موسسه فهیم

خلاصه ها

فقه و اصول

فقه و همزیستی


فقه و همزیستی
استاد عندلیب همدانی


بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله ربّ العالمین، و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا أبي القاسم المصطفی محمد و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، سیّما بقیّة الله المنتظر روحي  و أرواح العالمین له الفداء. 
مقدمه
السلام علیکِ أیّتها الصدیقة الشهیدة. خداوند متعال را شاکرم که در جمع شما عزیزان هستم و لحظاتی نکته‌هایی را درباره قرآن و حدیث و فقه بیان می‌کنیم. از برگزارکنندگان این جلسه به‌ویژه صدیق گرامی، آقای قاضی‌زاده، از اساتید بزرگوار حوزه علمیه، تشکر می‌کنیم. اجازه می‌خواهم در ابتدای بحث، سه آیه و سه روایت را قرائت کنم تا جهت‌گیری بحث روشن‌تر شود:
الف) آیات
1. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ».
2. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ».
3. «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ».
ب) روایات
1. حدیثی از امام باقر: «صَلَاحُ شَأْنِ النَّاسِ التَّعَايُشُ وَالتَّعَاشُر».
2. روایتی از امام سجاد: «إِنَّمَا النَّاسُ بِالنَّاس‏».
3. حدیث نبوی: «رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الدِّينِ التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ وَاصْطِنَاعُ الْخَيْرِ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ بَرٍّ وَفَاجِر».
همچنان که اعلام شده است و از آیات کریمه نیز استفاده می‌شود، موضوع بحث ما «فقه و همزیستی» است. البته این بحث، بحث بسیار گسترده‌ای است و جوانب متعددی دارد. آنچه بیان می‌کنیم، کلیات و راه‌حل‌هایی است. این مباحث پیرامون شش محور است: محور نخست اینکه لازم است بشر در این جهان با یکدیگر همزیستی و تعامل و تعایش داشته باشند؛ اصل لزوم همزیستی امری مسلّم است. با در نظر گرفتن دو مقدمه که اگر کسی به این دو مقدمه خوب توجه کند، نتیجه قطعی است که ما در اجتماع خودمان نیازمند به همزیستی هستیم. 
ضرورت اجتماعی بودن انسان
مقدمه اول اجتماعی بودن انسان است که امر مسلّمی است و به تعبیر سیدالساجدین در حدیث «إِنَّمَا النَّاسُ بِالنَّاس‏»، بشر موجودی اجتماعی است. این مقدمه نخست است که چندان به بست و توضیح احتیاجی ندارد.
مقدمه دوم که آن نیز توضیحی نیاز ندارد، اینکه ما در میان انسان‌ها از نظر ادیان، گرایش‌ها، سلیقه‌ها، نژادها، قبیله‌ها تقاوت‌هایی را مشاهده می‌کنیم. این هم امری آشکار و روشن است و کسی نمی‌تواند اختلاف‌های فکری، مذهبی، عقیدتی، اختلاف سلایق و اختلاف نژادها و قبایل را نادیده بگیرد. حال این دو مقدمه را به همدیگر مرتبط کنیم: اگر ما اجتماعی هستیم و إنما الناس بالناس، و اگر تفاوت‌هایی با هم داریم که این هم انکارناپذیر است، تعایش، تعاشر، همزیستی تنها راهی است که بشر برای زیبا کردن زندگی خویش، در این جهان می‌تواند ارائه بدهد. اگر نمی‌خواهد زندگی او به اختلافاتی که چه‌بسا به جنگ و خون‌ریزی انجام می‌دهد و به تشتت‌ها و امثال این امور آلوده و زشت شود، تنها راه همزیستی مسالمت‌آمیز التعایش السِلمی است. این محور نخست که چندان به بحث نیاز ندارد، بلکه مقدمه‌ای برای ورود به بحث است.
تکفیر و تعصب، موانع همزیستی
محور دوم که در بین این شش محور، تأکید بیشتری بر این محور دارم، این است: حال که اصل لزوم همزیستی انکارناپذیر است، چه موانعی سر راه آن وجود دارد؟ اول باید این موانع را برداشت. تا این موانع برداشته نشود، کوشش اهل فکر و نظر در این قسمت چندان نتیجه‌بخش نخواهد بود. 
مانع اول: تکفیر، تفسیق، توهین، تجهین و امثال این القاب. حال هر کدام در جای خود. 
مانع دوم: تعصب‌های بی‌جا. 
روایتی بسیار نورانی‌ در مورد عصبیت و تعصب نقل شده است: «الْعَصَبِيَّةُ الَّتِي يَأْثَمُ عَلَيْهَا صَاحِبُهَا أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَار قَوْمِهِ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِينَ‏؛ آن تعصبی که گناه است سزاوار نیست این‌که کسی بدان منصوب به خود را از خوبانی که منصوب به قوم، قبیله، فکر و آیین او نیستند، بهتر بداند»؛ «وَلَيْسَ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُحِبُّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَلَكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُعِينَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْم؛ هر کسی قوم، قبیله، ملت، دین و مذهب خودش را دوست دارد؛ این اشکالی ندارد، اما نباید این امور باعث شود حق و عدالت را کنار بگذارم و به جای اینکه مُعین مظلوم باشم -‌هرچند از فکر و قوم و قبیله من نباشد‌- معین ظالمی باشم که به من انتساب دارد». این عصبیت است. 
موانع دیگری هم داریم که به یک مورد با ذکر آیاتی اشاره خواهم کرد؛ اما می‌خواهم به صورت بارز به کتاب‌های فقهی خودمان اشاره‌ای داشته باشم. شما در اینجا قضاوت کنید که آیا با این فکر، با این عقیده و با این روش، می‌توان سخن از همزیستی زد یا نه؟ 


1. به کتاب حدائق بنگرید. با کمال احترامی که به همه این اعاظم قائل هستم، مرحوم صاحب حدائق در کتاب «الطهارة» ‌تصریح می‌کند که غیر از شیعه دوازده‌امامی انسان‌های دیگر ناپاک‌اند! نجس‌اند! در ضمن نجاسات هم نام می‌برم در کنار کلب و خنزیر، غیر شیعیان دوازده‌امامی... بنابراین، اگر این تفکر بخواهد تثبیت شود، باید پرونده تسالم را ببندیم. چنین چیزی معنا ندارد. ایشان می‌فرماید همه اهل سنت ناصبی‌اند و ناصبی نیز «أَنْجَسَ مِنَ الْكَلْب!»؛ این تصریح ایشان در حدائق است. من فقط به موارد کوتاهی اشاره می‌کنم، برای اینکه این بحث جا بیفتد که ما مواردی در این باره داریم.
2. صاحب جواهر -‌قدّس الله نفسه الزکیة‌- و هم شیخ أعظم -‌هم در مکاسب و هم در طهار‌ت- می‌گویند اهل سنت پاک‌اند، شیعیان غیراثنی عشری پاک‌ند؛ اما این پاکی به خودشان برنمی‌گردد، بلکه برای اینکه ما راحت زندگی کنیم، حکم به طهارتش دادیم؛ یعنی باید ابتدا به ساکن بگوییم نجس‌اند، ولی چون ما در زندگی در مضیقه قرار می‌گیریم، به ناچار این‌ها را پاک می‌دانیم.
3. صاحب حدائق -‌أعلی الله مقامه‌- زیدیه را أنجس من الکلاب الممطورة می‌داند. این نظریه‌ها را نمی‌شود پنهان کرد. حال چه من بگویم یا نگویم، این نظریه‌ها در این کتاب‌ها وجود دارند. در حدائق، در جواهر و... چنین روایاتی دیده می‌شود.
4. بعضی از آقایان معاصر وقتی به بحث تشریح می‌رسند که آیا تشریح جایز است یا نه، می‌گویند تشریح حربی اشکالی ندارد؛ چون اصلاً حرمتی ندارد. ذمّی هم اگر در عقد ذمه عقد کرده که بدنش تشریح نشود، عهد ذمه را رفتار کنید. اما اگر عهد نکرده، لا حُرمة له و لا کرامة و شما می‌توانید بدنش را تشریح کنید. به گونه‌ای هم حرف می‌زند... چون بعدش می‌گوید تشریح که بداعٍ عقلایي، که بلا داعٍ عقلایي... چطور شما می‌خواهید اهل ذمه‌ای را که در پناه شما هستند، لا حرمة لهم و لا کرامة. به غیر از همان مواردی که معدود در فقه برشمرده شد؛ یعنی این‌ها هیچ‌گونه حقی ندارند. 
روایتی در همین زمینه نقل شده و خوشبختانه مرسله است. البته اگر صحیح‌السند هم بود، چون مخالف قرآن است، کنار گذاشته می‌شد. مرحوم راوندی نقل می‌کند: اگر اهل ذمّه در کوچه‌ای به شما برخوردند، راه را بر آنان تنگ کنید. ذمّه، نه حربی، بحث حربی مستقل است. اگر شما را ناسزا دادند، آنها را بزنید و اگر شما را زدند، بکشید! این روایت در بحارالانوار هم هست که مجلسی از رواندی نقل کرده است.
این روایات با این زمینه‌ها، آن فتاوایی که نمونه‌هایی از آن را برشمردیم، اگر بخواهد حرف اول و آخر را برای ما بزند، دیگر بحث کردن از تعامل و همزیستی بر ایمان بی‌مورد است و جایی ندارد. باید به صورت فنّی، نه شعاری با این‌گونه موانع برخورد کرد. این موارد فنی اصلاح شوند. با شعار دادن هم کار درست نمی‌شود و هر کدام از این‌ها از نظر فنی جواب خاص خود را دارد.

من به این موارد فقط اشاره‌ می‌کنم و از این موضوع رد می‌شوم. آیا می‌توانید در فقهتان به اسم تعبّد فتوایی بدهید که قطعاً مصداق ظلم و تعدی است؟ همه عقلا آن را مصداق ظلم و تعدی می‌دانند. صاحب جواهر -‌رضوان الله تعالی علیه‌- با این‌که این چند مورد را از او نقل کردم، اما در کل، بسیار بهتر از دیگران، در این زمینه وارد شده است. وی می‌فرماید: عده‌ای گفته‌اند اگر دست و پای یک نفر را بستند و  او را در مکانی غصبی به ظلم حبس کردند، این شخص باید به همان حالتی که او را گذاشتند، بایستد؛ بدین شکل که دستش را تکان ندهد و حتی مژه اختیاری نیز نزند. صاحب جواهر نقل می‌کند، نه اینکه فتوای خودش باشد، چون تصرف در مال غیر است. 
سپس صاحب جواهر می‌فرماید: «أعاذنا الله من هذه الخرافات في الفقه». آن آقا چرا این فتوا را می‌دهد؟ اطلاق می‌گیرد از «لا یجوزُ لأحدٍ أن یتصرّف في مال غیره إلا بإذنه...». مژه زدن تصرف است، دست بالا بردن تصرف است، اذنی هم نداری، پس به همان حالت باش! سپس می‌فرماید: این فتوای شما که از زندانی که آن آقا آورد، بدتر شد. این آقا را شما با این فتوا، در شرایط بدتری نسبت به زندان بودنش قرار دادید. می‌گویید هیچ‌گونه حرکتی نداشته باشد. آیا اگر از اطلاق یک روایت، از عموم یک روایت، مطلبی استفاده شد که عقلای عالَم آن را ظلم و تعدی می‌دانند، باز هم من به اسم تعبد باید پافشاری کنیم؟ نه، آنجا که اخلاق با این گزاره‌های فقهی هماهنگی ندارد، چه باید کرد؟ تا این موانع برداشته نشود، آنچه نام بردیم، از موانع همزیستی برداشته نخواهد شد. 
یکسان‌نگری مخلفان عقیدتی، مانع همزیستی
مانع سوم یکسان‌نگری مخالفان عقیدتی خود است. معمولاً در کتاب‌های فقهی نیز این‌گونه است که هر جا کافر آمده، همه جا به یک معناست؛ گویا همه کافران و همه مشرکان یک مصداق دارند و حال آن‌که این خلاف صریح قرآن کریم است. آن دو آیه‌ای که در سوره ممتحنه خواندم، در مورد مشرکان است، نه اهل کتاب، بلکه مشرکان بی‌آزار: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِم إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»؛ خداوند می‌فرماید: با کسانی که با شما بجنگند و شما را از شهر و دیارتان خارج کنند، اجازه دوستی نمی‌دهیم. این آیه به صراحت بیان می‌کند که مشرک بر یک قسم نیست. درست است که از نظر عقیدتی هر دو مشرک‌اند، اما مشرک بی‌آزار کجا و مشرکی که در پی آزار مسلمانان است، کجا! این‌ها را یکسان نمی‌بینیم. عملاً در فقه این‌ها را از هم جدا نمی‌کنیم. 
مثال دیگر: در مورد ناصبی دو روایت داریم: «کلُّ من قَدّم الجِبت والطاغوت، فَهوَ ناصبي»؛ روایت دیگر: «ناصبی کسی است که با شما شیعیان به خاطر ما عداوت داشته باشد». از آن سو نیز روایات فراوانی در زمینه تعایش سلمی با اهل سنت داریم. ما بگوییم: کلّ من قدّم الجبت و الطاغوت، فهو ناصبی، از آن طرف هم بگوییم: ناصبی «أَنْجَسَ مِنَ الْكَلْب‏»، بعد نتیجه بگیرم که «کلّ من قدّم الجبت و الطاغوت، فهو أنجس من الکلب». این مخلوط کردن مفاهیم است. ناصبی مصداقی در فقه ندارد. این را با روایات به‌سادگی می‌توان فهمید. مصداق ناصبی «کل من قدم الجبت و الطاغوت» است؛ اما آن ناصبی به معنای أعم، دیگر احکام ناصبی به معنای اخص را ندارد که شما همه احکام این‌ها را با همدیگر مخلوط کنید. 
آفت سوم یکسان‌نگری مخالفان عقیدتی است، درحالی‌که هم در قرآن و هم در روایات معتبره ما این‌ها از هم جدا شده‌اند. شما هر جا لعن می‌بینید، هر جا برائت می‌بینید، به مخالف عقیدتی محض نیست. به مخالف عقیدتی مراجعه کنید. کلماتی که آمده: «مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»، عدوّ خدا و رسوله، ظالم به مردم... ببینید همه تعابیر درباره افرادی است که به قول قرآن کریم، «إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ»؛ تمام لعن‌ها و برائت‌ها مال آن محدوده است! برائت عقیدتی هم داریم؛ ولی برائت عقیدتی با برائت عملی متفاوت است. برائت عقیدتی این است که من از هر مشرکی به خاطر شرکش برائت بجویم. بگویم من به شرک عقیده ندارم، اما برائت با لعن و سبّ و نفرین و امثال ذلک نه، فقط مخصوص کسانی است که در پی عداوت و دشمنی‌اند. بله، مرزهای عقیدتی هم باید روشن شود. برائت به این معنا بله؛ اما برائت را طوری معنا نکنیم که ما هیچ‌گونه ارتباطی با این‌ها نداشته باشیم. این صراحت قرآن است: «أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين‏». 
آفات همزیستی، کنترل مراوده و همزیستی با کفار
محور سوم، آفات همزیستی است. در عین حال که همزیستی امری لازم، قطعی، اجتناب‌ناپذیر است، اگر کنترل و هدایت نشود، آفاتی خواهد داشت که نتیجه‌اش می‌شود محبت عمیق به کفار و پذیرفتن ولایت، سلطه نظامی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی آنها که آفت به شمار می‌آید. اگر به این‌جا رسید، به اسم تعایُش و همزیستی، نیست! اگر کنترل نشد، به این‌جا می‌رسد. 
آیات و روایتی در این باره آمده است، ازجمله:
1. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً...؛ در اینکه کار شما را از بین ببرند، سیطره شما را بشکنند و به اسلام ضربه بزنند، از هیچ امری کوتاهی نمی‌کنند»؛ «وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ؛ دوست دارند شما در مضیقه باشید»؛ «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ؛ اصلاً دشمنی دارد از زبان این‌ها آشکار می‌شود»؛ «وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ».
2. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ».
3. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ». 
4. «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً».

بنابراین باید این همزیستی را با آن معیارهای دقیق عقلانی و قرآنی و روایی هدایت کرد؛ به صورتی که آفتی مثل سلطه‌پذیری از سوی کفار و دیگران نباشد، عزت محفوظ بماند و به ذلت مسلمانان نینجامد. 
زمینه‌های گسترش همزیستی
اما محور چهارم زمینه‌های همزیستی است. دو مطلب را در این مورد بیان می‌کنم که هر دو هم مستفاد از قرآن و روایات است و اتفاقاً هم عقلانی هستند؛ پیدا کردن قدر مشترک‌ها، زمینه‌هایی که ما را به همدیگر نزدیک می‌کند، قدر مشترک‌هاست. حال قدر مشترک‌ها می‌توانند ملیت واحد باشند، دین واحد یا مذهب واحد باشند یا می‌توانند اخلاق انسانی باشند. اخلاق یکی از مهم‌ترین محورهای اشتراک میان همه انسان‌ها با هر دینی است؛ چون بعضی از این گزاره‌های اخلاقی، به دین خاصی مربوط نمی‌شود. این‌ها معیارهای وحدت است. نقطه‌های مشترک است؛ چنان‌که در قرآن کریم در مورد اهل کتاب فرمود: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ أَلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون‏». پیدا کردن نقاط مشترک عرفی و شرعی کار آسانی برای آن همزیستی است. 
مسئله اهم و مهم در همزیستی
دومین موردی که زمینه‌ساز همزیستی است، پیدا کردن اولویت‌هاست. طبق قانون عقلایی و شرعی باب تزاحم و اهم و مهم کردن. طبیعتاً انسان نمی‌تواند با همه به گونه‌ای یکسان رفتار کند. افراد فرق می‌کنند، اولویت‌ها را باید سنجید که چه اولویت‌هایی عرفی عقلانی و چه اولویت‌هایی دینی هستند. طبیعتاً در گام نخست باید همزیستی مسالمت‌آمیز خود شیعه با یکدیگر باشد تا به سراغ شیعیان غیردوازده‌امامی برویم، سپس به سراغ اهل سنت برویم و بعد اهل کتاب یا همه انسان‌ها... باید زمینه‌های همزیستی اولویت‌بندی شود. تا طبق قانون تزاحم اولویت‌بندی نشود، به جایی نمی‌رسد.
راه‌های رسیدن به همزیستی عقلایی و دینی
محور پنجم راه‌های رسیدن به همزیستی عقلایی و دینی است. اگر آن زمینه‌ها را آماده کرد، حال عملاً  چه راه‌هایی داریم؟ 
1. گفت‌وگوهای علمی و برهانی و اخلاقی بر پایه مشترکات؛ این نوع گفت‌‌وگوها در همزیستی بسیار تأثیر دارد. دانشمندان این گروه با آن گروه، گفت‌وگوهای علمی بر پایه مشترکات، برای حل و فصل بعضی از موارد اشتراکی داشته باشند. «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»؛ جدال بالتی هی أحسن همین است. «إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ»؛  عرض کردم معیار ظلم جداست، غیرظالمان چه کسانی هستند؟ «وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلهُنَا وَإِلهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»؛ پس گفت‌وگوها و مناظرات و مجادلات بالتي هي أحسن.
2. دعوت حسنه که هیچ‌گونه منافاتی نه با همزیستی دارد، نه با گفت‌وگوهای سازنده. شاهدش قرآن است که هم دعوت را بیان کرده و هم جدال بالتي هي أحسن را؛ این‌ها با هم تنافی ندارند: «اُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»؛ در جامعه‌ای که تسالُم هست، تعایُش سلمی هست، همزیستی مسالمت‌آمیز هست، هیچ ابایی از دعوت‌های حسنه، تبلیغ مبانی دینی و ترویج نیست. بله، آنچه ممنوع بود، ذکر شد.
3. انصاف، عدالت، در گفتار و گفت‌وگو و رفتار. اگر ادعا کنم، به حد استفاضه ما روایات داریم که می‌گوید انصاف این است، عدالت این است که هرچه را برای خودت می‌پسندی، برای رفیقت و برای انسان دیگر هم همان را بپسند. از این زیباتر می‌توان انصاف را معنا کرد! با همان معنای لغوی انصاف، یعنی دو نیم کردن؛ خودت و او در این گفت‌وگوها و در این همزیستی دو نیم باش. من چگونه می‌توانم با اهل ملل تعامل داشته باشم، درحالی‌که فتوا می‌دهم تنها غیبت شیعه دوازده‌امامی حرام است و غیبت دیگران جایز است؟ آیا این با آن معیار عدالت هماهنگی دارد؟ «وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»؛ غیبت امری ضداخلاقی است و همه جا برای همه قبیح است. این را من چرا با صرف دیدن کلمه مؤمن در روایات، به تبع آیه کریمه به شیعه دوازده‌امامی اختصاص بدهم؟ هیچ وجه فنی هم ندارد «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى».
در روایات -‌به‌ویژه در جلد 71 بحار الانوار- الفاظ را اشاره می‌کنم؛ الفاظی مانند عدالت، احسان، انصاف، مدارات، رِفق، تودّد، اصلاح بین الناس، استنای الخیر به همه، بَرّاً أو فاجر، این‌ها می‌توانند آن عدالت محوری را مقداری روشن کنند.
اقسام همزیستی
اشاره‌ای هم به این محور ششم داشته باشیم. اقسام همزیستی و تعاشر سه قسم است: 
1. تعایُش و تعاشر با مجرمان، دشمنان، کسانی که دست به شمشیرند، جانی‌ و ظالم‌اند. در همین جا باز سفارش قرآن این است پا را از عدالت فراتر نگذارید. همین آیه‌ای که الآن خواندم. بله، باید مجرم مجازات شود، مجازات را همه می‌پسندند؛ اما مجازات شدن امری است و پا را از عدالت و حق فرا گذاشتن، امر دیگر. 
2. تعایش با کسانی که مجرم نیستند و دوست هم نیستند؛ ولی ما به آن‌ها نیاز داریم و آن‌ها نیز به ما نیاز دارند «إنما الناس بالناس»، مجرم نیستند، دوست هم نیستند که یگانگی را نداشته باشند؛ ولی اصل ارتباط با آن‌ها -‌به‌ویژه هنگامی که بحث رفع نیاز باشد‌- هیچ اشکالی ندارد. باز هم دلیلش قاعده تزاحم است. 
3. تعامل بر پایه حبّ و دوستی که خود این نیز مراتبی دارد؛ چون افراد در مورد حبّ و دوستی ما یکسان نیستند، متفاوت‌اند.
جمع‌بندی
آنچه بیان شد، تنها در حدّ کلّیاتی بود که می‌تواند چارچوبی برای این بحث گسترده روشن کند. ما در بحث فقه، با همین نظر به نگاه فقه تعاملی از ابتدای کتاب الطهاره شروع کردیم، به مطالعه تا انتهای دیات! در همه ابواب فقه ما مطلب داریم. از طهارت بگیرید، صلاة، حج، جهاد و زکات که خیلی بحث دارد، تا برسد به ارث و دیات، همه این‌ها بحث دارد. اگر کسی به فقه همزیستی و تعامل، به مسائل مطروحه در ابواب فقهی نگاه کند، می‌تواند مطالب نابی را از فقه کشف کند و دستورالعمل‌های سازنده‌ای را برای فقه التعامل ارائه بدهد.

عاشورا در فقه

عاشورا در فقه

شب اربعین شهادت سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین می‌باشد است. بحث نگاه به عاشورا و حرکت امام حسین از منظر فقهی است. نگاه ما تاریخی، کلامی، اجتماعی و سیاسی نیست بلکه نگاهی صرفاً فقهی است که نشان می‌دهد فقها با مستندات فقهی چگونه این قضیه را تحلیل کرده‌اند.

روش فقه الحدیث (1)

روش فقه الحدیث (1)

«... و نیّسرک للیسری. فذکّر إن نفعت الذکری. سیذّکروا من یخشی. و یتجنّبها الأشقی. الّذی یصلی النّار الکبری. ثمّ لا یموت فیها و لا یحیی. قد افلح من تزکّی. و ذکر اسم ربّه فصلّی. بل تؤثرون الحیوۀ الدّنیا. و الاخرۀ خیر و ابقی. إنّ هذا لفی الصّحف الاولی. صحف ابراهیم و موسی.» 1: بسم الله الرحمن الرحیم آرزوی قبولی طاعات و عبادات و روزه و نماز همه عزیزان را داریم برای ماهی که خداوند آن را مبارک گردانده و (؟؟؟) و مقرون به ماه رحمت و برکت قرار داده است از

جدایی فقه و کلام و پیامد‌های معرفتی آن

جدایی فقه و کلام و پیامد‌های معرفتی آن

موضوع« جدایی فقه و کلام و پیامد های آن» نگاهیست تاریخی به جدایی دو دانش بزرگ اسلامی فقه و کلام و سیر تطور این پیوستگی و جدایی میان آن دو و پیامد‌های جدایی آن در تاریخ دانش اسلامی در حوزه معرفت دینی و این که چه آسیب‌هایی از این رهگذر برای فقه و کلام به وجود آمده است.

مطالب مرتبط

 اصول اندیشه‌های فقهی‌ـ سیاسی امام خمینی‌ره

اصول اندیشه‌های فقهی‌ـ سیاسی امام خمینی‌ره

این جلسه را که در ایام رحلت امام خمینی‌ره و نیمه خرداد یعنی آغاز انقلاب اسلامی ایران هست اختصاص به تحلیل اندیشه‌ها و آراء حضرت امام و نظریاتی که در عرصه تحلیل اندیشه‌های امام در این دوران صورت گرفته و مورد توجه جامعه اسلامی بوده قرار می‌دهیم. به عنوان مقدمه عرض می‌کنم شاید یکی از پدیده‌هایی که درباره ؟؟؟ امام قکابل انتظار بود این بود

بررسی فقهی تفاوت ضابط تصمیم‌گیری  در عرصه‌های شخصی و حکومتی

بررسی فقهی تفاوت ضابط تصمیم‌گیری در عرصه‌های شخصی و حکومتی

می دانیم که مکلف، در حوزه فقه شخصی وقتی با علم و یا دلیل معتبر مواجه می شود لازم است که بر اساس علم و یقین و یا گمان معتبر شخص خودش عمل کند. آیا در حوزه حکومتی نیز این گونه است؟ یعنی حاکم اسلامی در تصمیم گیری های کلان و عمومی که به حوزه حکومت و عرصه اجتماع مربوط است باید بر اساس یقین و اطمینان و یا گمان معتبر که برای شخص ایشان حاصل می شود عمل کند و یا ضوابط و قواعد دیگری در این عرصه وجود دارد؟ برای روشن تر شدن بحث مثال هایی را ذکر می کنم:

ررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه

ررسی محدوده حریم خصوصی از منظر فقه

دین پژوهی در دوران معاصر یکی از نیازهای اساسی جوامع دینی است. پرسش های فرا روی اندیشه دینی و تحولات دنیای جدید آموزه‌های فرهنگی سنتی دینی را به چالش کشیده است. عنصر اجتهاد در عرصة فهم دین باید در دو زمینه پاسخهای مناسب به پرسشهای نوین و طرح نظریه‌های متناسب با شرایط زمان و مکان فعال‌تر شود و از مجموعه معارف دینی دفاعی منطقی و عقل مدارانه بنماید. موسسه فرهنگی فهیم در جهت ایفای این نقش فعالیت‌های خود را سامان داده است و با برگزاری جلسات علمی پاسخ