شفابخشی قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم. وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ مَا هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُوْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اِلَّا خَسَارا (اسراء،82). از اسماء قرآن کریم شافی بودن است؛ این اسم هرچند قرین اسماء دیگری همانند هادی، منذر، بشیر، ذکر، بیان و تبیان است، اما روشنترین و گویاترین آیهای که بر این اسم و صفت قرآن کریم دلالت دارد، آیه 82 سوره اسراء است: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ مَا هُوَ شِفاء: قرآن را ما نازل کردیم که شفاء است. مفسرین در باره حرف «مِن» سه تا احتمال داده و گفتهاند ممکن است بیانیه یا غایت و یا تبعیضیه باشد؛ ولی شاید با توجه به همه قرائن و شواهد بتوان تأیید کرد که بیانیه است و در نتیجه معنای آن این است که همه قرآن شفاست. منظور از مؤمنین هم مؤمنین خاص نیست، بلکه همه کسانی را که در زندگی باور دارند و باورمند هستند، در برمیگیرد و قرآن میتواند برای آنها شفاء باشد.
معنا، کیفیت و ابعاد شفابخشی قرآن
بحث من در این نوبت، در معنای شفابودن قرآن و کیفیت و ابعاد این شفابخشی است. از دعاهای ما در ماه مبارک رمضان، ماه بهار قرآن، همین طلب شفا است و از اسامی خداوند متعال که در دعای جوشن کبیر و دعاهای دیگر آمده، شافی است و ما با تعبیر «یاشافی» از خداوند یاد میکنیم. شفابخشی خداوند هم ابعاد گوناگونی دارد و شفای جسمانی و روحانی را شامل میگردد. منظور از شفای جسمانی، درخواست و طلب از خداوند برای دور ساختن درد و بیماری جسمانی از ماست و خداوند متعال هم چون کار خود را از طریق اسباب و عوامل انجام میدهد، چنانکه فرمودهاند: اَبَی اللهُ اَنْ یُجْریَ الْاَشْیاءَ اِلّا بِاَسْبَاب(کافی،1/183)، درباب شفابخشی نیز وسائل و اسبابی را قرار داده و فرموده است هنگام بیماری، پیش پزشک و طبیب بروید و طبق دستور و نسخه و تجویز او عمل کنید تا به شما شفا عنایت کنیم. این شفابخشی جسمانی خداوند، از طرق و راههای عادی است؛ البته گاهی شافی بودن خداوند از طرق غیرعادی و غیرطبیعی است؛ چنانکه حضرت عیسی(ع) به اذن خداوند بیمارانی را بدون هیچ عامل و سبب طبیعی و به صورت غیرعادی شفا میداد و مثلا کور مادرزاد را یکباره بینا میکرد و فلج زمینگیر و بیماران جذامی و برصی را شفا میداد. این نوع شفادادن اگرچه غیرعادی و خارق العاده است،
اما خلاف قانون نیست و خداوند با قوانین خود این کار را انجام میدهد؛ منتها ما قانون آن را نمیشناسیم؛ چنانکه در معجزات هم همین اتفاق میافتاد و گاهی عصایی تبدیل به اژدها میشد و با همان عصا، دریا میشکافت و یا چشمههایی از زمین میجوشید و بر زمین جاری میگردید؛ این معجزات اگرچه غیرعادی و خارق عادت بود، اما برای خود قانون داشت و طبق یک روندی رخ میداد و دارای مقدمات و اسبابی بود که فعلا از حد درک و فهم بشر بیرون است. امروزه در فیزیک و شیمی، کاتالیزور و دستگاههای جهشدهنده، چیزی را که اثر خاصی دارد، جهش میدهند و اثربخش آن را چندین هزار برابر میکنند. در شفا دادن غیر طبیعی خداوند نیز چنین فرایندهایی وجود دارد که علم تاکنون نتوانسته است در بسیاری از این مقولات ورود کند؛ منتها قابل شک و تردید نیست که اولیاء خداوند از چنین توانایی و قدرت ماورایی برخوردارند؛ اما الان بحث ما درباره شفابخشی خداوند نسبت به بیماریهای جسمی و بیماریهای روحی مانند حسد و کینه نیست؛ چنانکه با تعبیر فِی قُلُوبِهِم مَرَض(بقره،10)، از این نوع بیمارها یاد کرد و ممکن است خداوند عنایتی بفرماید و زندگی کسی را که آلوده به این بیماریهاست، دگرگون سازد؛ بلکه بحث در باره شفابودن خود قرآن است و این که قرآن فرموده است« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء» مراد چه شفایی است؟
پاسخ این است که مراد شفای معنوی است و شفای مادی مراد نیست و کسانی که در باب خواص قرآن یا برخی از آیات قرآن، کتاب نوشتهاند که بیشتر ناظر به آثار و خواص مادی است، داستان دیگری دارد و ربطی به این آیه شریفه ندارد و این آیه در باره شفای معنوی و هدایت روحی و معنوی و ایجاد تحول و دگرگونی در درون انسان است. من برای اثبات حرفم به سه دلیل و شاهد تمسک میکنم؛ دلیل و شاهد اول در ذیل خود این آیه شریفه است: وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اِلّا خَسَارا؛ این که میگوید قرآن، غیر از ضرر و زیان بر ستمکاران نمیافزاید؛ یعنی کسانی در پی نفع و فایده بردن از قرآن نیستند و نمیخواهند از قرآن بهره گرفته و راه را پیدا کنند و هدایت شوند و یا ببینند قرآن چه حرف و درس و سخنی برای جامعه انسانی دارد، بلکه تنها به دنبال این هستند که چیزی را در قرآن پیدا کنند و علیه قرآن به کار برند و اشکالتراشی کنند که قرآن میگوید چیزی غیر از ضرر و خسارت به دست نمیآورند؛ به قرینه این ضرر و زیان معنوی، شفا و بهره گرفتن از قرآن نیز معنوی و غیرمادی است؛
همچنانکه تعبیر رحمت که در کنار شفاء آمده است، بر معنوی بودن شفاء دلالت دارد. دلیل و شاهد دوم این است که در بسیاری از آیات، صفاتی برای قرآن بیان شده است که همه آن صفات، حیثیت و شأن معنوی دارد، مثل صفات ذکر، بیان، تبیان، هدایت و نور که در مقام توصیف شفابودن و آثار معنوی قرآن هستند؛ یعنی ذکر بودن، نور بودن، بیان بودن، تبیان بودن، هدایت بودن، بشارت بودن و منذر بودن، همه در جهت آثار معنوی قرآن هستند. مرحوم امام خمینی در مباحث تفسیری خود و مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی درکتاب بیان الفرقان فرمودهاند اعجاز قرآن، لفظی و از سنخ فصاحت و بلاغت نیست، بلکه محتوایی است و استدلال کردهاند که قرآن خود را با صفات معنوی تعریف کرده، نه با صفاتی مانند فصاحت و بلاغت و این اوصاف در خود قرآن و روایات به عنوان جنبه اعجازی قرآن نیامده است. پس چیزی که قرآن را به عنوان سند نبوت و نشانه رسالت پیامبر(ص) معرفی میکند، اوصاف محتوایی و معنایی است و توقع و انتظار ما از قرآن نیز باید معنوی باشد و آیه اَلَا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوب(رعد،28): قرآن کریم به عنوان یکی از مصادیق ذکر خدا، آرامش دهنده دلهاست، ناظر به همین جنبه معنوی است. پس دلیل دوم این است که در قرآن، اوصافی معنوی برای قرآن آمده است که با شفابودن قرآن سنخیت و هماهنگی دارد. دلیل سوم این است که من تحقیق و بررسی زیادی در میان روایات کردم تا ببینم چیزی که به عنوان خواصالقرآن در حوزه جسمانی و مادی گفته میشود، واقعیت دارد یا ندارد؟ همچنین روایاتی را که در مقام توصیف و تبیین جایگاه قرآن در کتاب فضل القرآن کافی و یا در نهج البلاغه و روایات دیگر آمده است، بررسی کردم و دیدم همه این روایات ناظر به جنبه شفای معنوی قرآن است؛ به عنوان نمونه در خطبه 176 نهج البلاغه امیرالمومنین، علی(ع) فرموده است: فًاِنَّ فیه شِفاءٌ مِنْ اَکْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفاقُ وَ الْغَیَّ وَ الضَّلال: قرآن کریم شفاء بزرگترین دردها یعنی کفر و نفاق و انحراف و گمراهی است. کفر یعنی انسان چیزی را که میداند حق است انکار کند؛ یعنی در مقام بحث و فهم، چیزی را که میداند حق و درست و خوب است، انکار کند: اِنَّمَا یَذْکُرُ اِذَا جَحَد؛ قرآن به چنین انسانهایی میگوید و آموزش میدهد که منکر و کافر حق و حقیقت نشوید.
در نهج البلاغه شاید حدود 20 کلام و توصیف دیگر درباره قرآن هست که همه آنها وصف معنوی قرآن کریم و همان معنای شفاء است. علاوه بر این، روایاتی که اهل بیت(ع) را عدیل قرآن قرار میدهد، به همین معنا قرار میدهند؛ یعنی مراد از شافی بودن پیامبر(ص) و سایر اهل بیت(ع)، شافی بودن معنوی است، نه مادی. نمونه این دسته از روایات، روایتی از امام الرضا(ع) است: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا خَساراً فَالْقُرْآنُ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ لِأَنَّهُمْ الْمُنْتَفِعُونَ بِهِ وَ خَسَارٌ وَ بَوَارٌ عَلَى الظَّالِمِينَ لِأَنَّ فِيهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ لَايَزِيدُهُمْ إِلَّا خَسَاراً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ؛ امام رضا(ع) در مقام تبیین آیه شریفه، باز به همان جهت معنوی اشاره فرموده و قرآن را مایه انتفاع و بهرهداری معنوی مومنین و خسارت و نابودی و هلاکت ظالمین و حجت و دلیلی علیه آنان برشمرده است؛ یعنی اگر کسی به قصد بهره گرفتن به سراغ قرآن نرفت، نصیب و بهرهای نمیبرد. در روایت دیگری امام صادق(ع) فرموده است: إنَّما شِفَاءٌ فِي عِلْمِ القُرآنِ لِقُولِه: «ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» لِأهلِهِ لَا شَكَّ فِيهِ وَ لَا مِرْيَة وَ أهْلُهُ أئِمَّةُ الْهُدَى الَّذِينَ قالَ اللهُ: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا» یعنی در علم قرآن شفا هست و این هم بیشک و تردید برای اهل قرآن است که همان اهل بیت(ع) و ائمه هدی(ع) باشند؛ زیرا باز خداوند در قرآن فرموده است که ما این کتاب را برای بندگان برگزیده خود به ارث گذاشتیم. در این زمینه روایات فراوانی دیگری هم هست که از جمله آنها این روایت معروف است: اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآن؛ در این روایت نیز به جنبه شفای معنوی و راهبری و هدایتگری قرآن اشاره شده است. ممکن است درباره قرآن و اهل بیت(ع) گفته شود که افردای در این زمینه تجربههای باطنی داشتهاند و از خواص قرآن بهره و نتایجی گرفتهاند که البته دستهای از این تجارب، تجربههای معنوی است مثل این که فرمودهاند اگر کسی میخواهد در ساعت خاصی از شب بیدار شود، آخرین آیه سوره کهف را بخواند و یا اگر میخواهد چنین توجهی داشته باشد، سوره یاسین را تلاوت کند که در این جهت اگر در راستای مراتب و درجات شفای از قرآن باشد،
بحث و اشکالی نیست؛ اما خواص دیگری هم گفته شده است که در روایات نیامده است، اما در تجارب بشری دیده شده است؛ چنانکه درباره دیدن کرامت از اهلبیت(ع) و مراقد و مضاجع و حرمهای مطهر آن بزرگواران، موارد و مصادیق فراوانی وجود دارد و متواتر اجمالی است و جای شک و شبهه نیست و افراد بیشماری توسل جسته و بهره گرفتهاند و عمده این بهرهها نیز مادی و جسمانی و شفا از بیماری یا مشکلات اقتصادی و امثال آن است؛ این موارد را چگونه میتوان تحلیل و ارزیابی کرد؟ این یک نکته قابل تامل است و من برای پاسخ به آن صورتهای دیگری را ذکر میکنم تا به نتیجهگیری مطلوب برسم. اولا کرامت دیدن و مشمول کرامت اهل بیت(ع) شدن، اختصاص به حرمهای ائمه(ع) ما ندارد و اماکن مقدسی هم در میان اهل سنت هست که مدفن علما و بزرگان و سران و اقطاب صوفیه است و مردم به این مراقد میروند و متوسل میشوند و نتیجه میگیرند؛ چنانکه در مسیحیت هم مراکز بسیاری هست که چنین خواص وآثار و کراماتی از آنها دیده شده است. یکی از این مراکز شهر فاتیما در کشور پرتغال که سالانه میلیونها برای زیارت به آنجا میروند و حاجت خود را میگیرند. من خودم مراکزی را دیدهام که مسیحیان مومن میروند و متوسل میشوند. در میان یهودیان نیز چنین مراکزی هست که شاخصترین آن دیوار ندبه در شهر بیت المقدس است که یهودیان در کنار آن توسل میجویند و شفا میگیرند. در هند و در میان بوداییها نیز اماکن مقدسی مانند رود گنگ دارند که سالانه میلیونها بودایی به قصد تبرک و شفا به درون آن میروند و از آن استفاده میکنند و صحنههای عجیب و غربی کنار این رودخانه به وجود میآید که من از نزدیک شاهد بودهام.
در آفریقا هم مراکز و نمونههایی از این دست وجود دارد؛ بنابر این، این ویژگی اختصاصی به حرمهای اهل بیت(ع) ندارد و حتی از امامزادههایی مثل امامزاده داود که امامزاده بلاواسطه نیستند، کراماتی دیده شده است. من شجرهنامه این امامزاده را دیدهام، ایشان از علمای زیدیه است که نسبش با 13واسطه به امام معصوم(ع) میرسد و بالاتر از این مکانهایی است که هیچ ارتباط و نسبتی با معصومین ندارند و با این حال، مرکز توجه و توسل مردم هستند و حاجت میدهند؛ من در قبرستان تخت فولاد اصفهان جایی را دیدم که درویشی در آنجا بود و مردم شبهای جمعه از شب تا صبح به آنجا میآیند و متوسل و حاجت روا میشوند. حرف من با ذکر این نمونهها این است گرفتن حاجت، ربطی به مقام و جایگاه آن معصومین(ع) و صاحبان قبور ندارد، بلکه به ارتباط روحی و درونی خود این افراد با خدا برمیگردد که به واسطه این مقابر و حرمها برقرار میشود و به همین علت است که برخی از افراد در حرم امام رضا(ع) یا حرم حضرت ابوالفضل(ع) متوسل میشوند و نتیجه میگیرند و برخی نمیگیرند و این بستگی به برقراری و عدم برقراری ارتباط روحی و درونی دارد و با به وجود آمدن آن ارتباط و حالت درونی، آن تاثیر معنوی خاص پدید میآید و این مخصوص اسلام و اهلبیت(ع) نیست و در همه ادیان آسمانی و غیرآسمانی مثل بودیسم و کنفوسیوسیم و حتی آیینهای آفریقایی هم دیده میشود؛ اما آنچه قرآن در باره شفابخشی قرآن و پیامبر(ص) و معصومین(ع) میگوید و ما معتقدیم که بیبدیل و مثیل است، همان شفابخشی معنوی و هدایت کامل است که در اسلام یافت میشود وگرنه شفابخشی جسمانی، محل بحث و نزاع نیست و اختصاصی هم نیست و خداوند شاید از هیچ گروه و نحله و دین و مذهبی، دریغ نکرده است. این لبّ و خلاصه مطالبی است که در این زمینه هست. والسلام علیکم و رحمت الله.