باسمه تعالی
فقه فردی و فقه اجتماعی با نگاه بر دیدگاهها
حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاضی زاده
باسمه تعالی
توجه: علامت سؤالها به معنای این است که باید به جای آنها عبارات عربی آورده شود.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر قاضیزاده:
بسم الله الرحمن الرحیم، بحثی که در این جلسه خدمت عزیزان ارائه خواهم داد ادامه بحثی است که یک جلسه دیگری هم تحت عنوان فقه فردی و فقه اجتماعی در این محضر عرض کردم.
اجمالاً در دو سه دقیقه خلاصه آن بحث را اشاره کرده و در ادامه به تکمله بحث قبلی خواهم پرداخت. در آن جلسه در تعریف فقه فردی و فقه اجتماعی گفتیم که دو نگاه دربارة فقه فردی و فقه اجتماعی وجود دارد. گاهی اوقات فقه فردی به نحوهای از مسائل فقهی که موضوع آن تک تک مکلفین است اطلاق میشود. در برابر فقه اجتماعی که مسائلی که موضوع آنها همه یا بخشی از جامعه هستند اطلاق میشود. از این منظر حکم مجازات سارق چون وظیفه جامعه است به عنوان فقه اجتماعی شناخته میشود. یا در مورد امر به معروف و نهی از منکر چون آن چه مکلف به آن است همه جامعه یا بخشی از جامعه هستند به آن فقه اجتماعی میگویند در برابر فقه فردی و این تعریفی بود از فقه اجتماعی و فردی که براساس نحوة تفاوت مکلفین که مکلف فرد است یا مکلف جامعه است.
اما گفتیم نگاه دیگری هم است که اگر کسی به فقه با رویکرد فردگرایانه وارد بشود و استنباط او استنباط مسئله فرد است بدون توجه به این که آیا فرد تکالیف دیگری یا افراد دیگری هم عرض او در جامعه هستند تکالیفی دارند که به هم ارتباط پیدا میکند اگر با این شکل به فقه نگاه کند این را فقه فردی مینامند در برابر فقه اجتماعی که استنباط فقهی با رویکرد اجتماعی است.
در بخش دوم فقه اجتماعی استنباط گزارههای فقهی با رویکرد اجتماعی، توجه به وظایف دیگر مکلف و وظایف دیگر مکلفین و توجه به نظام وارگی مجموعه گزارههای فقهی و فتوایی است. این تعریف دوم از فقه فردی و فقه اجتماعی به نوعی همه فقه را میتواند شامل بشود یعنی هم میتواند مسائل اجتماعی را آنهایی را که موضوعش نوعی جمع است در برگیرد و هم میتواند مسائل فردی را در نظر بگیرد.
نکته دیگری که در جلسه قبل عرض شد این بود که در حقیقت این رویکرد اجتماعی به فقه دارای شاخصهها و معیارهایی است از جمله عقلگرایی در استنباط و از جمله توجه به عنصر حاکمیت در استنباط احکام که برای آنها هم مثالهایی را عرض کردیم مثلاً ذکر کردیم حرمت فروش کالا به کسی که برای معصیت چیزی را میخرد با نگاه عقلگرایانه حرام است اما بدون توجه به این نگاه فتوای برخی از فقیهان این است که اشکالی ندارد. یا بحث ضرورات حکومت در عصرغیبت، یا شرایط حاکم اسلامی اینها چیزهایی بود که گفتیم حضرت امام با رویکرد عقلگرایانه به آن پرداختهاند و عنصر حاکمیت در مسئله فروختن به اعدا دین به آن پرداختیم.
در ادامه آن بحث به اعتبار این که بتوانیم یک مقداری مثالهای فقهی مشخصی را ذکر کنیم و بحث را مقداری باز کنیم من برمیگردیم و معیارهای دیگری که میتواند این دو رویکرد اجتماعی فقه را در برابر رویکرد فردی فقه روشن کند به چند مورد دیگر اشاره میکنم.
یکی از نکاتی که میتوان ذکر کرد این است که فقهای ما در حقیقت با این رویکردهای مختلفی که میتوانند با فقه داشته باشند نوع تعاملشان با اطلاق متفاوت میشود و رویکرد اجتماعی به فقه، بعضی از جاها اطلاقی را به ما نشان میدهد که در رویکرد فردی چنین اطلاقی اصلاً دیده نمیشود و در برابر آن گاهی اوقات با رویکرد فردی اطلاقهای دیده میشود که در آن رویکرد اجتماعی چنین اطلاقی مورد توجه قرار نمیگیرد ولی اینها برگرفته از این است که در رویکرد اجتماعی یک نوع نگاه جامع به مجموعه فقه به عنوان یک مجموعه دارای نظام وجود دارد. لذا همانطور که عرض کردیم فقیهی که میخواهد استنباط کند در استنباط گزاره فقهی در فهم یک اطلاق یا در نفی یک اطلاق به مسئله جامعیت مجموعه فقه و نظاموارگی فقه توجه میکند. یک مقداری برای این که روشن بشود من با مسائل بحث را بیان میکنم. مثلاً یکی از موضوعاتی که در فقه ما از قدیم مطرح بوده است استفاده از آیة شریفة « ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» این آیه شریفه که در قرآن کریم وجود دارد در سورة نساء است در این آیه شریفه و یا «لايَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ» اینها آیاتی مشابه هم هست از نظر قرآن وجود دارد. این در فقه خیلی استفاده شده است، شاید بشود گفت در جستجوی کتابخانة جامع فقه فکر کنم حدود دویست سیصد تا از این واژه وجود دارد که از آن استفاده میشود خداوند متعال از این آیه «وَلَنْ يَجْعَلَ اللهُ...» میگویند تعداد استعمالات این واژه آیه شریفه « ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» سیصد و هشتاد و چهار بار در متون فقهی ماست که این آیه شریفه را استناد کردهاند ولی از آن چه چیزی فهمیدهاند، معمولاً کسانی که به این آیه تمسک کردهاند استفادهشان از این آیه شریفه در یک موارد محدودی است مثلاً فرض کنید شیخ طوسی، ابن ادریس، علامه حلی، راوندی، موارد محدودی مثل خرید عبد مسلمان توسط بایه کافر، آیا جایز است عبد مسلمان توسط بایه کافر خریده بشود، گفتهاند نه، بعضیها گفتهاند جایز نیست بعضیها گفتهاند جایز ولی باید به زورش از آن بخرند و به دیگری بدهند چرا ادلالات اطلاق آیه شریفه است « ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» یا در مورد مالکیت مالک کافر که عبدش مسلمان بشود یا مثلاً فرض کنید در مورد تسلط یک وکیل کافر یا در مورد عقد شفعه در مورد شفعه که دو شریکی که در فقه میگویند یکی خواست مالش را بفروشد، شریک آنها است یا خیر، در چنین جایی گفتهاند اینجاها از این آیه شریفه « ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» استفاده میشود. چنین برداشتهایی که در عبارات مختلف اینها است. مثلاً در خواف شیخ طوسی داریم «اذج ترا کافر عبد مسلم لایملکن بالشراع » کافر مسلمان را بگوید، لایملکن بالشراع و لایملکن کافر و بهی قال شافعی، بعداً میگوید دلیل ناکحل تعالی و « ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» یا ابن ادریس در سرایر شبیه این «و لیس من الوکیل کافر ... سریرا» نمیتواند وکیل کافر نسبت به زن مسلمان اینجا سریر داشته باشد و ؟؟؟ تحت القول « ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» یعنی اطلاقشان بر این اساس است. جاهایی که اطلاق را استفاده کردند گفتهاند اینجا اطلاق شامل میشود. یا در تذکره الفقهای علامه «یشتر... بالشفعه الاسلام ان کان المشتری مسلما ... علی المسلم» چرا؟ قال الله «لن ... سبیل و قال الله تعالی « ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً».
موارد مختلفی که حالا من چند موردش را آوردیم مثلاً فرض کنید در فقه القرآن راوندی که کتاب تفسیری هم است این آیه شریفه را ذکر میکند میگوید یدول بعمومهی، حالا شما میگویید به اطلاق این به آن معنا ندارد، اطلاق است، علی ان الکافر اذ اشترا عبدا مسلم ......................... الی آخر، مواردی که میآورند و استفاده میشود همه در همین حدود عبد و حر و استرقا به یک بنده مسلمان نسبت به مالک کافر است. ولی حالا مثلاً نگاه کنید آن نکتهای که عرض کردم آن نگاه جامعه، این فضای اطلاق عوض میشود. یعنی آن اطلاقی که قبلاً میگرفتند که آخرش این بود که اگر یک مسلمانی داریم و یک کافری داریم این مسلمان و کافر آیا میتوانند یکی مال یکی دیگر بشود یا نه. حالا مثلاً فرض کنید که مرحوم سید محمدحسین فضل الله که از مفسران و فقهای معاصر است در ذیل آیه این طوری مینویسد و قد نستوفی من ذلک الموقف سیاسی و الاجتماعی و الاقتصادی... مسلمون الی آخر. میگوید از این آیه ما استفاده میکنیم استیفاء میکنیم یک موقف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که شایسته است مسلمون آن موقف را نسبت به سلطه کافرین بگیرند. چون آنها بر اینها سیطره پیدا نکنند، زمین الهی آنها بر اینها مسلط نشوند، آنها را ذلیل نکنند و این که مثلاً وحدتشان را از بین ببرند، ثروتشان را ببرند، داراییهایشان را چپاول کنند و دانه دانه ذکر میکند: «.........» این که آزادی آنها را بگیرند، « ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً...» میگوید اگر این آیه این طوری است مسلمانها باید مواظب باشند که به کفار اعطای سریر نکنند، از زمینشان و از اموالشان، ؟؟؟؟ باید که مواظب باشند و این نوع اطلاق گسترده را یک فقیه معاصر یک مفسر معاصر از این آیه به دست میآورد که آنها به دست نمیآورند این تفاوت یک نگاه اجتماعی و یک نگاه فردی است. و باز در ذیل همین آیه شریفه مرحوم امام در کتاب البیعشان که به مناسبت این را میآورند از این استفاده میکنند که بعد از اینکه معنای لغوی را بحث میکنند میگویند ممکن ان یکن المرادون نفی الجهل سبیل مطلقاً فالمراد ان تعالی « ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ خلیفاً و سبیلاً عَلَى الْمُؤْمِنِينَ لا فی التتوین و لا فی التشبیه» امام میگویند که این منظورش این است که نه سریر تکوینی خدا قرار داده که در عالم خارجی آنها سلطه پیدا کنند و نه حتی سریر تشریحی و بعد میآورند مثلاً میگویند که تکوینی این است که خداوند کتاب قرآن را بر آنها معین قرار داده است به لحاظ واقعی آنها دست برنده را ندارند. این یکی و در جهت تشریح هم گفته است که خلاصه آنها نباید حاکم بر مسلمانان بشوند. بعضاً این طوری استفاده میکنند این نکتهای که امام استفاده میکنند جالب است اول میگویند که اگر آن معانی مختلفی که راجع به سبیل گفتهاند را میخواهیم در نظر بگیریم باید بگویید امر دائر مدار یکی از آن معانی نمیشود، همه معانی که اسم آن را گذاشتهاند سبیل همه آنها نقد میشود. یکی تکوینی گفته، یکی تشریعی گفته، تکوینی را یکی در مورد قرآن گفته، یکی در مورد عالم خارج گفته، میگویند همه آنها باید حذف بشود. همه آنها با هم در نظر گرفته بشود. بل این یمکن له السیاسی شاید بگوییم این آیه شریفه یک برداشت سیاسی از آن میشود، هو عطف نظر مسلمین الی لزوم الخروج ان السلطه الکفار و ... ممکنه» دیگر از این بالاتر، مسلمانها باید مواظب باشند چون خداوند ارادهاش این گونه است هرگز نباید خودشان را در زیر سلطة کفار ببینند و راضی بشوند. این آیه شریفه میگوید که مسلمان حق ندارد که برود زیر سلطه کفار از این بالاتر. حالا اگر مسلمانها خودشان نخواستند اما کفار دست برنده را بردند، اقتصادشان پیشرفت کرد، نظامشان پیشرفت کرد، سیاستشان پیشرفت کرد، مسلمانها باید بدانند که مجاز نیستند به این حالت راضی باشند. باید چه کار کنند، فأن تسلطهم .... من الله» نگویند که خدا این طور خواسته ما این طوری باشیم آنها آن طوری باشند، فأن له لم یجعل علی الله الکافرین ... سبیلا، خدا گفته ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً... یا علی یقول ان ذلک ... قضابه و لا ... ظالم، این طور نیست که بگویند خوب خدا خواسته است، چه کار کنیم، ما آخرت را داریم آن کفار هم دنیا را داشته باشند.
و حتی بالاتر مثلاً آن نکتهای که عرض کردم بعضیها از این آیه شریفه این طور استناد کردهاند، گفتهاند دادن قرآن به دست کتابی اشکال دارد، فروش قرآن به کتابی اشکال دارد چرا؟ چون این سبب میشود سلطه کافر باشد بر قرآن. اینجا امام برعکس این اطلاق را برمیدارند، همان طور که عرض کردم نگاه اجتماعی گاهی اوقات اطلاق را توسعه میدهد، گاهی اوقات اطلاق را کم میکند، زیاد است یکی از جاهایی که در خیلی از عبارات فقها است «هل یجوز بیع القرآن کتابی» خیلیها میگویند لایجوز، چرا؟ میگویند ...َلَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً... . این را امام میفرماید برعکس، اگر بخواهیم در نظر بگیریم به جای این که بگوییم که فروش قرآن به آنها به عنوان مصداق تسلط آنها بر قرآن است خیر، قرآن کتابی است کتاب هدایت است ما این را دست آنها بدهیم آنها تازه هدایت میشوند آنها که نمیتوانند بر قرآن مسلط بشوند قرآن کتاب احتجاج ماست، لذا میفرمایند لزوم حفظ قرآن و سایر مقدسات ان ................. میگویند این که اینها گفتهاند از اینجا معلوم میشود که این اطلاق ندارد.
این یک نکته مهمی است یعنی ما در موارد متعددی گاهی اوقات بعضیها در نوع تفاوتهای فقه فردی و فقه اجتماعی، یا نوع نگاهی که به فقه میشود ادعا میکنند که تفاوتی ندارد همه اطلاق میفرمایند، همه تبیین میفرمایند همه ظهور را توجه میکنند اما توجه ندارند که فهم ظهور استظهار عدم اطلاق خود اینها یک پیش زمینههایی دارد. یعنی حداکثر شما سیصد و شصت عبارت فقها را نگاه بکنید ببینید غالباً، البته در متأخرین نسبتاًاست، گر چه متقدمین ما خیلیهاشان موقعی که عبارت را میآورند میگویند عبارت اطلاق دارد یا این مسأله ذیل این آیه شریفه میگنجد اما این که بتوانند اینی که ذیل این آیه شریفه میگنجد، توسعهاش را ذکر بکنند، حداکثر آن چیزی که به ذهنشان میرسد اطلاقشان همین است. یک دانه قرآن را به کافر ندهیم، عبد مسلمان را ندهیم، زن مسلمان همسر کتابی بشود یا نشود در همین حد است یعنی در یک فضای خاص و در عدم توجه به مجموعه جامعه اسلامی و مجموعه جامعه کفار. اما کسی مثل آقای فضل الله مثل مرحوم امام که این نگاه را دارد، این جامعیت در ذهنش وجود دارد با یک نوع بینش اجتماعی به دین با عنوان یک نظام واره با عنوان یک جامع دارد نگاه میکند تأثیر میکند در نوع فهمی که از اطلاق دارد. آن طرف مقابل هم اجمالاً الآن یک نکته را ذکر کردم که برخلاف فقهایی که نگاه فردی دارند و گاهی یک اطلاقاتی را در نظر میگیرند که فقه اجتماعی این اطلاق را قرار ندارد. یک بیع کتاب، بیع قرآن و مصحف به کافر از آن روشنتر بحثی که میخواهم مثال برای آن بزنم بحث تقیه است.
میدانید تقیه یک بحث بسیار جدی است ما خصوصاً در بحث فقهی درسمان این روزها به تقیه رسیدهایم، تقیه خیلی روایت دارد روایاتی که در کتاب امر به معروف و نهی از منکر رسائل راجع به تقیه است، خود واژه التقیه دینی و دین آبائی بیست و یک مورد فقط این واژه آمده است. مجموعه روایاتی که در این باره است را ذکر کرده خیلی زیاد است.
از این آخری استفاده میکنم که این روایات که اطلاق دارد التقیه دینی و دین آبائی، در ادامه روایت است که ولا دین من لا التقیه له، دین ندارد کسی که تقیه نمیکند. در قرآن که استثناء شده است الا ان تتنهم تقاتن، بر این اساس نکته که تقیه یک امر لازمی است خیلیها استفاده کردند که ما باید در همه موارد تقیه کنیم. آیا در همه موارد باید تقیه کرد یا استثناء دارد؟ امام از کسانی هستند که میگویند استثناء دارد میگویند اطلاق این روایات تقیه صحیح نیست، یا به تعبیری این اطلاق شامل همه جا نمیشود و نسبت به بعضی از موارد انصراف دارد. این باز براساس آن نگاهی است که به مجموعه دین به عنوان یک نظامواره صورت میگیرد.
امام در بحثهایشان یکی از چیزهای که ذکر میکنند این است که میگویند گر چه فقهاء گفتهاند این طور که اطلاق است ولی میگویند آیا این روایات نسبت به همه موارد عمومیت دارد اگر چه ظاهر ادله تقیه و ادله نفی حرج و ادله رفع و نسخ و این ادله بر ادله محرمات و واجبات حاکم است ولی در مواردی ممکن است بگوییم استثناء شده است. یا دلیلی بر استثناء آن دلالت دارد، از جمله بعضی از واجبات و محرماتی است که در دیدگاه شارع و متشرع از اهمیت ویژهای برخوردار است، یعنی آنها استثناء شده است، مثل حد کعبه، رد بر اسلام و قرآن یا تفسیر انحرافی از دین به طوری که مطابق الحاد و مفسد مذهب باشد، در این موارد حکومت ادله نفی حرج از مذاق شارع به دور است. این یک عبارت از مرحوم امام و عبارت دیگر ایشان اینها در همان کتاب بیع است، گاهی وقتها تقیه حرام است آن وقتی که انسان، دید دین خدا در خطر است و نمیتواند تقیه کند آن روایات تقیه هیچ همچین تقییدی ندارد، التقیه دینی و دینی آبائی لادین ... برای همین هم خیلیها بر همین اطلاقات تمسک میکردند و تمسک میکنند و در برابر انحرافات فکری در برابر ظلمهایی که به مشبه شدن چهره اسلام میانجامد، این گونه سکوت میکنند، امام میگویند گاهی وقتها تقیه حرام است آن وقتی که انسان دید دین خدا در خطر است و نمیتواند تقیه کند. آن وقت باید هر چه بشود باید برود تقیه در فروع است در اصول نیست، تقیه برای حفظ دین است، جایی که دین در خطر بود جای تقیه نیست جای سکوت نیست. این در حقیقت توجه به جامعیت برای جلوگیری از تمسک به اصلاح بود، از قضا حالا این جمله را پرانتزی عرض میکنم در مورد خود حفظ نظام هم امام همین نکته را دارند میبینیم که گاهی اوقات ذکر میشود که میگویند حفظ نظام از اوجب الواجبات است، درست هم است، امام هم فرمودند. اما خود امام هم میفرمایند حفظ نظام هم باز کلان ایشان در این مسئله که اهم و مهم قرار داده باشند این هم اطلاق ندارد. بلکه خودشان میگویند این حفظ نظام هم باز مقید است به چه چیزی؟ به حفظ اسلام. این جمله را بخوانم که در دیدار با پاسداران امام این جمله را ذکر کردند، در اوائل سال 58 به پاسداران میگویند ما و شما دو مسئولیت داریم یک مسئولیت کوچک و یک مسئولیت بزرگ. مسئولیت کوچک حفظ کشور و حفظ نظام و پیشبرد نهضت و رعایت جهات نظمی و تربیتی افراد که این مهم است و لکن کوچکتر از آن دومی است، دوم حفظ مکتب و چهره اسلام است، ما اگر چنانچه آن امر اول را پیش ببریم البته پیشبرد بزرگ است و اگر شکست هم بخوریم شکست بزرگ است، لکن با حفظ چهره اسلام و حفظ مکتب شکست آخری برای ما نیست. شکست همان در فعالیتهای نظامی و فعالیتهای انتظامی است. اگر چنانچه چهره اسلام را ما حفظ کنیم و در آن شکست نخوریم برای ما در عاقبت پیروزی است.
یعنی بعضی از اطلاقات از قضا خودش براساس نگاه اجتماعی به دین به عنوان یک امر جدی مورد تردید قرار میگیرد. این یک نکته که به یک معنا عرض کردم از ویژگیهایی که میشود در نظر گرفته در نگاه در حقیقت مثل مرحوم امام یا برخی از فقهای نواندیش با رویکرد اجتماعی میآیند به یک معنا براساس توجه به جامعیت دین، فضای استنباط، فهم اطلاق، فهم عموم، نفی اطلاق، نفی عموم را سامان میدهند و این بسیار امر مهمی است و در سطح استنباطهای معمول فقهی هم است. تفاوتها را میبینیم که بعضیها چگونه اطلاقگیری میکنند بعضیها چگونه اطلاق را منکر میشوند یا برعکس.
باز یکی از شاخصهها و معیارهای مهم توجه به بازخوردهای فتوا در جهت فهم محدوده نصوص است. این مسئله در نگاه بعضی از کسانی که در دوران معاصر هم در این زمینهها ؟؟؟ دارند خیلی سنگین میآید. در زمینه کارهای علمی و کارهای اجتماعی یکی از کارهای مهم این است که توجه میکنیم به بازخوردهای فعالیتمان، فرض کنید میآییم میگوییم مدارس دو شیفته باشد، بازخورد آن را در نظر میگیریم میبینیم خوب نبود برعکسش میکنیم. یا مثلاً میآییم یک راهی را برای حفظ تورم انجام میدهیم، یک چند روز انجام میدهیم میبینیم به درد نخورد عوض میکنیم. این یک امر روشنی است که وقتی انسان کاری را میخواهد انجام بدهید یک بازخورد صحیحی داشته باشد. الآن چند نوع مدرسه شاید در آموزش و پرورش باشد، یک مدت که بعضی از آنها کار میکنند بعداً بررسی میکنند این شیوه آموزش بهتر است یا آن شیوه عوضش میکنند این شیوه تدریس قرآن بهتر است یا آن شیوه عوضش میکنند.
حالا یک چیزی شبیه این در مورد احکام شرعی جای دارد یا خیر؟ شما مثلاً اگر فرض کنید یک فتوایی دادیم بعد دیدیم نوع تعاملات اجتماعی که بر اساس این صورت میگیرد تناسب شایسته را ندارد نمیشود، فتوایی که میدهیم با جامعه جور در نمیآید. آیا این زمینهای میشود که ما فتوا را عوض کنیم یا خیر، فتوا را عوض کنیم نه اینکه مستقیماً بگوییم چون بازخورد این فتوا این گونه شد و ناصحیح شد ما بیاییم چه کار کنیم، آن طرفش را بگوییم، خیر، بیاییم بگردیم بگوییم که چون این بازخورد اجتماعیاش مناسب نبود پس میفهمیم در نوع تحلیل ما از متون، از نصوص اشکالی داشته است، آن جایی که استظهار کردیم استظهارمان اشکال داشته، آنجایی که از دلیل عقلی استفاده کردیم، ما اشتباه کردیم، آیا چنین چیزی را میتوانیم در حوزه فتوا داشته باشیم یا خیر؟ به طور طبیعی بخشی از این در حوزة از احکام فقهی صورت گرفته و همه هم میدانند. مثلاً فرض کنید در ایام حج، آقا مرجع تقلید است یک رسالة مناسک حج را مینویسد. خیلی هم مشهور است میگویند دو بار که خودش حج میرود بعضی از فتواهایش عوض میشود. یعنی چه عوض میشود؟ یعنی اول میآید یکسری چیزها را مینویسد بعد که میرود آنجا، میبیند اوضاع این طور است، آن طور است، میآید یک تأملی میکند میگوید نه آن چیزی که من برداشت کردم درست نبوده، مثلاً فرض کنید در مورد رمی جمرات، پا گذاشتن به ته کوه، که قدیما میگفتند پایتان را بگذارید ته این کوه بعد رفتید آنجا پایتان را بگذارید ته آن کوه، آنهایی که رفتند میدانند یعنی چی؟ بعضیها اصرار داشتند که حالا با این جمعیت عظیمی که میروند بیایند اینجا پایشان بخورد به این سنگ. حالا فکر کنم دیگر نمیگذارند تا چند سال قبل که میگذاشتند بعضیها احتیاط میکردند. یا در خیلی از موارد این گونه بالأخره یکی دو تا نیست بحثهایی که در فقه عبادی ما در اثر بازخوردهایی که یک فتوا دارد آمدهاند فتواها را تغییر دادند. (در پرانتز عرض کنم میدانید یکی از مسائلی که در حج است مسئلة استضلال در شب است.استضلال در شب که جایز است و میشود با اتوبوس مسقف حرکت کرد این ظاهراً اولین کسی که به آن فتوا داد مرحوم امام بوده است. قبل از امام همه میگفتند استضلال در شب و استضلال در روز مثل همه است و هر دو غیر مجاز است. امام آمدند برداشت کردند گفتند استضلال یعنی سایه زیر سر گرفتن، موقعی که شب است آفتابی نیست چه استضلالی، بهر حال با خصوصیاتی که روایات این مجموعه دارد.)
بعد از آن عملاً این طور شد که کاروانها که میروند غالبشان کسانی هستند که در آن مقلدهای مختلفی وجود دارد. بعضی از مراجع میگویند استضلال در شب احتیاط واجب میکنند. بعضیها میگفتند استضلال در شب اشکال دارد و باید قربانی کند. بعضیها مثل مرحوم امام فتوا دادند که اشکال ندارد، اینی که عرض میکنم یکی از مراجع ماضی خدا رحمتشان کند از کسانی که دورة بعد از امام بود یکی از شاگردانش که در بعثة ایشان بود میگفت که ما از آنجا با این تماس گرفتیم ایشان فتوایش این بود که استضلال در شب حرام است و نیاز به کفاره دارد. زنگ زدیم و گفتیم حضرت آیت الله اینجا بالأخره مقلدین میگویند چرا مقلدین فلانی نباید گوسفند بدهند، ما باید گوسفند بدهیم. بعد بالأخره میدانید که یک مقداری مشکل میشود، گفت دو سه بار زنگ زدیم بالأخره آقا گفتند ما یک بار دیگر ادله را تا فردا میبینم فردا خبر میدهم، گفت، فردا زنگ زدیم گفتند نه ما هم از احتیاط به احتیاط واجب برگرداندیم.
میخواهیم عرض کنم که یک بخشی از کار این است که شاید به طور غیر ارادی در بعضی از موارد بازخورد فتوا دیده میشود ولی این به طور جدی میشود که مورد توجه قرار بگیرد که یکی از شاخصههای فقه با نگاه اجتماعی این است که ما توجه داشته باشیم به بازخوردهای فتوا، ببینیم آیا این مطلب که میگوییم در اجتماع چه اثری میگذارد آیا این اثر درست است درست نیست. من یادم هست یک موقعی امام در نامهای که به آقای قدیری نوشته بودند نوشته بودند که با این نوع برداشتی که شما از فقه میکنید همه باید بروند به صد سال قبل و کوه نشین بشوند. این معنایش همین حرف است که فتوای شما مال صد سال قبل است، فتوا نباید مال صد سال قبل باشد، باید بیاید در جامعه به یک معنا بازخورد مناسب و قابل توجه داشته باشد و اگر یک موقع ما دیدیم که براساس نوع تعاملاتی که با نص و نوع برداشتی که از نص میکنیم این بازخورد اجتماعی با یک اشکال مواجه هست باید که با این برخورد بکنیم.
من برای مثال در این زمینه بحث خمس را آوردهام. میدانید در باب خمس دو بخش عمده وجود دارد یکی در مورد مصرف خمس برای سادات است که خوب هستند، اما کم هستند، یکی در مورد مصرف خمس برای غیر سادات یا در حقیقت سهم امام، در آن بخش اول، اجمالاً بگویم که مرحوم صاحب حدائق کلاً دربارة مصرف خمس چهارده نظر نقل میکند: میگوید فی البیان مذاهب ... الی آخر، کلاً خمس را بگذارید کنار وصیت کنید، آقا امام زمان که آمدند به ایشان بدهند. دوم از قول ثبوتی، اصلاً نمیخواهد بدهیم، سوم از قول دفعی، ایشان دانه دانه میگوید من عباراتش را نمیخوانم کما ... عبارت شیخنا المفید........ . چهارم رد شد، پنجم نصفش را به اصناف سهگانه بدهید، به یتیم، مسکین و ؟؟؟، آن نصف دیگر را حفظ کنید. مثلاً قول ششم دفع نصف علی الاصناف و تقسیم ... الامام فی البنی الهاشم، اینها را بدهید به ایشان، آن هم به بنیهاشم بدهید. صرف نصف الی اصناف الثالثه و ؟؟؟ فی الباقی. سهم بچه سیدها را بدهید، سهم امام را بخورید. این هشتم، نصفش را به سادات بدهید بقیه را بدهید به دوستداران امام که عارف هستند، فقط خمس ارواح تحویل شده بقیه را بدهید، یازدهم ؟؟؟، دوازدهم؟؟؟؟، اخبار تخریب که بعضی بازاریها شنیدهاند قبل از این که تصرف بکنند میتوانند که تخریب شده بعد به امام بدهند ایشان بین دفن و وصیت، نصف سهم سادات را میدهد، بقیه را تخریب، اما ؟؟؟؟؟ الی ظهوره. این چهارده تا زمان صاحب حدائق است.
بعد از صاحب الحدائق مرحوم صاحب جواهر نظرش این بود که سهم امام از باب مجهول المالک است لذا باید صدقه بدهیم، صدقه دادن، صدقه سری، سهم امام را شنیدهاید بعضیها میگویند صدقه سری امام زمان، این نظر صاحب الجواهر است. بعد از نظر صاحب الجواهر نظر دیگر این است که این صدقه هم نیست بلکه باید خرج کنیم در مسیری که امام زمان راضی است که شیخ انصاری و سید یزدی و اینها قائل هستند. لااقل این شانزده تا قول است. حالا در آن بخش سهم امامش مصرفش در زمان سهم امام، نگاه کنید حتی تا زمان شیخ انصاری ترجیح شیخ انصاری این است که میگوید عمومات این است که ما باید استفاده کنیم که صرف سهم سادات را به خود سادات بدهیم. ؟؟؟؟؟؟، میگوید آن در زمان حضور بوده است ولی این را میدهیم به خودشان، مال خودشان است، ملک اینها است. در مورد سهم سادات معتقدند به ملکیت خود سادات و بعد هم ذکر میکند که در این مورد پنج تا قول است سقوط، ثبوت، مع الوجود صرف، ایسا، دفن، تخریب، میگوید این پنج تا راجع به سهم سادات است. یعنی نصف سهم امام است. این نگاهی که الآن هم حتی میبینید که بعضی از فقها نظرشان این است که سهم سادات را خودتان بدهید. پیش مراجع تقلید لازم نیست بدهید مثل مرحوم آقای خویی، آقای سیستانی و آقای تبریزی اینها نظرشان این است.
اما آن نکتهای که میخواهم عرض کنم از جهت بازخورد فتوا، زمینهای میشود برای تحلیل و برای نوع برداشت امام اینجا میآیند یک نکتهای را توجه میکنند، میگویند اگر اولاً مردم متدین باشند و خمس بدهند و بعد هم بخواهیم ما نصف خمس را بدهیم به سادات فقیر، مگر چقدر سید فقیر بدهیم که ما نصف خمس را به اینها بدهیم. لذا امام میگویند که از این نکته که ما اگر در عالم خارج بیاییم نصف خمس را بدهیم به سادات، اینها از پولدارها، پولدارتر میشوند میفهمیم که اصلاً سادات مالک نصف نیستند سادات مصرف هستند نه مالک. نوع استدلال را دقت میکنید. میگویند که لاشبه ؟؟؟؟؟، اینها مالک نیستند، اینها مصرف هستند. ؟؟؟؟؟؟؟ بعد میگویند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
حالا این که آیا واقعاً امام موقعی که بیان فرمودند توجهای به این حال زار سیدهای دوره ما داشتند یا نداشتند و میدانستند که مردم خمس نمیدهند این بحث دیگری است ولی من مقصودم این است که این که مقدار خمس علیالقاعده بیشتر از سهم سادات است. امام از این استفاده میکنند که معلوم میشود این مال بچه سیدها نیست، اینها مصرف هستند. میدانید که من قدیمها یادم هست که بعضیها چون آن نگاه قبلی را داشتند که سادات را مالک میدیدند مثلاً کسی به آن سهمین میداد دو قسمتش میکردند. یک قسمت، یک قسمت. مرحوم آقای بهجت و آقای صافی به سیدها بیشتر شهریه میدهند. چون هم چون تعداد طلبههایش کمتر است بهر حال بیشتر میدادند. این به خاطر آن نگاه است. ولی امام را من دیده بودم نمایندههایشان نصف نمیکردند. فقط میریختند یکجا، چرا؟ چون نظر امام این بود که سهم سادات مصرف سادات است نه این که واقعاً مال سادات باشد که من مجبور باشم جدا کنم.
سؤال: جناب استاد یکی فقر مگر نیست؟ در این صورت اضافه میآید باز هم؟
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
ظاهراً تا حالا چنین چیزی پیش نیامده که زیاد بیاید، ما نشنیدیم که زیاد بیاید، بالأخره آنجا باید یک مشکل دیگری را حل کنند من میخواهم بگویم که امام نگاهشان این بود که چون این مقدار زیاد است، (حالا باز در پرانتز بگویم از قدیم طلبهها گاهی اوقات، شیخها میرفتند زن سید میگرفتند دلیل همین بود که میگفتند از طریق این خانم سید، خمس میگیریم و زندگی آباد میشود. این نشان میدهد که در مجموع سیدها وضعشان بهتر بوده است. حالا نمیدانم چطوری است.
حالا من میخواهم این نکته را ذکر کنم که امام از این نکته استفاده میکنند و میگویند ما از این که خمس قرار داده شده ما میفهمیم که این نصف باقی مال سادات نیست فقط اینها مصرف هستند. این نوع برداشت به نظر من میشود گفت با استفاده از بازخورد این فتواست، بگوییم این ملک اینهاست، همین اشکال آقای موسوی میآید که این اگر ملک آنها، اگر تعدادشان کم بود، خصوصاً شما این را در نظر بگیرید نسبت به سادات دورههای اول اگر قرار بود، در دورهها بعدی سادات زیاد میشوند، حالا امام این نکته را نگفتهاند، حالا من این نکته را اضافه کنم الآن تعداد سادات را چند میلیون یا چند صد میلیون تخمین بزنند ولی زمان صدر اسلام سادات مگر چقدر بوده است از بنیهاشم هم بگیریم تعداد سادات را شما در زمان خلیفه دوم در نظر بگیرید نسبت به کل جمعیتی که بوده آن وقت خمس غنائم را میخواهیم به این سادات، نتیجه چی میشود، نتیجه این میشود که اینها هر کدام یک میلیاردری میشوند، تعدادشان صد تا، پانصد تا، کل مسلمانان مثلاً چند میلیون یا غنائمی که از ایران گرفتهاند چه مقدار، اگر قرار باشد خمس و غنائم مال سادات باشد آنجا این اشکال است که به قول این آقا مشهور به فقر هم هست، لذاست که باید بگوییم این طور نیست که آنها مالک باشند، این در مورد سهم سادات، اما در مورد سهم امام، آن هم باز این نکته را باید توجه کرد که امام باز در این زمینه نکتهای دارند که آن هم باز برمیگردد به نحوة تلقیشان از همین نکته خمس با توجه به بازخوردهای اجتماعیاش، بعضیها معتقد بودند مثل مرحوم کلینی مثلاً در کافی یک بحثی دارد اول باب فعل و انفعال که اینها را در بخش یک کتاب الاصول آورده که میگوید ان الله ؟؟؟؟؟؟ لخلیفه، همه دنیا که مال حضرت آدم است، جعل کلها لخلیفه، ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همه آدمهای دنیا مال حضرت آدم هستند، ؟؟؟؟؟؟؟ بعد آن وقت دادند به این ابرار ولد حضرت آدم، بعد آن وقت میآید تحلیل میکند میگوید پس دنیا اصلاً مال کفار و... نیست دنیا مال خوبها است آن وقت میگوید اینی که است یا این که بعد کفار از آنها گرفتند که مال خودشان نیست یا میآیند تقدیم میکنند که باز همهاش مال امام میشود، یا نمیآیند تقدیم کنند با زور از آنها میگیریم، یک پنجمش مال امام میشود. ؟؟؟؟؟؟؟؟ هیچ کدام شریک نیستند، آن یکی انفال این طور است، آن موارد دیگری که پنج قسمت میشود چهار قسمت مال ؟؟؟ یک قسمت مال خمس. این نگاهی که مرحوم کلینی داشته یک نگاه واحدی بوده است. مرحوم شیخ انصاری باز در این زمینه بحث میکند، سهم امام را چه کار کنیم که همهاش را من نمیخوانم میگوید که ساقط نمیشود قاعده، نظرایشان جالب است میگوید الذی تختضی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ علیه السلام، شیخ انصاری دویست سال قبل از ما هم میگوید قاعده این است که برای امام زمان نگه داریم این پول را خرج نکنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قائد آدم غائب است و چه غائبی ارواحنا فداه. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میگوید همه اینها را ذکر کردیم باید نگهداریم و بعد نظر جدید ایشان این است نظری که بعد از الذی ؟؟؟؟؟؟؟؟میگوید این مال امام است، ولی ما یقین میکنیم که امام راضی ما این را در شیعه صرف کنیم. پس مال شخص امام است باید صرف شیعه امام کنیم آن وقت بعدش هم میگوید آیا فقها هم میتوانند در آن نظر بدهند یا خود شخص باید صرف کند. ایشان بعد میگویند نه، نمیشود ما بگوییم که فقهاءحق دارند بیایند به نیابت این کار را انجام بدهند چرا؟ علتش این است که لکن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ولی فقیه حق ندارد در مال شخصی، بچههای امام نظر بدهد، بچهها چه کار بکنند یعنی اموال برای امام است و توجهی به این نکته ندارند حضرت صاحبالزمان این همه مال را میخواهند چه کار کنند. همه مال شخصی است لذا میگویند صدقه بدهید، یا میگویند از صدقه بگذریم، بگذاریم برای خودش باقی باشد. یا این که صدقه هم ندهیم ببینیم بر چه چیزی راضی هستند ما در آن راه خرج کنیم. ولی امام باز در این مسئله هم آن بازخورد فتوا را در نظر گرفتهاند و نظر دیگری دارند که اجمالاً اطلاع دارید، امام میگویند که در سهم امام میگویند بنا بر این که ملک امام باشد همین طور است که این گونه صرف کنند البته اشکال میکنند که اگر این طور است پس از کجا بفهمیم که کدام مصرف در نزد امام زمان ارجح است، یک اشکال به طرف مقابل میگیرند. ؟؟؟؟؟؟ میگویند این با آن فرق میکند چرا؟ بخاطر این است که ما وقتی نگاه میکنیم میبینیم آن چیزی که در زمان غیبت است اینقدر زیاد است که این ملک منصب است نه ملک شخص. این منصب امامت است که این را دارد نه این که شخص امام این چنین مطلبی برایش وجود داشته باشد. این هم از این از چه جهت، بخاطر این که مقدار این قدر زیاد است که امام میخواهد چه کار کند، وقتی میگوییم ملک شخصی امام، برای چه میگوییم ملک شخصی امام، مگر امام چقدر میخواهد بخورد، چقدر میخواهد بپوشد، این معلوم است که از حجم مال امام استفاده میکند که استفاده میکنیم که کلاً این را قرار دادهاند برای مصارف عمومی و برای این که حتماً از آن استفاده میکنند، حتماً دولتی در عصر غیبت است که آن دولت از این پول استفاده میکند، این هم یک مورد است.
سؤال: فقط در طول دادن فتوا بازخورد را باید در نظر بگیرند یا در نظم فتوا هم بازخورد است. آقایان فقط وقتی فتوا میدهند بازخورد ندارد در نظمش هم باید بازخورد را دید.
نکته آخر این است که توجه به شرایط زمان و مکان هم یک مورد مثل شطرنج بوده است که مشهور بوده است و دیدیم. واقعیت این است که خود زمان و مکان از قدیم کسانی که به یک معنا نگاههای سادهای داشتهاند میگفتند این حرف جدیدی نیست و خیلی توجه به آن مهم نیست موضوعات را باید دقیقاً ببینیم و این که زمان و مکان اثرگذار باشد در موضوع و این نگاه اجتماعی بتواند با شاخص زمان و مکان فتوا را عوض بکند این امر جدی نیست.
من یک مورد ذکر میکنم که شاید در جلسه قبل هم اشاره کردم از مرحوم شهید صدر و فتواهایی که در این زمینه وجود دارد شما میدانید یکی از چیزهایی که در این زمینه در فقه مطرح است بحث صعب الروایه است، صعب الروایه بحث دارد که روایات زیادی است که ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دو سه چیز استثناء شده است مثل اسبدوانی مثل تیراندازی و موارد این طوری. حالا من از همین متأخرین میگویم این بحث مطرح میشود که متقدمین ما جالب است بعضیهاشان حتی در فتوا دادن، چون این امر برد و باخت خلاف اسب است گفتهاند اقواب این است که دو تا فیل باید با هم مسابقه بدهند، فیل و اسب هم نمیشود. مثلاً مرحوم سبزواری در کفایه الاحکام میگوید یعنی در شرایط جواز مسابقه میگوید ؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی تا این حد توجه میکردند که نه اصلاً این هم نمیشود. مثل مرحوم آقای حکیم در این منهاج الصالحینشان که دیگران حاشیه زدند، تقریباً مثل تحریر الوسیله امام مورد تخطئه قرار گرفته ایشان هم این طوری مینویسد ؟؟؟؟؟؟؟ میگوید در غیر اینها نیست. حالا یک مقداری این ورتر مرحوم آقای خویی و حضرت آیت الله سیستانی اینها همین مطلب را آوردهاند اما هر دوشان با یک عبارت مشابه میگویند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توسعه دادهاند گفتهاند توجه به زمان و مکان اقتضاء میکند که آن خصوصیت اسب نبوده است اسب چون در جنگ به کار میرفته است، لذا آمدهاند توسعه دهند، آقای سیستانی هم شبیه این روایت را دارد که ایشان هم میگویند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی میآیند توسعه میدهند میگویند همه آلات حرب حتی آلاتی که در زمان ما است. مرحوم شهید صدر بر حاشیهای که بر منهاج آقای حکیم دارند اینجا دو تا حاشیه دارند اولی این است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ صحت آن هفت و هشتهایی که آقای حکیم نام بردهاند آیا صحت آنها مطلقا ثابت است ؟؟؟؟؟؟؟ یعنی میگویند الآن مسابقه اسبدوانی اصلاً حرام است، برد و باخت دارد در اسب دوانی، الآن هم کسی اسب را جنگ نمیبرد، میگویند دو تا قول است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ که این جایز نیست. در دومی هم میگویند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میگویند در آلات جدید چه چیزی است، این هم جاری میشود. همان طور که ایشان ذکر کردهاند شاید اگر کسی توجه کند از آن احوط و اقرب مرحوم آقای حکیم آقای صدر هم بگذرد بگوید الآن درست است که متن روایت درست است که ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ولی این سه تا با توجه به تقریری که در بعضی از روایات است و تناسبهایی که وجود دارد آنها الآن خصوصیتی ندارد شاید کسی خیلی جرأت داشته باشد از آقای شهید صدر هم کمی این طرفتر بیاید و بگوید آنجا حرام است اینجا جایز است. در هر صورت این پنج شش عنوانی بود که دو عنوان من قبلاً ذکر کرده بودم چهار عنوان امروز ذکر کردم که اینها میتواند این شش عنوان به یک معنا شاخصههای فقه اجتماعی باشد.
سؤال: ولیتاما، اینجا دیگر از لام خبری نیست و ذیالقربی و الیتامی و المساکین، یکی از دلایل حضرت امام همین بود.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
میدانم، من حالا این نکته خیلی در ذهنم نبود که از آیه چطور برداشت میشود بیشتر نگاهم آن بود که آن برمیگردد چهکار میکند میگوید این لام اینجا هم میآید.
سؤال: این سه تا با هم آمده لله و لرسول و لذیالقربی ولی در این سه تای بعدی لازم نیامده است.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
میدانم این والیتامی و المساکین به چه چیزی عطف شده است.
سؤال: به خود ذیالقربی لام بر اینها وارد نشده است.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
پس چرا مجرور است. کأنه لله خمسه، بله دیگر مساکین هم مجرور است. این سه تا هم مجرور است، لام جمع سرش بیاید لله، لرسول و ذی القربی و الیتامی، بالأخره این طور نیست که این به جای دیگر عطف شده باشد حالا که لام نیامده شاید جای تأمل این طوری شاید باشد. لام اولی را هم که میگویند لام منصب است، لام ملکیت شخصی نیست. حالا من این در ذهنم نیست نگاه نکردم که این استدلال را میکنند یا خیر. من در این بخش همه را ندیدم ولی آن بخشی که استنباط میکنم بالأخره این آیه شریفه از این حیثش نیست، نکته استدلالی که من آوردم بخاطر این که زیاد است پس همه اینها مصرف هستند.
سؤال: ببخشید این مساکین چه اسمی
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
ان لله و ان المساکین نمیشود، خراب میشود. و ان المساکین لخمسه، خراب میشود باید یک لام باشد. مساکین که خودشان خمس نیستند.
سؤال:
حالا سر آن حرف ندارند میگویند که اگر اولیاش را هم میآورد این دو تا هم نمیآورد میشد مثل اینها باشد، ان لله و لرسول هم نمیآورد، عطف میشدند ولی این سه تا را لام را آورده، این سه تا را نیاورده، حالا بحث این که حالا مجرور میشوند حرفی ندارند که میشود و ذیالقربی را هم نیاورند و لله بس بود. ولی آن دو تا را لامش را آورده است در این سه تا نیاورده است.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
حداکثر این است که کسی بگوید پس این سه تا با آن سه تا یک فرقی میکند، حداکثرش این است ولی این که اینها مصرف است آنها مالک هستند، ملکیت آنها ملکیت منصب است اینها دیگر چیزهایی است ...
سؤال:
استاد نمیشود گفت، مثل اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولی الأمر منکم اگر این را بگوییم همین مبنا اینجاست، آن وقت میگویند اطاعت از اولیالامر خیلی از رسول و الله است. در صورتی که احدی از علمای ما چنین استدلالی نکرده است.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
آن بحث دیگری است. چون در قرآن کریم بعضی جاها اطیعوالله و اطیعو الرسول داریم، بعضیها اطیعوالله و رسوله در واقع آن دو تای اول.
سؤال: فرق نمیکند در واقع خصوصیت و انتقال عین است دیگر اینجا همین طوری است. یعنی چه که ظاهر بشود.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
میدانم حالا البته کلاً من این بخشها نظرم این است که ما جاهایی را که نیست خیلی لازم نیست بگردیم برایش بتراشیم چون مشکلاتی پیدا میکنیم. بعضیها هستند در نوع استنباطی که از قرآن میکنند میخواهند برای هر جایی که لام است و لام نیست حتماً بگردند پیدا کنند اگر پیدا شد خوب، ولی اگر خودمان را موظف کنیم که حتماً بیاییم این تفاوت را پیدا کنیم روی این تفاوتها را حتماً بتوانیم برایش یک وجهی در تفاوت استدلال در حقیقت بجوییم، گاهی اوقات به توجیه و بافتن میرسیم ولی این مقدار شاید بشود استفاده کرد که در این آیه شریفه آن سه تا با این سه تا یک تفاوتهایی دارد حالا یا آنها به اعتبار اینکه مثلا لله و لرسول و لذی القربی اینها بهمدیگر در حقیقت پرداخت میکنند یعنی خدا که نبود میدهند به رسول، رسول که نبود میدهند به ذیالقربی، ولی اینها در عرض هم هستند. یتامی و المساکین و ابن السبیل، مثلاً شاید این یک وجه باشد، یک وجه هم این شاید باشد نوع پرداختن آنها مثلاً اشرف هستند در پرداخت، یا در زمان حضور یک فتوایی است که ما اینها را بدهیم آنها به ایشان بدهند. این سه تا طایفه بعدی مان یکی از فتاوا این است که در زمان حضور حتماً باید سهم سادات را هم به امام یا پیامبر بدهیم پیامبر است که به اینها بدهد. اینها میتواند احتمالات مختلف باشد ولی این که حتماً بخواهیم یک نکتهای خلق کنیم آن هم به این صورت که بگوییم این تفاوت شاید حالا آن را هم مرحوم امام اگر گفته باشند احتمالاً میگفتهاند که این هم میتواند یک شاهدی باشد بیش از این شاید نشود از آن استفاده کرد.
سؤال: گفته بودند تفوقی برای کفار قرار ندهید چنین چیزی از بیان حضرت امام شما فرمودید؟
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
بله، بله.
سؤال: این با آیه و الیس لانسان الی ما سعی ظاهراً نمیخورد یعنی انسان به اندازه سعیاش به او میرسد، اما اینجا سبیل یعنی نفوذ، تسلط، ولو کفار زحمت کشیدهاند، از لحاظ اقتصادی، اجتماعی به یک درجاتی رسیدند، دیگر جعل الهی نخواسته کفار و مؤمنین هیچ نحوی تفوق پیدا کنند ولو در اقتصاد.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
امام خواستهاند از این آیه شریفه استفاده کنند که این هم نفی تکوین است و هم نفی تشریع.
سؤال: تکوین چه شکلی است؟
حجتالاسلام و المسلمین قاضیزاده:
نفی تکوین یعنی آنها هیچ دست برندهای را ندارند نه کتابشان برنده است، و هم نه به لحاظ خارجی خدا به گونهای آنها را قرار داده است که بر ما مسلط بشوند. یعنی بر ما تفوق داشته باشند. امام از این نکته استفاده میکنند که اگر اراده الهی این است پس شما نگویید که خوب ما الحمدلله آخرت را داریم به دنیا کاری نداریم، دنیا آنها جلو باشند، خود آیه شریفه به یک معنا یک اخبار است که در دل آن یک انشاءاست اخبارش این است که خدا تکویناً قرار نداده است، انشاءاش این است که نگذارد آنها جلو بیفتند.
سؤال: تکویناً قرار نداده یعنی چنین برنامهای نبوده که هیچ نحوی از عرصههای اجتماعی، کفار برتری و تسلط داشته باشند.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
بله، لذا میگویند چون این طور است...
سؤال: این به آیه ولیس الانسان ... نمیخورد.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
درست است، این الیس بالانسان الی ما سواء وقتی با هم بیامیزیم معنایش این است گر چه هر کسی براساس سعی خودش به نتیجه میرسد اما شما مسلمانان همیشه باید سعیتان بیشتر باشد، شما سعیتان را بیشتر کنید.
سؤال: توصیه میکند اشکال ندارد، اما میگوید جعل الهی تعلق نگرفته است.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
حالا من نکتهای را که امام دارند را دارم توضیح میدهم که میخواهم بگویم که اگر تکویناً خداوند آنها را برتر از شما قرار نداده است، از دلش لزوم تلاش بیشتر شما و تفوق تکوینی شما را هم به عنوان یک تکلیف درمیآید.
سؤال: تکلیف یعنی ما باید کاری کنیم که از اقتصاد جلو بزنیم از همه امور اجتماعی جلو بزنیم این تکلیف است؟ اگر تکلیف باشد؟
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
الاسلام یعل و لا یعلا، چه اشکالی دارد،
سؤال: سیطرتاً، یعنی یک کوچکی یک حقارتی در دل مؤمنین پیدا بشود.
حجتالاسلام و المسلمین قاضیزاده:
خوب شما تکویناً را نمیپذیرید اگر یک کسی مثل امام این اطلاق را گفتهاند آن لازمه را هم دارند.
سؤال: هولاکو گفت کدام بهتر است؟ نامه نوشت سید طاووس حاکم کافر عادل بهتر از حاکم مسلمان ظالم است. یعنی در کافری باشد بر مؤمنین حکومت کن.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
ولی این که واقعیت خارجی است ولی معنای آن این است که حاکم مسلمان حتماً باید اعدل باشد که این مقایسه نشود که حاکم عادل کافر بهتر است از حاکم مسلمان ظاهر، این حاکم مسلمان اعدل بهتر است از حاکم عادل کافر.
سؤال: استاد در آن تکویناً هم ممکن است که مسلمین حالا درست است که متن مقدسه در اختیارشان است، اما چطور این گفتار در قرآن از همان قصه دور افتادهاند، بنابراین اینجا هم علو پیدا نمیکند.
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
نگاه کنید این عرصههای در حقیقت اجتماعی است به قول آن دوست قدیمی ما یک موقعیهایی تحلیل میکرد میگفت اسلام یک و دو و سه داریم اسلام سه یعنی کاری که مسلمانان میکنند و این ربطی به اسلام ندارد ما الآن تحقیقمان در حوزة اسلام یک، یعنی خود متون یا اسلام دو یعنی تفسیر متون نگاه علما راجع به متون، و الا اسلام گفته بود که من میخواستم مسلمان پیدا کنم گشتم یک مسلمان بیش نبود آن هم ارمنی بود.گاهی هم این طور است.
سؤال: حالا آن وقت ما میخواهیم بر آن ارمنی سیطره داشته باشیم؟
حجتالاسلام والمسلمین قاضیزاده:
میدانم ما مسئول بخش اجرا نیستیم، بخش اجرا که ما ممکن است مبرای از اشکالات نباشیم. ما بحمدالله در مقام سخنرانی کردن متکلم اسلام دو هستیم یعنی نظر دینی را میگوییم نه عمل دینی را. به قول معروف میگفت اول طلبگی یاد دادند که بدان کلمه بر سه قسم است اسم است و فعل است و حرف، حالا فعلاً قرار شد در هنگام بیان حرف است و حرف است و حرف. ما در حوزة بیان بالأخره اسلام این است حالا اگر خودمان عمل نمیکنیم و یا دیگران عمل نمیکنند یا جوامع اسلامی موفق نبودهاند حالا باید مشکلاتشان را برطرف کنند.
والسلام