بسمه تعالی تاريخ جلسه: 21/01/1389 نظریه پرداز: دکتر محمد کاظم شاکر |
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً [1]؛ و قرآن را به تفاريق نازل كرديم تا تو آن را با تأنى بر مردم بخوانى و نازلش كرديم، نازل كردنى به كمال.
با تشکر از جناب آقای دکتر قاضی زاده که این گونه جلسات نظریه پردازی را تشکیل داده اند.
موضوع بحث همانطور که گفته شد, نقد و بررسی رویکردهای مختلف تفسیر قرآن بر اساس ترتیب نزول آیات و سور میباشد.
فرضیه: همه کسانی که اقدام به تفسیر بر اساس ترتیب نزول کرده و یا طرفدار آن هستند یکسان نمیاندیشند بلکه اندیشه تفسیر بر اساس ترتیب نزول – بر اساس یافته های این جانب- سه دسته می باشند که عبارتند از: الف) رویکرد یا گرایش تفسیری؛ ب) روش تفسیری؛ ج)مکتب تفسیری.
برای بیان اصل بحث ذکر دو مطلب لازم است:
الف) ابتدا ضرریست که به توضیح این سه اصطلاح و تفاوت های آن بپردازیم.
رویکرد: رویکرد یا گرایش تفسیری با مکتب و روش تفسیری متفاوت است. گرایش تفسیری بر اساس دغدغه مفسر شکل میگیرد, مثلاً مفسری دغدغه اخلاقی یا کلامی دارد لذا تفسیر او رنگ و لعاب کلام و اخلاق میگیرد گرچه ممکن است روش او با دیگران تفاوتی نداشته باشد, مثلاً روش تفسیری قرآن به قرآن را برای خود اتخاذ کند.
روش: روش چیزی که به وسیله آن، آیه تفسیر میشود. مثلاً با آیه ای، آیه دیگر تفسیر میشود و ادله آن، آیه, روایت و یا عقل است. مثلا چون آیه دیگر این را میگوید یا روایت بر آن دلالت دارد و یا عقلا غیر از آن را نمیتوان پذیرفت.
مکتب: مکتب سامانهای تفسیری است که بر اساس و مبنای خاصی استوار است. مثلاً وقتی گفته میشود تفسیر سلفی یا شیعی اینها ابزار و رویکردی برای تفسیر نمیباشند بلکه علمای شیعه مبانیای دارند که در برخی از آنها با علمای اهل سنت متفاوت است. پس فی الجمله در برخی از مبانی اثرگذاری آنها با هم متفاوت است. توضیح بیشتر خواهد آمد.
ب) تقویم، ترتیب و اسباب نزول
همه مفسران- چه طرفداران ترتیبی و چه مصحفی- متفق هستند که قرآن به تدریج نازل شده است و این نص قرآنی استکه هم بر تدریج و هم بر نفی یک جا نازل شدن دلالت دارد، پس آیات با ترتیب خاصی نازل شده اند.
تقویم نزول؛ یعنی اینکه آیه در چه زمان خاصی نازل شده است، مثلاً قبل از هجرت بوده؟ بعد از هجرت بوده، و یا در چه سالی بوده است؟
اسباب نزول؛ یعنی پیش آمدها و سؤالاتی که سبب نزول آیاتی شده که اگر آن پیش آمد نبود گویی آن بخش از آیه نازل نمیشد که گفته شده 15٪ از آیات دارای سبب نزول خاص می باشند.
مفسران سنتی همه قبول دارند نزول تدریجی را ولی خیلی به ترتیب نزول توجه نکردهاند بلکه به اسباب نزول خیلی توجه کردهاند. اغلب مفسران اجتهادی تأکید دارند تا سبب نزول آیات دانسته نشود مقصود آیات خوب فهمیده نمیشود. مثلاً در آیه ای مثل:« وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى أَلاَّ تَعُولُوا؛[2]اگر شما را بيم آن است كه در كار يتيمان عدالت نورزيد، از زنان هر چه شما را پسند افتد، دو دو، و سه سه و چهار چهار به نكاح درآوريد. و اگر بيم آن داريد كه به عدالت رفتار نكنيد تنها يك زن بگيريد يا هر چه مالك آن شويد. اين راهى بهتر است تا مرتكب ستم نگرديد» برخی مفسران گفته اند که آیات فراانی بعد قبل از این آیه حذف شده است. چون نتوانستهاند بین خوف و دو یا سه و چهار زن گرفتن چه ارتباطی است و لذا قایل به چنین دیدگاهی شده اند ولی علامه طباطبایی فرموده است: اگر اسباب نزول نبود ما این آیه را نمیفهمیدیم.
همه مفسران بر اسباب نزول تأکید دارند و به تقویم نزول هم گرچه خیلی کم توجه می شود ولی به ترتیب نزول چندان توجهی در تفسیرآیات صورت نگرفته است. اینکه آیه مثلاً در چه سالی و چه اتفاقی نازل شده تأکید دارند و اهمیت داشته ولیاین که این ترتیب نزول مبنایی برای تفسیر باشد این گنه کارهایی صورت نگرفته است و مفسران سنتی به آن اهمیتی نداده و گویی مبنایشان این است که ترتیب نزول در تفسیر فهم معانی مقاصد آیات اهمیتی چندان نداشته است، یعنی اینکه این آیه در سورهای نازل شده که 24 سوره قبل از آن نازل شده و برویم آن 24 سوره را تفسیر کنیم و بر اساس آن آیه سوره 25 را تفسیر کنیم چنین کاری صورت نگرفته است. پس تفسیری بر اساس ترتیبی که قرآن نازل شده که مثلاًّ این آیه چه چیزی بر آیات قبلی اضافه کرده و یا چه چیزی مترتب بر آن آیات قبلی شده کاری صرت نگرفته و نقشی برای ترتیب آیات و یا قرائت آیات در تفسیر قائل نشدهاند.
دیدگاه اول: رویکرد تفسیر بر اساس ترتیب
در نیمه اول قرن چهاردهم توجه به تفسیر بر اساس ترتیب نزول شروع شده با مصحفی که از سوی الازهر مصر منتشر شد که بالای هر سوره نوشته شده بود این سوره، سوره چندم در نزول میباشد و اگر سوره مکی است کدام آیاتش مدنی است و برعکس. این مصحف در سال 1937 منتشر شد. دو تفسیر بر اساس این مصحف منتشر شد:
الف) تفسیر بیان المعانی علی اساس ترتیب نزول، اثر ملّا حویش
ب) تفسیر الحدیث، اثر دروزه
فرق این دو: در تفسیر ملا حویش دقیقاً مبنای تفسیر بر اساس ترتیب مصحف الازهر بود بر خلاف دروزه که اجهتاد کرده و برخی سورهها را جابجا کرد. جالب تجه این که این دو مفسر به توقیفی بودن ترتیب مصحف معتقد بوده و ترتیبآیات را درمصحف کنونی مربوط به زمان پیامبر می دانند که این ترتیب تا به حال باقی مانده است. حتی ملا حویش معتقد بود که مصحفی را که امام علی بر اساس نزول تدوین کرد فقط برای بیان نکات تفسیری اسباب نزول و تاریخ نزول بده است نه برای قرائت.
دروزه هیچ دلیل و روایتی را که بیان کند تفسیر بر اساس ترتیب نزول جایز است ندارد و اتفاقاً در مقدمه مینویسد از دو مفتی سوریه و حلب استفتاء کردم که این کارـ تفسیر ترتیبیـ اشکال دارد یا نه؟
آنان درجواب گفتند اشکال ندارد چون تفسیر غیر از مصحف و تلاوت است. بوده اند مفسرانی که برخی یک جزء یا سوره یا حتی یک آیه را تفسیر میکرده اند و این از ناحیه مفسران اشکالی ندارد و تفسیر بر اساس ترتیب نزول مثل آن است و اشکال ندارد.
با این حال که این دو مفسر بر اساس ترتیب نزول تفسیرشان تدین شده است ولی خیلی با تفسیر سنتی فرق ندارد و فقط سورهها جابجا شده است. این دو میگویند هدف ما این است که خواننده، آیات و مفاهیم را سلیستر بیابد. به عنوان مثال شما به تخت جمشید میروید ولی خیلی خوب ربط بین، ستونها و مکان های داخل تخت جمشید را نمییابید ولی اگر قبل از آن ماکتی از آن را تهییه کنید و ملاحظه کنید ربط بین این پازل های ازهمجدا شده را خب درک می کنید و میفهمید. کار اینها در حقیقت این است که خواننده بهتر ربط آیات را بفهمد و مفاهیم را آسان تر درک کند.
اینها روش خاصی از تفسیر بر اساس ترتیب نزول را قصد نکرده اند و مبنای خاصی که آنها را از مفسران سنتی متمایز کند دیده نمیشود و حتی در برخی مبانی مثل توقیفی بودن مصحف، از مفسران ترتیبی هم محکمتر هستند.
ب) دیدگاه دوم: سیر تحول قرآن از پابهپای وحی تا همگام با وحی
این دیدگاه در آثار مهندس بازرگان یافت میشود که البته کار ایشان بیشتر ناظر به جنبههای لفظی بود که معتقد است که قرآن در نزول ترتیبی خود از آیات کوتاه به آیات بلند ختم میشود. ایشان دو جلد کتاب دارد تحت عنوان پابهپای وحی. در جلد اول 16 مرحله از نزول قرآن را که یک سال از رسالت نبوی را شامل میشود نوشته و در کتاب دوم تا 35 مرحله را که سال دوم بعثت را شامل می شد نگاشته است. این گونه تفاسیر را من روشی نامگذاری کردهام و دلایلی برای آن دارم که چرا روش است؟ و بیان خواهم کرد که چرا روش نام دارد.
بازرگان میگوید تفسیر ترتیبی و تفسیر بر اساس مصحف موجود هر دو خوب است و مثال قشنگی دارد. ایشان میگوید قرآن در زمان های مختلف که نازل شده مثل این است که در واقع خدا کاخی از دانشهای مختلف و معنویت بر پا کرده است و شما هستید و آن کاخ که انسان ها از این کاخ دانش و معنویت با همه تسهیلات آن استفاده میکنند. ممکن است شما از درب آن وارد میشوید ولی شاید ندانید که این درب، آخرین جزء تکمیل شده این بنا باشد. ولی گاهی میخواهید به دانشجوی معماری یاد بدهید که این کاخ با عظمت چگونه ساخته شد. لذا شما از اول فیلم ساخته شدن این کاخ را میگیرد و به دانشجو نشان میدهید تا برسید به اینکه کاخ به پایان میرسد.
هر دوی اینها – تفسیر ترتیبی و مصحفی- فوایدی دارد و هیچ یک نفی دیگری نمیکند. شما برای آشنا شدن به پیریزی اسلام، گسترش و جذب قلوب از راه دوم وارد میشوید ولی این نفی صحت کار مفسران سنتی را نمیکند.
آقای بهجت بود که به نظرم ایده را از بازرگان گرفتهاند با توجه به مقدمه کتابشان، بحث را روی تحول آفرینی میبرند و میگویند چرا باید تفسیر بر اساس ترتیب نزول باشد. ایشان میگوید چون این تحول را که قرآن به وجود آورده و عرب جاهلی را به اوج فرهنگ و تمدن رسانده به خاطر ترتیب خاص آن بوده است و این به خاطر تجربه نبوی است که تجربه موفقی بود که در طول 23 سال تفسیر بر اساس ترتیب نزول را انجام داده است، این شیوه سنت پیامبر بوده است که باعث ایجاد این تحول شد و ما هم اگر بخواهیم تحول ایجاد کنیم باید از آن تجربه استفاده کرده و بازسازی آن شرایط را داشته باشیم.
نقد
1.
آیا عربها با همین تدریج به اوج رسیدند؟ خیر اینگونه نیست. اتفاقاً جوامع مسلمان غیر عربی و یا عربی که قرآن به تدریج به آنها نرسیده و یا جوامع مصری، الجزایری، سوری و ... که ابتدا عرب نبودند و به قول برخی از مورخین به خاطر قرآن عرب شدند و نوزایی در آنها صورت گرفت و یا ایران اسلامی که تدریج در آن نبود،بلکه یک جا با قرآن آشنا شدند فرهنگشان و تمدنشان قویتر از عربستان بود،آیا اینگونه نیست؟ اتفاقاً فرهنگ و تمدن جوامع حاشیه، قوی تر بود پس این ادعا درست نیست. چون اولاً دلیلی نیست که تمدن عرب به خاطر تدریج بوده است.
2- مگر میشود شرایط را بازسازی کرد. ایشان مثال میزند به نقاشی و آموزش نقاشی خط به کودک که باید به ترتیب از اول به آخر صورت گیرد.
ولی مگر قرآن کتاب خط و نقاشی است و مگر قرآن کتاب مهارت است. در مهارت باید ترتیب مراعات شود. قرآن کتاب مهارت نیست بلکه هدایت است. بعد اینها فرض کردهاند که آدم در آزمایشگاهی است که باید به ترتیب آیات را به او یاد داد، اینگونه نبوده و اتفاقاً دقت در صدر اسلام نشان می دهد که گاهی فردی با یک آیه یا یک سوره متحول میشد. هر جایی از سورها ذکر است و میتواند ضمیر انسان را به جوشش در بیاورد و متحول کند. چرا اینگونه به قرآن نگاه نکنیم.
سید منذر حکیم نیز معتقد است که قرائت قرآن و تفسیر آن باید بر اساس ترتیب نزل باشد و به آیه « وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسار؛[3] و اين قرآن را كه براى مؤمنان شفا و رحمت است، نازل مىكنيم، ولى كافران را جز زيان نيفزايد استدلال کرده و میگوید همین تدریجی بودن باعث شفابخشی بوده است.» استدلال کرده که تنزیل دلالت بر تدریج دارد و تدریج هم باعث شفا شده است.
نقد
شفا بخش بودن قرآن به خاطر قرآن است نه تدریج بودن آن. میشد قرآن شفا بخش هم یک جا نازل شود. این آیه شفا بودن را خصوصیت خود قرآن می داند نه خصوصیت تدریجی بودن.
نکته مهم دیگر که تأکید آقایان بر این است که برای معنای سورهای باید به آیات قبل که نازل شده مراجعه کرد و نه آیات بعد. آقایان بهجت پور و سید منذر حکیم بر این اشاره داشته و به روش تفسیری علامه نقد دارند و میگویند چرا برای تفسیر سوره حمد مثلاً به سوره نساء تمسک میکند؟ مثلاً سورهای که در سال اول نازل شده چرا با سوره مدنی تفسیر باید تفسیر شود این معنا ندارد.
مرحوم بازرگان هم به این نکته اشاره کردهاند که: نباید آیات قرآن، از قرآن جلو بیفتیم. به این معنا که در تفسیر آیات قبل به آیاتی که بعدا نازل شده اند نباید مراجعه کرد.
طرفداران تفسیر ترتیب نزول میگویند آیات در شرایط خاصی نازل میشد پس چرا مفسر می بایست به آیات قبل مراجعه کند؟این گونه نیست که حتماً باید به گفتارهای قبلی مراجعه کرد. سوره را پس برای چه میگویند؟ چون هر سورهای معنا و هدف مستقلی دارد.
نقد
به چه دلیل برای یک آیه نباید به آیات نازل شده بعدی مراجعه کرد؟ ما یک معنای ساده داریم که از گروه آیات قبل و بعد استفاده میشود، اما معنای استدلالی چیز جدیدی است که باید با آیات مقایسه شود. مثلاً این آیه که مستقل است معنایی دارد مستقل از آیات دیگر ولی مفسر میتواند این معنای مستقل را به عنوان یک مقدمه در نظر داشته باشد و با رعایت شرایط منطقی یک استدلال، به آیات قبل و بعد که نازل شده، ول سال هاقبل یا بعد یا در سوره های قبل بعد- آنهارا کنار هم گذاشته و نتیجه جدیدی بگیرد. پس با رعایت حفظ آن معنای مستقل، با کنار هم گذاشتن آن در کنار آیات دیگر که خود آنها هم معنای مستقل دارند، یک معنای جدیدی را می توان اخذ کرد. اتفاقاً علامه معتقد است که حتی آیات متشابه معنای مستقل دارند ولی برای فهم درست آنها باید به آیات محکم مراجعه کنیم.
به نظرم چون این دیدگاه فوق اشکالاتی دارد به خاطر این اشکالات گفتم که این یک روش است. چیزی که این دیدگاه معتقد است که باید برای تفسیر نعمت، در سوره حمد، باید با توجه به آیات سوره علق و ... که قبل از حمد نازل شده اند رجوع کنیم، این یک روش است. پس دیدگاهای مشابه با دیدگاهی که مثل دیدگاه مولف همگام با وحی است و به روش علامه خرده میگیرد و میگوید آیات باید با قبل خود معنا شوند نه بعد، این یک روش تفسیری است است و البته استدلالهای ضعیفی هم دارد. از جمله استدلال های این دیدگاه تمسک به روایت قرائت قرآن بر اساس نزول است. آنها به این روایات استدلال کرده و می گویند تفسیر و قرائت بر اساس ترتیب نزول، باعث میشود که اختلافی در قرات قرآن نباشد.
نقد
این روایت بنا به تحقیق ما درست نمیباشد و سیاقش تحریف قرآن است نه این معنایی که این ها گفته اند.
اینها استدلالهای ضعیف به روایت است برای تفسیر بر اساس ترتیب نزول.
ج) دیدگاه سوم: مکتب تفسیری بر اساس ترتیب نزول
بر این اساس کسی تفسیر ننوشته ولی برخی این دیدگاه را دارند. محمد آرگون و حسن حنفی از روشنفکران معاصر به این دیدگاه تمایل دارند و معتقدند که این گونه نیست که فقط15٪ قرآن اسباب نزول دارد بلکه همه قرآن اسباب نزول دارد. اساس این دیدگاه این است که قرآن تاریخمند است گرچه ممکن است دیگران و در دورههای بعدی هم استفاده کنند همانگونه که ازکتاب حافظ استفاده میشود با اینکه این متون محصول دورانی خاص هستند. اینها معتقد به تاریخمندی متن میباشند.
حسن حنفی کتابی در کتابش - الوحی و الواقع دراسته فی اسباب نزول- می نویسد: بر خلاف نظر پیشینیان هیچ آیهای بدون سبب نازل نشده بلکه همه آیات برآمده از وقایع خارجی است.
دکتر جعفر نکونام در مجله پژوهش دینی ش19- درمقاله ای تحت عنوان تفسیر تاریخی قرآن کریمـ این ایده را دارند و بیان میکند: قرآن متنی تاریخمند است... و معنایی فراتر از فرهنگ عرف عربی ندارد.[4] ایشان در ترتیب نزولـ بر خلاف بهجت پورـ خیلی صریح گفتهاند ترتیب نزول بر اساس حکمت است و خداوند قرآن را حکیمانه نازل کرده است حضرت علی هم چون حکیم بودند بر اساس حکمت به تدوین قرآن بر اساس ترتیب نزل اقدام کردند.
نقد
من در اشکالی که به برخی از نکات مقاله ایشان داشتم اشاره کردم که لازمه حرف شما این است که این قرآن غیر حکیمانه است و اتفاقا ایشان به این بخش ازنقد من اعتراض یا نقدی نکرده بودند و اشکالی نگرفتهاند.
چطور می توان گفت که قرآن متنی تارخمند است و حال آن که خود قرآن اشاره دارد که بسیاری از این آیات در کتاب های پیشینیان بوده است. در صحف ابراهیم موسی و ... .
بله مفسران اتفاق دارند که برای فهم بهتر آیات، باید به شرایط تاریخی نگاه کرد و اینکه برای معنای اولیه باید به لغت عرب نگاه کرد ولی قبول ندارند که مخاطب قرآن عرب جاهلی است. بله مخاطب «اولیه» عرب جاهلی است ولی آیات قرآن و دین بر اساس فطرت است و زبان فطرت را همه میفهمند.
یکی از خاورشناسان به نام مایکل کوک نویسنده کتاب امر به معروف و نهی از منکر که دارای 1700 منبع میباشد در کتاب دیگری به عنوان مقدمه قرآن نوشته: متون به سه دسته تقسیم میشود:
1-
2-
3-
این متون نه خیلی تاریخیند که تاریخ مصرف خاصی داشته باشند و نه خیلی انتزاعی که هر کس هر معنایی را از آن دریافت کند. اینها از یک نظر محصول زمان خود میباشند و از یک جهت مصرف فرا زمانی دارند و مدعیاند برای هدایت زمانهای مختلف و افراد مختلف می باشند.
در نقد تاریخمندی قرآن باید بگویم که شما یک مورد در قرآن پیدا کنید که گفته باشد ایها العرب، یا ایها الاوس و الخزرج. اگر بنی اسرائیل یا مسیحیت را میگویید، چون پشت آنها یک دین است. مایکل کوک تعبیر جالبی دارد:
از یک جهت محصول زمان خودشان است و از یک جهت فرا تاریخی است و مشکل مفسر همین است که باید این دو جنبه را لحاظ کند تا متن را بفهمد.
پس این دوستان به نظرم اشتباه میکنند که می خواهند قرآن را در چهارچوب فرهنگ جاهلی و تاریخمند تفسیر کنند. پس این نه روش است و نه رویکرد بلکه یک مکتب است که دارای مبانی خاصی است که خیلی جای نقد جدی دارد و مفسران در آن مبانی حرف و نقد جدی دارند.
سوال: شما در صحبت هایتان برخی جاها به تدریج و برخی مواضع به ترتیب تأکید داشتید. شما از زبان آقای بهجت پور گفتید تحول قرآن بر اساس تدریج بوده است در حالی که کسی تدریجی بودن را انکار نمی کند حتی مفسران سنتی و مصحفی؟
جواب) ایشان خلط بین تدریج و ترتیب کردهاند. وقتی که به تدریج نازل شود باید ترتیبی هم داشته باشد. آنها میگویند تدریج مستلزم ترتیبی بودن است و این ترتیب خاص بود که تحول ایجاد کرد. ولی حرف ما این است که ممکن است که ترتیب دیگری داشته باشد. کسی نمی تواند بگوید یا دلیلی ندارد که بگوید این ترتیب خاص تحول آفرینی کرده است. تدریج یک حرف است، ترتیب حرف دیگری است.
حرف من این است که اولا اگر تدریج نبود آیا دیگر تحول ایجاد نمی شد؟ قرآن فقط تدریج را برای تثبیت فؤاد ذکر می کند.
س) کسی تدریج را کسی منکر نیست. حرف مدعی این است که همان طور که پازلی سر جایش باشد معنا پیدا می کند اگر قرآن به ترتیب خوانده شود ناطق می شود می تواند تحول آفرین باشد؟
ج)این یک ادعا است به چه دلیل؟ ممکن است کسی بگوید سوره های قرآن هر کدام یک خطبه ای است که خداوند حکیم آن را نازل کرده است هر یک مفهوم و معنای مستقلی دارند.
س) اگر ادعا شود که قرآن به ترتیب نزول لحاظ شود معنایی پیدا می کند که زندگی ساز می شود و در این صورت می تواند مدعی بگوید که آن تحولی که قرآن در مصر و سوریه انجام گرفته است این مصادره به مطلوب است.
ج)شما اگر به خدمات متقابل ایران و اسلام مراجعه کنید می توان یافت که تحول بیشتر در کجاست. این را با آمار و ارقام می توان نشان داد.
س)گفتید قرآن همینطوری هم معنا دارد. خوف و خشیت و آرامش آور است. مستدل و ناقد نمی گوید اثر ندارد ولی ثری که در زمان پیامبر را داشت ندارد. می گویید در سخنرانی لزومی ندارد که به آثار قبلی ارجاع دهید. اشکال من این است که متن مقدس متنی راز آلود است ولی سخنران فی المجلس ایده خود را می گوید.
ج) بحث من مقایسه قرآن با سخنران معمولی نبود بلکه بحث من این است که دلیلی نداریم که متن مقدس چنین ویژگی ای دارد که باید به قبلش مراجعه شود.
بحث من این بود که ادعایی که هست که متن مقدس باید با توجه به قبلش معنا شود و غیر از آن معنا ندارد خود این چه دلیلی دارد. این خودش اول کلام است. بله من نمی خواهم بگویم که قرآن و متن های مذهبی ناظر به وقایع تاریخی نمی باشند. اما این رمز آلودگی را ممکن است که بگوییم یک ادعاست.
نکته کلیدی در نقد آقای بهجت پور نقد روشی ای بود که این ها به علامه داشتند و می گفتند نباید در تفسیر آیات به آیات نازل شده بعدی مراجعه کرد. من می گویم به چه دلیل؟ اتفاقا چون گوینده قرآن خداست باید به لوازم کلام خودش ملتزم باشد و همین موجب می شود که در تفسیر آیه به آیات نازل شده بعدی مراجعه کرد.
س) آیا روایات ترتیب نزول مستند می باشند؟
ج) علامه طباطبایی روایات ترتیب نزول را نه دینی می داند و نه تاریخی چون این روایات به ابن عباس مستند می شود که در زمان نزول بسیاری از این آیات متولد نشده است و حتی اگر هم از این صرف نظر کنیم علامه خبر واحد را در این عرصه حجت نمی باشد. از این رو هنوز موافقان این روش تفسیری به اتفاق نظر خاصی در باره ترتیب سور آیات ندارند. در این باره البته کار هایی از سوی آیت الله معرفت و دکتر نکونام صورت گرفته است. اتفاقا وقتی به ترتیب نزول سوره ها می رسیم آقای بهجت پور تقریبا حرف خود را پس گرفته و گفته که لازم نیست ترتیب را دقیقا بدانیم بلکه همین که نکات کلیدی را بدانیم کافی است. خب این که همه مفسران سنتی هم انجام می دهند. اتفاقا علامه که با سیاق آیات ترتیبی را در سوره ها حتی آیات ذکر کرده است.
[1] . اسراء/106.
[2] . نساء/3.
[3] . اسراء/82.
[4] . وی همچنین معتقد است که ترتیب تاریخی، وحدت موضوعي سوره ها را بي معنا مي کند و اين نظريه را از ريشه و بن بر مي کند؛ زيرا در هر سوره از سوره هاي قرآن، موضوعات مختلف و پراکنده اي مطرح شده است که با توجه به نيازهاي زمان و مکان و رويدادها نازل شده اند. از اين رو سخن گفتن از وحدت ساختاري و موضوعي سوره هاي بي معناست . همين مشکل بنيادين موجب شده است که برخي آيات را بدون آن که کم ترين ربطي با آيات قبل داشته باشند به گونه اي توجيه مي کنند تا اين ارتباط ظاهر شود و اين گونه است که مي گويند چون اين مطلب را گفت پس اين چنين شروع مي کند در حالي که اين ها همه تخيل است و با واقعيت و حقايق قرآني نمي سازد... به جاي آن که تفسير ترتيبي کنوني را مراعات کنيم و بخواهيم آيات غير مرتبط را به هر طور ممکن ربط دهيم بهتر است که آيات را بر پايه نزول مرتب کنيم و به تحليل و تفسير آيات بپردازيم. اگر اين شيوه پيروي شود ديگر نيازي نيست تا براي تبيين دو آيه اي که ربطي به هم ندارند در پي حکمت و فلسفه قرار گرفتن آن ها باشيم. اصولا هيچ فلسفه و حکمتي در اين جا نيست تا بخواهيم آن را کشف کنيم.