بسمه تعالی تاريخ جلسه: شنبه 2/8/1388 نظریه پرداز: استاد محمد اسفندیاری |
در باب هدف قیام امام حسین 7 نظریه مطرح شد و منظور از اهداف، اهداف درجه دوم بود که میتوان از آن به تاکتیکهای امام اشاره داشت.
از میان این 7 نظریه، مهمترین آنها، نظریه شهادت سیاسی و نظریه تشکیل حکومت میباشد. نظریه شهادت سیاسی معتقد است امام خواست برای نفی مشروعیت از امویان و خلافت امویان به سوی شهادت برود. از نظریه شهادت و حکومت کدامیک را برگزینیم؟ اگر نظریه حکومت را بپذیریم نظریات شهادت سیاسی و فدیهای و ... ردّ میشود. نه موضوع میتوان در باب این دو نظریه تصور کرد.
- نظریه شهادت را بپذیریم؛ 2. نظریه حکومت را بپذیریم؛ 3. جمع دو نظریه با اصل قرار دادن نظریه شهادت؛ 4. جمع دو نظریه با اصل قرار دادن نظریه حکومت؛ 5. شهادت یا حکومتـ احدی الحسینینـ یعنی قیام ولو بلغ ما بلغ را بر قعود ترجیح داد؛ 6. اول حکومت و بعد شهادت را برگزید؛ 7. ردّ هر دو نظریه؛ 8. تساوی ادله هر دو نظریه؛ 9. توقف علمی؛
در کتاب عرض کردهام که دو نظریه حداکثری و حداقلی داشتهام. نظریه حداقلی: امام قصد شهادت نداشت و به این قصد قیام نکرد.
نظریه حداکثری: امام برای حکومت و به عبارت دیگر اقامه خلافت و اقامه امامت که حقش بود قیام کرد.
در این جلسه به نظریه حداقلی ـ یعنی نقد و ردّ نظریه شهادت سیاسی- میپردازم . قائلان نظریه شهادت سیاسی چه میگویند؟
برخی از قائلان این نظریه عبارتند از:
هاشم معروف الحسنی/ دکتر شریعتی/ جلال الدین فارسی / مقرّم/ محسن امین / آیت الله فاضل و آیت الله صافی که مرجع تقلید هستند را نیز میتوان نام برد. روحانی روشنفکر مثل جواد مغنیه و روشنفکران دانشگاهی دیگری نیز از این نظریه یاد کردهاند.
اصل نظریه: صاحبان این نظریه میگویند امام عده وعدهای نداشت ولذا نمیتوانست به قصد پیروزی قیام کند لذا به قصد شهادت رفت.
نقد:
18 دلیل در نقد این نظریه میتوان ابراز کرد:
- اصلاً آشکار بود که یزید متجاهر به فسق بود و نیازی نبود امام خودش را برای این به شهادت برساند. امام قبلاً در برخی مواضع گفته بود که یزید آشکارا فسق میکند و شراب خور است و به خاطر همین فسق و شراب خواری در قضیه بیعت گرفتن، سالها قبل امتناع کرد.
حتی زیاد بن ابیهـ برادر معاویهـ که از طرف معاویه مأمور شد برای بیعت گرفتن برای یزید به معاویه گفت مردم چه میگویند؟ برای یزید بیعت بگیرم؟ یزید در سال اول در مقابل قیام مدینه قتل و عام کرد و سال بعد خانه کعبه را خراب کرد. پس شخصی بود که نه کف نفس اخلاقی دارد و نه کف نفس سیاسی. او از صحابه نبود و متجاهر به فسق بود و لزومی نداشت برای این کار امام خودش را شهید کند. بله برای معاویه که از صحابه بود ولی باطنی نفاق آلود داشت به شهادت رسیدن متصور بود.
- اگر امام میخواست قیام استشهادی کند چرا پس از شهادت امام حسن و در زمان معاویه این کار را نکرد؟ یا چرا در سال 56 هجری که عدة زیادی جشن ولایت عهدی با یزید راه انداختند و با او بیعت کردند، این کار را نکرد تا هم یزید و هم معاویه را رسوا کند؟ اساساً مردم پس از شهادت امام حسن، به امام نامه نوشتند و گفتند بیا کوفه ما جان خود را برای فداکاری آماده کردهایم ولی امام بنا به دلایلی این کار را نکرد.
- اگر امام خواست قیام استشهادی کند تا ظلم آنان را آشکار کند چرا ائمه دیگر این کار را نکردند؟ نه معاویه از یزید بهتر بود و نه ولید بن عبدالملکـ معاصر امام صادقـ بهتر از یزید بود. او نیز معروف است به ولید فاسق و پلید. او قرآن را تیر باران کرد و گفت در روز حشر از من شکایت کن؟
- اساساً چرا امام قصد شهادت کرد؟ انسان هنگامی قصد کاری میکند که بداند واقع نمیشود و الاً اگر من میدانم شهید میشوم و این قصد را بکنم که تحصیل حاصل است. امام میدانست به شهادت میرسد، پیامبر و امام علی هم این را خبر داده بودند و امام حسین هم فرموده بود که اگر در سوراخی بروم من را پیدا کرده و شهید میکنند. کسی که میداند کشته میشود سعی میکند بیشتر بکشد.
- بزرگان قوم اساساً قیام استشهادی نمیکنند و سربازان عادی این کار را میکنند و اتفاقاً در عاشورا اول اصحاب، بعد اهل بیت و در نهایت امام به میدان رفت. یعنی میخواستند شهادت امام به تأخیر بیفتد. در تاریخ صفین داریم که امام علی سه بار محمد حنیفه را به قلب لشگر فرستاد. او گفت: چگونه من را میفرستی و برادرانم را نه؟ فرمود چون تو فرزند منی ولی این دو فرزندان رسول الله. در جایی دیگر حتی فرمود کراهت دارم جان فرزندان رسول خدا را به خطر بیاندازم. امام که وجودش مساوی دین است آیا می توان جان خود را به خطر بیاندازد.
- اگر امام قصد شهادت داشت باید به شام و پایتخت دشمن میرفتـ نه کوفه وطن دوست. باید به شام میرفت تا دشمن بیشتر رسوا شود و جنازهاش روی دست دشمن بماند.
همیشه گفته شده که شیعیان کوفه تقصیر و قصور داشتند و حتی گفته شده که کوفیان شیعی حسین را کشتند حال آیا امام رفت تا آنها را رسوا کند؟
امام حتی از حج که خارج شد و یک درگیری با دشمن داشت همان جا کار را تمام میکرد تا همه حاجیان متوجه شوند. یزید میخواست امام را در موسم حج بکشد این بهترین وقت برای قیام استشهادی امام بود.
- اگر امام قصد شهادت داشت، با دشمن خود اشتراک هدف داشته است هر چند با دو نیت و انگیزه متفاوت. بله ممکن است دو فرد مخالف، دربارة موضوع ثالثی اشتراک هدف داشته باشند. مثلاً امام با عبدالله بن زبیر اشتراک هدفـ نفی امویانـ داشتهاند ولی آیا جایز است که امام با یزید اشتراک هدفـ به شهادت رساندن امامـ داشته باشد.
- اگر امام حسین قصد شهادت داشت پس چرا دعوت اهل کوفه را اجابت کرد؟ ترجیع بعد کتابهای تاریخی این است که امام دعوت اهل کوفه را اجابت کرد ولی این دو با هم نمیسازد. چون لازمه اجابت دعوت کوفه این است که امام قصد پیروزی و حکومت داشت و از طرف دیگر اینکه قصد شهادت داشت و اینها با هم نمیسازد.
- اگر هدف شهادت بود پس چرا اولاً کوفیان را مذمت به پیمان شکنی کرد و ثانیاً چرا مورخان، اهل کوفه را مذمت کردند که امام را یاری نکردند. اگر یاری میکردند که نقشه امامـ شهادتـ عملی نمیشد. امام در عاشورا به اهل کوفه میفرماید: ما را تنها گذاشتید و یا میفرماید خدا لعنت کند کسانی که ما را تنها گذاشتند.
الهم انت تعلم انهم دعونا لینصرونا فخذلونا؛ یا حضرت زینب می فرماید: خدایا تو گواهی که آنانـ کوفیانـ ما را دعوت کردند تا نصرت و یاری کنند ولی ما را تنها گذاشتند. و میفرماید شما مثل آن پیرزنی هستید که رشتههای بافته شده خود را پاره میکنید.
پس اگر کوفیان یاری میکردند، تدبیر و برنامهریزی امام برای شهادت محقق نمیشد؛ لذا شما زمانی میتوانید کوفیان را مذمت کنید که در جهت اهداف قیام نکرده باشند ولی اتفاقاً آنان با ترک امام، هدف امام یعنی شهادت را عملی ساختند.
- اگر اما هدف شهادت داشت، امام نماد ایثار و قهرمانی میشود نه مظلومیت، چون به هدفش رسید.
- اگر امام هدف شهادت داشت نه تنها ناکام نماند بلکه کاملاً به هدف خود رسیده است پس:
الف) اصلاً عزاداری موجه نمینماید؛
ب) این همه اصرار بر عزاداری موجه نمینماید. اینها با هم سازگار نمیباشند چون به قصد شهادت رفته و کامیاب شده و بر اساس این، نظریه سید بن طاوس، نظریهای درست است.
12- تناقض است اگر امام بخواهد کشته شود و خونش ریخته شود و بعداً شیعیان بخواهند خونخواهی کنند؛
- اگر شهادت هدف بود قاتلان حضرت میتوانستند دلیل بیاورند که حضرت خودش به قصد کشتن آمده. اینکه دشمنان این را نفهمیدهاند که امام قصدش شهادت بوده و لذا هر دلیلی را در پاسخ به مختار آوردند میرساند که برداشت مردم از قیام امام چنین چیزی نبوده است.
14- یکی از اصول اسلام عدم شروع به جنگ است. نه پیامبر و نه امام علی(ع) ـ حتی در جنگهای تن به تن هم شروع به جنگ نمی کردندمگر این که طرف مقابل حریف میطلبید و حضرت علی(ع) جواب او را میداد.
در کربلا دو جا اصحاب امام میخواستند آغازگر جنگ باشند:
- مواجهه با حر. زهیر بن قین گفت همین جا جنگ را شروع کنیم. امام فرمود من شروع کنند جنگ نمیباشم.
- شمر به امام فحش داد. یکی از یاران امام گفت بگذار او را ناکار کنیم. امام فرمود من کراهت دارم آغازگر جنگ باشم. با توجه به این مطالب چگونه میتوان گفت که امام قصد شهادت داشت در حالی که نظریه شهادت لازمهاش این است که امام میخواست جنگی شروع شود.
- شما باید بگوئید امام میخواست خانوادهاش هم اسیر شودـ عدهای هم گفتهاند ان الله شاء ان یراهن صبایا.
اگر امام قصد شهادت داشت پس چرا به استقبال اسارت هم رفت تا خانوادهاش این صحنهها را ببینند. به فرض که نظریه شهادت قابل توجیه باشد آیا اسارت هم قابل توجیه است؟ قائلان به نظریه شهادت میگویند بله.
خطبه زینب اگر در سفر شام نبود از فداکاری شاه شهدا نام نبود
اما اشکالات این دلیل را چگونه جواب میدهید:
الف) هدف با نتیجه اشتباه شده است. نتیجه افشاگری زینب رسوا گری شامیان بود ولی این معلوم نبود هدف باشد.
ب) یزید متجاهر به فسق بود و با شهادت امام رسواتر شد دیگر چه نیازی به اسارت حضرت زینب بود.
ج) مگر امام حسین خونش کم بود در رسوا ساختن یزید. آیا کمتر از اسارت حضرت زینب بود. اگر هم خانواده امام اسیر نمیشد، خونش هدر نمیرفت چون پیامش را در سال 54 در خطبه منی، کوفه و مسیر مدینه تا کربلا فرموده بود.
د) اگر امام که از مدینه به مکه تا کوفه، روزه سکوت میگرفت باز هم پیام امام روشن بود چون حکومت میخواست بیعت بگیرد و امام امتناع میکرد.
16- اگر امام قصد شهادت داشت چرا مسلم بن عقیل را به کوفه، و یک نفر دیگر را به بصره فرستاد؟ قائلان نظریه شهادت گفتهاند برای اتمام حجت.
نقد:
الف) برخی تاریخ قیام امام حسین را با دو کلمه میخواهند تحلیل کنند.
اگر مردم کوفه نمیتوانستند یاری کنند و فقط شعار میدادند چرا امام آنها را به فرصت مناسبتر ارجاع نداد. به آنها میگفت نیازی نیست این چه اتمام حجتی است. آنان که شرایطش را نداشتند نیازی نیست از جان خود و اصحاب خودش بگذارد برای کاری که هنوز آمادگی آن نیست. مگر فقط قیام، حجت است، آیا قعود امام حجت نیستـ پیامبر فرموده که حسن و حسین(ع) چه قیام کنند و چه قعود هر دو حجت هستند. آیا امام با اتمام حجت به کوفیان میخواست ثابت کند، بی وفایی شیعیان را ؟ و یا رسوایی شیعیان را ؟ بر فرض که به قصد اتمام حجت رفت، پس از شهادت مسلم چرا رفت.
امام منزل به منزل از مکه به کوفه برای اتمام حجتـ پیمان شکنیـ رفته آیا این فرو کاستن قیام امام حسین نیست؟ یعنی گویی تضاد میان امام حسین و کوفیان میباشد نه امام حسین و شامیان. در خیلی از کتب تاریخی این اشتباه و فرو کاستن هدف امام حسین صورت گرفته است.
17- چرا عدهای از نظریه شهادت استقبال کردهاند؟
عدهای مبنایشان این بود که: امام میدانست به شهادت میرسد پس به این نتیجه رسید که امام به قصد شهادت حرکت کرد.
نقد: مقدمه و نتیجه با هم ناسازگار است. علم به شهادت غیر از قصد و عزم بر شهادت است. اختلاف در یک نکته است ولی اختلافات زیادی از آن ناشی میشود. بله امام علم داشت به این که 10 محرم شهید میشود ولی علم به شهادت با قصد شهادت تلازم دارد؟
18- طبق کلام شیعه امام عالم به گذشته، حال و آینده است و میدانست به شهادت میرسد و آن هم در محرم سال 61. این یک دیدگاه کلامی است بر خلاف بقیه که تاریخی بود.
در همین دیدگاهـ علم امامـ همه گفتهاند امام مکلف به علم خودش نیست بلکه به ظاهر عمل میکند. اگر این را نپذیرید نمیتوان زندگی ائمه را تفسیر کرد و قبول کرد. شما دربارة حضرت علی چه میگوئید؟ آیا به قصد شهادت رفت؟ علم داشت ولی قصد هم داشت؟ دربارة زهر خوردن دیگر ائمه چه میگوئید؟ آیا علم به شهادت داشت یا این قصد را هم داشتند؟
19- بر فرض که امام میدانست شهید میشود، زمان شهادت را هم میدانست و حتی جواز تعبد بقتل هم در فقه داریم ولی اینها دلیل نمیشود که امام به قصد شهادت برود. تنها علامه مجلسی و علامه طباطبایی بین قصد و علم امام فرق گذاشتهاند و کسانی دیگر این نظریه را نیاوردهاند.
20- من نظریه شهادت را ردّ کردهام ولی هنوز نظریه حکومت را ثابت نکردهام. به عبارت دیگر نظریه حداقلیام را اثبات کردهام ولی نظریه حداکثریام را ثابت نکردهام.
آنچه من فهمیدم این بود که امام برای شهادت نرفتند بلکه برای حکومت رفتند سؤال این است که وقتی امام میدانست به شهادت میرسد پس چگونه برای حکومت رفتند؟ بله اگر میگفتید امام برای هر دو میرفت یعنی میرفت اگر موفق میشد حکومت میکرد و اگر نمیشد به شهادت دست مییافت و در هر دو صورت اینگونه بود که به هدفشـ یا حکومت یا شهادتـ میرسید حرف شما موجّه بود و حال آنکه با فرض پذیرش نظریه شما، معنا ندارد کسی بداند کشته میشود ولی به نیت حکومت قیام کند آیا این یک تناقض نیست؟سؤال:
جواب:
شاید توضیحاتم خیلی خوب نبود ولی به کتابم مراجعه کنید آنجا حدود 100 صفحه به آن پرداختهام و گفته ام نظریه حداکثری نویسنده این است که امام به قصد تشکیل حکومت (اقامه امامت یا اعاده خلافت) قیام کرد و این نظریه با کلام رائج شیعه که علم امام را نامحدود میداند و چون میدانست که موفق به تشکیل حکومت نمیشود در تعارض است.
تاریخ میگوید امام به طرف کوفه میرفت و برای حکومت میرفت اما علم کلام چه میگوید؟ میگوید امام به طرف کربلا میرفت و میدانست به کوفه نمیرسد. اینجا یک تعارض بین تاریخ و کلام هست و در کتاب حدود7 مثال زدهام که گاهی بین تاریخ و کلام تعارض حاصل میشود و در این صورت چه باید کرد؟ در این جا سه نظریه هست :
الف) یک عده جانب تاریخ را گرفته و میگویند امام نمیدانست که شهید میشود
ب) عده دیگر جانب کلام را گرفته و میگویند میدانست شهید میشود.
سید مرتضی و شیخ مفید میگویند علم امام محدود است و نمیدانست شهید میشود. بله امام مسائل در چارچوب دین را میداند نه اینکه امام مثلاً تعداد قطرات باران را میداند و یا تعداد ستارگان آسمان را. بله روایات علم به ما کان و ما یکون مربوط به احکام دینی است نه در غیر دین.
ج) نظریه سومـ اسم آن را نظریه جمع گذاشتهامـ میگوید: باید بین این دو نظریه کلامی و تاریخی حرکت کرد. یعنی امام از طریق غیب میدانست در عاشورا به شهادت میرسد ولی این علم برایش تکلیف آور نمیباشد و در عمل او تأثیری ندارد. آن حضرت موظف بود به علم عادی خودش عمل کند. یعنی ظاهراً به طرف حکومت میرودا ولی میدانم شهید میشوم. یعنی میگوید بین علم امام به شهادت و قصد شهادت فرق دارد. یعنی امام علم دارد که به شهادت میرسد ولی قصد این شهادت را نمیکند. سؤال میشود که پس امام چه قصدی را میکند؟ میگویند به ظاهر امور رفتار میکند. ظاهر امور این بود که 12هزار یا 18 هزار یا 40 هزار نامه از کوفه آمده، پیکهایی از کوفه هم آمدند و لذا باید به ظاهر امور رفتار کند ولو اینکه بداند موفق به تشکیل حکومت نمیشود. نظریه جمع به علامه مجلسی منتهی میشود و قبل از او کسی این نظر را اظهار نکرده است.
افرادی مثل علامه مجلسی یا علامه طباطبایی این گونه نظر داشتهاند چون بر همین اساس میتوان زندگی ائمه را تفسیر کرد. چون یا باید گفت علم آنها محدود است و یا اگر قائل به علم نامحدود هستید باید گفت مکلف به علمش نیست و به ظاهر امور رفتار نماید.
سوال:
اگر صلاح میدانید راجع به اینکه آیا امام حسین را شامیان کشتند یا شیعیانش توضیح بیشتری بفرمائید.
جواب:
در کتابم یک بحث را آورده که آیا امام حسین را شیعیانش کشتند؟ وهابیها الان تبلیغات گستردهای دارند که میگویند شیعیان، حسین را کشتند و این از قدیم هم مطرح بوده. مثلاً در کتاب نقض، عبدالجلیل قزوینی در قرن ششم مینویسد: حسین را روافض به زاری کشتند. کوفیان رافضی بودند که حرب او را برخود نوشتند و او را بکشتند. ما و پدران و قاضیان ما کجا بودند که شما زبان طعن در آنها میگشائید؟
دیگران هم در کتب متعددی گفتهاند ـ حدود 15 کتاب دربارة قتله امام حسین نوشته شده و ما هم مرتب علیه کوفیان شعار دادیم و آنها را مذمت کردیم در حالی که ما قطب بندی را اشتباه فهمیدهایم.
من ده دلیل در این کتاب آوردهام که شیعیان، امام حسین را نکشتند بلکه شامیان بودند در حالی که متاسفانه برخی از بزرگان معاصر میگویند کوفیان امام حسین را کشتند.
اولین کسی که از کوفیان شیعی حمایت کرد و دفاع کرد دکتر محمد ابراهیم آیتی در کتاب بررسی عاشورا بود.
کوفه محاصره شده بود و شیعیان نتوانستند به امام برسند و امام هم در کربلا محاصره شده بود. همین کوفه است که وقتی سرهای شهدا و اسراء را آوردند از در و دیوار گریه و اشک می ریختند در حالی که در دیگر شهرها که جشن و پایکوبی بود.
سوال:
شما اگر فاصله زمانی را بردارید تحلیل اینکه امام حسین را شیعیان کشته باشند به ذهن نزدیک است. مثلاً در زمان خودمان، شهید بهشتی و شهید مطهری را چه کسی کشتند؟ غیر از اینکه کسانی بودند که پای درس این آقایان بودند. شیعیان کوفه خواستند در سایه حکومت امام حسین به نان و نوایی برسند ولی دیدند نمیشود و ورق برگشته خودشان نیز برگشته و در شهادت امام حسین دخالت کردند.
جواب:
در جایی بحث کردهام و این جمله « مردم قلبهایشان با شما و شمشیرهایشان علیه شماست» را نقد کرده و گفتهام این حرف شاعرانه ای است و متأسفانه بنی امیه این سخن را خیلی برجسته کردند که شما شیعیان خودتان حسین را کشتید.
اصلاً میشود گفت یک مسلمانی به پیامبری اعتقاد داشته باشد و در عین حال او را بکشد. میتوان گفت یک شیعه امام کش باشد؟ بله شمر یک زمانی شیعه سیاسی بوده و بعد هم برگشته و امام را کشته است. نمیشود در دل به کسی محبت داشت و او را هم کشت. پس نمیشود گفت شیعیان کوفه امام را کشتند. بله در روایات و لسان حضرت زینب هست که اینها اهل بیت را خوار و ذلیل کردند و این به معنای قصور و تقصیرهایی هست از ناحیه کوفیان ولی به معنای کشتن امام حسین نیست.
س) به نظر میرسد شما میخواهید یک تحلیل یک بعدی داشته باشدی و حال آنکه میتوان اهداف متعددی را برای این قیام ارائه داد. مثلاً در یک سطح قائل به حکومت شد و در یک حوزه قائل به شهادت شد. یعنی همان گونه که آیات دارای تنزیل و تأویل هستند این قیام هم دارای سطوحی از اهداف باشد. شهید مطهری هم قائل به اهداف متعدد است ولی چه اصراری هست که شما قائل به یک هدف هستید؟
ج) در فلسفه و بحث فلسفی باید مستدل صحبت کرد و در تاریخ مستند باید صحبت کرد. شما باید بتوانید از جهت تاریخی مستند کنید که امام چند هدف داشته است. اتفاقاً قائلان به نظریه شهادت این اهداف و مراحل متعدد را بیان میکنند: الف) در مدینه تا مکه یک هدف؛ ب) از مکه تا کربلا هدف دیگر؛ ج) در کربلا هدف دیگری؛ د) در روز عاشورا هدف دیگری داشت.
این نظریه این مراحل را از مصادیق یک امر کلی میدانند و میگویند این مراحل با احیاء امر به معروف و نهی از منکر و احیای سنت منافات نداشته است و حتی احتمال شهادت را هم میداده است. حتی قائلان به نظریه حکومت میگویند امام احتمال شهادت را هم میدادند .
س) پیش فرض دیگر اینکه در تحلیل حضور امام به عنوان شخصیتی که در جامعه اسلامی تأثیر گذار است و نقش امام در هویت تشیع مقداری سهلانگاری صورت گرفته و او جدای از جامعه شیعی و مسلمانان تحلیل شده است.
تقابل بین کوفه و شام و امام و کوفیان، بعدها بوجود آمده و حال آنکه امام برای جامعه اسلامی دارای جایگاه و ارزشی بوده است که ممتاز بوده است. شما از یک سو متظاهر الفسق بودن یزید را میگوید از طرف دیگر جایگاه امام در جامعه اسلامی هست. ولی شما این نقش جامعه را نادیده گرفتهاید نیاز و عطش جامعه اسلامی به امام را نادیده نگرفتهاید؟
ج) من به این بحث نپرداخته و فقط گفتهام اینکه امام برود تا یزید را رسوا کند خیلی نیازی به این نبوده است چون جامعه اسلامی این را میدانستند.
س) فرق این دو دیدگاه یا ثمره این دو بحثـ نظریه شهادت و حکومتـ چیست؟
ج) از این هفت نظریه گفته شد که مهمترین آنها نظریه شهادت و حکومت است که توانستهاند ماهیت، قیام را خوب تحلیل کردهاند گر چه در هدف قیام امام حسین ممکن است اشتباه رفته باشند بر خلاف دیگر نظریات پس هر دو ماهیت ـ چیستیـ قیام را خوب فهمیدهاند ولی اینکه چه ثمرهای دارد این دو نظریه، خیلی ثمره عملی و رفتاری ندارد چون ماهیت هر دو نظریه به هم نزدیکند چون هر دو میگویند امام خواست ظلم حکومت را از بین برود یکی میگوید با شهادت دیگری میگوید با تشکیل حکومت گر چه ممکن بود به شهادت هم برسد.
س) 18 دلیل برای ردّ نظریه قیام استشهادی اقامه کردید، به نظر میرسد برخی مستدل نمیباشند:
1-اگر امام حسین قصد شهادت داشت چرا اهل کوفه را مذمت میکند؟ چه اشکالی دارد امام برای رفع معضل به این نتیجه رسیده باید به شهادت برسد و از طرف دیگری چون کوفیان قصور کردند امام آنها را سرزنش کند؟
ج) تمام حرف من این است که اگر هدف امام شهادت بود چرا این قدر کوفیان را مذمت میکند؟ و ثانیاً چرا اهل تاریخ کوفیان را مذمت میکنند که چرا یاریش نکردند؟اگر کوفیان یاری میکردند که امام به هدفشـ شهادت ـ نمیرسید.
س) ادله شما قیام استشهادی بودن را نفی نمیکند و حتی ادلهای مثل اینکه اگر امام برای شهادت رفت پس چرا ما اینقدر عزاداری میکنیم چون باید خوشحال هم بود که امام به هدفش رسیده پس این همه گریه و زاری برای چیست؟
ج) هر نظریهای را که معتقد شدید باید به لوازم آن معتقد شوید. آیا درست است به نظریهای اعتقاد داشت ولی به لوازم آن نه؟
آیا میتوان گفت امام برای شهادت رفت از طرف دیگر گفت باید برای او عزاداری کرد؟ چون او به کامیابی رسیده و به هدفش رسیده پس معنی ندارد بگوئیم مظلوم است.
س) اینگونه نیست. این عزادایها باعث احیاء آن اهداف و قیام است. استشهادی بودن قیام امام حسین با عزاداری کردن منافاتی ندارند.
ج) کسی که قیام اشتهادی میکند نماد مظلومیت نیست بلکه نماد ایثار و قهرمانی است. وقتی میتوان گفت امام مظلوم است که قصد شهادت نداشته باشد. لذا شهید مطهری در کتابش حماسه حسینی میگوید این قدر روی مظلومیت امام حسین تکیه نشود.
قیام امام حسین هم حماسه بود و هم تراژدی / مظلومیت. ولی اگر همه سخن این باشد که امام تأکید داشته باشند شهید شوند دیگر نمیتوان تکیه و تأکید کرد روی عزاداری و مظلومیت.
پس اینکه ما روی عزاداری امام حسین و یا مظلومیت امام حسین تکیه میکنیم دلیل بر این است که امام به قصد شهادت نرفته استـ گرچه علم به شهادت داشته استـ و اتفاقاً مظلومیت با نظریه حکومت بیشتر سازگار است چون امام خیلی سعی کردند جنگی در نگیرد حتی فرمودند من به یکی از سرحدات اسلامی بردم ولی حکومت قبول نکرد و حضرت را به شهادت رساندند پس تکیه بر مظلومیت امام حسین با نظریه حکومت سازگارتر است تا نظریه شهادت.
س) حدیث انا قتیل العبره چه میشود؟
ج) الف» در باب این حدیث مجله علوم حدیث شماره 46-45 آقای احسانی یک مقاله خوبی نوشته و آن را از حدیث سند و متن تحلیل کرده است به آنجا رجوع کنید.
ب) یکی دیگر فرمودهاند: انا قتیل العبره با کسره عین. یعنی عبرت.
ج) مرحوم مقرّم اینگونه تفسیر کرده که یک نفر که برجستگی داشت این صفت را به او اضافه میکردند... مثلاً زید بن موسی بن جعفر که خانه عباسیها را آتش زد، به زید النار معروف شد.
جواب خودم: ما حدیث را تقطیع کردهایم در حالی که دنباله حدیث هست که معنای عبره بودن است.
انا قتیل العبره لا یذکرنی مؤمن الا استعبر؛ هر کس از من یاد کند اشک از چشم او جاری میشود. پس معنی این حدیث این نیست که من برای اشک و گریه کردن شهید شدهام.