اش مایه و دست‌مایه‌ای شده است که تمام آیات را از آن منظر ببیند. شما اگر در تفاسیر معاصر هم نگاه کنید؛ مثلاً مثل آیت الله طالقانی در «پرتوی از قرآن» یا علامه طباطبائی نگاه کنید آیا نگرش‌های اجتماعی یا آن رویکردهای ... و مبارزی و سیاسی، آیا آن نوع تفسیر را به کشف آن دسته از مقاصد خاص سوق نداده است؟ این دقیقاً همان چیزی است که ما در بحث قرآن و تفسیر عصری عرض کردیم که بالاخره بخشی از تفسیر، زاییده عصر و موقعیت تاریخی مفسر هم است.

*. با تشکر مجدد از حضرتعالی. بله، همان‌گونه که فرمودید تعبیر مناظره، تعبیر نادرستی است و میزگردی است و در واقع یک مباحثه و هم‌فکری است. خب، همان‌گونه که استاد فرمودند بحث را می‌بریم در مقاصد قرآن، بر اساس توضیحات و بعضی از تطبیقات آقای دکتر شاکر. من از ایشان خواهش می‌کنم که بحث جهت‌گیری به سمت مقاصد قرآن برای نیل به آن مقاصد را در چارچوبه محکمات قرآن و متشابهات قرآن که در این دو حوزه ما چگونه باید دنبال مقصد باشیم یا به عبارت دیگر شرائط و ویژگی‌های رفتن به سمت مقاصد قرآن را توضیح بدهید.

بنده قبل از این، عرض کنم که هدف من از تقسیم که گفتم تفسیر آینه‌ای داریم و تفسیر پنجره‌ای داریم، ایجاد تغایر بین این دو تفسیر نیست و اینکه پس باید ما پنجره‌ای را رها کنیم و بچسبیم به آینه‌ای. نه، این دو تا مکمل یکدیگرند؛ یعنی پنجره را که ما نگاه می‌کنیم ببینیم که خب چیست، بعد بیائیم جلو، مثل اینکه شیشه تبدیل به رفلکس بشود، بعد حالا همه آنهایی را که دیدیم، این شیشه‌ای که پشتش را نشان می‌داد، حالا بشود رفلکس و خودمان را در آن ببینیم؛ یعنی در آن حادثه که فرعون است، حادثه جنگ بدر است، حادثه جنگ احد است، حادثه هر چه است، ما خودمان را ببینیم، خودمان را معالجه بکنیم، ببینیم چگونه قرآن ما را نشان می‌دهد؟ زشت نشان می‌دهد، زیبا نشان می‌دهد، کجای ما عیب دارد؟ حضرت امام می‌فرمایند یکی از آداب مهمه قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بی‌شمار نائل می‌کند، تطبیق است و آن چنان که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر می‌کند، مفاد آن را با حال خود منطبق کند و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع سازد و امراض خود را بدان شفا دهد. بنابراین، این مسأله را امام مطرح کردند و همین طور در جایی فرمودند بر متعلمان علوم آن بزرگواران و مستفیران از افادات (مستفیضان از افاضات)؟؟ قرآن است که صورت را به باطن و قشر را به لبّ و دنیا را به آخرت برگردانند. حالا یک وجهش را عرفاء این کار کردند، فقط بحث تفسیر عرفانی نیست، تفسیر اجتماعی و اینها هم است که وقوف در حدود؛ یعنی شما اگر فقط بخواهید پشت پنجره را ببینید با تعبیری که من عرض کردم، وقوف در حدود، اقتحام در هلکات است و قناعت به صورت، بازماندن از قافله سالکان است؛ یعنی فقط آن گذشته را دارید می‌بینید، فقط نگاه به گذشته دارید، الان را دریابید، با توجه به گذشته خودتان را ببینید که قناعت به صورت بازماندن از قافله سالکان است و این حقیقت و لطیفه الهیه که علم به تأویل است به مجاهدت علمی و ریاضات عملی و اینها است. حالا من یکی دو تا مثال عرض می‌کنم، بحث تطبیق و اینها. ببینید ما یک وقتی می‌گوییم: «إتبعوا أمر فرعون و ما أمر فرعون برشید»؛ این حالت پنجره‌ای‌اش این است که بله یک زمانی فرعونی بوده، یک عده‌ای از فرعون تبعیت می‌کردند، امر فرعون هم رشید نبوده است. یک خبر است، ما پیدا کردیم، این اتفاق افتاده است. خب، حالا به خودمان منطبق بکنیم چه؟ چقدر از امرهای خودمان که تبعیت می‌کنیم رشیدانه نیست؟ رشدیافته نیست؟ ولی می‌بینیم دستور، دستور ماست، آن چیزی که ما می‌گوییم در خانواده انجام می‌شود، در دانشگاه باید انجام شود، در اداره باید انجام شود. اوامر ما چقدر رشیدانه است و چقدر سفیهانه است؟ می‌آیید بالاتر، خب می‌گویید که همسر از شوهرش اطاعت کند، خب آن هم امر است، باید اطاعت کنید. خب، رشید هم است؟ دستوری که می‌دهیم رشیدانه است یا سفیهانه است اگر کسی بررسی بکند؟ ملاکش چیست؟ عرف است، عقلاء هستند، عقل است، به چه کسی باید مراجعه بکنیم، ببینیم امر ما که به همسر خود امر کردیم، رشدیافته بوده یا سفیهانه بوده است. پدر و مادر را باید اطاعت کنیم، اما اگر دعوت کردند به شرک نه، «و لاتطعهما»؛ اینجا نباید اطاعت بکنیم؛ زیرا دعوت به شرک قطعاً دعوت سفیهانه است. بنابراین ملاک اطاعت و ولایت، رشد است. ما هیچ اطاعت مطلقی از هیچ آدمی نداریم. رشد اگر ثابت شد، عقلاء ثابت کردند این امر که این آقای رئیس دارد به ما می‌گوید، رشدیافته نیست. هر چیزی هم در حوزه خودش، نخبگان و عقلای آن امر می‌گویند که این امر رشیدانه است یا سفیهانه است، این کار رشیدانه است یا سفیهانه است. بنابراین اطاعت و ولایت باید بر پاشنه رشد بچرخد. رشد را چه کسی می‌گوید؟ هر چیزی مربوط به حوزه خودش است. اگر در زمینه آموزش عالی می‌خواهیم نظری بدهیم، حرفی بزنیم، در جامعه اجراء بکنیم، دستوری بدهیم، باید ببینیم نخبگان در زمینه آموزش عالی چه می‌گویند؟ اگر در زمینه تربیت فرزندان‌مان، آموزش و پرورش فرزندان‌مان داریم مسائلی را اجرائی می‌کنیم باید ببینیم اینها واقعاً سفیهانه است، رشیدانه است، چیست؟ اگر نیست همان کاری را داریم می‌کنیم که «إتبعوا أمر فرعون و ما أمر فرعون برشید». این انطباق دادن خودمان است، این آینه است که قرآن آینه بشود برای اینکه ما ببینیم خودمان را در آن، این یک مثال. مثال دیگر از مرحوم محمد شیخ .. استفاده می‌کنم که ایشان در تفسیر «المنار» آورده بحث مثلاً چند همسری که این بحث خوب است، خوب نیست، قرآن چقدر تجویز کرده است، در چه شرایطی و اینها؟ حالا بحث .. مقاصد، اصلاً مقصد ازدواج چیست؟ «لتسکنوا إلیها»؛ رحمت، مودت، آرامش و اینها. بعد می‌گوید همه جا این واقعاً چند همسری باعث چه می‌شود؟ باعث مودت، رحمت، آرامش می‌شود، اینها درست می‌شود؟! یا بر عکس می‌شود، بعضی وقت‌ها ممکن است درست بشود. آیا در جامعه ما ـ بحث تطبیق را داریم می‌گوییم، بحث مقاصد است، بحث مَنزل نیست، بحث منزل نزول نیست، بحث این است که ما الان با چیزی به نام ازدواج روبرو هستیم، زوجیت. برای چه؟ مقصد قرآن معلوم است. مقصد را به صراحت بیان کرده است ـ آیا این کار باز هم باعث آرامش، مودت و رحمت و اینها می‌شود یا در جامعه ما الان بر خلاف این فلسفه‌اش عمل می‌کند؟ آیا در آن صورت هم باز حکم می‌کنیم به اینکه نخیر ولو بلغ ما بلغ، این اشکالی ندارد و انجام می‌شود. این هم حالا از قول ایشان نکته‌ای بود که من استفاده کردم. می‌خواستم این را بگویم که مسأله اینکه آینه نگاه کنیم، فقط نگاه نکنیم به آنچه عرفاء گفتند یا حتی خود حضرت امام تفسیر کرده مثلاً «إنا فتحنا لک فتحاً مبیناً» را به فتح قلبی و این یک استفاده است، یک عرضه کردن شخص است به قرآن، ولی ما باید جامعه‌مان را هم به قرآن عرضه بکنیم، اقتصادمان را هم به قرآن عرضه بکنیم. همان چیزی که آن وقت درمی‌آید بحث‌های مرحوم شهید صدر که مسائل جامعه خودتان را به قرآن عرضه کنید، ببینید این مسأله بیمه چه توابعی دارد، چه مسائلی دارد؟ یا مثلاً دمکراسی، مردم‌سالاری چه مشکلاتی دارد، چه خوبی‌هایی دارد؟ بعد شاید ببینید آن وقت آیا قرآن به آن چه جوابی می‌دهد؟ یا هر نوع حکومتی که می‌خواهید به اصطلاح به قرآن عرضه کنید، آن را ببینید چه مشکلاتی و چه مسائلی دارد، چه خوبی‌هایی دارد؟ آن را به قرآن عرضه بکنید، آن وقت ببینید قرآن چگونه جواب می‌دهد. پس این نوع تطبیق که امام می‌فرمایند این کار را بکنید، این در همه زمینه‌ها می‌تواند جواب بدهد.

یک نکته آخر هم عرض می‌کنم و آن این است که امام درمورد تأویل فرموده‌اند که بر متعلمان به مجاهدات علمیه و ریاضات عملیه و تطهیر نفوس و تنظیم قلوب و تقدیس ارواح حاصل می‌شود بحث تأویل. امام به هر حال، در مکتب تفسیر عرفانی‌شان نمی‌شود گفت متأثر از ابن عربی نیستند و از ملاعبدالرزاق و تا حدودی هم تجلیل کردند در تفسیرشان و شیوه‌شان همین طور است. ابن عربی می‌گوید که قرآن مجدد الإنزال است بر قلوب کسانی که پاک هستند، ولی معانی‌اش نه الفاظش. الفاظش یک بار بیشتر نازل نشده است، ولی معانی قرآن به تعداد قاریان قرآن که قرآن را از روی طهارت نفس بخوانند، می‌تواند این آینه این کار را بکند که یک معنایی را از همان نور الهی به قلب آنها نازل بکند و آنها یک مطلبی را بفهمند که اصلاً ربطی به بحث نزول قرآن هم نداشته است. این را ابن عربی در فتوحات گفته است، ملاعبدالرزاق کاشی در آن تفسیر ... در جلد اولش، در مقدمه، ص 4 همین را بیان می‌کند که این تأویل است و لذا می‌گوید بحث تفسیر به رأی را اینجا مطرح نکنید، تفسیر به رأی مربوط به ظاهر است، مربوط به این است که این آیه راجع به امیرالمؤمنین در لیلة المبیت نازل شده، شما بگویید مربوط به فلانی نازل شده است و این تفسیر به رأی است. این آیه راجع غار؟؟ به فلانی نازل شده، شما بگویید راجعه به امیرالمؤمنین نازل شده است. خب، این تفسیر به رأی است، این مربوط به سبب نزول است. ایشان می‌گوید تفسیر به رأی مربوط به سبب نزول است، امام هم که می‌گویند تفسیر به رأی مربوط به احکام است؛ چون آنجا وضعیات است، شما حق نداری در امور وضعیات دخالت کنید مثلاً. ملاعبدالرزاق می‌گوید تأویل؛ چون خدا به قلب تابانده از نور قرآن، در حالی که فرض بر این است که فرد صادق است و طاهر است، قلب طاهری دارد، این است که از جانب خودِ خدا آمده است. این همان چیزی است که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند؛ یک کسی گفت که آقا شما این همه مطلب می‌گویید، این همه معارف عالیه بیان می‌کنید، اینها را از کجا گرفتید، شما چه دارید که ما نداریم؟ گفتند که این کتاب است «إلا فهماً آتاه الله من یشاء». لذا این همه که جوشیده از قلب مولی، اینها به خاطر این است که آن قلب پاک است که در سخنان دیگری هم حضرت فرمودند که اگر قلب کسی صاف بشود و پاک بشود، آن وقت واقعاً می‌تابد در آن. این است که این مبنا را ظاهراً امام هم دارند و می‌گویند کسانی که اهل تأویلند، ضمن اینکه می‌گویند تأویل کل به عنوان اینکه جامع جمیع جهات باشد فقط معصومین و به قول خودشان کشف تامّ محمدی یا علوی، این کشف تامّ است، اما بقیه هم به اندازه طهارت نفس می‌توانند صاحب علم تأویل بشوند. در «شرح حدیث جنود عقل»، امام فرمودند. این هم باز یک نگاه آینه‌ای به قرآن است از این باب که این آینه قرآن نور الهی را از آن مطلع نور که بینهایت است، به قلب انسان‌ها می‌تابد، حتی ما می‌توانیم بگوییم کسانی که واقعاً صاحب استخاره‌اند که یک نگاهی می‌کنند، حتی شاید بعضی‌ها گفته‌اند، کسانی که صاحب استخاره‌اند نمی‌خوانند، می‌گویند هر چه در دل بیفتد. اگر فرض بگیریم اینها درست است، مبنایش همین است؛ یعنی این قلب پاک از این آیه راهنمایی می‌گیرد برای خودش یا برای کسی که دارد او را راهنمایی می‌کند به وسیله آیات، در حالی که اصلاً آیات راجع به او، راجعه به کار این شخص، تجارت شخص و اینها نازل نشده است. این هم نمونه‌هایی که من به ذهنم می‌رسید، عرض کردم.

*. تشکر از حضرتعالی و سپاس بیشتر از صبر و حوصله دوستان. فکر می‌کنم یک نتیجه‌ای که تا اینجا بدست آمد، این است که اندیشه‌های تفسیری امام حتی در این مرحله روش‌شناسی و توجه به مقاصد قرآن با یک میزگرد و دو میزگرد حل‌بشو نیست و برنامه مفصل‌تر و همایش و چنین چیزهایی می‌خواهد. من می‌خواهم در این فرصت کم از آقای قاضی‌زاده هم تقاضا بکنم در همین مبحث مقاصد قرآن نظرشان را بگویند.

استفاده کردیم از نظرات اساتید، فقط من می‌خواستم بالاخره دو تا سطح مقصد را یک کمی از هم جدا بکنند (بکنم). نکته مهم آن است که ما مقصد نزول، بگوییم به این معنا که پی بردن مثلاً به حاقّ مراد پروردگار عالم از این لفظ. فرضاً بیائیم از این لفظ کشف علت می‌کنیم یا از این سبب نزول دفع خصوصیت می‌کنیم و همین طور می‌شود که یک آیه را در جاهای دیگری می‌توانیم تطبیق کنیم، سبب نزول که موجب اختصاص نمی‌شود یا از طریق علل که در آیات ذکر شده است می‌شود موضوع را تخصیص داد یا توسعه داد و این خب، کار خیلی خوبی است و این هم (شرط) همان جایی است که اساتید هم فرمودند موجب اختلاف است؛ یعنی یک کسی مثلاً فرض کنید همان‌طور که حضرت استاد ایازی و بقیه فرمودند، اگر کسی در تحلیل‌ ... «الرجال قوامون علی النساء»، تعلیل را فقط «بما فضل الله» بگیرد و این آیه را در عرصه خانواده و جامعه می‌کشاند. یکی تعلیل را با واو الجمع هم «بما فضل الله» را می‌گیرد، هم «و بما أنفقوا»ی بعدش را می‌گیرد، لذا مثلاً اختصاص می‌دهد به خانه و شاید پیش‌زمینه‌های اجتماعی سبب شده است که مثلاً فرض کنید واوی که در این آیه شریفه است، کسی واو جمع بگیرد یا واو را به معنای «أو» بگیرد؛ مثلاً در دوران علامه طباطبائی با توجه به پیش‌زمینه‌هایی که ایشان داشتند و مرحوم طباطبائی در خیلی عرصه‌ها بالاخره مرد میدان تفسیر بودند و نکات و نوآوری‌های جدی داشتند، اما در این عرصه این تفاوت نشانگر یک نوع تفاوت مجموعه جهان‌بینی و در حقیقت نگاه امروزی مرحوم فضل الله است. این معنای مقصد نزول همین طور است که این تفاوت‌ها در آن ایجاد می‌شود و شاید بگوییم که مرتبط با نفس؟؟ هم است؛ ... شما.. بگویید توسعه دارد یا ندارد؟ آیا در یک محدوده خاصی است یا اینکه نه، بیشتر است؟ آیا این آیه اختصاص به مورد دارد یا اختصاص به چه حوزه‌ای دارد بعد از آنکه از مورد هم رها شدیم، چه مقدار می‌شود تعمیمش داد؟ اما ... ذهنِ ما را آنچه امام می‌گویند، مخصوصاً با این شاه بیتی که ایشان زیاد تکرار می‌کنند که «إنما یعرف القرآن من خوطب به»، با این تعبیر ایشان یک مقداری از این سطح به نظر من می‌رسد، فراتر است. نگاه کنید من یکی دو جمله ایشان را باز بخوانم. می‌گویند: «قرآن کریم مرکز همه عرفان‌هاست، مبدأ همه معرفت‌هاست، لکن فهمش مشکل است، آنهایی فهمیدند که «من خوطب به» بودند و کسانی که متصل به رسول خدا(ص) بودند آنها می‌دانند قضیه چیست؟» که ظاهراً متصل بودن هم مرادشان امامان هستند یا در تعبیر دیگری که باز شبیه این است، می‌فرمایند: «قرآن همه چیز دارد، احکام شرعیه ظاهریه دارد، قصه‌هایی دارد که لبابش را ما نمی‌توانیم بفهمیم، ظواهرش را می‌فهمیم. برای همه است، یک چیزی است که هم از آن استفاده می‌کنند، لکن آن استفاده‌ای که باید بشود، آن استفاده را به حسب «إنما یعرف القرآن من خوطب به»، خود رسول الله(ص) می‌برند.». این در حقیقت تعبیرهایی که امام دارند، شاید یکی دو جا نیست، موارد متعددی که ذکر می‌کنند گویا این طور استفاده می‌کنند که این سطح را یک سطح دست‌نایافتنی می‌دانند و من این را یک مقدار بالاتر از حتی کشف علت می‌دانم؛ گر چه کشف علت هم خوب است و شاید هم ما استفاده بکنیم و برای همین هم عرض می‌کنم که این بخش خیلی مرتبط با لفظ نیست. مرتبط با لفظ نیست، معنایش این نیست که ما لفظ را نباید بفهمیم؛ یعنی کسانی که لفظ را می‌فهمند، خیلی هم خوب می‌فهمند، اصلاً دلیلی ندارد که بتوانند به این مرحله راه پیدا کنند. بعضی‌ها لفظ را خوب می‌فهمند، اصلاً نمی‌فهمند پشت صحنه چه خبر است. خوب متوجه شده، مراد الهی هم حالا به آن معنایی که من گفتم به عنوان مراد جدی، متوجه شده است، اما اینکه آیا آن اهداف پشت صحنه چیست، آن را متوجه نمی‌شوند. مرحوم شهید صدر به ذهنم می‌رسد اینجا این مثال را می‌زنند که می‌گویند که این همه آیات بهشت و جهنم که است خب، این را ما مرادش را می‌فهمیم بهشتی است، چی دارد، جهنمی است، چی دارد، ولی اینکه خدا برای چه این آیات بهشت و جهنم را آورده، آن را اسمش را تفسیر معنا نمی‌گذارند. خب، فکر می‌کنم که حالا این یک مقداری مورد اختلاف بود. از اساتید هم استفاده می‌کنیم. قاعدتاً باید ولو اینکه فکر می‌کردیم میزگرد خیلی هم‌نظری .. اختلاف نظر مختصری بود که حالا یا من بیشتر مطالعه می‌کنم یا اساتید هم بعداً توضیح می‌دهند. قرار بود برداشت خودم را از این بحث مقاصد ذکر کنم، ضمن صحیح بودن آن معانی و مقاصد، در ذهنم این است که بالاخره ما باید یک پاسخی به این «إنما یعرف القرآن من خوطب به» بدهیم، اگر مقصد به آن معنایی است که فرضاً طرح شد، این یکی را باید یک فکری به حالش کرد و الا یک مقداری سخت است از آن مقاصد طرح شده این مقداری که البته در بیان امام متفاوت می‌شود.

*. با عرض خسته نباشید به اساتید محترم، اگر این جلسه تا اینجا موفق شده باشد که طرح بحث کرده باشد، خود هدف مهمی است و گام بزرگی است و روشن است که در یک چنین جلسه‌ای، بحث‌های به این مهمی نمی‌شود پرونده‌اش را بست و اگر کسی ادعا بکند، این بر حسب بی‌اطلاعی است و جفا در حق این موضوعات است. برای اینکه دوستان عزیز هم در این گام مبارک سهیم باشند، سؤالات‌شان را به صورت کلی بفرمایند تا اینکه ما مربوط به هر یک از اساتید بزرگوار بود از خودشان یکجا پاسخ بگیریم.

س. در رابطه با بحث مقاصد قرآنی که فرمودند و حالا علل ناقصه و علل تامه... بیان شد و یک بحثی هم که حالا اینجا مطرح می‌شود که حالا تصمیم... تصمیم‌ها علت تامه است، فقط همین است که اگر مثلاً نبود... باعث می‌شود که... یک مسأله هم اینکه در مسائل اجتماع آیا ما باید قرآن را تابع آن مسائل اجتماعی قرار بدهیم یا مسائل اجتماعی باید تابع قرآن باشد؛ یعنی ما با آن مبانی اصولی که در بحث فقه‌مان چکش‌کاری شده و بحث شده و... قرآن خودمان، باید برویم به قرآن مراجعه کنیم و بفهمیم قرآن چه می‌گوید، بعد سعی کنیم آن را در اجتماع تطبیق بدهیم یا نه مسائل اجتماعی جوری پیش برود که باعث بشود ما به خاطر آن مسائل اجتماعی بخواهیم برویم قرآن یک جور...؟ حالا مثلاً یک مثالی که است پیامبر گرامی اسلام در مسأله ازدواج با همسر زید که... بود، آیه می‌گوید شما برای اینکه رسم غلط شکسته بشود، باید این کار را بکنید؛ هر چند که اجتماع همه بر خلاف شما باشند. مسأله چند همسری هم همین است، ما نباید بگوییم حالا چون اجتماع این‌جوری می‌فهمد، پس ما هم حالا بیائیم... یا مسأله‌ای که جناب آقای ایازی فرمودند، درست است که مسائل اجتماعی تأثیرگذار است،... مفسر می‌تواند خودش را جدا کند از آن علائق اجتماعی‌اش و قدرت تفسیر و قدرت مفسر آنجا مشخص می‌شود که بتواند خودش را جدا کند و قرآن را بدون آن علائق...

ج: من خیلی مختصر عرض بکنم که چرا همه این تأملات شما بجا است و باید تأمل بشود و این نکته‌ای هم که جناب آقای قاضی‌زاده فرمودند بحث «من خوطب به» را باید حلش بکنیم، این هم قابل حل است؛ یعنی مسأله مقاصد مقول به تشکیک است واقعاً؛ یعنی گاهی وقت‌ها تزاحم‌ها است، گاهی... مثلاً بحث عدالت، آقای الهی قمشه‌ای مثال خوبی می‌زنند؛ می‌گفتند دو تا بچه دعوا می‌کنند، بچه ما هستند، بعد ما میانجی‌شان می‌کنیم، به عدل هم به نظر خودمان رفتار می‌کنیم، اما هر دو تاشون ما را محکوم می‌کنند، می‌گویند که مثلاً بابای ظالم و ستمگری ... و هر دو ما را محکوم می‌کنند و ما از آن طرف می‌بینیم بالاخره این مصداق‌ها گاهی اوقات تزاحم‌هایی هم در آن وجود دارد. بالاخره فهم‌های بشری، فهم‌های غیر معصوم اینها را دارد و لذا پیغمبر و یا «من خوطب به»؛ کسانی که به قول امام، متصل به او هستند، آنها دیگه فهم‌شان معصوم است؛ یعنی در درک این مقاصد.

اما اینکه شما فرمودید که جامعه باید تابع قرآن باشد یا قرآن باید تابع جامعه باشد؟ ببینید اینها با هم تعامل دارند. وحی و واقعیت در تعامل با یکدیگرند، نمی‌شود گفت وحی جدای از جامعه نازل می‌شود. من یک مثالی بزنم. اینکه بشری بودن و الهی بودن است، اما اینکه در چه حدّ است؟ ببینید یک فردی بیماری‌ای دارد، بعد می‌رود پیش پزشک‌ها، به او دارو می‌دهند، خوب نمی‌شود، آخر کار می‌گویند کاری از دست ما دیگه برنمی‌آید، برو پیش خدا نذر و دعایی و... بکن. او هم می‌رود نذر می‌کند، دعا می‌کند و شفا پیدا می‌کند. این بیمار شفایافته دو وجه دارد؛ یک وجه بیماری دارد، این مال خودش است. یک وجه هم الهی دارد که آن هم شفا است. اگر آن وجه الهی نبود، این بیماری محکوم به مرگ بود، پس آن بحث الهی آمد و بیمار را شفا داد، اما بیمار شفایافته نمی‌توانیم بگوییم فقط وجه الهی دارد؛ چون بالاخره بیمار بوده که شفا پیدا کرده است. پس جامعه‌ای که قرآن در آن نازل می‌شود، قطعاً وحی با او در حال تعامل است؛ یعنی آن وضعیت را در نظر دارد. من می‌خواهم بگویم تفسیر هم همین‌طور است؛ یعنی تفسیری هم که الان عرضه می‌شود مثل تفسیر عصری، همان‌طور که خود وحی در تعامل با واقعیت‌ها است؛ یعنی خوب‌هایش را امضاء می‌کند، بدهایش را ردّ می‌کند، یکسری چیزها را تهذیب می‌کند، یکسری چیزهایش را اصلاح می‌کند، یکسری را حذف می‌کند، یکسری را می‌گوید خوب است باشد، همین‌طور تفسیر قرآن هم باید در تعامل با جامعه باشد. اگر سنت‌هایی سنت‌هایی است ولو مال ایران باستان باشد، مال اروپا باشد، ولی این سنت‌ها خوب است. این سنت‌ها ایجاد مودت می‌کند بین مردم، بین جامعه، بین اعضاسی خانواده، خیلی خوب است. اگر بد است، بد است. اگر می‌شود اصلاحش کرد به این صورت. بنابراین به نظر من اینها در تعامل با یکدیگرند و به هیچ وجه بحث تابعیت و اینها را نمی‌توانیم بگوییم ما پس قرآن را رفتیم تابع جامعه کردیم، اول باید برویم بدون اینکه شما چه ذهنی دارید، چه جامعه‌ای هستید، چه جوری می‌تواند قرآن..، اصلاً نمی‌توانید فرض کنید خلأ است. ما می‌توانیم پیش‌فرض‌های غلط را کنار بگذاریم، ولی هیچ وقت انتظارات، پیش‌فرض‌ها و اینها را به هیچ وجه نمی‌توانیم اینها را کلّش را پاک کنیم، بعد بگوییم حالا ما می‌خواهیم قرآن را بفهمیم. خب، همین قرآن راجع به همین انسان، راجع به همین جامعه، راجع به همین‌ها حرف زده و برای این آمده است. من یک جمله‌ای بگویم؛ حضرت عیسی یک مطلبی در انجیل دارد که یک روزی یکی را شفا داد، یهودی گفت روز شنبه است، روز شنبه کار کردن حرام است، تو کار بی‌خودی کردی. گفت بگو ببینم دین برای انسان است یا انسان برای دین؟ تو می‌گویی انسان برای دین است، من می‌گویم دین برای انسان. دین برای انسان آمده است. پس بنابراین باید این مسأله را لحاظ بکنیم و لذا نمی‌توانیم بگوییم ولو بلغ ما بلغ؛ هر اتفاقی می‌خواهد بیفتد سر انسان‌ها، خانواده‌ها، ما می‌خواهیم این را اجراء بکنیم، این مسائل را اجراء بکنیم و حالا هر اتفاقی می‌خواهد بیفتد، همه دنیا از بین برود، برود، آن مهم است. نخیر، دین برای انسان آمده نه انسان برای دین.

س: راجع به علت ناقصه (فاعلی) و علت تامه سؤال کردند (کردم) و نکته‌ دیگر اینکه چند همسری شاید از باب حکمت باشد، را توضیح ندادید.

ج. این را عرض کنم که ما در روایات‌مان اتفاقاً روایاتی که تأویل را معنا می‌کند، یک دسته روایات می‌گوید تأویل قرآن همان فهم است؛ یعنی مفهوم. برخی روایات می‌گوید تأویل قرآن حکمت است، این هم در روایات آمده، تأویل را به حکمت معنا می‌کنند و فهمی که اثر حکمت باشد؛ یعنی فهم حکیمانه. حکمت یعنی چه؟ حکمت یعنی جهت دادن امور به طرف اصلاح نه افساد، به قول راغب. راغب می‌گوید حکم عام است، ولی حکمت... حکم است. حکمت حکمی است که به صلاح می‌انجامد و لذا حاکم هم می‌تواند جائر باشد، هم می‌تواند عادل باشد، اما حکیم دیگه نمی‌شود بگوییم حکیمِ جائر است. حکیم عادل است؛ یعنی آن حکمش به صلاح می‌انجامد. بنابراین چرا ما حکمت‌ها را همین‌طوری جزمی می‌اندیشیم، می‌گوییم حکمت را ولش کن؟ خب، زندگی انسان‌هاست، با آنها سروکار داریم، دین آمده زندگی اینها را اصلاح کند. خیلی چیزهایش را ما واقعاً می‌فهمیم، حکمت‌هایی که در احکام شرع است.

*. بله، فکر می‌کنم این بحث مبسوط باشد و بحث ارتباط فقه با عرفان و نگاه مقصد با... به طول... انگار آیت الله ایازی قانع نشدند به نیابت آقای دکتر شاکر به آن حصه سؤال خودشان؟ ولی اگر این‌جوری باشد وقت زیاد گرفته می‌شود و...، بفرمایید.

البته صحبت‌های آقای دکتر شاکر صحبت‌های خوبی اشاره کردند، ولی من یک چیزی را در پاسخ به این نکته‌ای که شما فرمودید عرض کنم. ببینید همین طور که ایشان اشاره کردند که یک مسأله اجتماع در تعامل با وحی است. ببینید تردیدی نیست که احکام قرآن تدریجی نازل شده است و تدریجیت یکی از ویژگی‌های خودِ قرآن کریم است؛ یعنی اولاً اینکه نزولش در مدت بیست و اندی سال که بوده، احکام هم آرام آرام آمده است. شما نمونه‌هایش را می‌توانید ببینید؛ مثلاً خمر، بحث احکام حجاب، نماز، روزه، اینها همه‌شان این‌جوری نبودند که یک‌مرتبه آمدند. هی پله پله آمدند و یک مقدری از آن هم هی تشدید شده است و تغلیظ شدند. شما در مورد خمر اول که آمده، گفته «لاتقربوا الصلاة و أنتم کساری»؛ می‌خواهید نماز بخوانید دیگه با مستی نمزا نخوانید، نمی‌گوید که نخورید. یکی می‌آید می‌گوید فایده دارد، قطعاً دارد، ضرر هم دارد، ولی ضررش بیشتر از نفعش است، این‌جوری می‌گوید. یک جا هم آخرش که می‌رسد می‌گوید «إنما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه»؛ یک جا که می‌رسد دیگه خیلی قاطع می‌گوید. در باب حجاب هم آن آیاتی که در سوره نور آمده، در سال 18 بعثت پیامبر یا بیست و یکمین سال بعثت پیامبر است، تدریجی آمده است. نکته دومش هم این است که اینها بر اساس واقعیات است. امروز در قانون می‌گویند یک قانون وقتی قانون خوبی است که اجراءپذیر باشد، اگر قانونی بود که اکثر مردم تخلف کردند، دنبال فرار از آن قانون بودند، آن قانون ارزش ندارد. شما مثلاً بگویید ما اینجا یک قانون درست می‌کنیم برای جلوگیری از دیش‌ها و ماهواره. خب، می‌بینید در تهران 700 هزار نفر، یک میلیون نفر استفاده می‌کنند، این قانون چه قانونی است؟ خود قانون باید جوری باشد، قانونگذار جوری تظیم بکند که زمینه‌های گریز و فرار از آن قانون فراهم نشود و قانون لوث نشود که با جرثقیل بیایند بردارند و از آن کارها بکنند و از آخرش هم نشود. این قانون، قانون نمی‌تواند باشد. حالا در قرآن کریم دسته‌ای از این قوانین که چه جور با تعامل با جامعه‌اش مطرح شده است، به گونه‌ای مطرح شده است، دقیقاً به گونه‌ای بیان کرده است و به گونه‌ای خواسته است روی آن قوانین را مترتب بکند که با آن واقعیات اجتماعی منطبق بشود. این نمی‌شود گفت که بگوییم که این‌جوری است که هست. همین بحث ازدواج زید و زینب، چه زمانی آمده این حرف را گفته است؟ سوره احزاب سال ششم هجرت پیامبر بوده است، مگر قبلش نبوده است؟ بوده ولی نگفته است.

س: .. از بایستگی اینکه باید... و صرفاً به اسباب نزول قانع نشد، صحبت فرمودید، ولی مکانیزم رسیدن به این... بیشتر جنبه... داشت؛ یعنی ما متوجه نشدیم خب، به هر حال، با  این شیوه ناصحیحی که است، به هر حال، دارای یک قواعدی است. ما صرف اینکه این را نقد بکنیم و یک (بایستگی) ؟؟ اعلام بکنیم... بحث بعدی این است که نقش ... پیشینی در تفسیر شاید خیلی ... (راهگشا باشد) سؤال من است؛ مثل مسائل اخلاقی که ... اشتراک است. آقای دکتر شاکر فرمودند در مورد بحث...، این می‌تواند ... بسیاری داشته باشد، به هر حال، کسانی هستند که تطبیقات می‌کنند و استفاده‌های خشونت‌آمیز از مفاهیم دینی می‌کنند و کسانی هستند که استفاده‌های رحمانی می‌کنند. قاعده‌مند شدن خیلی مهم است و اینکه تکلیف به هر حال، مشخص بشود و آن مطلب هم که شما فرمودید... اراده‌ای که شما فرمودید، این ممکن است برای یک انسان گمراه هم معنا پیدا بکند؛ یعنی در مقام تخاطب باشد. بله، بالاترین مقامش مثلاً در مورد حضرت رسول است، ولی یک کسی که گمراه است، ولی یک سؤالاتی دارد و در مقام است؛ یعنی قرآن دارد اشاره می‌کند یک ... یک ... نیست؛ یعنی شما باید از فطرتت یک سؤالی دربیاید که جوابش را ... من فکر می‌کنم این ... صرفاً به آن بخش اشاره نمی‌کند.

ج: این «إنما یعرف القرآن» را من فکر می‌کنم بالاخره امام این را در یک بستری استفاده کردند. درست است واژه «إنما یعرف القرآن من خوطب به» که ما می‌گوییم، شاید شما بگویید بالاخره مثلاً مسلمانان عصر نزول هم کسانی بودند که قرآن به آنها خطاب شده است، ولی الان بستر این حدیث، بستر فرمایش... مقصودشان این است؛ «إنما یعرف القرآن من خوطب به» یعنی پیغمبر. برای همین یکی اضافه می‌کنند؛ و کسانی که متصل هستند که اهل بیت و ائمه علیهم السلام را هم داخل بکنند و بالاخره این یک نکته‌ای است. حالا آقای دکتر شاکر هم که فرمودند مراتب دارد، ظاهراً اگر مراد از خطاب یعنی آن کسی که وحی را تلقی کرده که اون یک نفر بوده است یا مثلاً اهل بیت را فرض کنید به صورت اشتراک یا مواردی که حالا در روایت است، آنها را هم ما اضافه می‌کنیم. لذاست که من در ذهنم اگر بخواهم این متن را یک مقداری با بستر طرحش، با آن جمله‌ای که از امام عرض کردم که «إنما» دارد، «إنما» حصر است. «إنما» حصر است، پس نمی‌خواهد دیدگاه مثلاً صاحب قوانین و اینهایی که می‌گفتند که... مشافهین است، این را که نمی‌خواهد بگوید که...؛ گرچه آنها هم بالاخره به این تمسک کردند. ظاهراً این طور است. من عرض کردم که من خودم هم در تأویل نگاهم این است که بالاخره تأویل صحیح با این معنایی که مرتبط با لفظ نیست، اما تعبیری که مرحوم آیت الله معرفت می‌گویند، آن تعبیر صحیح بالاخره باید یک پایه معتبری داشته باشد که آن پایه معتبر باید از عصمت برخوردار باشد و الا تعبیرات دیگه بالاخره احتمالات است در تفسیر. در این هم من هنوز قانع نشدم.

*. این تعبیرِ احتمالات البته توضیحات خود امام، در آن جلسات تفسیری... احتمالاتی بیان می‌کند. خواهش می‌کنم مسائل پیشینی که در سؤال سائل بزرگوار بود را آیت الله ایازی بفرمایند.

ج: بله، اینکه فرمودند که ما باید ملاک و معیاری برای مقاصد بگذاریم، نکته بسیار مهمی می‌دانم. حالا واقعش این است که تردیدی نیست که اگر ما برای این کار قواعدی و معیارهایی تعیین نکنیم، قهراً با تعداد افراد مفسر ما این مقاصد متفاوت می‌شود. اما هم در این ادبیات دینی ما در این زمینه کار گسترده‌ای انجام شده است که برای این کار تعیین شده است. خود بنده هم یک کتابی دارم به نام «ملاکات احکام و روش استکشاف آنها» که به زبان عربی هم به عنوان «مقاصد الشریعة» ترجمه شده است. خب، آنجا من کالاً هم از گذشته نقل کردم و هم در دوره معاصر بحث کردم که با چه راه‌هایی و با چه روش‌هایی ما می‌توانیم مقاصد دین را کشف بکنیم و بگوییم این مقاصد هستند. مثال می‌زنیم. حالا فرض کنید ما الان سه تا حوزه داریم؛ حوزه حقایق را داریم. حوزه اخلاق را داریم. حوزه احکام و شریعت را داریم. واقعاً اگر ما بخواهیم بررسی بکنیم، ببینیم بین این سه تا می‌توانیم به عنوان اینکه کدام گوهر است، تعیین بکنیم یا نه؟ و یا در میان 10 تا مسأله کجا را می‌توانیم یک دسته‌بندی بکنیم در این زمینه؟ کارهای بسیار گسترده‌ای شده است. خود من هم در کتاب «ملاکات احکام» این بحث را مفصل آوردم و به این نتیجه رسیدم که ما اگر برای شریعت یک هدفی به عنوان یک هدف دینی بگیریم که آن گوهر دین را تشکیل می‌دهد، باید قهراً همه احکام و همه آن تعالیم و دستورات باید به آن گوهر برگردد و به آن حقیقت برگردد. بنابراین هر چه در آن جهت قرار بگیرد در صورتی که به خصوص تزاحم داشته باشد. اگر تزاحم داشته باشد، قهراً باید در امر بین متزاحمین یا متعارضین، باید به آن گوهر اصلی برگردد. بنابراین می‌شود در این زمینه یک معیارها و اصولی تعیین کرد که جلوی نزاع را بگیرد و از چند تفسیری پیشگیری کند. البته «إنما یعرف القرآن من خوطب به» درست است امام از اینجا استفاده کرده‌اند ائمه و سیاق روایت هم ظاهراً این‌جوری است، ولی این با مبنای خود حضرت امام سازگار نیست؛ چون «من خوطب به»؛ اینجا یعنی کسانی که مشافه به قرآن هستند، البته می‌تواند دارای مراتب و درجاتی باشد. خود سهروردی می‌گوید که وقتی که درباره همان نکته‌ای که ایشان اشاره کردند، بحث تطبیق، می‌گوید: «إقرئوا آلقرآن کأنه نزل فی شأنک»؛ می‌گوید قرآن را جوری بخواند مثل اینکه درباره شما نازل شده است. بنابراین مورد خطاب هم آنجا قرار می‌گیرد.

یک نکته هم اگر اجازه بدهید من راجع به مکانیزم بگویم. من کاملاً با دوست‌مان موافق هستم که بحث مکانیزم اگر نباشد خب، هرج و مرج پیش می‌آید. بعد یک راهش خود قرآن است؛ یعنی خود قرآن از تعلیل‌هایی که کرده است، می‌توانیم اهداف غایی را جدا بکنیم، یکسری اهداف غایی هستند، یکسری اهداف واسطی هستند؛ مثلاً می‌گوید این کار را بکنید تا آن کار ... دوباره این کار را بکنید تا این کار... ما اینها را از خود قرآن به صورت منطقی بیائیم بگوییم این اهداف در قرآن است و این اهداف عالی و غایی است، این اهداف واسطی هستند مثلاً. و یکی هم به هر حال، عقل هم است. رسول ظاهر داریم و رسول باطن داریم. همان بحثی که من عرض کردم که آقای مطهری می‌فرمایند که اینجا آیا ما با فرض اینکه ائمه اطهار گفتند، ولی عدالت نیست. خب، ما داریم می‌گوییم که حسن و قبح عقلی است، پس بنابراین با این ملاک هم... یکی هم بحث اینکه فرمودید بعضی‌ها می‌آیند خشونت می‌کنند، خب، این‌جور مواردی هم که تزاحم است می‌توانیم بگوییم کدام یک از اینها اصل است؛ یعنی مثلاً ما صلح و صفا داریم، خب جنگ هم داریم دیگه. حالا کدام اصل است؟ یعنی اسلام آمده بین انسان‌ها صلح و صفا و آرامش و زندگی مسالمت‌آمیز ایجاد کند یا به قول غربی‌ها، برداشت غلطی از اسلام و صدر اسلام داشتند که بله اینها اصلاً زندگی‌شان در جنگ بوده است؟ مثلاً یکی از اینها حالا آدم مثبتی هم است نسبتاً، آقای ... می‌گوید اینها زندگی‌شان در جنگ بوده است، این قبیله می‌ریخته آن قبیله را می‌زده و مقداری از چیزهایشان را برمی‌داشته است. بعد که مسلمان شدند، خب، همه مسلمان هستند چکار کنند، نمی‌شود که به مسلمانان حمله کنیم، گفتند می‌رویم سراغ کسان دیگر، سراغ خارجی‌ها، سراغ رومی‌ها؛ یعنی مثلاً یکی هم این‌جوری تحلیل می‌کند. خب، این تحلیل، تحلیل غلطی است که بخواهد اسلام را بر اساس جنگ‌طلبی و خشونت توجیه بکند. ما هستیم و آیات قرآن، خود آیات قرآن را برمی‌داریم نگاه می‌کنیم، ببینیم آیا خشونت اصل است یا صلح و صفا و مسالمت زندگی کردن، حتی با کفار؟ می‌بینیم در سوره مائده که از آخرین سوره‌های قرآن است که نازل شده، در آنجا ظاهراً است که می‌گوید تمام اهل کتاب «حلٌّ». خب، این مستلزم این است که مغازه و دکان اهل کتاب در مدینه باز بشود، خب باز نشود ما از کجا ما برویم بخریم. پس اینها می‌توانند، حق حیات دارند، حق تجارت دارند، با وجود اینکه یهودی آن جنگ‌ها را، آن کارشکنی‌ها را انجام داده است، با این وجود آخرین آیات وحی دارد این را می‌گوید. آخرین آیات وحی می‌گوید که «إن الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر فلهم أجرهم عند ربهم». عرض شود که اینها پس در آخرین آیات وحی دارد این مسائل را دارد مطرح می‌کند که می‌توانند مغازه داشته باشند، شما بروید ...زندگی مسالمت‌آمیز. پس اصل بر کشتن یهودی‌ها نیست. زندگی مسالمت‌آمیز با یهودیان، با مسیحیان، با اهل ادیان است. پس اگر اصل این است، خب بعضی وقت‌ها همین صلح و آرامش ما مستلزم این است که ما دفاعی از خودمان بکنیم یا یک مانعی را برداریم. به هر حال، این دیگر باید تحلیل بشود و به نظر من می‌توانیم بحث کنیم که کدام مفاهیم بر کدام مفاهیم حکومت دارند، کدام مسائل اصل هستند و کدام مسائل فرع هستند؟ می‌شود به یک راه درستی رسید.

*. با تشکر از اساتید بزرگوار و شما سروران گرامی که در زمان نسبتاً طولانی از جلسه استفاده کردید و بزرگواری و تحمل کردید، انشاءالله از این جلسات در این سلسه نشست‌ها بیشتر باشد تا ابعاد مسأله بیشتر باز بشود، جلسه را اینجا با اجازه همه شما بزرگواران به پایان می‌بریم. نثار روح مطهر حضرت امام و اینکه انشاءالله با مخاطبین اصلی قرآن محشور باشند، یک صلوات و فاتحه‌ای قرائت بفرمایید.

و الحمد لله ربّ العالمین.

روش شناسی تفسیر موضوعی 1

روش شناسی تفسیر موضوعی 1

مقدمه قرآن کریم تنها کتابی است که از جهت لفظ و محتوا به خالق انسان و جهان انتساب دارد و پیامبر اکرم (ص) آنچه را از طریق وحی و به واسطه ملک مقرب پروردگار جبریل امین (روح الامین) گرفته است برای مردم خوانده و مردم نیز در طول قرون و اعصار این وحی معصوم(ع) را دست به دست به ودیعت گذارده‌اند.

روش شناسی تفسیر موضوعی (2) انواع تفسیر موضوعی

روش شناسی تفسیر موضوعی (2) انواع تفسیر موضوعی

در باره انواع و اشکال تفسیر موضوعی وحدت نظری وجود ندارد و بعضی از نویسندگان مباحث تفسیر موضوعی با اصطلاحات ویژه خود به طرح مباحثی مختلف در این زمینه پرداخته‌اند. بعضی نیز اصولاً برای تفسیر موضوعی یک نوع بیشتر ياد نکرده‌ ولی برخی دیگر انواع مختلفی از تفسیر ترتیبی را یاد آور شده اند. البته بعضی از این دیدگاه ها متأثر از نوع نگرش مفسر به تعریف تفسیر موضوعی می‌باشد.

رویکردهای تفسیر موضوعی(4)

رویکردهای تفسیر موضوعی(4)

مقدمه در بخش های قبلی به انواع تفسیر موضوعی اشاره شد . اینک به تاریخچه و زمان پیدایش این سه نوع رویکرد و اندیشمندان مطرح در هر یک از این سه رویکرد اساسی به تفسیر مو ضوعی به طور جداگانه پرداخته می شود. در دوران معاصر چندی از اندیشمندان مسلمان توان خود را صرف تبیین این اندیشه کرده‌اند که قرآن به لحاظ مضمونی و ساختاری تا حدّ زیادی دارای انسجام و یکپارچگی است و ظاهراً این دیدگاه نوعی اجماع عمومی را هم در پی داشته است.

مطالب مرتبط

نظریه تفسیری متن

نظریه تفسیری متن

قبل از این که توضیحاتی راجع به فضای بحث «نظریه تفسیر» عرض کنم، دو نکته را باید بگویم. در حوزه تفسیر نصوص دینی چهار نوع مطالعه وجود دارد که باید از هم تفکیک شود. قسم اول مطالعات مربوط می‌شود به درک پیام معنایی متن؛ یعنی در مواجه معنایی میان مفسر و متن دینی، پیام معنایی متن درک بشود. این همان اقدامی است که در طول تاریخ تفسیر قرآن و متون روایی محققان و مفسران و فقیهان با آن روبرو بودند. و متن دینی را تفسیر می‌کردند.

 روش شناسی تفسیر امام خمینی(ره)

روش شناسی تفسیر امام خمینی(ره)

به گزارش روابط عمومی موسسه فهیم، دویست و نهمین جلسه نظریه پردازی موسسه فهیم شب گذشته ـ شنبه 6 اردیبهشت ـ با موضوع میزگرد "روش شناسی تفسیر امام خمینی(ره)" و با سخنرانی «اساتید محترم سید محمد علی ایازی و کاظم قاضی زاده، و دکتر محمد کاظم شاکر» و با حضور اساتید، طلاب، دانشجویان و پژوهشگران در محل موسسه فهیم قم برگزار شد.